علی قدوسی دادستان کل انقلاب و ویرانگر «عدالتخانه»
علی قدوسی دادستان کل انقلاب و ویرانگر «عدالتخانه»
ایرج مصداقی
این روزها تلاش دستگاههای قضایی و امنیتی و تبلیغی نظام اسلامی به توصیهی خامنهای میکوشند تا جای «شهید» و «جلاد» را عوض کنند و تصویر وارونهای از سیاهترین دههی تاریخ معاصر ایران به دست دهند. قدوسی دادستان کل انقلاب اسلامی خیلی زود مجبور به ترک صحنه شد، اما نقش مهمی در نابودی دستاوردهای انقلاب مشروطه و برپایی نظام قضایی اسلامی داشت. در این نوشته نگاهی کوتاه خواهم داشت به زندگی و مرگ کسی که «عدالتخانه» را ویران کرد.
علی قدوسی در مرداد ۱۳۰۶ در خانوادهای روحانی در نهاوند به دنیا آمد. وی تحصیلات ابتدایی را در مدارس نهاوند به اتمام رساند و در سال ۱۳۲۱ وارد حوزه علمیه قم شد.

از راست علی قدوسی و محمدجواد مناقبی
فرزند بزرگ او محمدحسن در جبهههای جنگ در منطقه هویزه کشته شد. در خاطرات منتشر شدهی زندانیان سیاسی و تبلیغات گروههای سیاسی از جمله مجاهدین، مجید قدوسی یکی از مسئولان بدنام زندان اوین به غلط پسر او معرفی میشد در حالی که وی پسری به این نام نداشت و مجید قدوسی نام مستعار مجید ملاجعفر است.
حجتالاسلام فتحالله امیدنجفآبادی حاکم شرع اصفهان که قدوسی را از نزدیک میشناخت در مورد سوابق وی میگوید:
قدوسی و مدرسهی حقانی
وی که در دوران زندگی خود فعالیت سیاسی بر علیه رژیم شاهنشاهی نداشت، میکوشید طلبههای مدرسهی تحت ریاستش نیز به فعالیت سیاسی نپردازند. در اسناد ساواک به نقل ار رئیس ساواک قم آمده است:
وی حتی شاگردانش را تشویق میکرد در صورت دستگیری توسط ساواک با استفاده از «تقیه» توبهنامه نوشته و آزاد شودند.
مبارزه با رژیم پهلوی
قدوسی از سال ۱۳۵۷ با شعلهورشدن احساسات ضدسلطنتی و در چشمانداز قرارگرفتن سقوط رژیم پهلوی و انتشار پیام خمینی مبنی بر این که فعالیت علیه رژیم سلطنتی بهای چندانی نمیطلبد و سیاست رژیم تغییر کرده به فعالیت سیاسی روی آورد و همچون بسیاری از روحانیون به فعالیت دامنهدار علیه شاه دست زد.
وی در آستانهی ورود خمینی به ایران، از اعضای فعال کمیته استقبال بود و در اولین روزهای پیروزی انقلاب ضدسلطنتی و تا پیش از عزیمت خمینی به قم در مدرسه علوی و رفاه، ادارهی زندان و دستگیرشدگان را به عهده داشت اما به خاطر مخالفتهایی که با اقدامات او صورت میگرفت استعفا داد و به قم بازگشت و به فعالیت در جامعهی مدرسین ادامه داد. اما دیری نگذشت که با حکم خمینی متصدی قضاوت در دادگاه انقلاب اسلامی قم شد و سپس با حکم جدیدی «مأمور اداره امور دادستانی و دادگاهها و رسیدگی به امور زندان قم» شد.
در تابستان ۱۳۵۸ وی مأموریت پیدا کرد تا در دادگاههای انقلاب تهران حاضر شده و متصدی مقام قضاوت شودو سپس در تاریخ ۱۸ مرداد همان سال در پی استعفای مهدی هادوی، به فرمان خمینی دادستان کل انقلاب اسلامی شد. وی در تاریخ ۲۶ شهریور همان سال، دادستانی انقلاب اسلامی مرکز را نیز که توسط احمد آذری قمی اداره میشد، عهدهدار گردید.
مبتکر نابودی «عدالتخانه» با همراهی دانشآموختگان مدرسه حقانی
قدوسی پس از تصدی دادستانی انقلاب اسلامی به منظور قبضه قدرت قضایی دانشآموختگان مدرسه حقانی از جمله علی رازینی، حسینعلی نیری، غلامحسین محسنی اژهای، علی فلاحیان، روحالله حسینیان، علیاصغر میرحجازی، سیدابراهیم رئیسی، مصطفی پورمحمدی، قربانعلی دری نجفآبادی، علی یونسی، غلامحسین رهبرپور، عباسعلی علیزاده، ابوالقاسم رامندی، مرتضی آقاتهرانی، کاظم صدیقی، علی مبشری، محمود شریفی، محمود مهدیپور، محمدکاظم بهرامی، کمالالدین خدامی، محمد سلیمی، محمد رامیزی، سیداحمد طباطبایی، اکبریان، پورقناد و … وارد دستگاه قضایی کرد. این افراد در دههی ۶۰ تبدیل به مخوفترین چهرههای امنیتی و قضایی نظام اسلامی شدند و همچنان اهرمهای قضایی و امنیتی را در دست دارند.
