عبد ا لکریم بلوچ
خلاصه ای از بیوگرافی دادشاه
توجه: اين مقاله مورد تأييد و تکذيب جبھه متحد بلوچستان جمھوريخواھان فدرال نيست و اعمال جنبش مقاومت مردمى (جنداﷲ) مورد تأييد جبھه متحد بلوچستان جمھوريخواھان فدرال نيست. اين مقاله فقط براى گسترش گفتمان قھرمان بودن يا جنايتکار بودن دادشاه منتشر ميشود.
***
با عرض سلام مدتی پیش من درا نترنت مقاله ا ی را مطا لعه نمودم در جواب اقای طوقی نوشته شده بود هما نطوریکه دادشاه خواها ن عزت وسربلندی بلوچ بوده واقای عبدالمالک ریگی هم خواهان عزت وسر بلندی ملت بلوچ است بسیار متائسف ومتاثرشد م
با ا ین مقایسه بیجا وبی مورد وغیر واقعی بیا ئیم قهرمان ملی خود را با یک انسان بیمارکه جنون ادمکشی به او دست داده بود وتمام قربانیان خود رادر طول چهارده سا ل ازمیان طبقه کارگر کشاورزواز میان فقیر ترین قشر جامعه بلوچ انتحا ب میکند، با عبدالما لک ریگی مقایسه بکنیم نهایت بی انصا فی است.
من چنین مقایسه ای را مردود و مغرضانه مید ا نم بدین جهت لازم شد سکوت را بشکنم و بطور بسیار خلاصه به جریانات زمان دادشاه اشاره ای میکنم چون نسل جوان ما ندانسته وبدون تحقیق دادشاه را قهرما نی ملی ومردمی میدانند از انها دعوت میکنم به این چند مواردی که من بیان میکنم پیش ازانکه عصبا نی و ناراحت بشوند بروند از جا ها ی که من نام میبرم از بزرگان و ریش سفیدانی که تا کنون در قید حیات میباشند و ازاعمال وکردار دادشاه بخوبی اگاه هند تحقیق بشود که ایا در این ابادی ها چنین اتفاقی افتاده وچنین بیگناهانی قتل عام شده اند
عزیزان دادشاه مخا لف رژیم پهلوی نبوده بلکه کشت کشتار بیگناهان بلوچ بدست وی در زمان حکومت محمد رضا شاه اتفا ق افتاده است.
دوست ما نوشته بودند دادشاه مبارزه خود را از مکران اغاز کرده و عبدالمالک از سرحد ،کدام مبارزه ؟ با چه کسانی دادشاه مبارزه کرده؟ با ا ینگونه انسانهایی که من نام میبرم میشود گفت مبارزه ؟ او واقعا مبارز بوده است؟
ضمنا پیش ازاینکه مورد ایراد قرار بگیرم که نوشتارم با وزن قافیه نیستند خود اعتراف میکنم سواد فارسی چندانی ندارم فقط میتوانم مطالبی را با جملات شکسته بسته خود بیان کنم و تنها به صحت درستی مطالب به شما سروران قول میدهم وتوجه داشته باشید من دیکته انشا نمی نویسم که باید نقطه را سر جایشان بگذارم مهم توجه نمودن به مطا لبی است که من بیان میکنم که با یک تحقیق پرده از چهره دادشاه بر داشته میشود وحقیقت مثل روز روشن میگردد واز طرفی بنده اهل وساکن همان منطقه ای هستم که محل جولان گاه دادشاه بوده وهنگام کشته شدن وی که درعصر روز جمعه بیستم دیماه سا ل 1336 شمسی در دامنه هشت و در نقطه ای بنام زمین هارون اتفاق می افتد من هفده ساله یودم.و در پهره درس میخواندم ونعش دادشاه وبرادرش را بانجا اورده بودند ودر حیاط گروهان ژاندارمری زیر درختهای انارگذاشته بودند
ومحل گروهان در یک منزل اجاره ای ودر پشت گاراج قدیمی پهره واقع شده بود وتماشای ا جساد برای عموم ازاد بود ومردم گروه گروه برای دیدن میرفتند وبنده هم چند بار از جسد ها دیدن کردم و محل اصابت گلولها را به بدن انها مشاهده نمودم و بمدت هفت روز از دفن انها خود داری میکردند چون مستشاران نظامی امریکائی باور نمیکنند که این ا جسا د متعلق بدادشاه و برادرش باشد و فکر می کردند شاید این صحنه سازی باشد که بخاطر قانع نمودن دولت امریکا اجرا شده تا اینکه زن بچ های دادشاه را از تهران اوردند و همچنین اقایان ملا نواب خان محمدی وحیرک صاحبداد از اهالی فنوج که مدتها در دست دادشاه گروگان بوده اند و با تائید زن بچه های دادشاه و تائید ملا نواب خا ن محمدی و حیرک صاحبداد مستشاران امریکائی قانع میشوند وپس از هفت روز دستور دفن اجساد داده میشود ونعش انها را در قبرستان قدیمی کهنه قلعه دفن میکنند وباور بفرمائید که بنده یکی از انها هستم که از تمام ماجرای دادشاه کاملا اگاه ومطلع هستم .
سا لها بود که اشعاری دروغین و قضا وتهای به دور از خقیقت و با حب بغض می شنیدم ولی حاضر نبودم جلو احساسات کسی را بگیرم مردم آزاد هستند هر کسی را دوست داشته باشند و زیادنند افرادیکه بزرگترین جنا یتکاران تاریح بشریت را هم دوست دارند مثل هیتلرو لنین و استا لین وحتی خمینی هیچ اشکالی ندارد ولی من دیگر سکوت را جایز ندانستم که چهره قهرمان جوان ومردمی بلوچستان خدشه دار بشود واو را با یک بلوچ کش وضعیف کش مقایسه بنمایند که تنها درمدت چهار ده سال بطور تصادفی فقط دو ژاندارم بدست وی کشته میشوند و دو خان زاده که اولی اقای میرزا خان شیرانی پسرعظیم خان بود و دومی مهیم خان میرلاشاری بود که به غا ئله او خاتمه داد وطبق اماری که بعد ازقتل دادشاه درماهنامه ژاندارمری انتشار یافته بود
نوشته شده بود که توسط دادشاه سیصد نفر بقتل رسیده واز این سیصد نفر فقط دو ژاندارم و دو خان هستند پس تحقیق لازم است اگر امار ژاندارمری درست باشد ان دویست و نود شش نفر چکاره و ازکدام طبقه مردم بلوچستان بوده اند ؟ اینک به چند نمونه از قتلهای دادشاه توجه بفرما ئید:
چند نمونه از قتل های دادشاه
1- فردی بنام چهار شنبه معروف به چاشک چوپان اهالی روستای فنوج بوده روزی دادشاه او را در حوالی تنگ فنوج می بیند او را دستگیر وبا طناب بدرختی خلق اویز میکند چند روز بعد اهالی فنوج او را به این حا لت می بینند . کشتن این چوپان چرا وبه چه جرم ؟
2- کشتن هفت نفر از زارعین قریه مشکاهم فقط بجرم اینکه انها کار گر وزارعین آقایان حیر محمد وولی خان محمدی بودند که نامبردگان فامیل اقای چراغ خان شیرانی هستند . دادشاه این هفت انسان بی نوا وبیگناه را در یک صبح زود جلو چشم زن بچه هایشان ردیف میکند وبقتل میرساند.
قریه مشکاهم درسه چهارکیلومتری فنوج واقع شده پسران حیر محمد و ولیخان در قید حیات میباشند وبطوریقین ازان کشتاربخوبی اگاهند وهمچنین بزرگان وریش سفیدان انجا. قتل این بی گناهان چرا وبچه جرم ؟
3- عبدل محمدی فرزند کدخدا مراد خان ساکن فنوج جوان بیست ساله ای که جهت تهیه وسائل عروسیش ببنت رفته بود هنگام بر گشتن بین راه بنت بفنوج هدف گلوله دادشاه و همرهانش قرار میگیرد و از بالای شتر سرنگون میشود ودر جا بقتل میرسد کشتن این جوان بیگناه که قرار بوده بزودی جشن عروسیش برپا شود چرا وبچه جرم ؟
4- قتل تازه دامادی ازاهالی دهان بنت که او را جهت حمام به رودخانه برده بودند وهنگام برگشتن او برشتری سواربوده وباساز دهل او را بطرف حجله میبرند که تصادفا دادشاه گذرش به همان حدود می افتدخود را بجمعیت نزدیک میکند داماد را که با هزاران ارزو بطرف حجله میرفت هدف قرار میدهد واز بالای شترسرنگون میشود جمعیت پا بفرار میگذارند وخواهر داماد خود را بروی برادرش می اندازد که دادشاه خواهر بیچاره را هم هدف میگیرد و او هم در اغوش برادرش جان میدهد.
ایا انسانی وجود دارد این قتل غیر انسانی را تائید بکند و آن را بحساب مردی مردانگی بگذارد و یا باید آنرا بحساب محالفت با رژیم شاه گذاشت؟!! این قتل فجیع چرا وبچه جرمی ؟
5- کشتن و زخمی نمودن هیجده انسان بی گناه در قریه حسین اباد گه ( نیکشهر ) و بریدن پستان چهار تا زن دادشاه در ان شب کذائی تمام قربانیان خود را با کارد شکم می درد؛ و به این خاطر با تفنگ نمیکشد چون احتمال میداده که صدای تفنگ در ان نیمه شب بشهر گه( نیکشهر) برسد
و تحت تعقیب قرار بگیرد جرم قربانیان چسیت چون کار گر وزارع اقای جهانگیر خان شیرانی هستند بزرگان وریش سفیدان گه ومالکین حسین اباد که در قید حیات هستند از جریان قتل عام اگاهند. ایا تاریخ بلوچستان چنین جنا یتی بیاد دارد که پستان زنی را بریده با شند
ایا این عمل را میتوان بحساب مردانگی ویا مخا لفت با خان و رژیم شاه گذاشت ؟
6- قتل دامداری از اهالی کوه لاف گه پپس از پذیرائی و دادن شامی مفصل به دادشاه و همراهانش و هنگام خدا حافظی به وی میگوید من چیزی بهتراز بهشت نمیتوانم به تو بدهم ودر جلو زن و فرزندانش او را هدف گلوله قرار میدهد و او را روانه بهشت میکند !! ایا سراغ دارید چنین ادم حق شنا سی؟
مگر ضرب المثل نیست در میان مردم بلوچستان اگر یک تاس اب از دست کسی خوردی باید صد سال وفا بکنید قهرمان مردمی یک ساعت هم وفا نمیکند این قتل چرا وبچه جرم ؟
7- تعداد دوازده نفر ازطایفه درزاده و چاکری ها را از روستای ریگورندان واطراف بنت دستگیر میکند و انها را بکشور عمان و به مسقط میبرند و مثل گوسفند ان بینوایان را بفروش میرسانند واز قیمت همان انسانها برای دادشاه اسلخه مهمات میخرند وتفنگ معروف دادشاه که یک پنج تیر بلژیکی بوده با همان پول خریداری میشود بنظرم افتخار اخرین برده فروشی در بلوچستان هم نصیب دادشاه میشود ایا این عمل را میتوان بحسا ب محالفت با خان ویا شاه گذاشت همین است قهرمان ملی ومردمی ؟
8- اولین گروگان گیری در تاریح بلوچستان بد ست دادشاه انجام میشود جریان ازاین قرار بوده دادشاه از اطراف فنوج واز روستائی بنام سبیلان اقایان ملا نواب خان محمدی که امام مسجد پشت قلعه فنوج بودند و حیرک صاحبداد که فردی معمولی وکشاورزی بی بضاعت بوده این دو نفررا بگروگان میبرد و به اقوام انها اخطار میکند تا ظرف مدت یک هفته اگر مبلغ شش هزار تومان بدست من نرسد این دونفر را بقتل میرسانم خانواده نامبردگان با فروش قسمتی ویا تمام هستی خود ان مبلغ را فراهم میکنند وبدست دادشاه میرسانند وگروگانها ازاد میشوند توجه داشته باشید مبلغ ششهزار تومان دران سالها پول کمی نبوده و باز افتخار گروگان گیری هم نصیب قهرمان ملی ومردمی میشود ضمنا فرزندان ملا نواب خان یکی بنام نظر محمد ودیگری بنام علی محمد زنده میباشد ومسلما از حیرک هم اولادی بر جا مانده وبازماندگان انها ساکن فنوج هستند میشود تحقیق نمود این گرگا نگیری چرا وبچه جرم ؟
9- اولین زن اسیرهم بدست دادشاه کشته میشود و ان زمانی بود که دادشاه بطور تصادفی در تنگ سرحه با یک اتومبل درحال عبورمواجه میشود و انرا بگلوله می بندد وسرنشینان ان اتومبیل چهار نفر بوده اند دونفرامریکائی مرد بنام مهندس ویلسون و زن بنام بانو انتینا کارول ومهند س شمس ورانند اتومبیل ایرانی بودند هرسه نفر مرد درجا کشته میشوند خانم کارول اسیر میشود او را با خود میبرند وپس از مدت کوتاهی چون وی قادربراه رفتن در کوهستان نبوده او را هم بطرز وحشیانه ای بقتل میرسانند کشتن این زن اسیرچرا وبچه جرم ؟
10- بقتل رساندن پناهنده اش بنام محمد زین الدینی فرزند تمور جریان از این قرار بوده محمد به اتفاق برادر بزرگترش بنام جنگی خان اقای نصیر برهانزهی را بتلافی قتل پدرشان بقتل میرسانند جنگی خان بعد از قتل نصیر خود را به مهیم خان میرلاشاری میرساند وخود را پناهنده او وطایفه اش میکند وی تا اخر عمرش در میان طایفه لاشار با عزت واحترام زندگی میکند ولی محمد برادر کوچکتر خود را به دادشاه میرساند وخود را پناهنده و( میار ) او مینماید که دادشاه بلافاصله وی را خلع صلاح میکند وپس از دوماه نگهداری او را بطرز فجیعی بقتل میرساند.
این هم از میاری داری دادشاه که گفتیم حاجی شکری کدخدائی هم قاتل پدرش را زمانی بقتل میرساند که همراه دادشاه بوده و او را در کنار دادشاه وجلو چشم او بقتل میرساند و دومین پناهنده ا ش که محمد زین الدینی بوده خود بقتل میرساند ارادتمندان دادشاه میتوانند از اقوام محمد که ساکن در روستاهای کچکی وسورجاه هستند تحقیق بشود و همچنین از اهالی بنت در مورد میار اولی دادشاه که بدست حاجی شکری ساکن بنت بقتل میرسد .
11- اخرین قربانی دادشاه هم زنی حامله بوده حدود شش ماه پیش از قتل وی زنی را ازقریه محت می رباید این زن همراه شوهر و خانواده اش از اطراف بندر کنارک جهت خرما خوری به این منطقه میایند که گذر دادشاه به ان حدود می افتد زنی خوب صورت را می بیند او را بازور با خود می برد و گریه زاری اعضای خانواده سودی نمی بخشد دادشاه در نظر داشته پس از وضع حمل با زن شوهر دار ازدواج بکند خلاصه روزی که دادشاه برای درگیری بمحل ملاقات میاید؛ زن بچه های همراهانش را تحویل ملا سلیمان و دادکریم میدهد که از انها مراقبت بکنند البته زن بچه های خودش و تعدادی دیگر از همراهانش حدود ده ماه پیش توسط پلیس مرزی پاکستان دستگیر میشوند وانها را همراه برادرش احمد شاه که جزء دستگیر شدگان بود بتهران میفرستند وزندانی میشوند . خلاصه زمانیکه اتفاق می افتد ودادشاه کشته میشود همراهان دادشاه بدو دسته تقسیم میشوند بیشترین افراد مسلخ بسرپرستی قادرداد ( قادروک ) راه خروج از بلوچستان را در پیش میگیرند وبدون لحظه ای درنگ ومقاومتی که انتظار ان میرفت چون شدیدا تحت تعقیب کریم خان پسرعموی مهیم خان قرار گرفته بودند پس از چهارپنج روز از مرز خارج میشوند وخود را بحدود گوادر میرسانند و دسته دوم به سر پرستی ملا سلیمان همراه عیال اطفال جهت رد گم کردن بداخل کوهستانهای لاشار بر میگردند ودر نظر داشتند در فرصت مناسب از بلوچستان خارج بشوند. که رد انها توسظ گروه اقای شهکلی سر پرست طایفه سرحه ای پیدا میشود وهفت روز بعد از قتل دادشاه شهکلی و افرادش در رودخانه گروانی که یک شاحه ای از رود خانه کوپچ میباشد با نعش یک زن روبرو میشود که شکم او را با کارد پاره کرده بودند وکودکی مرده از شکم او بیرون افتاده زن وکودک را فوری درهمانجا دفن میکنند ونزدیک غروب به انها میرسند در گیری شروع میشود دادکریم مجروح ومتواری میگردد
ملا سلیمان همراه زن بچها یشان داخل غاری محاصره میشوند روز بعد ملا کشته میشود وزن بچهایشان اسیر و به پهره اعزام میشوند.
همان زنان اسیر در بازجوئی میگویند ملا سلیمان به این خاطر ان زن را بقتل رساند ه چون او هشت ماهه بارداربود وراه رفتن نمیتوانست وبا تفنگ هم او را نکشت میترسید چون اینجا منطقه طایفه لاشارها است و احتمال میداد صدای تفنگ انها را لو بدهد و زنان اسیر هم پس از سه روز بدرخواست اقایان سردارعیسی خان ومحمدخان میرلاشاری ازاد میشوند ایا گروگان بردن زن حامله و پاره کردن شکم او این عمل وخشیانه تا کنون در فرهنگ بلوچ جای داشته ودارد ایا همین است رسم جوانمردی وکارعمل یک قهرمان ملی و با غیرت ؟
12- ایا سزاوار بود مهیم خان که جهت مذاکره و تامین او بملاقاتش رفته بود فرصت را غنیمت بشمارد که انها دست خالی بملاقات او رفته بودند که فقط یک قیضه تفنگ برنو دست خود مهیم خان بوده و بعقیه همراه هرکدام فقط یک اسلخه کمری همراه داشته بودند ودادشاه حدود پانزده الا بیست نفر مسلخ با تفنگ ودرده متری بر روی قله کوهی سنگر میگیرند و خود دادشاه در پا ئین با مهیم خان ملاقات میکند ولول تفنگها بطرف مهیم خان وهمراهانش نشانه میروند زمانیکه دادشاه خود را در چنین شرایطی وبا این ارا یش جنگی می بیند میگوید من امروز به این خاطر حاضر بملاقات شدم تا سرهنگ را به گروگان ببرم وزمانی او را ازاد میکنم که برادرم اززندان ازاد بشود.