عبدالکریم موسویاردبیلی مسئول دستگاه قضایی دوران خمینی در گفتوگویی با روزنامه کیهان در ۱۳ شهریور ۱۳۶۲ در این باره گفت:
«شهید قدوسی برای اصلاح ترکیب نیروهای دادستانی و دادگاههای شهرستانها در حجم گستردهای، از طلاب و فارغالتحصیلان مدرسه حقانی بهره گرفت و طلبههای مدرسه حقانی پستهای کلیدی دادستانی و دادگاههای انقلاب را در اختیار گرفتند و این به لحاظ اعتمادی بود که ایشان به تواناییها و ایمان و تعهد این نیروها داشت و البته در سایه تکیه به این نیروها توانست اصلاحات مورد نظرش را به اجرا گذارد.»
روحالله حسینیان میگوید:
قدوسی بالای درخت
اهرمهای دادستانی انقلاب اسلامی در دوران او به دست اعضای مؤتلفه افتاد که بعدها جنایات بسیاری را در دههی ۶۰ مرتکب شدند.
معاون اجرایی او حاج احمد قدیریان بود که تنها شش کلاس سواد داشت. وی مسئولیت جوخههای اعدام را در دست داشت و نقش مهمی بعدها در قتلهای زنجیرهای به عهده گرفت.
قدوسی به همراه بهشتی نقش تعیین کنندهای در نابودی عدالتخانه و سیستم قضایی مدرن داشت. آییننامهی دادگاههای انقلاب توسط وی تهیه شد و تغییرات اصولی و زیربنایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با پیشنهادهای او صورت گرفت. تلاش او بر این پایه استوار بود که مقررات و قوانین ارتجاعی اسلامی برپایهی فقه و فتوای روحانیون را جایگزین قوانین عرفی و مترقی کند.
او پس از تصدی دادستانی کل انقلاب اسلامی به همراه بهشتی با پروندهسازی برای حسن نزیه رئیس کانون وکلا و هدایتالله متیندفتری نایب رئیس کانون وکلا توطئه خود برای تضعیف یکی از ارکان مهم دفاع از حقوق مردم را آغاز کرد.
حسن نزیه در پاسخ پروندهسازی او گفت:
شروع سرکوب مطبوعات
پس از سخنرانی خمینی علیه مطبوعات و گروههای سیاسی و وعدهی برپایی چوبههای دار در میادین، قدوسی با انتشار علامیهای به کلیه نویسندگان و مدیران و سردبیران مطبوعات اخطار کرد:
روز بعد به دستور احمد آذرقمی که دادستانی انقلاب اسلامی تهران را اداره میکرد ۱۹ مجله و روزنامه توقیف شد .
وی با صدور اطلاعیهای خطاب به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ضمن اعلام اسامی روزنامهها که نشریات «کار» «پیکار»، «مردم»، آذربایجان، آرمان ، تهران، جوان، امید ایران، صدای ملیون، جوانان و … را شامل میشد گفت:
روز بعد دوباره با صدور اطلاعیهای ۲۲ نشریه از جمله، آزادی (نشریه جبهه دمکراتیک ملی ایران)، مش حسن، جوشن، تهران مصور، آهنگر ،پیکار (ارگان سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر)، کار (ارگان سازمان چریکهای فدایی خلق)، مردم( ارگان حزب توده ایران)، کارگر (ارگان حزب کارگران سوسیالیست)، جوانان، جوان، حاجیبابا، امید ایران، ایران، آرمان، یولداش، آذربایجان، چه باید کرد( نشریه حزب کارگران سوسیالیست)، تهران، گزارش روز، خلق(ارگان سازمان اتحاد مبارزه برای ایجاد حزب طبقه کارگر) و صدای ملیون را توقیف کرد.
و در مورد نشریات زیر گفته شد که تحت بررسی هستند تا تصمیم نهایی در مورد آنها اتخاذ شود.
ضدیت با ملیگرایان و همراهی با عوامل کودتای ۲۸ مرداد
قدوسی در دوران ملیشدن نفت به فدائیان اسلام گرایش داشت و به همین دلیل یکی از دشمنان قسمخوردهی مصدق بود. وی که یکی از حامیان کودتای بیست ۲۸ مرداد بود در مقام دادستان انقلاب تلاش بسیاری برای جلوگیری از اعدام مهدی میراشرافی یکی از عوامل این کودتا به خرج داد.
سید مهدی میراشرافی افسر ارتش، نماینده مجلس، سناتور، سرمایهدار و مدیر روزنامه دست راستی تندرو «آتش» بود.
پس از سقوط مرکز رادیو در ۲۸ مرداد او نخستین کسی بود که پشت میکروفن رفته و خبر سرنگونی مصدق را اعلام کرد و گفت:
پس از اعدام میراشرافی جنازه وی به قم منتقل شد و آیتالله سیدمرتضی پسندیده برادر خمینی بر آن نماز گزارد و در قبرستان ابوحسین به خاک سپرده شد و امیدنجفآبادی به خاطر سرپیچی از حکم خمینی از قضاوت برکنار شد و عاقبت در پاییز ۶۷ به اتهام لواط اعدام شد.
وی پس از انتخاب خسرو قشقایی و دریادار احمد مدنی و ابوالفضل قاسمی به نمایندگی مجلس شورای ملی به منظور جلوگیری از حضور آنان در مجلس با خدعه و نیرنگ برای آنها پروندهسازی کرد و دستور دستگیریشان را صادر کرد. مدنی به خارج از کشور گریخت. قشقایی سال بعد دستگیر و اعدام شد. ابوالفضل قاسمی دستگیر و به حبس ابد محکوم شد.
وی یکی از حامیان پروژهی گروگانگیری کارمندان سفارت آمریکا بود. رضا سیفاللهی یکی از «دانشجویان پیروخط امام» و گروگانگیران جزو شاگردان وی در مدرسهی حقانی بود و بطور مرتب گزارشهایی را برای او میبرد.
پروندهسازی برای امیرانتظام
«ما یكی از نامههای ایشان را كه به خط خود ایشان هست برای شما قرائت میكنم البته این نامهای است كه غیر از نامههائی كه از لانه جاسوسی بیرون آمده است. چند جملهای از این نامه را برای شما میخوانم تا وقتی منعكس گردید خودتان ببینید مردم ایران چطور خواهند كرد.
بعید میدانم در هیچکجای دنیا تلاش برای ارسال مخفیانه نامه به بیرون از زندان را «جاسوسی» بنامند.
راه اندازی دایره «مبارزه با منکرات»
یکی از اقدامات قدوسی پس از تصدی دادستانی کل انقلاب اسلامی، راهاندازی «دایره مبارزه با منکرات» بود.
شیخ حسین انصاریان در این رابطه میگوید:
«روزی آقای قدوسی، دادستان انقلاب، که از فعالیت من در این زمینه آگاهی داشت، مرا دعوت کرد و گفت: «برای براندازی این مجموعه (شهرنو) چه کار میتوانی انجام بدهی؟»
من گفتم: «فقط پول و جا و مکان مناسب میخواهد.» او چکی به مبلغ سیصد هزار تومان برایم نوشت و نیز آقای گیلانی، که بیشترین کمک مالی را در این زمینه کرد، سه میلیون تومان در اختیار ما گذاشت. سپس حکمی برایم صادر شد و مرکزی به نام دایره مبارزه با منکرات – وابسته به دادستانی انقلاب – تأسیس گردید. همچنین مرکز بزرگی را در شمیران، برای اسکان زنان در اختیار ما قرار دادند.
من دوستان قبل از انقلاب را جمع کردم و پس از سر و سامان دادن محل کارمان، آنها را برای آمارگیری به مرکز فحشا فرستادم. هزار و ۱۲۰ خانه یک طبقه و دو طبقه و در مسافتی برابر با ۸۰ هزار متر مربع در آنجا وجود داشت. خانهها همه کلنگی بود و مالک شخصی داشت… پس از آن، موقعی که دیگر تمام خانهها در اختیار ما قرار گرفته بود، با اعلامیهای همه زنان آنجا را فراخواندیم؛ … بدین ترتیب کل منطقه از فحشا و منکر و موادمخدر پاکسازی شد. فوراً با چند بلدوزر، منطقه را با خاک یکسان کردیم؛ بخشی به بیمارستان فارابی واگذار شد و بخش اعظم دیگر برای احداث پارک و مرکز تفریحی برای همشهریان اختصاص یافت…. کار دیگر دایره مبارزه با منکرات، تعطیلی کابارهها بود. بعد از پیروزی انقلاب، برنامههای آن مراکز همچنان ادامه داشت و مجالس رقص و آواز و عیش و نوش برپا بود. همه صاحبان کابارهها را احضار کردیم و دستور دادیم آن شغل را ترک کرده، به شغل دیگری روی آورند و به زودی در آن مراکز، کارهای مفید اجتماعی راهاندازی شد.
ادارهی دایره «مبازره با منکرات» و دادسرای مبارزه با مواد مخدر به عهدهی حاج احمد قدیریان معاونت اجرایی قدوسی گذاشته شد و این دادسرا در یکی از باغهای مصادره شدهی پل رومی مستقر شد. در تابستان و مهر ۱۳۶۰ از این محل به عنوان شکنجهگاه و یکی از بازداشتگاههای دادستانی انقلاب اسلامی مرکز استفاده میشد.