دادشاه فراموش میکند که مهیم خان چهارده سال خود و طایفه اش بخاطر قولی که میرهوتی خان پدر مهیم خان بکمال پدر دادشاه داده بود و او را بعنوان پناهنده خود وطایفه لاشارمی پذیرد وبه احترام همان قول مهیم خان و طوایف لاشاراز پسران کمال نگهداری میکنند وتازه حدود بیست روزی بود که مهیم خان باتهام نگهداری او از زندان ازاد شده بود و بخاطر او تا پای دارمیروند وهنگام ملاقات بگوید من همراه تو را بگروگان میبرم تا برادرم ازاد بشود. بنظرم اگر ادم حق شناسی بود باید پیش ازملاقات میگفت اگر مقامات بشما راست میگویند اول باید برادرم ازاد بشود بعد من حاضر بملاقا ت مذاکره میشوم واگر خواسته او تا مین نمیشد دیگر لزومی بملاقات نداشت.
ولی دادشاه نمک نشناس دران ملاقات که مهیم خان بتمام پیشنهادات او عمل میکند ودست خالی بملاقات او میرود بقصد تامین دادن او ونه بقصد جنگ در گیری چون همانطوریکه بدستورمیرهو تی خان چهارده سال طایفه لاشاراز او نگهداری میکردند وبازهمین طایفه میتوانست بخواسته مهیم خان ظرف مدت چهارده روز دادشاه را ازمیان بردارند ولی هدف مهیم خان تامین او بود که مقامات به او قول داده بودند وی به ان قول اطمینان داشت وبا این نیت بملاقات او میرود.
منتها دادشاه نظرش بد نام کردن نوه میرگهرام ومیر کمبر است ومیخواهد همراهش را بگروگان ببرد اول همراه را معرفی میکنیم قرار بوده در ان روز سرهنگ ژیان که بعنوان ناظر همراه اقایان بوده بملاقات برود ولی تصادفا ماشین وی بین راه گه به هیچان خراب میشود .
مهیم خان متوجه میشود سرهنگ در موعد مقرر که دادشاه منتظر است نمیرسد در این وقت گروهبان محمودی راننده کامیون میگوید مرا بجای سرهنگ با خودت ببر وبا وی قرار ملاقاتی دیگربا سرهنگ بگذارید پیشنهاد اومورد تائید اقایان سردارعیسی خان مبارکی وسروان حدا دادخان ریگی وبعقیه همراهان قرار میگیرد برنامه عملی میشود لازم بذ کر است زمانیکه اقایان عیسی خان ومهیمخان با میانجیگری سپهبد جهانبانی حاضربهمکاری میشوند یکی از شرایط انها این بوده که ما حاضر نیستیم هیچ ماموری از ژاندامری همراه ماباشد چون تمام گرفتاری خود را از ناحیه ژاندامری میدانستند وحتی میگویند ما تفنگ هم از تشکیلات ژاندارمری تحویل نمیگیریم ودر تهران بیست قبضه تفنگ برنو از ارتش به انها تحویل داده میشود وفقط بنا به درخواست و انتخاب خودشان این اقایان را بعنوان مامور وناظر همراه میبرند که از دوستان واشنایان قدیمی انها بوده اند سرهنگ ژیان وسروان حدا دادخان ریگی وسروان ریگی هم تنها استوار یادگاری را همراه خود میبرد که در ان روز ازاقای یادگاری یادگاری بر جا نمی ماند و اگر دخا لت و میانجیگری سردارعیسی خان نبود سروان ریگی او را به جمع شهدای هشت کوه اضا فه میکرد ضمنا بعد از قتل دادشاه سرهنگ ژیان میشود سرتیپ و سروان ریگی میشود سرگرد و تنها سراستوار یادگاری بی کلاه میماند که خودی نشا ن نمی دهد.
خلاصه جمع تمام مامورین به جز از راننده ها همین سه نفر بوده اند وحدود سی نفر مسلخ همراهان اقایان لاشاری مبارکی بوده اند واز طرفی سپهبد جهانبانی قول وتعهد سپرده بود اگر دادشاه حاضر به تسلیم بشود من موجبا ت عفو ملوکانه رابرا یش تضمین میکنم ومهیم خان با هدف تسلیمی وتامین نامبرده وارد عمل میشود وحاضر میگردد بدون سلاخ با وی ملاقات نماید چون یکی از شرایط ملاقات مسلخ نبودن همراهان مهیم خان بوده وبه در خواست وی توجه وعمل میکنند منتها دادشاه هنگام ملاقات تمام نیکی های چهار ده سا ل را فراموش میکند, دست گروهبان را میگیرد میگوید من او را با خود میبرم وزمانیکه مهیم خان متوجه میشود که عزم دادشاه برای بردن گروهبان جزم است و در چنین شرایطی بوده که مهیم خان در یک عمل انجام شده قرار میگیرد با هفت تیر بر بناگوش او شلیک میکند وتیراندازی اغاز میشود مهیم خان همراه هفت نفر کشته میشوند و دادشاه هم همراه برادرش محمد و یکی از بستگانش که دران روز رابط بوده بنام صوبان کشته میشوند.
همراهان مهیم خان عبارت بودند ازاقایان:
1- موسی خان برهانزهی 2- ویوسف خان مبارکی 3- کریم خان متسنگی 4- کدحدا شهرضا 5- حسن 6- پسر حسن ازاهالی ابگاه 7- گروهبان محمودی راننده ترک که از تهران همراه اقایان امده بودند ودران روز سه نفرازدادشاه وهشت نفرازطرف مقابل کشته میشوند وتنهااز همراهان مهیم خان اقایان محمد عمرخان ملک نژاد وحدا بخش گلشاه جان سالم بدر میبرند وناظر برتمام جریانا ت وسخنانی که رد بدل میشود بوده اند ومطالبی را که من مینویسم عین مصاحبه ای است که با اقایان داشته ام که در صحنه حضور داشته اند.
و نه مثل اظهار نظر اقای دکتر محمد حسن حسین بر، که دادشاه را ندانسته شهید وقهرمان ملی معرفی میکند
اقای دکتر حقا یق را میتوان بسیار اسان تخریف کرد ولی شواهد تاریحی وزنده راهرگز نمیتوانید کتمان بکنید ایا میدانید شما با این اظهار نظر های جعلی به وجه خانواده وفامیل شریف حسین بر لطمه میزنید تا انجا ئیکه من میدانم این خانواده در گذشته جز طبقه روحانیون و از بزرگان منطقه سراوان بوده اند ایا شما این اطلاعات را چضوری واز کجا و از مردم کدام منطقه بدست اورده اید ایا از شما که خود را دکتر میدانید بعید نیست که این دومین بار است بدون دلیل مدرک ومنابع موثق در انترنت می نویسد دادشاه از منطقه اهوران بوده ایا میدانید فاصله اهوران تا منطقه سفید کوه فنوج که محل اقا مت دادشاه وابا واجداش میباشد چقدراست؟
دکتر جان شاید بیش از صد کیلومتر
دادشاه از طایفه سفید کوهی وجز طایفه شیرانی بوده نه از طایفه مبارکی واهورانی
به جرئت میتوانم بگویم هیچ وقت اتفاق نیفتاده سردار عیسی خان مبارکی با دادشاه ملاقاتی داشته باشد تا چه رسد به قسم قران و قول قراری که شما مطرح نموده اید که با ایشان داشته دکتر جان واقعیت این است دادشاه پس از قتل پسرعموها یش بنام نیک محمد ونظرشاه به اتفاق پدر و برادرانش شبانه قریه دن بید را ترک نموده وخود را به لاشار میرسانند وکمال پدر دادشاه از میرهوتی خان پدر مهیم خان که خاکم لاشار بوده تقاضای نگهداری میکند میرهوتی خان خانواده کمال را بعنوان میار طایفه لاشارمیپذیرد واز خانواده کمال نگهداری میکند دکتر جان دادشاه در طول عمرش عیسی خان مبارکی را شاید بخواب هم ندیده واگر ملاقاتی هم بوده با اقایان لاشاری بوده متاسفم وقتی نمیدانید دادشاه مربوط بکدام منطقه ومربوط بکدام طایفه بوده ان وقت اظهار نظر میفرمائید که هنگام ملاقات مامورینی انها را محاصره میکنند ومهیم خان دادشاه بقتل میرسند ایا شما اطلاع دارید که دران روز و دران منطقه ماموری وجود نداشته تا دست بچنین کاری بزند ایا میدانید که مهیم خان درشرایطی ودرجا ئی نبوده که از مامورچنین جسارت و حرکتی سربزند ؟
و تنها ماموردران روز سرهنگ ژیان وسروان ریگی واستوار یادگاری بودند ایا مهیم خان وافراد دادشاه بوسیله همین سه نفر محاصره میشوند
نهایت بی انصافی است وقتی سردار عیسی خان همراه سی نفر مسلخ از دو طایفه در انجا حضور دارند مامورینی بیا یند هنگام ملاقات انها را محاصره کرده وتنها از میان افراد دادشاه فقط او وبرادرش را انتحا ب بکنند و بقتل برسا نند. البته مردم ازادند هرچه دلشان میحواهد بگویند ولی باید یک نویسنده بلوچ اول ازمردم همان منطقه تحقیق بکند وبعد چیزی بنویسند که به واقعیت نزدیک باشد چون مردم منطقه فنوج بنت وگه لاشار اطلاع درست تری از یک برادر سراوانی ویاجاها ی دیگربلوچستان در ارتباط با ماجرای دادشاه دارند وهمانطوریکه اگر اتفاقی درمنطقه سراوان افتاده باشد مسلما مرد م سراوان اطلاع دقیق تری دارند
دکتر جان چیزی ننویس که شایسته فامیل حسین بر نیست وحدای نکرده مردم بجای حسین بر شما را دکتر دروغبر حطاب بکنند انشاالله چنین نحواهد شد واز طرفی خبر دارم در گذشته خانواده شما در شرایطی نبوده که جز خان گزیدها وعقده ایها باشند وبقول معروف چیزی بنویس که ارزش حواندن داشته باشد ویا کاری بکن که ارزش نوشتن داشته باشد وبنظر من بهتر است شما در رشته خود بتخقیق بفردازید و تخصص بگیرید تا باعث افتخار بلوچ بلوچستان باشد واگر بتاریح بلوچستان علاقمند ی وحتی به ماجرای دادشاه مقداری بخود زحمت بدهید بمنطقه فنوج بنت گه ولاشار سری بزنید واز بزرگان وریش سفیدانی که تا کنون در قید حیاتند و از چون چند دادشاه اگاهند تحقیق بنما ئید
درست پنجاه سا ل از قتل دادشاه میگذرد شاید جنابعالی در ان موقع بدنیا هم نیامده بودید بنظرم تنها به شایعات عده ای مغرض و شاید بشعر ملا ابابکر گوادری که حدود سی سا ل بعد از قتل دادشاه سروده شده توجه نموده اید و اگربدنبا ل قهرمانان حا ل وگذشته بلوچستان میباشید من تعدادی را معرفی میکنم کار وکردار انها را با اعما ل شنیع وغیر انسانی دادشاه مقایسه بنما ئید.
اول لازم شد به ا صل مطلب بپردازیم ایا شما تا بحا ل شنیده اید یک بلوچ واقعی حاضر باشد همراهش را از او بگیرند وبگروگان ببرند؟
آیا مهیم خان میتوانست دست خالی بر گردد وبگوید دادشاه همراه مرا بگروگان برد؟
او که خود را نوه میر کمبر میداند وهفتاد پشتش سردار یکی ازطوایف بانام اوازه بلوچستان بوده میتواند چنین ننگی را بخود وطایفه اش به پسند د زنده برگردد بنظرم اگر جای مهیم خان هر بلوچ با ریشه بنیادی میبود چنین میکرد
بیک بند ازشعر لال بخش توجه کنید
( منی هفت پشتا نکت چوشین کار = همراهی ندا تگ هچ بار )
در ضمن بنده گفتم اگر مهیم خان قصد کشتن دادشاه را داشت میتوانست بدون اینکه جان خود را بخطر باندازد بوسیله افراد طایفه بزرگ لاشاری او را از میان بر دارد
یا طرفداران نا اگاه دادشاه میدانند وخبردارند فردی بنام شهکلی که سرپرست یکی از هیجده طایفه لاشاری میباشد بنام طایفه سرحه ای ونامبرده تا کنون هم درقید حیات است وساکن در روستای تنگ سرحه میباشد در یک در گیری فقط همراه سه نفر از بستگانش تمام بار و بنه دادشاه را مصادره میکند و پسر بزرگ او را بقتل میرساند ودادشاه قهرمان که در کشتن امثال ( چاشکها ) لحظه ای درنگ نمیکند نمیتواند انتقام خون پسرش را از شهکلی بگیرد شاید برای طرفداران دادشاه این مسئله قابل قبول نباشد که دادشاه نتواند انتقام بگیرد میتوانند از پسران دادشاه موضوع راسئوال بکنند از کمال که فعلا ساکن در اطراف فنوج است و با بسیج سپاه ملایان همکاری میکند ویا ازشعبان پسر دیگر دادشاه که در امارات عربی ساکن است جویا بشوند ویا از مردم همان منطقه واز خود شهکلی علت بر خورد را جویا بشوند پسر دادشاه که کشته میشود ازمادر شعبان بوده.
وحالا بعلت احتلاف شهکلی با دادشاه اشاره میکنیم
روزیکه دادشاه میخواسته از طرف غرب رودخانه تنگ سرحه بطرف شرق ان برود یعنی میخواسته از منطقه سرحه بطرف منطقه سرکوه برود ودیگرهیچ راهی و جود ندارد باید ازعرض رودخانه تنگ سرحه عبوربکنند وی در ان روز پیش ازعبور از تنگ بیک دربند میرسد مشاهده میکند فردی مشغول گرد پاشی وبالای درخت خرمائی است اورا صدا میزند پائین میاورد ومیگوید چون بار ما سنگین است این وسایل مارا بردار ومارا از تنگ عبور بده ان فرد واجهی نام داشته واز طایفه سرحه ای بوده وی ناچار میشود کوله باری رابردارد وهمراه دادشاه ئاعیال واطفالش براه میا فتند بمحض اینک وارد تنگ میشوند صدا ی ماشینی بلند میشود دادشاه به واجهی وچند نفر دیگر از همراهانش میگوید شما زود همراه زن بچها از تنگ عبور بکنید.
خود دادشاه باتفاق چند نفر دیگردر نقطه ای بنام ارزاق راه را می بندند واین نقطه همان جای است که در سال 1329- محل کارگاه شرکت راهسازی بوده که تنگ را کار میکردند وبهمین جهت انجا را ارزاق نام میگذارند سرنشینان ماشین که دونفر امریکائی بودند یکی بنام مهندس ویلسون ودیگری بنام خانم انیتا کارول ودو نفر ایرانی که یکی بنام مهندس شمس ودیگری راننده بوده این تصادف ناگهانی وقتل سر نشینان این اتومبیل بود که دادشاه بشهرت جهانی میرسد نامبردگان کارمندان سازمانی بنام اصل چهار کرمان بودند وانها در نظر داشته اند روزهای تعطیل نوروزرا در چابهارباشند و ان روز درست روز چهارم فروردین ماه سا ل 1336- بود که ان اتفاق می افتد سه نفر مرد در جا کشته میشوند وخانم اسیر میشود او را مقداری راه با خود میبرند وسپس او را هم بقتل میرسانند واز همان حدود وبعد از قتل بانو کارول واجهی را هم مرحص میکنند واو بخانه بر میگردد وجریان را به شهکلی سرپرست طایفه خود تعریف میکند.
خلاصه بعد ازاین واقعه فرمانده ژاندارمری کل کشور تیمسار گلپیرا باتفاق سر لشکر کیکاووسی نمایند مردم بلوچستان در مجلس وفرمانده تیپ خاش همراه با تعدادی ازمستشاران نظامی امریکائی وارد منطقه میشوند ودر پهره مستقر میشوند وهر روز با هواپیما از پهره به پاسگاه ژاندارمری پیپ میایند وتلاش دارند از سر نوشت با نو کارول خبری بدست بیاورند بمدت هفت روز تلاش در اطراف تنگ سرحه واعزام صدها چریک محلی ومامور دولتی بنتیجه ای نمیرسند.
تا اینکه فرمانده گروهان ژاندارمی پهره از مهیم خان میرلاشاری تقاضای همکاری میکند که در پیداکردن بانوکارول زنده یا مرده ان با ما همکاری بکنید وایشان هم قبول میکند همان روز از پهره بوسیله ماشین ژاندارمری بتنگ سرحه میرود باکدحدا شهکلی ملاقات میکند وجریان را از او می پرسد
شهکلی هم میگوید در ان روز واجهی همراه بوده چون او را دادشاه بزور کوله بردار میکند او از جریان حبر دارد فوری واجهی را نزد مهیم خان میاورند او میگوید ان زن را هم کشتند ونعش او در ( پوتار شیپ ) افتاده شهکلی به مهیم خان میگوید ممکن است ژاندارمری برای واجهی گرفتاری درست بکند مهیم خان میگوید فکر نمیکنم او را بزور کوله بردار نموده اند بهر جهت مهیم خان همراه واجهی بپاسگاه ژاندارمری تنگ سرحه میروند
ومیگوید چند مامور را همراه واجهی بکنید تا او نعش را نشان بدهد چون او در ان روز کوله بر دار بوده ریئس پاسگاه هم فوری چند مامور رابه اتفاق واجهی بوسیله جیپ پاسگاه بطرف محل حادثه میفرستند وچند ساعت بعد مامورین همراه با نعش بانو کارول برمیگردند.