دایره مبارزه با منکرات وابسته به دادستانی انقلاب اسلامی از همان ابتدای تشکیل نقش تعیینکنندهای در مقابله با شادی و نشاط جامعه داشت. سخنگوی این «دایره» در فروردین ۱۳۵۹ در گفتگو با روزنامه اطلاعات گفت:
فضاحت دایره منکرات تا آنجا بالا گرفت که بالاخره در دیماه ۱۳۵۹ موسویاردبیلی دادستان کل کشور آن را منحل کرد. وی در مورد علت انحلال این مرکز گفت:
تحمیل حجاب اجباری به زنان و «ارشاد اسلامی»
روز ۲۳ فروردین ۱۳۵۹ قدوسی خود وارد میدان شد و دستور ضبط کلیه سینماهای کشور را صادر کرد:
در تاریخ ۱۶ تیر ماه ۱۳۵۹، شورای انقلاب با صدور اطلاعیهای اعلام کرد که «خانمها بدون پوشش اسلامی حق ورود به ادارات را ندارند». به دنبال این مصوبه قدوسی دادستان کل انقلاب اسلامی هشدار داد:
او همچنین وعده داد که به زودی لباس کار اسلامی بانوان ارائه و برای همه زنان کارمند اجباری خواهد شد.
قدوسی نخستین کسی بود که آییننامه دادگاههای انقلاب را نوشت و تغییرات اصولی و زیربنایی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با پیشنهادهای وی صورت گرفت.
رشد آمار اعدام در دوران دادستانی قدوسی
علیرغم این که قدوسی در شهریور ۱۳۵۸ به دادستانی انقلاب اسلامی رسید و ماههای پرالتهاب سقوط نظام سلطنتی پشت سرگذاشته شده بود، اما ماشین اعدام فعالتر از قبل به کار خود ادامه میداد. در سال ۱۳۵۹ قاچاقچیان مواد مخدر، کودتاچیان، اقلیتهای مذهبی از جمله بهایی نیز در زمرهی قربانیان نظام اسلامی قرار گرفتند و به بهانههای مختلف از جمله جاسوسی به جوخهی اعدام سپرده شدند.
برای مثال در شهریور ۱۳۵۹ روزنامه اطلاعات خبر از تیرباران ۷ جاسوس در یزد داد. در ارتباط با جرائم این هفت تن آمده بود:
ضدیت هیستریک قدوسی با مجاهدین، بنیصدر و چپها
هرچقدر او نسبت به نیروهای ملی، ملیمذهبی، مجاهدین، و چپ سختگیر بود نسبت به وابستگان نظام سلطنتی با تسامح برخورد میکرد. همین ویژگی با توجه به جو ضدسلطنتی باعث بروز مخالفتهای زیادی با او در دادستانی انقلاب اسلامی مرکز شده بود.
روحالله حسینیان در مورد مخالفتهایی که در دادستانی انقلاب با قدوسی میشد میگوید:
مخالفت اعضا و کارکنان دادستانی انقلاب اسلامی با قدوسی تا آنجا جدی بود که حتی نزدیکان وی نیز به آن اشاره میکنند.
در بهمن ۱۳۵۸ مخالفت با قدوسی در دادستانی کل انقلاب بالا گرفت و کارکنان دادستانی دست به اعتصاب و تحصن زدند و دلایل خود را چنین معرفی کردند:
«- ممانعت از اجرای احکام صادره که غالباً موجب گریزگاهی برای مفسدین فراهم آورده است؛ – تأثیر و نفوذ صاحبان قدرت در تصمیمات دادستانی؛- سستی و اهمال در تعقیب و مجازات ضدانقلابیون و مفسدین؛ – اخراج بیدلیل عناصر مؤمن و انقلابی و تحکیم موقعیت عناصر فرصتطلب و دستنشانده؛ – نقض احکام دادگاه و رفع مصادرهی اموال طاغوتیان.»
این عده که در سالن شعبه اول دادگاه انقلاب متحصن شده بودند در اطلاعیه خود میگویند:
وی یکماه بعد طی اطلاعیهای اعلام کرد:
با توجه به وعدهای که برای ماندن و تصفیه دادستانی انقلاب داده بود، به نظرمیرسد استعفای او صوری بوده تا با تأیید دوباره خمینی به قلع و قمع نیروهای مخالف و منتقد خود بپردازد.
وی سپس لاجوردی را به حفاظت اطلاعات دادستانی گمارد تا در زمینهی تصفیه نیروها و … به او یاری رساند.