رئیس پاسگاه جریان را به پیپ گزارش میکند که درانجا تیسمار گلپیرا ومستشاران نظامی وسایر ین حضورداشته اند دستور میرسد واجهی را همراه نعش بپیپ بفرستید وبه مهیم خان هم بگوئید فوری به پیپ بیاید بالاحره پس از هفت روز با پیدا کردن نعش کارول مستشاران امریکائی نعش را بر میدارند با هواپیما بطرف پهره وتهران پرواز میکنند وواجهی هم بعنوان همراه وهمدست دادشاه برایش پرونده سا زی میشود و با تحریک سرلشکر کیکاووسی که در این زمان نمایند بلوچستان بودند یعنی تا ان زمان یک نماینده از سیستان بود ویکی هم از بلوچستان از زاهدان تا چابهار وتنها محالف کیکاووسی در ان انتحابات طایفه مبارکی ولاشاری بودند کشتن بانوکارول همراهانش در تنگ سرحه ودر منطقه لاشاربهانه حوبی بد ست محالفین بحصوص کیکاووسی می افتد
که چطور شده صد ها مامور نتوانستند بمدت هفت روز نعش را پیدا بکنند ومهیم خان توانست بمدت کمتر از هفت ساعت نعش را پیدا بکند پس هرچه هست مهم است ودادشاه اسمی بیش نیست و قرار میشود مهیم خان را هم در پیپ دستگیر بکنند ولی با مقاومت او روبرو میشوند واو حاضر بدرگیری میشود جریان طولانی است.
مهیم خان دوروز بعد بطور محرمانه به پهره میرود خود را بزاهدان میرساند واز انجا بتهران میرود وچند روز بعد از وی اقای عیسی خان مبارکی که در انوقت فرماندار پهره ( ایرانشهر ) بودند وقتی اوضاع را خراب می بیند ایشان هم فرمانداری را ترک میکند خود را بتهران میرسانند
مهیم خان بمحض ورود بتهران با یک هفته نامه بنام اتحاد ملی مصاحبه میکند وتمام جریانات دادشاه را تعریف میکند که ژاندارمری در تعقیب دادشاه نیست وفقط کارش ازیت ازار مردم وچپاول میباشد و چندروز بعد ازان مصاحبه اقایان سردارعیسی خان ومهیم خان بازداشت ودر تشکیلات ژاندارمری در تهران زندانی میگردند وحالا بعلت اختلاف شهکلی با دادشاه اشاره میکنیم زمانیکه واجهی دستگیر واو را جهت زندانی روانه تهران میکنند شهکلی گرفتاری او را از ناحیه دادشاه میداند که او را در ان روز بزور کوله بردار نموده چون تا ان زمان ودر تمام دوران اشراری دادشاه هیچگاه وی از طایفه لاشار بزور مرغی هم نگرفته بوده وشهکلی کوله بردار نمودن فامیلش را توهینی بخود میداند.
یکهفته بعد از دستگیری واجهی شهکلی بگروهان فنوج مراجعه میکند وبه سرگرد میثاقی که فرمانده ستون عملیات است پیشنهاد همکاری میدهد نامبرده هم از پیشنهاد وی استقبال میکند که از طایفه لاشار هم دواطلبی پیدا شده فوری به او تعداد چهار قبضه تفنگ برنو میدهد اورا با خود بطرف مرز میبرد که احتمال میدهند دادشاه پس از حادثه تنگ سرحه ممکن است از مرز حارج بشود شهکلی هم باتفاق سه نفر از بستگانش بنامهای اسماعیل ونهنگ وشهبیک همراه سرگرد میثاقی بطرف مرز میروند و همزمان با رسیدن سرگرد میثاقی به پاسگاه راسک محبرینی که بوسیله حاجی کریم بخش سعیدی تعین شده بودند که اگر افراد مشکوکی را مشاهده کردند فوری به پاسگاه اطلاع بدهند ضمنا همکاری اقای سعیدی به این حاطر بود که دادشاه محالف اقایان شیرانی بود ودر این زمان طایفه شیرانی بارکزهی سردارزهی وبلیده ای در یک جبهه بودند وطایفه مبارکی ولاشاری در جبهه مقابل بهر جهت .در ان روز چوپانی گزارش میکند که من صبح زودتعدادی تفنگی را دیده ام که بطرف مرزمیرفتند سرگرد میثاقی هم فوری چراغ خان شیرانی را همراه تعدادی ژاندارم وچریک باتفاق شهکلی روانه مرز میکنند وچوپان را هم با خود میبرند او رد انها را نشان میدهد ودر همین موقع چراغ خان که فرمانده ستون تعقیب است میگوید شهکلی، ما از پا افتاده ایم وحالا فقط کارشما وهمراهت میباشد واگر تا چند ساعت دیگر به دادشاه نرسیم از مرز میگذرند .
شهکلی هم همراه همان سه نفر از بستگانش روی رد انها حرکت میکند و زمانیکه به انها نزدیک میشود باران شروع بباریدن میکند وغروب افتاب هم نزدیک بوده.
بفاصله بسیار نزدیکی بهم میرسند ودراین موقع دادشاه وهمراهانش در جای نشسته بودند ومشغول درست کردن سر پناه که باران وسایل وحوار بار انها را حیس نکند که ناگهان از دوطرف شلیک میشود دادشاه سریع با جنگ گریز محل استراحت خود را ترک میکند تمام حوار بار والاغهای شان برجا میماند پسر بزرگش مورد اصابت قرار میگیرد وخود را از تیرس دور میکنند وپسرش همان شب دران سوی مرز فوت میکند واقایان چراغ خان چندین ساعت بعد با شنیدن صدای تفنگ خود را بمحل حادثه میرسانند و فوری جریان را براسک گزارش میکنند.
سرگرد میثاقی روز بعد خود را بمحل حادثه میرساند وبا پاسگاه مرزی پاکستان تما س میگیرند انها هم بمحل حادثه میایند وطی صورت جلسه ای رد دادشاه افرادش را به انها تحویل میدهند وگویا بعد از قتل امریکائیها بتمام پاسگاهای مرزی پاکستان هم دستور رسیده که در صورت لزوم با مامورین ایرانی همکاری بکنند واز طرفی در این موقع پیمانی نظامی بین دولتهای ایران پاکستان وترکیه وامریکا وجود داشته بنام پیما ن سنتو
حلاصه سرگرد میثا قی برای اولین باراین موفقیت را بنام خود وچراغ خان گزارش میکند وچند روز بعد زمانیکه دادشاه دوباره بداحل بر میگردد احمد شاه برادر دادشاه همراه زن بچه هایشان توسط پلیس مرزی پاکستان دستگیر و بکراچی اعزام و سپس بتهران فرستاده میشوند وسرگرد میثاقی هم دوهفته بعد اسلخه ها را از شهکلی میگیرد و میگوید از مرکز دستور رسیده چون سردار شما مهیم خان زندان میباشد صلاح نیست اسلخه دولتی در دست شما باشد.
شهکلی میگوید هدف من هم فقط نشان دادن به دادشاه بود که برادران مرا دوباره کوله بردار خود نکند.
البته هدف اصلی سرگرد میثاقی گرفتن اسلخه از دست شهکلی این بوده شاید دادشاه راحت تر بتواند از شهکلی وبستگا نش انتقام بگیرد ودران صورت دیگر نیازی بتعقب نسیت زود تکلیف همدیگر را روشن میکنند مثل برنامه کنونی مزدوران رژیم ملایان در بلوچستان : احتلاف بینداز حکومت کن
وباز گفتیم ملا سلیمان هم توسط شهکلی بدام می افتد و کشته میشود واگر گفتیم مهیم خان میتوانست بدون اینکه جانش را بخطر بیندازد میتوانست بوسیله افرادی مثل شهکلی دادشاه را از میان بردارد سحن گزافی نیست ولی هدف اصلی مهیم خان تامین دادن او بوده بهمین نیت وارد مذاکره میشود ونه جنگ وگرنه کافی بود ده قبضه اسلحه به شهکلی میداند کار دادشاه تمام بود بنده گفتم طایفه سرحه ای یکی از هیجده طایفه لاشاری میباشد واین هیجده طایفه در گذشته از طریق دامداری امرار معاش میکردند و هر طایفه ای منطقه وچراگاه محصوص بخود را داشته ولی بعد از انقلاب و قحط سالیهای پیاپی و طولانی که در تاریح بلوچستان چنین قحط سالی طولانی از برکت حکومت منخوس ملایان سابقه نداشته و اکنون برای مردم بلوچستان دامی باقی نماندهوحالا من اسامی طوایفی که در گذشته دامداری میکردند واکنون در روستا ها ساکن شده اند .
اسامی طوایف ومحل سکونت فعلی انها را بیان میکنم.
ولی اول ازمنطقه لاشاربگویم که ازنزدیکهای رودخانه بن پور شروع میشود تا کوهای بارچک چاهان امتداد دارد این رشته کوهستا ن دنباله کوها ی پوزگ می باشد که بطرف غرب ادامه پیدا میکند و پوزگ تقریبا دربیست کیلومتری جنوب گه ( نیکشهر ) واقع شده ومنطقه لاشار بطول تقریبی دویست کیلومترمیباشد که انرا زمان شاه بچهار دهستان تقسیم میکنند بنامهای دهستان لاشارو مسکوتان وملوران وچاهان وهمچنین تمام ابادیهای مربوط به دهستان هیچان هم متعلق به لاشاریها میباشند مثل ابادیهای شگیم واطراف ان وکناردان وتحت ملک وجکان واطراف ان ودرتقسیمات جدید زمان ملایان دهستان مسکوتان را همراه با دهستان فنوج به بخش تبدیل کرده اند ودهستان ملوران را به دهستان بنت وصل نموده وانرا تبدل بیک بخش نموده اند ودهستان چاهان را هم جز بخش مرکزی گه نموده اند.
ودهستان لاشاررا همراه دهستان چانف بیک بخش تبد یل شده ضمنا تعدادابادیهای چهار دهستان لاشاربیش از چهارصد پارچه ابادی است که شامل قنات چشمه ورودخانه میباشد این بود موقعیت جغرافیای منطقه لاشار وتقسیمات دولتهای مرکزی که عمدا بحاطر کوچک نمودن حوزهای عشایری بلوچستان و بمنظور جدا کردن قوم وقبیلها ازهمدیگرصورت گرفته ولی تا کنون موفقیت چندانی دراین مورد نداشته و ساکنین هربخش هردهستا نی تا کنون خود را وابسته بهمان تقسیما ت سنتی وعشایری خود میدانند واینک اسا می طوایف لاشار
که در گذشته دامدار وکوچ رو بوده اند واکنون در روستاها سکونت دارند که عبارتند
1- طایفه جاوشیری ساکن در ابادیهای سیف اباد وعلی اباد والله اباد.
2- طایفه گردهانی ساکن ابادی شیراباد وبهشتو.
3 – طایفه لاسکی ساکن در ابادیهای زیرباندات وکهنک واپودم
4- طایفه کوری ساکن در ابادیهای گسک وبن رود
5 – طایفه سردارزهی ساکن در ابادیهای کهن عیسی وکلچات جامرغ وگواش
6 – طایفه مگونی ساکن در ابادی هیمنی واطراف ان
7 طایفه ازباغی ساکن در ازباغ و کش کورو گتی ا پ
8- طایفه جوگزی ساکن در ابادیهای جوگز بالا وجوگزپائین وکمردان
9- طایفه سرحه ای ساکن در ابادیهای تنگ سرحه و زیارتجاه وکلدروهشت کوه
10- طایفه کوچنکی ساکن در ابادیهای کوچنک واطراف ان
11- طایفه ابگاهی ساکن ابادی ابگاه
12 – طایفه چاهانی ساکن در ابادیهای چاهان واطراف ان
13- طایفه جکانی ساکن در ابادی جکان
14 – طایفه کنردانی ساکن در ابادی کنردان
15 – طایفه شگیمی ساکن در ابادیهای شگیم واطراف ان
16 – طایفه سرکوهی ساکن در ابادیهای کچ ودنبلان وتحت ملک
17 – طایفه هبودانی ساکن در ابادیهای هبودان واطراف ان
18 – طایفه اوگینکی ساکن در ابادی اوگینک واطراف ان.
خلاصه هدف از تشریخ موقعیت طایفه لاشار این بود که مهیم خان سردار این منطقه واین طوایف بوده که یکی از افتحاراتش در طول تاریخ اتحاد ومیار داری بوده وهمچنین هیچ قدرت محلی توان تعرض وحتی گذ رش به این منطقه نیافتاده و در خال حاضر هم یکی از متحد ترین طوایف بلوچستان میباشد ورژیم اخوند تا کنون نتوانسته مثل سایر جا ها در این منطقه نفوذ کند وحالا از باز ماندگان وبستگان مهیم خان ودادشاه بگوئیم
از دادشاه فقط دوتا پسرویک دختر بر جا مانده بنظرم دختر دادشاه همسر پسر مالم میباشد که از بستگان دادشاه است ودر روستای اباهگان سکونت دارد که در سه الا چهار کیلومتری فنوج واقع شده وپسران دادشاه یکی بنام کمال است ودرزمان حکومت ملایان از امارات بر میگردد وهم اکنون روابطه تنگا تنگی با سپاه وبیسج فنوج برقرار نموده وپسر دیگرش بنام شعبان است تا هنوز ساکن در امارات عربی میباشد ومن که یک محلی هستم وبر حسب ضرورت دوباربمنطقه سفید کوه سفر کردم که در مسیر راهم قریه دن بید که تنها ابادی متعلق بکما ل پدر دادشاه بوده عبور نمودم ودر ان موقع ابادی دنبید محروبه وخالی از سکنه بود البته این مسافرتها پیش از انقلاب بوده.
ودران موقع من ازا یل تبار دادشاه درمنطقه سفید کوه اثری ونشانی ندیدم و دوستداران وی میتوانند ازمنطقه سفید کوه دیدن بکنند و سراغ خانواده وایل تبار او را بگیرند که درکجا ساکن هستند وحالا ازاولاد وبستگان مهیم خان بگوئیم بیشترین تعداد مهاجراز یک فامیل بلوچ خانواده میرلاشاری میباشد که در کشورهای اسکاند یناوی وانگلیس زندگی میکنند وجمعیتی همراه زن مرد وبزرگ کوچک بیش از صد نفر میبا شند ودرمنطقه هم جمعیت این خانواد به صدها نفر میرسد ضمنا برادر وجانشین مهیم خان اقای محمد خان میرلاشاری است اخرین نماینده مجلس شورایملی زمان شاه از شهرستان پهره وتنها کسی بودند که بتهدید احونها استعفا نمیدهد واولین سرداری بودند که در روز بیستم شهریور ماه سا ل 1358 شمسی یعنی حدود هفت ماه پس از استقرار رژیم ملایان اولین حرکت نظامی وسیاسی را با همراهی وهمکاری سردار عیسی خان مبارکی
وپسرعمویش کریم خان میرلاشاری با حلع سلاخ نمودن.
دو پاسگاه نیروی انتظامی اسپکه وپیپ انجام دادندوعملا محالفت خود را با رژیم اعلام میکنند نامبردگان همراه زن بچه بمناطق کوهستانی لاشار میروند وخود را برای در گیری اماده میکنند حلاصه حدود دوهفته بعد از ازحلع سلاخ پاسگاها با میانجیگری مولوی عبدالعزیز وامدن
سران طوایف سرحد و مکران بنزد اقایان سردارعیسی خان مبارکی ومحمد خان از انها میحواهند در شرایط کنونی که رژیم اسلامی بتمام حواستهای مردم بلوچستان توجه میکند در گیری با این حکومت صلاح نیست واز انها میحواهند بحاطر ما اسلخه های دو پاسگاه را تحویل بدهید واز منطقه سرحد این اقایان امده بودند.
سردارمهرالله خان ریگی حاجی بلوچ خان شهبخش خانمحمد خان شهنوازی و حلیل خان گمشاد زهی تقی خان ریگی وچند نفر دیگر واز منطقه مکران هم این اقایان برای میانجیگری همراه بودند حاجی کریم بخش سعیدی بهمن خان بارکزهی بهرام خان شیرانی ومیر مولادادخان سردارزهی
وغیب الله کشاورز وهمچنین از خوانین رودبار جیرفت اقای حاجی علی خان مهیمی همراه تعدادی از بستگانش جهت میا نجیگری در جمع اقایان حضور داشتند ومتفقا حواسته شان این بود که بحاطر ما اسلخه ها را بر گردانید وبدرحواست اقایان احترام میگذارند اسلخها را تحویل میدهند ضمنا در روز حلع سلاخ پاسگاها سردار عیسی خان مبارکی جهت شرکت در یک جشن عروسی به هریدوک امده ومهمان اقایان لاشاری بودند که
افراد مسلخ خود را همراه محمد خان میکنند وی در سن هشتا د سا لگی به اتفاق اقایان لاشاری پیاده بمناطق کوهستانی میروند اسلخه بدست میگیرد واماده در گیری میشود
حلاصه پس از اعلام عفوامام وپخش ان از رادیو تهران وروزنامها و چند بار از رادیو زاهدان وپس ازمد تی اکثر اقایان لاشاری ومبارکی بخانه زندگی خود بر میگردند وتنها محمد خان بعفو امام توجهی نمیکند ودرمناطق کوهستانی لاشار باقی میماند قا بل ذکر است زما نیکه سران طوایف مالکی ومهیمی که در منطقه جیرفت با سپاه در گیر میشوند وتعدادی از جوانان انها بقتل میرسند ناچارمیشوند ببلوچستان قهرمان پناه بیاورند که از میان تمام سران قبایل کریم خان میرلاشا ری حاضر بنگهداری انها میشود وی هم بحاطر نجات جان پناهندگانش بمناطق کوهستانی لاشار میرود ودردرغرب تنگ سرحه در کوهستانی بنام سحران بند پایگاهی ایجاد میکند وبرای در گیری اماده میشود واقای محمد خان هم قبلا در منطقه ای بنام سر کوه که درشرق تنگ سرحه واقع شده پایگاه خود را ایجاد کرده بود وازشهریورماه سال 1358 وپس از حلع سلاخ دوپاسگاه بمدت شش سا ل منطقه لاشاربیکی از امن ترین مناطق بلوچستان تبد یل میشود دها پناهنده ومحا لف رژیم به انها پناه میاورند ودر چنین شرایطی بود ه که فرماندهان سپاه پهره میگویند لاشار هم برای ما یک پاریس شد ه حلاصه محمد خان جهت تداوم مبارزاتش در سال 1364 بپاکستان میرود سازمانی تشکیل میدهد بنام سازمان جنبش مجاهدین بلوچستان واکثر سران طوایف از سر حد تا مکران بسازمان او می پیوندند وی میتواند از کشورهای محالف رژیم کمکهای قابل توجهی در یافت نمایند.
وهزارن قبضه اسلخه را بین سران وگروهای منطقه سرحد مکران تقسیم نماید وعملا بمدت شش سال در گیری مسلخانه از منطقه سرحد تامکران اغاز میشود ورژیم ریا کار هم بیکار نمی نشیند میتواند صد ها مزدور محلی را بحدمت بگیرد وبا این ترفند ونیرنگ میتواند جلوحرکت نظامی جنبش را تا حدودی بگیرد سازمانی که با هدف بدست اوردن خود مختاری بلوچستان قدم بمیدان مبارزه گذاشته بود و نه بقصد کشتن برادران نادان ونا اگاه خود به این حاطربود که فعا لیت نظامی سازمان تا حدی فروکش میکند و باز در سال هفتاد رژیم به نیرنگی دیگر متوصل میشود فرمان عفو عمومی در بلوچستان صادر میکند ومیتواند با اکثر اعضای اصلی سازمان تما س بگیرد وانها را تشویق به تسلیمی وبرگشتن بکشور میکند همراهان ومتحدان بیسواد نا اگاه جنبش فریب رژیم ریا کار وروباه صفت رامیخورند.
وبدون خدا خافظی با محمد خان به اغوش رژیم ادمکش عهد شکن بر میگردند وتسلیم میشوند وزمانی که رژِیم با این ترفند میتواند جلو فعالیت نظامی را بگیرد سران وافراد تسلیم شده که با هزاران وعده وعید دروغین از سازنان جدا شده بودند زمان زیادی نمیگذرد افراد تسلیم شده را
درتنگنا قرار میدهند بعضی را محفیانه ترور میکند وبعضی را هم خانه نشین و ترور شحصیت میکنند من صلاح نمیدانم اسامی ان فریب خوردگان را ذکر نمایم ضمنا خود محمد خان دوبار در کراچی مورد سوئقصد تروریستها قرار میگیرد که دفعه اول جان سالم بدر میبرد ودر سوقصد دوم وی همراه برادرش دوست محمد خان ودامادش عظیم مورد اثا بت گلوله مزدوران قرارمیگیرند.
که بطور معجزه اسائی هر سه نفر جان بدر میبرند منتها یکی ازگلولها تا هنوزهم در پشت گردن محمد خان باقی است چون گلوله بدهن او اثابت میکند وتعدادی از دندانهای وی را می شکند ودر پشت گردن او گلوله باقی میماند که دکترها بیرون اوردن انرا خطرناک میدانند چون گلوله برگ نحاع نزدیک است ومحمد خان پس از متوقف شدن برنامه نظامی سازما ن به انگلیس میرود وهم اکنون همراه حانواده اش درانجا اقامت دارندولی تا هنوزهم دها گروه مسلخ وابسط بجنبش در منطقه حضور دارند واز ایشان حرف شنوی دارند وحالا از اولادان مهیم خان بگوئیم
حدود شش ماه بعد از دومین سوئقصد بجان محمد خان باز یک شب در کراچی هنگام رفتن محمد امین پسر بزرگ مرحوم مهیم خان که یکی ازاعضای فعا ل وسخنگوی جنبش بودند بطرف مسجد جهت ادای نماز شام تروریستهای رژیم از پشت سرواز فاصله بسیار نزدیک او را هدف گلوله قرار میدهند
محمد امین بشدت زحمی میشود او را فوری ببیمارستانی میرسانند ونامبرده هم از این سوئقصد جان بدر میبرد وهم اکنون وی همراه زن فرزندانش درانگلیس پناهنده میباشد واثار گلوله رژیم برسینه او نقا شی شده .
وپسر دوم مرحوم مهیم خان بنام علی رضا کار مند کشاورزی است ومردم لاشار درغیاب محمد خان او را بسر پرستی خود انتخاب کرده اند ونه از طرف نماینده ولی فقیه با ین سمت برگزیده شده مثل تعدادی از روسای قبایلی که به دروغ وبوسیله نماینده ولی فقیه بمردم تحمل شده اند
من به این حاطر این مطالب را بیان میکنم
که دوستداران وارادتمندان دادشاه بدانند طایفه او کیست وفرزندان اودر حال حاضر چه نقشی در اجتماع کنونی بلوچستان دارند واین را باید بدانند طایفه بزرگ لاشاری است که درگذشته و اینده بلوچستان نقشی بر جسته داشته ودارد
ضمنا بلوچستان در طول تاریح کمبود قهرمان ملی ومردمی نداشته وندارد ومن اسا می تعدادی از سرداران شجاع ومردمی بلوچستان راکه در گذشته ای نچندان دوروهم در زمان حکومت پهلوی وهم درزمان حکومت احوندهاکه از خود نام نیکی بجا گذاشته اند معرفی میکنم تا خود بدون سئو نظرقضاوت ومقایسه بنمائید تا قهرمانان ملی و مردمی بلوچستان را بدرستی بشنا سند وهر کدام را به اندازه کردارشان در جای خود قراربدهند وقتی درتاریح ما نا م شاهی وامپراطوری ثبت نشده واگرما در گذشته وحال خان وسرداری هم نداشته ایم پس ادعای ما مردم بلوچستان چیست چه فرقی بین ملت بلوچ ومردم یزد وکاشان وجود دارد درست است که ملت بلوچ بحاطرغرور وروحیه سلخشوری که در او وجود داشته و دارد چون هیچ قوم قبیله ای حاضر نبوده ازهمد یگراطاعت پیروری بکنند وهمین غرور وخود حواهی سبب شده که بلوچ نتواند تشکیلات واحدی در سر زمین پهناوربلوچستان بوجود بیاورد و دولتی مستقل برپا کنند.
وهمیشه متفرق و تمام وجود شان در چار چوب قیبله حلاصه میشده واین پراکند گی باعث تسلط دشمن برسرزمین ما گردیده وهم اکنون مزدورانی مثل دهمرده وشهریاری کثیف برما حکومت میکنند ولی نباید فراموش بکنیم ملت بلوچ از نظر فرهنگ تاریح از همسایگان خود عقب ترنبوده چون وقلعه های تاریحی بلوچستان حکایت از ان میکند که ما هم درگذشته دارای تشکیلاتی در حد اقوام وملل دیگر بوده ایم وبرای نمونه
بنای قلعه بنپور وقلعه میرجلال در منطقه کیچ مکران بنا بگفته باستان شناسان حارجی به دوهزار سا ل پیش از میلاد مسیح بر میگردد واین قلعه ها بدست حکمرانان ایرا ن وهند بنا نشده اند بلکه انها توسط پادشاهان وحکمرانان بلوچ بنا گردیده اند واین قلعها را شاه اسماعیل صفوی و ناصرالدین شاه قاجاربنا نکرده اند وهمچنین دها قلعه کهن وتاریحی دیگر در قسمت مکران وسراوان
موجود است یادگار با عظمت وسند انکار ناپذیرملت سرافراز بلوچستان میباشند ضمنا بلوچستان بخاطرموقعیت خاص جغرافیائی مدام در حال جنگ جد ل با همسایگانش بوده واگر زمانی از تعرض وتهاجم بیگانه اسوده میشده درگیر جنگهای حانماسوز قومی وقبیله ای خود بوده وبهمین جهت هیچ وقت فرصت ابادانی وحطه رسم کتا بت را پیدانکرده اند که تاریح ما بصورت کتاب ونوشتاربرجا بماند وتنها بسیار مختصروکم رنگ از تاریح ما اشعاری بصورت شفاهی وسینه بسینه برجا مانده که قطره ای است در مقابل دریا واینک ا سامی تعدادی ازقهرمانان واقعی بلوچستان را بیان میکنم کردار انها را با چهار ده سا ل به ا صطلاح درگیری دادشاه با رژیم شاه مقایسه وقضاوت به نما ئید.
1- ایا میشود دادشاه را با قهرمانان سرحد مثل سردار شهید حلیل خان گمشاد زهی وسردارجیند خان یارمحمد زهی ودر گیری انها رابا قوای استعمارگرانگلیس ویا بادرگیری سردارجما خان اسما لزهی با قوای رضاشاه مقایسه کرد ؟
2- ویا با در گیری سردار حسین خان شیرانزهی در بندر چابهار وبیرون راندن انگلیسها از انجا
در زمان قاجارها میشود با چهارده سال کشتار بینوایان بلوچ توسط دادشاه مقایسه نمود ؟
3- وکمی دورتربا در گیری هوت همل با قوای پرتقالیها در بندر تیس وشهادت وی بدست پرتقالیها
قابل مقایسه میباشد با دادشاه ؟
4- ویا با در گیری کمال صلاح الدین در بندر کنارک ودر زمان قاجار ها با قوای انگلیسها
میشود با اعمال دادشاه مقایسه نمود ؟
5- ویا با تصرف قلعه پهره (ایرانشهر ) توسط بهرام خان بارکزهی وبیرون رانده نظامیان قاجار از ان
وسپس لشکر کشی دولت قاجار جهت پس گرفتن قلعه بسر پرستی فردی بنام سردار نصرت
وپس ازدوماه محاصره که با مقاومت بی نظیر بهرام خان مواجه میشود سردار نصرت مفتضحانه از پهره فرار میکند وحتی یک حلقه توپ که همراه داشتند انرا بجا گذاشته با حفت حواری بطرف بم کرمان بر میگردد بهرام خان اولین بنیان گذار حکومت بارانزهی در بلوچستان بودند
ایا تا مار نمودن قوای دولت قاجار توسط میر بهرام خان را میشود با اعمال دادشاه مقایسه کرد ؟
6- وپس از بهرام خان برادر زاده اش میر دوست محمد خان بحکومت پهره بن پور میرسد
وی تشکیلاتی در حد یک حکومت مستقل بر پا میکند که با تشویق وتحریک دولت انگلیس بود
که رضا شاه جرئت لشکر کشی ببلوچستان را پیدا میکند علت محالفت دولت انگلیس هم از اینجا شروع میشود که بدستور نوشیروان برادر دوست محمد خان تعداددویست شترازقوای انگلیس را از حوزه پنجگور میاورند ونوشیروان از بر گرداندن شتر ها خود داری میکند
دولت انگلیس جریان را به رضاشاه گزارش میکند که زمینه تصرف بلوچستان غربی برای شما فراهم است واطلاعات کافی را در احتیار دولت رضا شاه میگذارد ومیگوید درست است که افراد مسلخ زیادی در احتیار دوست محمد خان میباشد ولی این افراد دارای هیچ انگیزه سیاسی نیستند افرادی میباشد جیره خوار که دور بر دوست محمد خان جمع هستند که توان رویاروی با یک ارتش منظم را ندارند واز طرفی اکثر سران قبایل هم از حکومت وی ناراض هستند وبا این اطلاعات بود که رضاشاه را تشویق به حمله ببلوچستان میکند و هم به رضاشاه احطار میکنند که اگر دست بکار نشود دولت انگلیس بلوچستان غربی را هم تصرف نموده وضمیمه حاک خود مینماید وبرضاشاه قول میدهند در صورت لزوم نیروهای دولت انگلیس
بکمک قوای شما حواهد شتافت ورضا شاه با این پشت گرمی واطلاعات دولت انگلیس بود که بلشکر شرق وبلشکر کرمان بفرماندهی سرلشکر جهانبانی فرمان خمله را میدهد.
وبمحض وردلشکر شرق بخاش با دوست محمد خان طبق دستو ر رضا شاه اول باب مذاکره را میگشایند وفرمانده ستون عملیات فرد یست بنام سرهنگ محمد خان نحجوان که در خاش مستقر میشود وطبق دستور قاصدی بپهره میفرستد واز دوست محمد خان میحواهد جهت مذاکره بخاش بیاید تا پیغام رضاشاه را بوی ابلاغ نماید دوست محمد خان درجواب میگوید تو کوچکتر از انی که من بدیدن شما بیایم اگر حرفی دارید شما بپهره بیائید
که نحجوان هم از رفتن بپهره خوداری میکند ودر نهایت پس از ردبدل شدن چند بارپیغام موافقت میکنند که در کارواند ر که بین راه خاش بپهره میباشد ملاقاتی صورت بگیرد وملاقات طبق وقت تعین شده درنقط ای بنام گونیچدرکه در نزدیک کارواندر است صورت میگیرد نحجوان پیغامهای رضاشاه را این طوربیان میکند که ما باتو سر جنگ نداریم فقط شما قبول بکنید پرچم دولت ایران را بر دروازه قلعه پهره نصب بکنید وبتعداد هزار نفر از افراد مسلخ تو هم خقوق داده میشود وتورا بعنوان والی بلوچستان هم منصوب میکنیم که دوست محمد خان بپیشنهاد رضا شاه می خندد ومیگوید از طرف من به رضاشاه بگوئید.
وبنویسد که من خود در شرایطی هستم که والی تعین میکنم وخود به هزاران نفر جیره مواجب میدهم انوقت بیایم مطیع وجیره بگیر باشم وبگوئید فقط من حاضرم بعنوان یک دولت همسایه با شما قرار داد صلح ببندم وملاقات بدون نتیجه بپایان میرسد دوست محمد خان بطرف پهره ونحجوان بطرف خاش بر میگردند و خود را برای درگیری اماده میکنند که متائسفانه همانطوریکه دولت انگلیس پیش بینی کرده بود وپس از اولین شکست در سراوان وبا
کشته شدن ابراهیم خان سروان بتصرف در میاید وافراد مسلخ دوست محمد خان که حدود سه هزار نفردر قلعه پهره مستقر بودند باشنیدن این حبروپرواز یک هواپیمای ارتشی بر فراز شهر پهره وپخش اعلامیهای افراد مسلخ که بگفته انگلیسها اموزش ندیده وفاقد دانش وبینش سیاسی بودند
وهم هیچ هدف و انگیزه ای برای مقاومت نداشته اند بدون جنگ در گیری اسلخه را زمین میگذارند وسنگر های خود را خالی میکنند ودوست محمد خان ناچار میشود پهره را ترک نموده بمنطقه سرباز میرود که پدرش میر علی محمد در انجا حکومت میکرده حلاصه پس از مدتی دوباره سر هنگ نحجوان بدستور جهانبانی باب مذاکره مجددی با میر علی محمد ودوست محمد میگشایند وفردی بنام یاور شهمراد خان که قاصد ومذاکره کننده بوده به منطقه سرباز.
میرودودوست محمد خان را تشویق بتسلیم شدن میکند واز او میحواهد بتهران برود وبحضوررضاشاه برسد و اطمینان میدهد با خوشحالی برمیگردی ودر نها یت جهت اطمینان میگوید من حاضرم نزد میر علی محمد بعنوان گروگان بمانم تا شما بتهران رفته با رضا شاه ملاقات نموده بر گردید وبااین شرایط دوست محمد خان قبول میکند و بخاش میرود تسلیم میشود او را بتهران اعزام میکنند بسیار مورد توجه رضاشاه قرار میگیرد وگویا از قیافه وهیقل مردانه دوست محمد خان خوشش میاید وبا عزت واحترام با او بر خورد میکنند وبوی جا ومکانی مناسب میدهند وپذیرائی میشود وگویا هفته ای یک بار او را بحضور رضاشاه میبردند.
رضاشاه در نظر داشته او را هم مثل سایر سران وگردن کشانی که تسلیم میشوند و به انها پست ودرجه میدهد واز وجود انها برای سرکوب محالفین دیگر استفایده میکند که همین سرهنگ محمد خان نحجوان ویاور شهمراد خان وسرهنگ باقر خان داور پناه زمانی از متمردان بوده اند واز وجود شان در جنگ با دوست محمد خان استفایده میکند
بهر جهت این سیاست رضاشاه ودولت او بوده که با محالفین خود این اینطور رفتار میکند ومیحواهد سررقیب را بدست رقیبی دیگر بسپارند واین سیا ست همیشگی حکمرانان ایران بوده وهست حلاصه دوست محمد خان که مورد توجه رضاشاه قرار میگیرد روزی دستور میدهد که در ملاقات بعدی دوستمحمدخان را با لبا س فرم نزد من بیاورید ودر ملاقات بعدی طبق دستور رضاشاه به دوستمحمد خان لباس نظامی می پوشانند واو را بحضور رضاشاه میبرند رضاشاه زمانیکه بوی نزدیک میشود وبا او دستی میدهد میگوید شما با این لباس قشنگ تر نیستید
دوست محمد خان در جواب میگوید ( حو اهی نشوی رسوا همرنگ جماعت باش ) رضاشاه از این مثل دوست محمد خان ناراحت میشود واز کنار او میگذرد گویا رضاشاه در نظر داشته همان روز به دوستمحمد خان درجه ای وپست مقامی بدهد که با گفتن ان مثل جریان منتفی میشود ودیگر کمتر او را بحضور میپذیرد یکسالی میگذرد دوست محمد خان متوجه میشود واین طورفکر میکند که دیگر برگشتن من ببلوچستان محال است تصمیم خود را میگیرد که خود را از این گروگانی ازاد بکند.