قدوسی در بهار ۱۳۵۹ به منظور مقابله با انتشار اخبار تحصن کارمندان دادستانی علیه وی، در یک گفتگوی مطبوعاتی و رادیو تلویزیونی شرکت کرد و به اتهاماتی که متوجه او بود پاسخ داد و به منظور انحراف افکار عمومی مدعی شد که توطئهای را كه بر علیه دادستانی و نخست وزیر رادیو و تلویزیون و محاصرهی بیمارستان قلب و ستاد ارتش قرار بوده انجام پذیرد خنثی کردهاند. او به طور تلویحی با یک سناریو نخنما و ابلهانه مجاهدین را متهم به توطئه برای کودتا کرد اما خیلی زود موضوع به دست فراموشی سپرده شد و دیگر کسی دنبال ماجرا را نگرفت. در به اصطلاح افشاگری قدوسی آمده بود:
«ببینید آقا ما دفعتاً با یك پرونده برخورد كردیم كه به نحو تصادفی این پرونده دست ما آمد ، این پرونده خیلی مسائل را برای ما نشان میدهد و در این پرونده برنامههایی برای گروه خاصی ترتیب داده شده كه اینها بایستی با چه شكل با مردم رفتار كنند …
بنام خدا و بنام خلق قهرمان ایران
عملیات بزرگ هر لحظه كه بچهها آمادگی و بسیج لازم را داشتند درنگ جایز نیست رادیو و تلویزیون ، نخست وزیری و زندان اوین باید بطور همزمان با تسخیر نیروهای انقلابی مسلمان در بیاید بیمارستان مهدی رضایی نیز به منظور جلوگیری از هر گونه صدمه احتمالی به امام البته آنها نامؤدبانه تعبیر كردهاند و من میگویم امام باید به محاصره كامل نیروهای انقلابی در آید در لحظه شروع عملیات و واحد تسخیركننده نخست وزیری مرا هم همراه خودش بر دارد كه یك اصطلاح رمزی است همین امروز چطور است ستاد ارتش نیز بوسیله نظامیان انقلابی باید تسخیر شود.
قدوسی برای مقابله با جو به وجود آمده علیه او، تعدادی پاسدار اهل «قهرود» کاشان را به اوین آورد که تبدیل به بازجویان و نگهبانان بسیار خشنی در زندان شدند.
وی در زمانی که تلاش بسیاری برای جلوگیری از مصادرهی اموال وابستگان نظام سلطنتی و تبرئهی آنها داشت و دائم به «فرمان عفو امام» اشاره میکرد درصدد کشتار فعالان سیاسی و اعمال سرکوب همهجانبه بود. در زندگینامهی او آمده است:
او همچنین در گفتگوهای مطبوعاتی قبل از ۳۰ خرداد جهتگیری خود را نشان میداد و برنامهریزیهای صورت گرفته برای سرکوب نیروهای سیاسی اشاره میکرد:
حسینعلی نیری در مورد نگاه او به بنیصدر در حالی که رئیس جمهور بود میگوید:
حسینیان در مورد رویکرد قدوسی به مسئلهی بنیصدر میگوید:
قدوسی بلافاصله پس از اعلام عدم کفایت سیاسی بنیصدر و برکناری او از ریاست جمهوری توسط خمینی، حکم دستگیری وی را صادر کرد و اعلام نمود:
«بنیصدر در رابطه با مسائل متعددی از جمله تحریک گروهها و مقاومت و ایستادگی در برابر نهادهای قانونی و نظام جمهوری اسلامی و تشویق زندانیان به اعتضاب غذا، تحت تعقیب قانونی است و برخلاف ادعای واهی خود به مقاومت و ایستادگی برای فرار از کیفر متواری است. … از همه ملت قهرمان تقاضا میشود که هرجا ایشان را بیابند، دستگیر و به کمیتهها و یا مراکز سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تحویل دهند.»
وی سپس به تهدید مردم پرداخته و اعلام کرد:
«۱- پناه دادن به ایشان و همکاری برای هرگونه فعالیت تحریکآمیز جرم محسوب شده و عامیل به عنوان شریک جرم ایشان مورد تعقیب قرار میگیرند.
وی دوباره در پاییز ۱۳۵۹ به تهدید نشریات پرداخت و گفت:
قدوسی در ۲۰ تیرماه ۱۳۶۰ شرایط را مغتنم شمرده و اطلاعیه تهدیدآمیز دیگری صادر کرد.
او در این اطلاعیه در مورد کلیه گروههایی که نامشان در «اطلاعیه دهمادهای دادستانی و اطلاعیه شماره ۲» آمده بود، اعلام میکند که «گروههای فوقالذکر محارب، مفسد و باغی شناخته شده و با اعضا و هواداران آنها که این شرایط را داشته باشند طبق حکم قرآن کریم عمل خواهد شد:
۱- کلیه اعضا و هواداران فعال
۲-کسانی که در رابطه با گروههای مذکور مستقیم یا غیرمستقیم دست به ایجاد بلوا و آشوب زده و با ارعاب سبب بهمزدن آرامش و نظم عمومی شوند.