وروزیکه بشکار میرود راننده وافسرهمراه را بقتل میرساند وچند روز بعد خودش وسه نفر همراهش در اطراف سمنان دستگیر میشوند وپس از یک محاکمه کوتاه که دوست محمد خان قتل هر دونفر را بعهده میگیرد وهمراها نش را بی گناه میداند محکوم به اعدام میشود وبه او میگوید اگر تقاضای عفو بکنید ممکن است رضاشاه شما راببحشد او از در حواست عفو خوداری میکند سرانجام در دیماه سا ل 1308 حکم اعدام در مورد او اجرا میشود وهمراهان زندانی میشوند ایا این سردار بلوچ با ان روحیه بلند ودید وسیع که برای بلوچستان حکومتی مستقل را پایه گذاری کرده بود
واگرافرادش اموزش دیده با دانش وبا انگیزه بودند امکان تسلیم شدن دوست محمد خان محا ل بود چون جنگ با سپاه لشکر امکان پذیر است این سردار را باید مظهر مقاومت وسمبل ملت بلوچستان بدانیم که حاضر نمیشود برای همیشه تن بذ لت واسارت بدهد واز جانش میگذرد دیدگاه اووکردارش را میشود با دادشاه بیماربلوچ کش مقایسه کرد ؟
7- ویا با درگیری ابراهیم خان بارکزهی در سراوان با قوای رضاشاه وحماسه افریدن او در قلعه شستون وبشهادت رسید نش میشود مقاو مت او را با کشتن بینوایانی بدست دادشاه مقایسه نمود؟
8- ویا باشجاعت وشهامت نوجوان چهارده الا پانزده ساله ای بنام قادر بخش فرزند میر حداداد رند
که نامبرده نویسنده ووزیر دوست محمد خان بارکزهی بوده وبعد از شهادت میر ابراهیم خان
وتسلم شدن افرد ش در شستون وهنگام تسلیم شدن افرا د
سرهنگ باقر خان داروپناه بر اسبی سواراست واز تسلیم شدن مدافعین قلعه شستون وپیروزییش سرمست بوده چشمش بنوجوانی می افتد که یک اسلخه ده تیر کمری در دست داشته صدا میزند بچه بیا جلو اسلخه ات را بمن بده قادر بخش نوجوان جلومیرود
وسرهنگ دستش را دراز میکند تا اسلخه را بدست او بدهد
قادربخش هم اسلخه را بالا میرد هر ده گلوله را بر سینه سرهنگ داور پناه حالی میکند واز اسب سرنگون میشود وقادر بخش هم بلا فاصله هدف دها گلوله قرار میگیر وبشهادت میرسد
وبعد از قتل داورپناه بود که سربازانش مغول وار شهر راغارت میکنند ودها بی گناه را بقتل میرسانند
وسرهنگ در قبرستان دزک چال میشود واز ان ببعد ابادی دزک بنام داورپناه نام گذاری میشود
میشود حرکت مردانه این نوجوان را باکشتارهای کوردادشاه میشود مقایسه نمود ؟
9- واز نور محمد رئیسی ( ارجمندی ) فرزند مهران ساکن کشیکور سربازسحنی بگوئیم پس از اعدام دوست محمدخان قوای دولتی بفرماندهی سرهنگ محمد خان نحجوان بطرف سرباز خمله میکند تا میرعلی محمد پدر دوست محمد خان را کشته ویا دستگیر نما یند
حلاصه میرعلی محمد پس از چند روز مقاومت در قلعه سربازناچار به عقب نشینی میشود همراه زن فرزندانش خود را به ابادی پارود میرساند ودر نظر دارد اول زن بچهایش را از مرز حارج بکند وبفکروسیله میباشد که انها را از مرز حارج بنماید ومیداند که درمنطقه سرباز شترتنها در نزد طایفه نورمحمد رئیسی وجود دارد
ومیرعلی محمد نورمحمد را خونی ومحالف طایفه بارانزهی میداند چون پدرش مهران همراه هفت نفر ازبستگا نش بدست بهرام خان برادر بزرگ میرعلی محمد در قلعه سرباز کشته میشوند
ولی میرعلی محمد دیگر چاره ای ندارد جهت نجا ت زن فرزندانش ازاسارت قوای دولتی به نورمحمد دشمن خونی خود متوصل میشود
قاصدی نزد نور محمد رئیسی میفرستد میگوید امروز روز غیرت است روز انتقام نیست تعدادی شتر فوری بفرستید تا زن بچهای من از مرز حارج بشوند تا اسیر دشمن نگردند وگویا در همان روز بعد از قاصد علی محمد قاصدی هم از طرف سرهنگ نحجوان میرسد که فوری همراه با افراد خود جهت
کمک بدولت وسرکوب دشمن مشترک خود را بما برسا نید
حلاصه نورمحمد بلوچ باغیرت با همت همان روز تعدای شتر همراه افراد مسلخی از بستگانش
بپارود میفرستد زن بچهای علی محمد را اسکورت نموده وانها را از مرز حارج میکنند وخودش هم همراه تعدای دیگر از اقوامش جهت درگیری با علی محمد بکمک نحجوان میرود که در قلعه سرباز منتظر اوبوده
ودو روز پیش از رسیدن قوای دولتی به ابادی پارود زن بچهای میرعلی محمد بوسیله شتر وافراد نورمحمد از مرز حارج میشوند ایا عمل ومردانگی نورمحمد را میشود با ربودن زن حامله توسط دادشاه از روستای محت ( ابادی است نزدیک گه) مقایسه کردکدام یک بلوچ است انکه زن بچهای
دشمنش را نجات میدهد یا انکه زن شوهر دار را بزور با خود میبرد
وان زن یک هفته بعد از قتل دادشاه توسط ملاسلیمان باکارد شکمش پاره میشود که جریان انرا قبلا توضیح دادیم نورمحمد را باید گفت قهرمان وبلوچ باغیرت نه؟
10- ویا با در گیری سردار عیسی خان مبارکی بمدت دوازده سا ل با قوای رضاشاه وبیرون راندن
یاورمهدی خان از قلعه چانف و بردن یکصد پنجاه شتردولتی ووارد نمودن تلفاتی سنگین بر قوای دولتی ومزدوران محلی ودر زمان استقرار مهدی خان در چانف بوده که بدستوروی بین راه سرمیچ به چانف در نقطه ای بنام اسپاگان برجکی خشت گلی برقله کوهی ساخته میشود بمنظورامنیت راه ورسیدن حوارباراز پهره به چانف چون بارها وسا یل ومواد غذائی انها درهمین نقطه توسط افراد عیسی خان غارت میشوند وبهمین حاطردرانجا پاسگاه برجکی ساخته میشود که تا هنوزهم بقایای ان بر
جا مانده که در مسیرراه مالرو وقدیمی بین سرمیچ وچانف قرار دارد و یادگاریست ازمبارزات دوازده ساله سردارعیسی خان مبارکی وی از سال 1310 تا سال 1321 با رژیم پهلوی درگیر بوده وان نقطه تاهنوز هم معروف است
به کلات اسپاگان بهر جهت وی دراواسط سال 1321- در زمان محمد رضاشاه وپس از دوازده سال درگیری تسلیم میشود ودولت محمد رضاشاه ناچار میشود به او امتیازاتی بدهد وبلا فاصله ببخشداری سرباز وبعد بخشداری بن پور وبعد بسمت فرمانداری پهره ودومین بلوچی بود که بمجلس راه می یابد
اولین بلوچ هم مراد خان پسر سردارعیدوخان ریگی بوده که وارد مجلس شورایملی میشوند
وبقول شاعر ( در کف مردانگی شمشیرمی باید گرفت = حق خود را از دهان شیر میباید گرفت )
حکمرانان ایران محض رضای حداتا کنون ببلوچی پست مقام نداده اند واگر عیسیخان مبارکی توانسته پست فرمانداری پهره را احراز کند وسرلشکر کیکاووسی را کنار بزند وبجای او وارد مجلس بشود
باید اورا سرزنش کرد که این خق او نبوده عزیزان جلو روی ما است می بینیم ملا با ما چگونه رفتارمیکند وجایگاه بلوچ کجا است که افرادی مزدور مثل دهمرده وشهریاری بی بوط وبی ریشه بر سرزمین ابا واجدادی ما حکومت میکند واگر سرداران بلوچ درهر زمانی ودرهر شرایطی که توانسته اند حق خود را بگیرند باید بوجود انها افتخارنمود واگر در زمان حال جوان تحصیل کرده بلوچ به نیت حدمت بمردم بلوچستان بتواند پستهای کلیدی استان را مثل استانداری وفرمانداریها وو را بدست بیاورد باید او را نکوهش کرد مزدورش حواند مگر
احتلاف کنونی ما با رژیم اخوندی چیست ندادن حق خقوق سیاسی واجتماعی است یا چیزی دیگراست بهرجهت ایا میشود مبارزات نظامی وسیاسی سردارعیسی خان را با یک ضعیف کشی مثل دادشاه مقایسه کرد ؟؟
11- ویا با اولین حرکت سیاسی میرعبدی خان سردارزهی وموسی خان مبارکی در زمان محمد رضا شاه پهلوی
وبنیان نهادن حزب التحریر بلوچستان جهت کسب خود مختاری که موسی خان جا نش را در این راه
فدا میکند چیزی گرانبها تر از جان برای انسان وجود دارد که انرا در راه هدف وارمانش نثار بکند قابل مقایسه است با کشتارهای بی مورد بی هدف دادشاه ؟
12- ویا با درگیهای حلیل خان گمشاد زهی نوه همان حلیل خان شهید همراه با سردار خان محمد خان یارمحمد زهی دراوایل انقلاب ملایان ووارد کردن تلفاتی بسیار سنگین
برمزدوران رژیم در حوزه سراوان قابل مقایسه میباشد با کشتن تنها دو ژاندارتوسط دادشاه ؟
13- ویا با در گیری سردار بلوچ خان اسما لزهی درشهر زاهدان هنگام امدن دکتر یزدی نماینده خمینی
وایجاد اشوب بلوا ورودر روقرار دادن بلوچ زابلی توسط عوامل رژیم وبکنترول دراوردن شهر زاهدان توسط افراد مسلخ بلوچ خان و پس از دوشبانه روزدرگیری با مزدوران رژیم سر انجام با میانجیگری مولوی عبدالعزیزامام جمعه اهل سنت زاهدان در گیری حاتمه پیدا میکند
میشود با کشتن ( چاشک چوپان رمه فنوج ) توسط دادشاه مقایسه کرد ؟
14- ویا بادرگیریهای سردار غلام حسین خان واساخان وعیدو خان ( عیدوک) بامری با رژیم ملایان بمدت پانزده سال واز عملیات قهرمانانه انها میشود دها کتاب نوشت ایا میدانید پنج نسل ازخانواده غلام حسین از زمان پهلوی وتا زمان ملایان کشته شده اند توجه بفرمائید
1- نورمحمد خان درزمان حکومت رضاشاه 2- پسرنورمحمد بنام مراد خان درزمان حکومت محمد رضاشاه 3- پسر مراد خان بنام غلام حسین خان در زمان حکومت ملایان
4 – عیدوخان پسر غلام حسین خان هم درزمان ملایان 5 پسر شش ساله عیدو خان هم در زمان ملایان بقتل میرسند یعنی پنج نسل از نورمحمد خان بامری دردرگیری با حکمرانان ایرا ن کشته میشوند قابل قیاس ومقایسه میباشد با اعمال وکرداردادشاه وبازماندگان او ؟
15- ویا میشود با عمل قهرمانانه جلال خان بامری مقایسه نمود جریان از این قرار بوده همزمان با جنگ
جهانی اول که قوای انگلیس از طریق افغانستان وارد زابل وبم میشود گویا چند روزی بوده که قوای انگلیسی وارد بم میشود وکنترول شهر را بدست میگیرند در همین زمان جلال خان بامری هم وارد بم میشود واز جریان تصرف شهر اطلاعی ندارد وی داحل مغازهای نشسته وصاحب دکان بوی میگوید دوسه روز است شهر بدست انگلسیها افتاده مشغول صحبت بودند چند سوار انگلیسی ظاهر میشوند
گویا فرمانده انگلیسی که یک افسر هندی تبار است جهت گشت وارد بازار بم میشود
بهمان مغازه ای میرسند که جلال خان وافرادش در انجا بوده اند ومتوجه میشوند جند مرد مسلخ داحل مغازه نشسته اند صدا میزنند بیائید اسلخه را تحویل بدهید
که جلال خان بلا فاصله بطرف افسر تیر اندازی میکند وبدون اینکه به اسکور تهای او که چهارتا سواربودند فرصتی بدهد هر پنج نفر را بقتل میرساند
وفوری جلال خان هم براسبش سوار میشود به اتفاق همراهانش که تنها ده جماز بوده اند با سرعت از شهر بم حارج میشوند وتا زمانیکه افراد انگلیسی از قتل فرمانده خود اگاه میشوند ومقداری راه هم
تعقیب میروند ولی جلال خان میتواند خود را از حدود بم حارج نماید
این است کردار یک بلوچ وملت بلوچستان با داشتن چنین قهرمانانی که من گوشه ای از کارنامه انها را ظاهر نمودم بی انصافی نیست بجای ان رادمردان دادشاه ضعیف کش را مطرح بکنیم
وحواستار ان بشویم که چرا بما اجازه نمیدهند حیابانی را بنام دادشاه اسم گذاری بکنیم ایا تنها کمبود ما همین است که جمهوری اسلامی با ان محالفت میکند ؟
16- ویا با حرکت نظامی سیاسی محمد خان میرلاشاری در شهریور 1358- وحلع سلاخ برق اسای دو پاسگاه اسپکه وپیپ بمدت دو ساعت ومتعاقب ان تشکیل دادن سازمانی بنام جنبش مجاهدین بلوچستان
با هدف کسب خود محتاری وبدست اوردن امکاناتی وتوزیع هزاران قبضه اسلخه بوسیله ایشان بین سران قبا یل وگروها این حرکت را با کشتن تازه داماد دها نی میشود مقایسه کرد ؟
17- ویا با میار داری کریم خان میرلاشاری ونگهداری دها پناهنده از اقصا نقاط بلوچستا ن وحتی نگهداری
سران دو طایفه ما لکی ومهیمی از عشایر رودبار جیرفت وگرفتن انتقام خون پناهندگانش
اقایان هوت سید محمد ودامادش یوسف که بدست مزدوران رژیم در منطقه لاشار کشته میشوند
هوت سید محمد عموی اقایان اعظم ورسول بخش مبارزین معروفی که هم در زمان شاه وهم درزمان شیح بمدت دو دهه درگیر بودند وبدستور کریم خان بتلافی قتل سید محمد ودامادش
دها مزدورژیم کشته میشوند همراه با جاسوس محلی وحتی یکی ازجوانان کردستان که شدیدا تحت تعقیب رژیم بودند بپایگاه وی پناه میاورند وپس ازسالها نگهداری او هم اکنون در کشور سوئید پناهنده میباشند وبرگ زرینی دیگر به افتحارات میارداری قوم بلوچ افزوده میشود ایا قا بل مقا یسه میباشد با میار داری دادشاه ؟
18- ایا حبر دارید اقای حاجی شکری کدحدائی ساکن بنت قاتل پدرش را زمانی بقتل رساند که به دادشاه پناه برده بود حاجی شکری در یک راهبدان دادشا ه را صدا میکند میگوید من فلانی هستم با تو کاری ندارم فقط پدرم منتظر فلانی است که همراه شما میباشد حاجی شلیک میکند قاتل پدرش را در کنا ر
دادشاه قهرمان بقتل میرساند دادشاه قهرمان نه در ان لحظه ونه بعد ازان از خود عکی العملی نشان نمیدهد میتوانید این جریان را از اهالی بنت تخقیق نمائید این هم از میارداری قهرمان مردمی ولی در
قتل عام زارعین مشکاهم وحسین اباد از خود شجاعت نشان میدهد ؟
19- ویا با درگیریهای امان الله خان مبارکی در اوایل انقلاب ووارد کردن تلفاتی بر مزدوران رژیم
ونبرد حماسی او در شهر کراچی با ارتش پاکستان که در ان روز تعداد هشت هزار ارتشی منطقه ناظم اباد را بمحاصره در میاورند نامبرده همراه چهار نفر بمدت هشت ساعت
بایک ارتش منظم در گیر میشود که سرانجام هر چهار نفر بشهادت میرسند وهمچنین طبق اماری که در روز نامهای پاکستانی درج میشود تعداد
کشته زخمیها راهشتاد نفر ذکر میکنند ومینویسند بزرگترین جنگ خیابانی درطول تاریح کشور پاکستان
در منطقه ناظم اباد کراچی بوقوع پیوسته ایا میشود نبرد حماسی امان الله خان را با کشتار بینوایانی که توسط دادشاه کشته شده اند مقایسه نمود؟
20- ویا با درگیریهای علی خان مبارکی درجه دارژاندارمری سابق نامبرده از اوایل انقلاب پست خود را ترک نموده وبه صف مبارزین می پیوندد وگروهی تشکیل میدهد وبمدت دو دهه با مزدوران رژیم در گیر میشود وتلفات وخسارات فراوانی بر انها وارد میکند
میشود مبارزات اگاهانه او را با کشتارفقیر ترین مردم بلوچستان توسط دادشاه مقایسه نمود ؟
21- ویا با درگیری منطقه چاه شور دلگان جریان از این قرار بوده اقایان غلام حسین خان واساخان بامری که حدود دوسالی بود همراه زن بچه منطقه دلگان را ترک نموده وخود رابعنوان ( میار ) بپایگا ه کوهستانی کریم خان میرلاشاری میرسانند که دران زمان پایگاه وی در نقطه ای بوده بنام گبد سپاه که بصورت یک دژمخکم وطبیعی است دردل کوهستان معروف سحران بند کریم خان میرلا شاری دراوایل سال 1365 جهت فراهم کردن امکانات نظامی وارد کراچی میشود و بعد از رفتن ایشان