۳-کسانی تظاهرات مسلحانه تدارک دیده و یا مسلحانه در چنین تظاهراتی شرکت کنند.
۴-کسانی که برای گروههای مذکور اسلحه و مهمات جنگی مخفی نمایند.
۵- کسانی که منزل پول و سایر امکانات در اختیار گروههای مذکور قرار دهند. »
و در خاتمه اطلاعیه آمده است:
رابطهی قدوسی با حزب توده
قدوسی حزب توده را جز مخالفان محسوب نمیکرد و به همکاری با آنها حتی در حد دستگیری و بازجویی از متهمان توسط این حزب نیز میپرداخت. مهدی پرتوی مسئول شبکهی مخفی این حزب میگوید:
«اواخر مرداد سال ۵۹ در یکی از جلسات هفتگی با کیانوری، خدایی و هاتفی، کیانوری به من گفت یک مأموریت برای تو دارم.
گفت یکی از افراد ساواکی متعلق به جریان ضدانقلاب هست که اینها میخواهند در نمازجمعه بمبگذاری کنند.
خُب قبلاً هم حزب به این قبیل جریانات نفوذ میکرد و به دادستانی خبر میداد، مثل جریان قطب زاده.
کیانوری در این جلسه گفت من با آقای قدوسی که در آن زمان دادستان انقلاب تهران بود صحبت کردم و به او گفتم ما این افراد را پیدا میکنیم و به شما میدهیم منتها چون شما درست بازجویی نمیکنید سرنخشان گم میشود و بقیه افراد آنها دوباره شروع به سازماندهی و فعالیت میکنند. آنها (قدوسی) گفتند مقدورات ما همین است چون ما نمیتوانیم شکنجه کنیم و شکنجه از نظر قانون اسلام ممنوع است.
کیانوری به قدوسی میگوید این مورد را تحویل ما دهید تا ما برای شما اطلاعات بگیریم. در این مورد خاص آقای قدوسی مخالفت نمیکند. سازمان هم این وظیفه را به گردن تشکیلات مخفی انداخت.
….
زیرزمین منزل یکی از دانشجویان پزشکی که خودش و همسرش عضو حزب بودند را در نظر گرفتیم که دیوارهای آکوستیک داشت. از آن طرف هم به تیم تعقیب و مراقبت خبر دادیم بروند روبروی خانه آن فرد که تا صبح فرار نکند. یک نفر را هم همراه ما کردند که کاراته کار بود و گفتند وقتی ضربه میزند، جایش نمیماند. قرار بود او مسؤل بازجویی باشد.
…
چگونگی اداره دستگاه قضایی
آیتالله منتظری در مورد دستگاه قضایی که قدوسی اداره میکرد و نحوهی صدور حکم توسط حکام شرعی که غالباً نزدیکان قدوسی بودند میگوید:
«بعد از مدتی مرحوم آقای قدوسی را به عنوان دادستان انقلاب معین فرمودند، ایشان هم رفته بود بعضی از مسائل را به صورت کلی از امام پرسیده بود، یك نمونه از آن را من دیدم یازده مساله بود در ارتباط با بعضی از جرمهای قضایی که حكم فلان جرم چیست و امام به طور کلی به آن جواب داده بودند و بعد آقای قدوسی همان صفحه کاغذ را کپی گرفته بود و به دست قضات داده بودند که طبق آن عمل کنند، این پرسش و پاسخها خیلی کلی و متشابه بود، هر قاضی طبق برداشت و نظر خود به یك شكل حكم میکرد، قضات بسیار بی تجربه بودند، مثلاً یك پرونده را پیش من آوردند که قاضی! زیر آن نوشته بود» بسمالله الرحمن الرحیم «اعدام» حالا برای چی اعدام ! چه کسی اعدام؟ اینكه علت و دلیل حكم را بنویسد به جای خود، حتی اسم متهم را ننوشته بود، فقط خودش زیر آن امضا کرده بود، خوب با این حكم میشود هرکس را گرفت اعدام کرد! خلاصه وضع قضایی به این شكل بود، افراد را تندتند میگرفتند و هر کسی را که میگرفتند بعضی افراد و جریانها تظاهرات و سرو صدا میکردند که اعدام باید گردد !