سرپرستی پایگاه را بفرزندش بنام بهرام خان میسپارد مدتی بعد نامبرده باتفاق اقایان غلام حسینخان واسا خان بامری جهت شرکت درجشن عروسی یکی از بستگان اقایان بامری بطرف منطقه دلگان میروند وقرار بوده عروسی در ابادی بنام چاه شوربرگزار بشود که فاصله این ابادی تا پهره چهل الا پنجاه کیلومترمیباشد واز این مسافرت اقایان سپاه واطلاعات پهره واستان اگاه میشوند ومیدانند که تنها گروه مسلخی که در حوزه پهره باقی مانده بود گروه اقایان بامری وگروه کریم خان بوده که در ان زمان جبهه مشترکی را تشکیل داده بودند حلاصه سپاه واطلاعات با طرح یک برنامه ضربتی همراه با پرسنل خود وپیوستن چهار صد کماندو اعزامی از تهران بهمراهی شیروک اهورانی وافرادش شبانه بطرف چاه شور حرکت میکنند ونیمهای شب خود را به ابادی میرسانند وان را بطور کامل بمحاصره در میاوند ودر نظر داشته اند با یک عمل شبه انتخاری خود را بدراطاقی
برسانند که بانها اطلاع داده بودند اقایان بهرام خان وغلام حسین خان واسا خان در ان اطاق استراحت میکنند وتصادفنا در ان شب غلام حسین خان جهت انجام کاری از چاه شور حارج میشود
ودران اطاق فقط بهرام خان بوده واساخان وچند نفر د یگراز همراهان ولی پیش ازرسیدن بمقصد
با نگهبانان در گیر میشوند وجنگی نا برابر وغافلگیرکنند اغاز میشود
که در نتیجه پس از چند ساعت نبرد رودررو خلقه محاصره شکسته میشود وتعداد افراد مسلخ اقایان
بهرام خان واساخان جمعا حدود چهل نفر بودنده اند که بطور معجزه اسائی ازخلقه محاصره نجات پیدا میکنند وتنها یکنفر از افراد اقایان کشته میشود ولی دران درگیری طبق اطلاعاتی که از سردخانه بیمارستان پهره (ایرانشهر ) درزمیکند تعداد بیست هشت پاسدار بهلاکت میرسد ودها نفرمجروح
از جمله فرمانده سپاه پهره بنام حیدری گلوله ای به او اثابت میکند وران او میشکند وی مدتها با پای لنگ سرپرستی سپاه پهره را بعهده داشته وگفته تا من انتقام خود را ازبهرام نگیرم خود را منتقل نمیکنم این در گیری دراواسط ابان ماه 1365 اتفاق می افتد ضمنا بیشترین اطلاعات وارقام ذکرشده منجمله از تعدادکماندوهای اعزامی وتعداد تلفات نقل قول ازشیروک اهورانی میباشد وی بحاطر خیانتهای بی حسا بش نسبت بقوم خود بشیرسپاه معروف میشود که دران شبیخون هم نقش فعالی داشته
ایا میشود این در گیری را با چهارده سال به اصطلاح مبارزه دادشاه مقایسه نمود؟
22 ویا با درگیری رسول بخش زین الدینی بین راه گه به قصرقند با پاسدا ران رژِیم در نحستین روزهای پیروزی انقلاب که بکشته ومجروح شدن دها پاسدار می انجامد ونشان دادن اولین ضرب شست بمزدوران وخشی رژیم میشود عمل وکردار وی را با کشتار های کور دادشاه مقایسه کرد ؟
23- ویا با درگیری های دین محمد اسکانی درماه های اول پیروزی انقلاب در منطقه سرباز بین راه پارود به راسک که منجر بکشته شدن دوازده پاسدار وزخمی شدن تعداد کثیری دیگر میشود
میشود این درگیری را با کشتن فقط دوژاندار در مدت چهار ده سال اشراری دادشاه مقایسه کرد ؟
24- ویا با در گیری های رحیم زردکوهی وبرادرش بی بگردر اوایل انقلاب در حوزه پهره وکشته زخمی نمودن دها پاسدار وسرانجام این دو برادر قهرمان بشهادت میرسند
میشود با اعمال وخشیانه دادشاه وکشتن بی هدف بی گناهان بلوچ مقایسه نمود ؟
25- ویا با در گیرهای جلال شهمراد ازباغی که فرمانده یکی از گروهای جنبش مجاهدین بلوچستان
وی بمدت دودهه دها مزدور وجاسوس محلی راببهشت خمینی میفرستد که با فدا کردن جان خود وفرزند جوانش دین خود را بملت بلوچستان ادا میکند میشود کردار او را
با اعمال دادشاه مقایسه نمود ؟
26- ویا با در گیری ملا کمال اهورانی ( صلاحزهی ) در دومین دهه حکومت ملایان در منطقه نایگون
که بکشته شدن چهل پاسدار وزخمی شدن دها نفر دیگر در یک درگیری می انجامد
ایا میشود با کشته شدن فقط دو ژاندارم در تمام زمان درگیری دادشاه مقایسه کرد ؟
27- ویا با در گیریهای یک سا له گروه عبدالما لک ریگی که بسیار بموقع وحساب شده ازمیان جنایتکارترین ومزدوران رژیم انها را دست چین نموده ومجازات مینماید تا کنون دها تن را روانه بهشت شهریاری مزدور نموده میشود با کشتن عبدل محمدی توسط دادشاه مقایسه کرد ؟
28- وباز در اواحر حکومت رضاشاه یعنی در سا ل 1319-که سرزمین بلوچستان توسط نظامیان حکومت پهلوی
تاراج میشود مردانی دلیربپا حواستند وبحاطر بزغاله ایکه بزور از رمه گلشیراوگینکی
گرفته بودند وچوپان او را کتک میزنند فرزندان جوان گلشیربه نامهای
درشیرو میرشیر وشیرخان بدستور پدرهم چون سه تا شیرحشمگین بدنبال نظامیان می افتند
وزمانی به انها میرسند که انها در کنار استحر اوگینک بزغاله را کشته ومشغول پوست کندن بوده اند
ان سه تا شیر از راه میرسند بزغاله مرده را از دست انها میگیرند وبلا فاصله در گیری وبزن بزن
شروع میشود انها چهار تا نظامی مسلخ واین ها سه نفر دست خالی
با هم گلاویز میشوند فرمانده انها وقتی متوجه میشود که انها سعی میکنند خود را بتفنگهای انها برسانند
اول چند تیر هوائی شلیک میکند می بیند ویل کن نیستند گلوله ای بطرف انها شلیک میکند
بکف دست میرشیر اثابت میکند
وبا مجروح شدن میرشیرشیرها خشمگین تر میشوند ودر همین اثنا پلنگی دیگر سر میرسد بنام چراغ فرزند ادینگ که در یک چشم بهم زدن نظامی مسلخ را که شیر خان را مجروح کرده بود
او را نقش زمین میکند واسلخه از دستش میگیرد وبا بدست اوردن اسلخه هر چهار نظامی تسلیم میشوند
وانها را خلع سلاخ نموده وبداحل رودخانه اوگینک میبرند
وهر چهار نفر را بدرحت خرمائی می بندند وبتلافی بز غاله هر چهار نفر را بقتل میرسانند
وبعد از قتل این مامورین بود ه که بتمام پادگانها وپاسگاها ابلاغ میشود هیچ ماموری حق ندارد بزور وبدون قیمت چیزی از مردم بگیرد
حلاصه ان ابلاغیه اثر مثبتی در منطقه میگذارد بحصوص در منطقه لاشار که در تمام دوران پهلوی ها مردم انجا از اجحاف وزورگوئی مامورین اسوده میشوند این را باید گفت کردار یک بلوچ
که با عمل خود قومی را راحت میکند ونه اینکه پستان زن بلوچ را ببرد
وشکم زن حامله را با کارد پاره بکنند ایا قا بل مقایسه میباشد کردار پسران گلشیروچراغ ادینگ باچهارده سال کشتارهای بی مورد وغیر انسانی دادشاه ؟
ا یا طرفدران نا اگاه دادشاه میدانند که پس از قتل عام نمودن زارعین بیگناه حسین اباد وبریدن پستا ن چهار زن بینوا از ان پس سه نفر از روخانیون برجسته و با نفوذ منطقه اقایا ن ملا گل محمد دهانی امام جمعه مسجد هیچان وسید عبدالرحمن قریشی امام جمعه مسجد فنوج وقاضی محمد نعیم دانشورامام
جمعه مسجد پیپ متفقا فتوا میدهند که دادشاه وهمراها نش از نطر شرع اسلام قطا ع الطریق وراهزن
میبا شند قتل انها بر هر مسلما نی واجب است ومیگویند اگر کسی بدست دادشاه کشته بشود شهید خساب میشود واگر زنده بماند غازی محصوب میگردد ولی اخیرا دکتر حسین بر فتوای ان روخانیون را
باطل کرده وبدادشاه لقب قهرمان وشهید داده البته دوست داشتن وارادت پیدا کردن هم جرم نیست
البته رژیم ادمکش هم بجنایتکارانش لقب ( سردار) داده و میدهد
در نهایت بجرئت میتوانم بگوئیم نود نه در صد قربا نیان دادشاه از طبقه کشاورزکارگر وزارع
بوده اند جای تعجب است بیشترین طرفداران دادشاه همان کسانی هستند که خود را روشن فکر و طرفدار کارگران وزخمتکشان میدانند ایا از اعما ل دادشاه حبر ندارند ویا فقط بحاطراینکه شنیده اند دادشاه محالف رژیم پهلوی بوده ولی بنظرمن مردم منطقه او را محالف حکومت پهلوی نمیدانم فقط کشتاربیگناهان بلوچ بدست وی همزمان با حکومت پهلوی بوده
وتنها کاری که در مدت چهار ده سا ل باعث معروفیت وی شد قتل تصادفی دو امریکائی بود در تنگ سرحه ودر اخر بهمراه او سردار بزرگترین طایفه بلوچستان کشته میشود
واگر این دو اتفاق نمیافتاد در کار نامه سیاه دادشاه موارد دیگری جلب توجه نمیکند
وبنظرم طرفداری طرفداران خلق فقط بحاطر همین دو اتفاق باشد واز کشتارصدها بی گناه او رامعاف
تبرئه نموده اند وجای قهرمانان ملی ومردمی بلوچستان را به او واگذارکرده و میکنند
بنده ازدوستداران دادشاه میحواهم کمی بخود زحمت بدهند مطالبی را که بیان نمودم در مورد ان تخقیق
بنمایند واگر گفته هایم ثا بت نشد ومطالب را مغرضانه تشحیص دادند
ارادت خود را بیشتر نموده کتاب بنویسند مقاله منتشر بکنند واگر لازم شد فیلمی که کارگذاران رژیم
بنام دادشاه ساحته اند انرا هم واقعی بدانند ودر موردش تبلیغ نمایند
چون در فیلم محل درگیری در قلعه بنپور است که با محل درگیری که در دامنه هشت کوه بوده صدها کیلو متر فاصله دارد وقاتل او را عیدو خان معرفی میکنند که چندین سا ل پیش از قتل دادشاه فوت نموده بنظرم صلاح نیست گفتار ونوشتار یک بلوچ مثل فیلم ملایان دروغ ودور از خقیقت باشد واگر یک غیر بومی مطالبی بنویسد وفیلمی بسازد از انها نباید انتظاری داشت
چون بیشترین نوشتارها وکتابهای که تا کنون بنام بلوچ وبلوچستان نوشته شده مقاصد حاص سیاسی خود را دنبا ل کرده اند بنده پیش از انقلاب در منزل مرحوم استوار نبی بخش صا لحزی کتابی دیدم بنام تاریح صد ساله ایران ودر ان کتاب نوشته شده بود در بلوچستان یک خان ظا لمی وجود داشته
بنام علی خان نقدی چون غیرازپول نقد وجه دیگری ازمردم قبول نمیکند وبه این حاطر معرو ف میشود به علی خان نقدی
واما مردم منطقه میدانند که چنین نیست شاید جوانان بلوچ ومردم دیگر نقا ط این لقب را درست تصوربکنند ولی انچه که واقعیت دارد پدرعلی خان اسمش نقدی بوده
نه وجه نقد از مردم دریافت میکرده وجوانان با دانش بلوچ باید مطا لبی بگویند وبنویسند که با واقعیتها
وفق بد هند ونه مثل نویسنده تاریح صد ساله ایرا ن متوجه نیست نقدی لقب علی خان است ویا اسم پدرش میباشد یک نویسنده بلوچ نباید مثل دشمنان مذهب و ملیتش
وبا حب بغض چهره قهرمانان واقعی بلوچستان را محدوش نماید زمان ان فرا رسیده تنگ نظری ها
وعقده های بی مورد وبا مورد را کنار بگذاریم راه وحدت ویک پارچگی را در پیش بگیریم
تا زودتر وبهتر بسر منزل مقصد برسیم با ایجاد تفرقه وتشتت بجای نحواهیم رسید
بقول شاعر – ( مورچگان را چه بود اتفاق = شیر ژیان را بدرانند پوست)
لازم بذکر است ایا انچه امروز رژیم احوند ی با بودن صدها جوان تحصیل کرده در بلوچستان انجام میدهد رژیم پهلوی میتوانست با بودن چند رئیس قبیله با بلوچ بلوچستان بکند واگر بقول بعضیهای در زمان عیدوخان بیسواد نام دانشگاه بلوچستان را سیستا نی هم اضافه میکردند ونام کارخانه سیما نی که درکنار زاهدان ساحته شده بنام سیستان میکردند ونام رادیو تلویزیون زاهدان را تلویزیون هامون میگذاشتند ایا چنین اتفاقی امکان داشت در زمان ان بیسوادان بیفتد واگر بی طرفانه قضاوت بکنیم نقاط مثبت عیدوخان بیشتر از نقاط منفی او میبا شد
فقط بهمین یک نقطه توجه بکنیم طایفه ریگی در زمان او به اوج قدرت وعزت میرسد ونباید انتظار بیشتری داشت چون سطح دید سران قبایل ان زمان فقط درحد طایفه خود حلاصه میشده
که عیدوخان میتواند حدما ت بزرگی جهت پیشرفت طایفه اش انجام بدهد بهر جهت دفتر اعمال امثا ل عیدوخان بسته شده وانها بتاریح پیوسته اند مسائل امروز ما نیستند اقای طوقی یک ذره انصاف داشته باش ازمردها بگذرد عیدوخان را رها کند اگر کار وعمل عبدالملک مورد پسند شما نیست اشکالی ندارد تاریح ومردم تخت ستم بلوچستان قضاوت حواهند کرد ومن شما فقط یک رائی داریم وبنظر بنده در شرایط کنونی این وظیفه نسل جوان وتحصیل کرده ما میبا شد
که از خق خقوق ملت خود دفاع کنند وزمان خا نی سرداری سپری شده وتاریح این امانت را بعهده شما نسل جوان وتحصیل کرده گذاشته ونسلهای اینده در مورد شما قضاوت حواهند کردکه متائسفانه می بینیم درزمان شما جوانان و روشنفکرا ن ا ست که
نام کارخانه شیلات چابهارمیشود شیلات سیستان ودر ساحل چابهار بندری واسکله ای بنام بهشتی جهنمی وکلانتری ساخته و نامگذاری میشود اعتراضی هم از طرف جوان روشنفکر بلند نمیشود واگر بلند هم بشود شنیده نمیشود علت را باید پیدا کرد که چرا صدا شنیده نمیشود شاید علت تک رویها ومنم منمها باشد و یا
انتقادات بیجا وبی مورد ازهمد یگر وتحریب نمودن چهرهای حال و گذشته گان خود که هیچ منافعی بحال ما ندارد وهیچ مشکلی راحل نمیکند پس بیا ئیم لااقل دوباره نام تاریحی وبا ستا نی دریای مکران را زنده بکنیم که استعمار گران پس از جنگ اول جهانی با هم توافق میکنند که عربها نام حلیج فارس را بپذیرند وقبول بکنند ودر مقابل دریای مکران بشود دریا ی عمان واین عمل با میانجیگری دولت پیر استعمارگرانگلیس که دران وقت کدحدای منطقه و سرپرست وقیوم کشورعمان بوده وتاکنون هم هست چنین توافقی صورت میگیرد
بجای مطرح کردن بحثهای بی مورد بهتر نیست نام تاریحی دریای خود را مطرح بکنیم ودیگر اجازه ندهیم دشمن نام شهرها وروستاهای مارا عوض بکنند بهتر نیست از سردارانی که بتاریح پیوسته اند اعما ل انها را زیر زربین نبریم که سودی بحال ما ندارد
و جای گفتن این دو بند شعر در اینجا میباشد
نام نیک رفتگان ضا یع مکن = تا بماند نام نیکت بر قرار
هربنای کهنه که ابادان کنند = نیکه اول کهنه را ویران کنند
ونسل ما پیش ازانکه پایه بنائی را بگذارد وپی ریزی بکند مشغول تحریب بناهای کهنه میبا شد
امید است با یک دید مثبت بواقعیتهای تاریحی خود نگاه بکنیم
درحاتمه اگرنسل جوان وتحصیل کرده بخواهد در مورد دادشاه تخقیق بنماید ودر صورت تشحیص صحت گفتارم دران صورت لازم است فقط به اشعار فردی بنام لال بخش کوه لافی که محل سکونتش
در مسیر جولان گاه دادشاه بوده واز چون چند او اگاه است واشعار نامبرده را میتوان درست ترین ومستند ترین سند دانست که از ماجرای دادشاه بر جا مانده
وان اشعار در کتا بی بنام حکایت بلوچ نوشته محمود زند مقدم بچاپ رسیده که این اشعار چند ماه پس ازقتل دادشاه سروده میشود ونه مثل اشعار ملا ابا بکرگوادری که حدود سی سا ل بعد از قتل دادشاه
سروده میشودوخودش در اشعارش اعتراف میکند من چیزی بچشم خود ندیده ام
فقط شنیده ام اشعارش را بر مبنا ی شنیدهای بدور از خقیقت میسراید ولی لالبخش میگوید من خودم چندین بار دادشاه را دیده ام واز کار کردارش بدرستی اگاهم
من قضاوت وزحمت تحقیق را بجوانا نی که بتاریح خود علاقمند هستند واگذار میکنم چون یقین دارم ازما جرای دادشاه اطلاع درستی ندارند واین را باید بدانیم وباور کنیم که سرزمین بلوچستان زادگاه شیرمردان بوده وحواهد بود بلوچستان کمبود قهرمان ملی نداشته وندارد که ما بیائیم افرادی امثال
دادشاه را مطرح نموده واو را سمبل ومظهرقوم وملت خود قرار بدهیم
واگر فرض بکنیم دادشاه همان است که ملا ابابکر گوادری گفته وتوصیفش کرده باوربکنیم