آیتالله سیدابوالفضل موسوی، مجتهد بزرگ تهران طی اعلامیهای که در ۱۲شهریور سال ۱۳۵۹ منتشر شد ضمن حملهی شدید به رژیم تازه تأسیس، در مورد قدوسی و حکام شرعی که بر جان و مال مردم حاکم کرده بود نوشت:
وی همچنین اضافه کرد:
نگاه قدوسی به مسئله شکنجه و اعدام
قدوسی در بهار ۱۳۵۹ در حالی که کشور دومین «بهار آزادی» را طی نکرده بود، مانند آب خوردن حکم اعدام صادر میکرد. او بر اساس شنیدههایش یکی از وحشیانهترین احکام را صادر کرد:
در آذرماه ۱۳۵۹ زمزمهی شکنجه در زندانها بالا گرفت. ابتدا شورای سرپرستی زندانها به صحنه فرستاده شد. اعضای این شورا در مصاحبهی مطبوعاتی اعلام کردند:
در بهمن ۱۳۵۹ وقتی که اخبار مربوط به اعمال شکنجه در زندانها به بحث روز کشور تبدیل شده بود، قدوسی در پاسخ به سؤالی در مورد شکنجه گفت:
داستانسرایی در مورد انفجار دادستانی انقلاب
قدوسی پس از سی خرداد نه تنها به شدت عمل معتقد بود بلکه به توجیه نیروهای تحت امرش نیز میپرداخت. روحالله حسینیان در این مورد میگوید:
در ۱۴ شهریور ۱۳۶۰ قدوسی که نقش مهمی در اعدامهای پس از ۳۰خرداد داشت توسط بمبی که از سوی مجاهدین تهیه شده بود به قتل رسید. محمد فخارزاده کرمانی یکی از هواداران نفوذی مجاهدین که از کارمندان دادستانی انقلاب اسلامی بود زیر اتاق وی بمبی تعبیه نموده و از دادستانی خارج میشود. انفجار بمب دیوار پشت سر قدوسی را خراب کرده و او از اتاقش در طبقه دوم به کف حیاظ پرتاپ میشود و در اثر ضربه و خونریزی مغزی کشته میشود.
مسئولان قضایی و امنیتی رژیم میکوشند با دروغپردازی به گونهای جلوه دهند که گویا قدوسی از نقش دوگانه فخارزاده باخبر بود اما به خاطر رأفت اسلامی اقدامی علیه او انجام نمیداد.
روحالله حسینیان در این مورد میگوید:
دستگاه تبلیغاتی نظام اسلامی ادعاهای مشابهی را در ارتباط با محمد کچویی رئیس زندان اوین و کاظم افجهای یکی از پاسداران اوین که او را به قتل رساند نیز مطرح میکنند که دروغی بیش نیست تا مسئولان قضایی و امنیتی خود را انسانهایی دلرحم و رئوف جلوه دهند که حتی به قیمت بذل جانشان هم حاضر نیستند کسی را به خاطر شبهاتی که موجود است از کار برکنار کنند.
آخوندها ۱۴۰۰ سال است که همین دروغها را در داستان ضربت خوردن علیابنطالب از ابن ملجم مرادی تکرار میکنند. آنها ادعا میکنند که امام اول شیعیان هنگام ورود به مسجد با آن که میدانست ابنملجم قصد کشتن وی را دارد او را از خواب بیدار کرد تا مأموریتاش را انجام دهد!
ایرج مصداقی
۱۴ شهریور ۱۳۹۶
irajmesdaghi@gmail.com
[1] وی یکی از باهوشترین روحانیون ایرانی بود که همزمان در دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و در همهی سطوح تحصیلی شاگرد اول بود و به عنوان استاد ممتاز دانشگاه تهران سالها به تدریس پرداخت. او که در زمرهی شاگردان ویژه آیتالله بروجردی و علامه طباطبایی بود جزو روحانیونی بود که از محمدرضا شاه حمایت میکرد و به آیتالله شریعتمداری نزدیک بود. مناقبی در جریان موسوم به کودتای قطبزاده مدتی بازداشت و در اوین مورد آزار و اذیت قرار گرفت و خلع لباس شد. وی در سال ۱۳۸۰ در هفتاد سالگی درگذشت.
[2] روزنامه اطلاعات ۳ شنبه ۷ اسفند ۱۳۵۸.
[3] محمدتقی مصباحیزدی، احمد جنتی، محمد محمدیگیلانی، محمد مؤمن، فاضل هرندی، محیالدین حائری شیرازی و … از جمله اساتید این مدرسه بودند.
[4] http://www.parsine.com/fa/news/47318
[6] خاطرات حاج احمد قدیریان، صفحهی ۱۴۹-۱۵۱، تدوین: سید حسین نبوی، محمدرضا سرابندی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول
[7] روزنامه اطلاعات پنجشنبه ۲۹ آذر ۱۳۵۸، ص ۱.
[8] روزنامه اطلاعات، شنبه ۱ دی ۱۳۵۸، ص ۱ و ۲.
[9] روزنامه اطلاعات، دوشنبه ۳ دیماه ۱۳۵۸، ص ۱۰
[10] روزنامه اطلاعات، یک شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۵۸، ص ۳.
[11] روزنامه اطلاعات، دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۵۸ ، ص ۱.
[12] روزنامه اطلاعات، سه شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۵۸، ص ۱۰ .