دوستی دادشاه با دشمنی رستم زال که شهریاری به او افتحارمیکند برای مردم بلوچستان یکسان است چون کاری از دست مردگان ساحته نیست دشمن فعلی ما امثا ل دهمرده وشهریاری کثیف ومنفور میباشد البته گرچه من طبق اسنادی که در نزد مورحین بلوچ موجود است رستم را بلوچ تبار واز نژاد ناروئی میدانم واگر این را هم افسانه بدانیم ولی در بلوچ بودن یعقوب لیث شک تردیدی وجود ندارد چون میدانیم پس از منقرض شدن حکومت صفاریان تنها مردم بلوچستان بودند از بازماندگان انها نگهداری میکنند وانها را ببلوچستان برده ودربنپور بحکومت میرسانند وبمدت هفصد سا ل با زماندگان
یعقوب لیث صفاری بنام ملکها بربن پور وقسمت عظیمی از بلوچستان حکومت میکنند
واگر یعقوب سیستانی بود چرا بازماندگان او درانجا حکومت نکردند ودرتاریح بلوچستان سابقه ندارد اعقاب وبازماندگان هیچ شاهی وسلسله ای از ایرا ن بعد از منقرض شدن در بلوچستان بیایند و جائی داشته باشند وحکومت هم بکنند وعلت حکومت صفاریان وابستگی قومی ونژادی بوده واگر محمد ابادی ها که خود را زابلی میدانند این را هم باور نمیکنند ولی دیگر این تاریح وروایت نیست تا پیش ازاستقرار حکومت ملایان تمام زمینداران وسرداران وبزرگان سیستان کنونی بلوچها بوده اند وپدران دهمردها وشهریاری ها این واقعیت را میدانند باور دارند که سرداران همیشگی سیستان بلوچها ها بودند از تاریح برمیگردیم که گذشته ها گذشته وبقول شاعر –( انجا که بزرگی بایدت بود = فرزندی من نداردت سود ) وبیائیم درشرایط کنونی د ست بد ست همدیگر بدهیم واز نابودی ملت خود جلو گیری بکنیم که دشمن با تمام توان وترفند بمیدان امده وهدفش حا لی نمودن بلوچستان از وجود ملتی بنام بلوچ است بحث های بی مورد که دادشاه مبارزاتش را از مکران شروع کرده وعبدالملک از سرحد وباید ازکسی حمایت بکنیم که در حال مبارزه است نه کسی که پنجاه سال پیش کشته شده ویا بفتوای دکتر حسین برشهید با گفتن حلواحلوا دهن شیرین نمیشود واگر امثا ل اقای دکتر طوقی ودکتر حسین بر وسایرینی که دادشاه را شهید راه ازادی میدانند کار وعمل او را ستا یش میکنند پس چرا معطل هستند بیایند استین مردانگی را بالا بزنند که بلوچستان نیاز بقربا نی دارد ونه نوشتن مقالات تفرقه افکنا نه بی محتوائی در انترنت درد بلوچ با اینگونه حرفها ونوشتارها درمان نمیشود دکتر های واقعی باید بفکر معا لجه جامعه خود باشند بلوچستان نیاز به دکتر های ا مثا ل ماندلا دارد نه ؟؟ وبقول معروف ( رو قوی با ش اگر راحت جهان طلبی = که در نظام طبیعت ضعیف پاما ل است )
همه میدانیم وخبر داریم که مرد م بلوچستان دریکی از تاریکترین دوران تاریح حیات خود گرفتارشده ودست پامیزند واگر دراین لحظ حساس فرزندی برومند ازکنارکوه تفتان بلند شده وبحاطر شرافت وحیثیت بلوچ بلوچستان از جا نش مایه گذاشته نباید او را سرزنش کرد که بلوچستان را نا امن
نموده وجوانانی را بکشتن میدهد ایا حبر ندارید که تا کنون رژیم تنها هزاران جوان بلوچ را بدام اعتیاد
گرفتار کرده صدها جوان را هم بنام اشرار وقاچاقچی تیر باران واعدام نموده ومینما یند واگر این همه جوان معتاد بحاطر حق حقوق خود کشته میشدند شا یسته ترنبود وتا بحا ل بحق خود نرسیده بودیم هیچ ملتی با مبارزه نسلش از بین نمیرود بلکه با قبول نمودن ظلم وتن دادن به ان یک ملت محو نابود میشود پس بیا ئیم ازعبدالما لک حما یت بکنیم که او سزاواران میبا شد چون با اگاهی ودا نش اسلخه بد ست گرفته وجا نش را درطبق احلاص گذاشته وتا کنون هم هیچ نقطه منفی درکارنامه او مشاهده نمیشود
درود به مادرانی که عبدالما لکها را دردامن خود پرورانده اند ومی پرورا نند
***
با عرض سلام مدتی پیش من درا نترنت مقاله ا ی را مطا لعه نمودم در جواب اقای طوقی نوشته شده بود هما نطوریکه دادشاه خواها ن عزت وسربلندی بلوچ بوده واقای عبدالمالک ریگی هم خواهان عزت وسر بلندی ملت بلوچ است بسیار متائسف ومتاثرشد م
با ا ین مقایسه بیجا وبی مورد وغیر واقعی بیا ئیم قهرمان ملی خود را با یک انسان بیمارکه جنون ادمکشی به او دست داده بود وتمام قربانیان خود رادر طول چهارده سا ل ازمیان طبقه کارگر کشاورزواز میان فقیر ترین قشر جامعه بلوچ انتحا ب میکند، با عبدالما لک ریگی مقایسه بکنیم نهایت بی انصا فی است.
من چنین مقایسه ای را مردود و مغرضانه مید ا نم بدین جهت لازم شد سکوت را بشکنم و بطور بسیار خلاصه به جریانات زمان دادشاه اشاره ای میکنم چون نسل جوان ما ندانسته وبدون تحقیق دادشاه را قهرما نی ملی ومردمی میدانند از انها دعوت میکنم به این چند مواردی که من بیان میکنم پیش ازانکه عصبا نی و ناراحت بشوند بروند از جا ها ی که من نام میبرم از بزرگان و ریش سفیدانی که تا کنون در قید حیات میباشند و ازاعمال وکردار دادشاه بخوبی اگاه هند تحقیق بشود که ایا در این ابادی ها چنین اتفاقی افتاده وچنین بیگناهانی قتل عام شده اند
عزیزان دادشاه مخا لف رژیم پهلوی نبوده بلکه کشت کشتار بیگناهان بلوچ بدست وی در زمان حکومت محمد رضا شاه اتفا ق افتاده است.
دوست ما نوشته بودند دادشاه مبارزه خود را از مکران اغاز کرده و عبدالمالک از سرحد ،کدام مبارزه ؟ با چه کسانی دادشاه مبارزه کرده؟ با ا ینگونه انسانهایی که من نام میبرم میشود گفت مبارزه ؟ او واقعا مبارز بوده است؟
ضمنا پیش ازاینکه مورد ایراد قرار بگیرم که نوشتارم با وزن قافیه نیستند خود اعتراف میکنم سواد فارسی چندانی ندارم فقط میتوانم مطالبی را با جملات شکسته بسته خود بیان کنم و تنها به صحت درستی مطالب به شما سروران قول میدهم وتوجه داشته باشید من دیکته انشا نمی نویسم که باید نقطه را سر جایشان بگذارم مهم توجه نمودن به مطا لبی است که من بیان میکنم که با یک تحقیق پرده از چهره دادشاه بر داشته میشود وحقیقت مثل روز روشن میگردد واز طرفی بنده اهل وساکن همان منطقه ای هستم که محل جولان گاه دادشاه بوده وهنگام کشته شدن وی که درعصر روز جمعه بیستم دیماه سا ل 1336 شمسی در دامنه هشت و در نقطه ای بنام زمین هارون اتفاق می افتد من هفده ساله یودم.و در پهره درس میخواندم ونعش دادشاه وبرادرش را بانجا اورده بودند ودر حیاط گروهان ژاندارمری زیر درختهای انارگذاشته بودند
ومحل گروهان در یک منزل اجاره ای ودر پشت گاراج قدیمی پهره واقع شده بود وتماشای ا جساد برای عموم ازاد بود ومردم گروه گروه برای دیدن میرفتند وبنده هم چند بار از جسد ها دیدن کردم و محل اصابت گلولها را به بدن انها مشاهده نمودم و بمدت هفت روز از دفن انها خود داری میکردند چون مستشاران نظامی امریکائی باور نمیکنند که این ا جسا د متعلق بدادشاه و برادرش باشد و فکر می کردند شاید این صحنه سازی باشد که بخاطر قانع نمودن دولت امریکا اجرا شده تا اینکه زن بچ های دادشاه را از تهران اوردند و همچنین اقایان ملا نواب خان محمدی وحیرک صاحبداد از اهالی فنوج که مدتها در دست دادشاه گروگان بوده اند و با تائید زن بچه های دادشاه و تائید ملا نواب خا ن محمدی و حیرک صاحبداد مستشاران امریکائی قانع میشوند وپس از هفت روز دستور دفن اجساد داده میشود ونعش انها را در قبرستان قدیمی کهنه قلعه دفن میکنند وباور بفرمائید که بنده یکی از انها هستم که از تمام ماجرای دادشاه کاملا اگاه ومطلع هستم .
سا لها بود که اشعاری دروغین و قضا وتهای به دور از خقیقت و با حب بغض می شنیدم ولی حاضر نبودم جلو احساسات کسی را بگیرم مردم آزاد هستند هر کسی را دوست داشته باشند و زیادنند افرادیکه بزرگترین جنا یتکاران تاریح بشریت را هم دوست دارند مثل هیتلرو لنین و استا لین وحتی خمینی هیچ اشکالی ندارد ولی من دیگر سکوت را جایز ندانستم که چهره قهرمان جوان ومردمی بلوچستان خدشه دار بشود واو را با یک بلوچ کش وضعیف کش مقایسه بنمایند که تنها درمدت چهار ده سال بطور تصادفی فقط دو ژاندارم بدست وی کشته میشوند و دو خان زاده که اولی اقای میرزا خان شیرانی پسرعظیم خان بود و دومی مهیم خان میرلاشاری بود که به غا ئله او خاتمه داد وطبق اماری که بعد ازقتل دادشاه درماهنامه ژاندارمری انتشار یافته بود
نوشته شده بود که توسط دادشاه سیصد نفر بقتل رسیده واز این سیصد نفر فقط دو ژاندارم و دو خان هستند پس تحقیق لازم است اگر امار ژاندارمری درست باشد ان دویست و نود شش نفر چکاره و ازکدام طبقه مردم بلوچستان بوده اند ؟ اینک به چند نمونه از قتلهای دادشاه توجه بفرما ئید:
چند نمونه از قتل های دادشاه
1- فردی بنام چهار شنبه معروف به چاشک چوپان اهالی روستای فنوج بوده روزی دادشاه او را در حوالی تنگ فنوج می بیند او را دستگیر وبا طناب بدرختی خلق اویز میکند چند روز بعد اهالی فنوج او را به این حا لت می بینند . کشتن این چوپان چرا وبه چه جرم ؟
2- کشتن هفت نفر از زارعین قریه مشکاهم فقط بجرم اینکه انها کار گر وزارعین آقایان حیر محمد وولی خان محمدی بودند که نامبردگان فامیل اقای چراغ خان شیرانی هستند . دادشاه این هفت انسان بی نوا وبیگناه را در یک صبح زود جلو چشم زن بچه هایشان ردیف میکند وبقتل میرساند.
قریه مشکاهم درسه چهارکیلومتری فنوج واقع شده پسران حیر محمد و ولیخان در قید حیات میباشند وبطوریقین ازان کشتاربخوبی اگاهند وهمچنین بزرگان وریش سفیدان انجا. قتل این بی گناهان چرا وبچه جرم ؟
3- عبدل محمدی فرزند کدخدا مراد خان ساکن فنوج جوان بیست ساله ای که جهت تهیه وسائل عروسیش ببنت رفته بود هنگام بر گشتن بین راه بنت بفنوج هدف گلوله دادشاه و همرهانش قرار میگیرد و از بالای شتر سرنگون میشود ودر جا بقتل میرسد کشتن این جوان بیگناه که قرار بوده بزودی جشن عروسیش برپا شود چرا وبچه جرم ؟
4- قتل تازه دامادی ازاهالی دهان بنت که او را جهت حمام به رودخانه برده بودند وهنگام برگشتن او برشتری سواربوده وباساز دهل او را بطرف حجله میبرند که تصادفا دادشاه گذرش به همان حدود می افتدخود را بجمعیت نزدیک میکند داماد را که با هزاران ارزو بطرف حجله میرفت هدف قرار میدهد واز بالای شترسرنگون میشود جمعیت پا بفرار میگذارند وخواهر داماد خود را بروی برادرش می اندازد که دادشاه خواهر بیچاره را هم هدف میگیرد و او هم در اغوش برادرش جان میدهد.
ایا انسانی وجود دارد این قتل غیر انسانی را تائید بکند و آن را بحساب مردی مردانگی بگذارد و یا باید آنرا بحساب محالفت با رژیم شاه گذاشت؟!! این قتل فجیع چرا وبچه جرمی ؟
5- کشتن و زخمی نمودن هیجده انسان بی گناه در قریه حسین اباد گه ( نیکشهر ) و بریدن پستان چهار تا زن دادشاه در ان شب کذائی تمام قربانیان خود را با کارد شکم می درد؛ و به این خاطر با تفنگ نمیکشد چون احتمال میداده که صدای تفنگ در ان نیمه شب بشهر گه( نیکشهر) برسد
و تحت تعقیب قرار بگیرد جرم قربانیان چسیت چون کار گر وزارع اقای جهانگیر خان شیرانی هستند بزرگان وریش سفیدان گه ومالکین حسین اباد که در قید حیات هستند از جریان قتل عام اگاهند. ایا تاریخ بلوچستان چنین جنا یتی بیاد دارد که پستان زنی را بریده با شند
ایا این عمل را میتوان بحساب مردانگی ویا مخا لفت با خان و رژیم شاه گذاشت ؟
6- قتل دامداری از اهالی کوه لاف گه پپس از پذیرائی و دادن شامی مفصل به دادشاه و همراهانش و هنگام خدا حافظی به وی میگوید من چیزی بهتراز بهشت نمیتوانم به تو بدهم ودر جلو زن و فرزندانش او را هدف گلوله قرار میدهد و او را روانه بهشت میکند !! ایا سراغ دارید چنین ادم حق شنا سی؟
مگر ضرب المثل نیست در میان مردم بلوچستان اگر یک تاس اب از دست کسی خوردی باید صد سال وفا بکنید قهرمان مردمی یک ساعت هم وفا نمیکند این قتل چرا وبچه جرم ؟
7- تعداد دوازده نفر ازطایفه درزاده و چاکری ها را از روستای ریگورندان واطراف بنت دستگیر میکند و انها را بکشور عمان و به مسقط میبرند و مثل گوسفند ان بینوایان را بفروش میرسانند واز قیمت همان انسانها برای دادشاه اسلخه مهمات میخرند وتفنگ معروف دادشاه که یک پنج تیر بلژیکی بوده با همان پول خریداری میشود بنظرم افتخار اخرین برده فروشی در بلوچستان هم نصیب دادشاه میشود ایا این عمل را میتوان بحسا ب محالفت با خان ویا شاه گذاشت همین است قهرمان ملی ومردمی ؟
8- اولین گروگان گیری در تاریح بلوچستان بد ست دادشاه انجام میشود جریان ازاین قرار بوده دادشاه از اطراف فنوج واز روستائی بنام سبیلان اقایان ملا نواب خان محمدی که امام مسجد پشت قلعه فنوج بودند و حیرک صاحبداد که فردی معمولی وکشاورزی بی بضاعت بوده این دو نفررا بگروگان میبرد و به اقوام انها اخطار میکند تا ظرف مدت یک هفته اگر مبلغ شش هزار تومان بدست من نرسد این دونفر را بقتل میرسانم خانواده نامبردگان با فروش قسمتی ویا تمام هستی خود ان مبلغ را فراهم میکنند وبدست دادشاه میرسانند وگروگانها ازاد میشوند توجه داشته باشید مبلغ ششهزار تومان دران سالها پول کمی نبوده و باز افتخار گروگان گیری هم نصیب قهرمان ملی ومردمی میشود ضمنا فرزندان ملا نواب خان یکی بنام نظر محمد ودیگری بنام علی محمد زنده میباشد ومسلما از حیرک هم اولادی بر جا مانده وبازماندگان انها ساکن فنوج هستند میشود تحقیق نمود این گرگا نگیری چرا وبچه جرم ؟
9- اولین زن اسیرهم بدست دادشاه کشته میشود و ان زمانی بود که دادشاه بطور تصادفی در تنگ سرحه با یک اتومبل درحال عبورمواجه میشود و انرا بگلوله می بندد وسرنشینان ان اتومبیل چهار نفر بوده اند دونفرامریکائی مرد بنام مهندس ویلسون و زن بنام بانو انتینا کارول ومهند س شمس ورانند اتومبیل ایرانی بودند هرسه نفر مرد درجا کشته میشوند خانم کارول اسیر میشود او را با خود میبرند وپس از مدت کوتاهی چون وی قادربراه رفتن در کوهستان نبوده او را هم بطرز وحشیانه ای بقتل میرسانند کشتن این زن اسیرچرا وبچه جرم ؟
10- بقتل رساندن پناهنده اش بنام محمد زین الدینی فرزند تمور جریان از این قرار بوده محمد به اتفاق برادر بزرگترش بنام جنگی خان اقای نصیر برهانزهی را بتلافی قتل پدرشان بقتل میرسانند جنگی خان بعد از قتل نصیر خود را به مهیم خان میرلاشاری میرساند وخود را پناهنده او وطایفه اش میکند وی تا اخر عمرش در میان طایفه لاشار با عزت واحترام زندگی میکند ولی محمد برادر کوچکتر خود را به دادشاه میرساند وخود را پناهنده و( میار ) او مینماید که دادشاه بلافاصله وی را خلع صلاح میکند وپس از دوماه نگهداری او را بطرز فجیعی بقتل میرساند.