[14] سینائی، وحید؛ دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران، تهران، انتشارات کویر، ۱۳۸۴، چاپ اول ص ۵۰۸
[15] اداره کل نهم ساواک (تحقیق) در نامه مورخ ۵/۱۰/۱۳۵۱ به اداره کل سوم ساواک، ارزیابی خود را از میراشرافی چنین بیان میدارد:
«آقای سید مهدی میراشرافی … نماینده اسبق مجلس شورای ملی و مدیر کارخانه تاج اصفهان از حسن شهرت خصوصا در مورد مادیات برخوردار نمیباشند. کینه توز و سوء استفاده طلب، در دوستی ناپایدار ولی متظاهر به رفیق دوستی، از لحاظ خانوادگی چندان خوشنام نیست و پسرش نیز به نام کیوان، فردی عیاش بوده و به اتهام دو فقره قتل مورد تعقیب قرار گرفته است.»
به نقل از ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج۲، ص۵۰۷ و ۵۰۸.
[16] روزنامه کیهان ۲۶ آذر ۱۳۵۸
[17] http://www.parsine.com/fa/news/47318
[18] روزنامه اطلاعات، شنبه هفدهم آبان ۱۳۵۹، ص ۲
[19] روزنامه اطلاعات، یکشنبه ۲۵ آبان ۱۳۵۹، ص ۲.
[20] http://www.parsine.com/fa/news/47318
[21] او بعدها به شورای ملی مقاومت پیوست و به منظور گذران زندگی از انجام هیچ سیاهکاریای فروگذار نکرد.
[22] http://library.tebyan.net/fa/Viewer/Text/90049/13#17
[23] منظور از «فیلمهای مفتضح»، آثار سینمای ایران و فیلمهای مربوط به خوانندگان و … است.
[25] روزنامه اطلاعات، دوشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۵۹، ص ۱۱.
[26] روزنامه اطلاعات، چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۵۹، ص ۲.
[27] روزنامه اطلاعات، سه شنبه دوم دی ۱۳۵۹، ص ۲.
[28] روزنامه اطلاعات، یکشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۵۹، ص ۲.
[29] http://revolution.pchi.ir/show.php?page=contents&id=11556
[30] روزنامه اطلاعات سه شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۵۹، ص ۲.
[31] محمد صدوقی یکی از مرتجعترین امامان جمعه بود که در تیرماه ۱۳۶۱ طی یک عملیات انتحاری توسط یکی از هواداران مجاهدین در نماز جمعه یزد به قتل رسید.
بعد از اعدام این هفت نفر، به حکم صدوقی موج مصادره اموال بهاییان یزد آغاز شد . در بعضی موارد علاوه بر افراد زنده ، بهاییهایی که سالها از فوتشان گذشته بود را به صورت تصنعی به دادگاه احضار کرده و به جرم فراری بودن ، حکم به مصادره اموالشان میدادند و دراکثر موارد علاوه بر مصادره اموال شخص محکوم ( اعم از زنده یا مرده ) ، به مصادره اموال همسر و فرزندان آن شخص نیز میپرداختند .
[32] http://www.parsine.com/fa/news/47318
[34] نشریه مجاهد، شمارهی ۳۴، ۱۸ فروردین ۱۳۵۹.
[35] روزنامه اطلاعات ۲۹ بهمن ۱۳۵۸.
[36] روزنامه اطلاعات ۲۹ بهمن ۱۳۵۸.
[37] روزنامه اطلاعات ۲۶ اسفند ۱۳۵۸.
[38] http://library.tebyan.net/fa/Viewer/Text/90049/13#18
[39] زندگینامهی شهید آیتالله علی قدوسی ، مرکز نشر اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۴، صفحهی ۱۲۲.
[40] http://library.tebyan.net/fa/Viewer/Text/90049/13#8
[41] http://www.javanonline.ir/fa/news/737527
[42] http://www.parsine.com/fa/news/47318
[43] اطلاعات دوشنبه ۱ تیرماه ۱۳۶۰.
[44] بامداد ، ۱۶ اردیبهشت ۱۳۵۹ ، صفحه ۱۲
[45] http://library.tebyan.net/fa/Viewer/Text/90049/13#1
[46] روزنامه اطلاعات یکشنبه ۲۱ تیرماه ۱۳۶۰
[47] http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13940312000355
[48] خاطرات آیتالله منتظری جلد ۱ صفحه ۵۱۸
[49] http://kadivar.com/?p=15486
[50] http://kadivar.com/?p=15486
[51] روزنامه اطلاعات پنجشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۵۹، ص ۲.
[52] روزنامه اطلاعات، پنجشنبه ششم آذر ۱۳۵۹، ص ۲.
[53] http://library.tebyan.net/fa/Viewer/Text/90049/13#7
[54] http://www.parsine.com/fa/news/47318
[55] http://www.parsine.com/fa/news/47318