این هم از میاری داری دادشاه که گفتیم حاجی شکری کدخدائی هم قاتل پدرش را زمانی بقتل میرساند که همراه دادشاه بوده و او را در کنار دادشاه وجلو چشم او بقتل میرساند و دومین پناهنده ا ش که محمد زین الدینی بوده خود بقتل میرساند ارادتمندان دادشاه میتوانند از اقوام محمد که ساکن در روستاهای کچکی وسورجاه هستند تحقیق بشود و همچنین از اهالی بنت در مورد میار اولی دادشاه که بدست حاجی شکری ساکن بنت بقتل میرسد .
11- اخرین قربانی دادشاه هم زنی حامله بوده حدود شش ماه پیش از قتل وی زنی را ازقریه محت می رباید این زن همراه شوهر و خانواده اش از اطراف بندر کنارک جهت خرما خوری به این منطقه میایند که گذر دادشاه به ان حدود می افتد زنی خوب صورت را می بیند او را بازور با خود می برد و گریه زاری اعضای خانواده سودی نمی بخشد دادشاه در نظر داشته پس از وضع حمل با زن شوهر دار ازدواج بکند خلاصه روزی که دادشاه برای درگیری بمحل ملاقات میاید؛ زن بچه های همراهانش را تحویل ملا سلیمان و دادکریم میدهد که از انها مراقبت بکنند البته زن بچه های خودش و تعدادی دیگر از همراهانش حدود ده ماه پیش توسط پلیس مرزی پاکستان دستگیر میشوند وانها را همراه برادرش احمد شاه که جزء دستگیر شدگان بود بتهران میفرستند وزندانی میشوند . خلاصه زمانیکه اتفاق می افتد ودادشاه کشته میشود همراهان دادشاه بدو دسته تقسیم میشوند بیشترین افراد مسلخ بسرپرستی قادرداد ( قادروک ) راه خروج از بلوچستان را در پیش میگیرند وبدون لحظه ای درنگ ومقاومتی که انتظار ان میرفت چون شدیدا تحت تعقیب کریم خان پسرعموی مهیم خان قرار گرفته بودند پس از چهارپنج روز از مرز خارج میشوند وخود را بحدود گوادر میرسانند و دسته دوم به سر پرستی ملا سلیمان همراه عیال اطفال جهت رد گم کردن بداخل کوهستانهای لاشار بر میگردند ودر نظر داشتند در فرصت مناسب از بلوچستان خارج بشوند. که رد انها توسظ گروه اقای شهکلی سر پرست طایفه سرحه ای پیدا میشود وهفت روز بعد از قتل دادشاه شهکلی و افرادش در رودخانه گروانی که یک شاحه ای از رود خانه کوپچ میباشد با نعش یک زن روبرو میشود که شکم او را با کارد پاره کرده بودند وکودکی مرده از شکم او بیرون افتاده زن وکودک را فوری درهمانجا دفن میکنند ونزدیک غروب به انها میرسند در گیری شروع میشود دادکریم مجروح ومتواری میگردد
ملا سلیمان همراه زن بچها یشان داخل غاری محاصره میشوند روز بعد ملا کشته میشود وزن بچهایشان اسیر و به پهره اعزام میشوند.
همان زنان اسیر در بازجوئی میگویند ملا سلیمان به این خاطر ان زن را بقتل رساند ه چون او هشت ماهه بارداربود وراه رفتن نمیتوانست وبا تفنگ هم او را نکشت میترسید چون اینجا منطقه طایفه لاشارها است و احتمال میداد صدای تفنگ انها را لو بدهد و زنان اسیر هم پس از سه روز بدرخواست اقایان سردارعیسی خان ومحمدخان میرلاشاری ازاد میشوند ایا گروگان بردن زن حامله و پاره کردن شکم او این عمل وخشیانه تا کنون در فرهنگ بلوچ جای داشته ودارد ایا همین است رسم جوانمردی وکارعمل یک قهرمان ملی و با غیرت ؟
12- ایا سزاوار بود مهیم خان که جهت مذاکره و تامین او بملاقاتش رفته بود فرصت را غنیمت بشمارد که انها دست خالی بملاقات او رفته بودند که فقط یک قیضه تفنگ برنو دست خود مهیم خان بوده و بعقیه همراه هرکدام فقط یک اسلخه کمری همراه داشته بودند ودادشاه حدود پانزده الا بیست نفر مسلخ با تفنگ ودرده متری بر روی قله کوهی سنگر میگیرند و خود دادشاه در پا ئین با مهیم خان ملاقات میکند ولول تفنگها بطرف مهیم خان وهمراهانش نشانه میروند زمانیکه دادشاه خود را در چنین شرایطی وبا این ارا یش جنگی می بیند میگوید من امروز به این خاطر حاضر بملاقات شدم تا سرهنگ را به گروگان ببرم وزمانی او را ازاد میکنم که برادرم اززندان ازاد بشود.
دادشاه فراموش میکند که مهیم خان چهارده سال خود و طایفه اش بخاطر قولی که میرهوتی خان پدر مهیم خان بکمال پدر دادشاه داده بود و او را بعنوان پناهنده خود وطایفه لاشارمی پذیرد وبه احترام همان قول مهیم خان و طوایف لاشاراز پسران کمال نگهداری میکنند وتازه حدود بیست روزی بود که مهیم خان باتهام نگهداری او از زندان ازاد شده بود و بخاطر او تا پای دارمیروند وهنگام ملاقات بگوید من همراه تو را بگروگان میبرم تا برادرم ازاد بشود. بنظرم اگر ادم حق شناسی بود باید پیش ازملاقات میگفت اگر مقامات بشما راست میگویند اول باید برادرم ازاد بشود بعد من حاضر بملاقا ت مذاکره میشوم واگر خواسته او تا مین نمیشد دیگر لزومی بملاقات نداشت.
ولی دادشاه نمک نشناس دران ملاقات که مهیم خان بتمام پیشنهادات او عمل میکند ودست خالی بملاقات او میرود بقصد تامین دادن او ونه بقصد جنگ در گیری چون همانطوریکه بدستورمیرهو تی خان چهارده سال طایفه لاشاراز او نگهداری میکردند وبازهمین طایفه میتوانست بخواسته مهیم خان ظرف مدت چهارده روز دادشاه را ازمیان بردارند ولی هدف مهیم خان تامین او بود که مقامات به او قول داده بودند وی به ان قول اطمینان داشت وبا این نیت بملاقات او میرود.
منتها دادشاه نظرش بد نام کردن نوه میرگهرام ومیر کمبر است ومیخواهد همراهش را بگروگان ببرد اول همراه را معرفی میکنیم قرار بوده در ان روز سرهنگ ژیان که بعنوان ناظر همراه اقایان بوده بملاقات برود ولی تصادفا ماشین وی بین راه گه به هیچان خراب میشود .
مهیم خان متوجه میشود سرهنگ در موعد مقرر که دادشاه منتظر است نمیرسد در این وقت گروهبان محمودی راننده کامیون میگوید مرا بجای سرهنگ با خودت ببر وبا وی قرار ملاقاتی دیگربا سرهنگ بگذارید پیشنهاد اومورد تائید اقایان سردارعیسی خان مبارکی وسروان حدا دادخان ریگی وبعقیه همراهان قرار میگیرد برنامه عملی میشود لازم بذ کر است زمانیکه اقایان عیسی خان ومهیمخان با میانجیگری سپهبد جهانبانی حاضربهمکاری میشوند یکی از شرایط انها این بوده که ما حاضر نیستیم هیچ ماموری از ژاندامری همراه ماباشد چون تمام گرفتاری خود را از ناحیه ژاندامری میدانستند وحتی میگویند ما تفنگ هم از تشکیلات ژاندارمری تحویل نمیگیریم ودر تهران بیست قبضه تفنگ برنو از ارتش به انها تحویل داده میشود وفقط بنا به درخواست و انتخاب خودشان این اقایان را بعنوان مامور وناظر همراه میبرند که از دوستان واشنایان قدیمی انها بوده اند سرهنگ ژیان وسروان حدا دادخان ریگی وسروان ریگی هم تنها استوار یادگاری را همراه خود میبرد که در ان روز ازاقای یادگاری یادگاری بر جا نمی ماند و اگر دخا لت و میانجیگری سردارعیسی خان نبود سروان ریگی او را به جمع شهدای هشت کوه اضا فه میکرد ضمنا بعد از قتل دادشاه سرهنگ ژیان میشود سرتیپ و سروان ریگی میشود سرگرد و تنها سراستوار یادگاری بی کلاه میماند که خودی نشا ن نمی دهد.
خلاصه جمع تمام مامورین به جز از راننده ها همین سه نفر بوده اند وحدود سی نفر مسلخ همراهان اقایان لاشاری مبارکی بوده اند واز طرفی سپهبد جهانبانی قول وتعهد سپرده بود اگر دادشاه حاضر به تسلیم بشود من موجبا ت عفو ملوکانه رابرا یش تضمین میکنم ومهیم خان با هدف تسلیمی وتامین نامبرده وارد عمل میشود وحاضر میگردد بدون سلاخ با وی ملاقات نماید چون یکی از شرایط ملاقات مسلخ نبودن همراهان مهیم خان بوده وبه در خواست وی توجه وعمل میکنند منتها دادشاه هنگام ملاقات تمام نیکی های چهار ده سا ل را فراموش میکند, دست گروهبان را میگیرد میگوید من او را با خود میبرم وزمانیکه مهیم خان متوجه میشود که عزم دادشاه برای بردن گروهبان جزم است و در چنین شرایطی بوده که مهیم خان در یک عمل انجام شده قرار میگیرد با هفت تیر بر بناگوش او شلیک میکند وتیراندازی اغاز میشود مهیم خان همراه هفت نفر کشته میشوند و دادشاه هم همراه برادرش محمد و یکی از بستگانش که دران روز رابط بوده بنام صوبان کشته میشوند.
همراهان مهیم خان عبارت بودند ازاقایان:
1- موسی خان برهانزهی 2- ویوسف خان مبارکی 3- کریم خان متسنگی 4- کدحدا شهرضا 5- حسن 6- پسر حسن ازاهالی ابگاه 7- گروهبان محمودی راننده ترک که از تهران همراه اقایان امده بودند ودران روز سه نفرازدادشاه وهشت نفرازطرف مقابل کشته میشوند وتنهااز همراهان مهیم خان اقایان محمد عمرخان ملک نژاد وحدا بخش گلشاه جان سالم بدر میبرند وناظر برتمام جریانا ت وسخنانی که رد بدل میشود بوده اند ومطالبی را که من مینویسم عین مصاحبه ای است که با اقایان داشته ام که در صحنه حضور داشته اند.
و نه مثل اظهار نظر اقای دکتر محمد حسن حسین بر، که دادشاه را ندانسته شهید وقهرمان ملی معرفی میکند
اقای دکتر حقا یق را میتوان بسیار اسان تخریف کرد ولی شواهد تاریحی وزنده راهرگز نمیتوانید کتمان بکنید ایا میدانید شما با این اظهار نظر های جعلی به وجه خانواده وفامیل شریف حسین بر لطمه میزنید تا انجا ئیکه من میدانم این خانواده در گذشته جز طبقه روحانیون و از بزرگان منطقه سراوان بوده اند ایا شما این اطلاعات را چضوری واز کجا و از مردم کدام منطقه بدست اورده اید ایا از شما که خود را دکتر میدانید بعید نیست که این دومین بار است بدون دلیل مدرک ومنابع موثق در انترنت می نویسد دادشاه از منطقه اهوران بوده ایا میدانید فاصله اهوران تا منطقه سفید کوه فنوج که محل اقا مت دادشاه وابا واجداش میباشد چقدراست؟
دکتر جان شاید بیش از صد کیلومتر
دادشاه از طایفه سفید کوهی وجز طایفه شیرانی بوده نه از طایفه مبارکی واهورانی
به جرئت میتوانم بگویم هیچ وقت اتفاق نیفتاده سردار عیسی خان مبارکی با دادشاه ملاقاتی داشته باشد تا چه رسد به قسم قران و قول قراری که شما مطرح نموده اید که با ایشان داشته دکتر جان واقعیت این است دادشاه پس از قتل پسرعموها یش بنام نیک محمد ونظرشاه به اتفاق پدر و برادرانش شبانه قریه دن بید را ترک نموده وخود را به لاشار میرسانند وکمال پدر دادشاه از میرهوتی خان پدر مهیم خان که خاکم لاشار بوده تقاضای نگهداری میکند میرهوتی خان خانواده کمال را بعنوان میار طایفه لاشارمیپذیرد واز خانواده کمال نگهداری میکند دکتر جان دادشاه در طول عمرش عیسی خان مبارکی را شاید بخواب هم ندیده واگر ملاقاتی هم بوده با اقایان لاشاری بوده متاسفم وقتی نمیدانید دادشاه مربوط بکدام منطقه ومربوط بکدام طایفه بوده ان وقت اظهار نظر میفرمائید که هنگام ملاقات مامورینی انها را محاصره میکنند ومهیم خان دادشاه بقتل میرسند ایا شما اطلاع دارید که دران روز و دران منطقه ماموری وجود نداشته تا دست بچنین کاری بزند ایا میدانید که مهیم خان درشرایطی ودرجا ئی نبوده که از مامورچنین جسارت و حرکتی سربزند ؟
و تنها ماموردران روز سرهنگ ژیان وسروان ریگی واستوار یادگاری بودند ایا مهیم خان وافراد دادشاه بوسیله همین سه نفر محاصره میشوند
نهایت بی انصافی است وقتی سردار عیسی خان همراه سی نفر مسلخ از دو طایفه در انجا حضور دارند مامورینی بیا یند هنگام ملاقات انها را محاصره کرده وتنها از میان افراد دادشاه فقط او وبرادرش را انتحا ب بکنند و بقتل برسا نند. البته مردم ازادند هرچه دلشان میحواهد بگویند ولی باید یک نویسنده بلوچ اول ازمردم همان منطقه تحقیق بکند وبعد چیزی بنویسند که به واقعیت نزدیک باشد چون مردم منطقه فنوج بنت وگه لاشار اطلاع درست تری از یک برادر سراوانی ویاجاها ی دیگربلوچستان در ارتباط با ماجرای دادشاه دارند وهمانطوریکه اگر اتفاقی درمنطقه سراوان افتاده باشد مسلما مرد م سراوان اطلاع دقیق تری دارند
دکتر جان چیزی ننویس که شایسته فامیل حسین بر نیست وحدای نکرده مردم بجای حسین بر شما را دکتر دروغبر حطاب بکنند انشاالله چنین نحواهد شد واز طرفی خبر دارم در گذشته خانواده شما در شرایطی نبوده که جز خان گزیدها وعقده ایها باشند وبقول معروف چیزی بنویس که ارزش حواندن داشته باشد ویا کاری بکن که ارزش نوشتن داشته باشد وبنظر من بهتر است شما در رشته خود بتخقیق بفردازید و تخصص بگیرید تا باعث افتخار بلوچ بلوچستان باشد واگر بتاریح بلوچستان علاقمند ی وحتی به ماجرای دادشاه مقداری بخود زحمت بدهید بمنطقه فنوج بنت گه ولاشار سری بزنید واز بزرگان وریش سفیدانی که تا کنون در قید حیاتند و از چون چند دادشاه اگاهند تحقیق بنما ئید
درست پنجاه سا ل از قتل دادشاه میگذرد شاید جنابعالی در ان موقع بدنیا هم نیامده بودید بنظرم تنها به شایعات عده ای مغرض و شاید بشعر ملا ابابکر گوادری که حدود سی سا ل بعد از قتل دادشاه سروده شده توجه نموده اید و اگربدنبا ل قهرمانان حا ل وگذشته بلوچستان میباشید من تعدادی را معرفی میکنم کار وکردار انها را با اعما ل شنیع وغیر انسانی دادشاه مقایسه بنما ئید.
اول لازم شد به ا صل مطلب بپردازیم ایا شما تا بحا ل شنیده اید یک بلوچ واقعی حاضر باشد همراهش را از او بگیرند وبگروگان ببرند؟
آیا مهیم خان میتوانست دست خالی بر گردد وبگوید دادشاه همراه مرا بگروگان برد؟
او که خود را نوه میر کمبر میداند وهفتاد پشتش سردار یکی ازطوایف بانام اوازه بلوچستان بوده میتواند چنین ننگی را بخود وطایفه اش به پسند د زنده برگردد بنظرم اگر جای مهیم خان هر بلوچ با ریشه بنیادی میبود چنین میکرد
بیک بند ازشعر لال بخش توجه کنید
( منی هفت پشتا نکت چوشین کار = همراهی ندا تگ هچ بار )
در ضمن بنده گفتم اگر مهیم خان قصد کشتن دادشاه را داشت میتوانست بدون اینکه جان خود را بخطر باندازد بوسیله افراد طایفه بزرگ لاشاری او را از میان بر دارد
یا طرفداران نا اگاه دادشاه میدانند وخبردارند فردی بنام شهکلی که سرپرست یکی از هیجده طایفه لاشاری میباشد بنام طایفه سرحه ای ونامبرده تا کنون هم درقید حیات است وساکن در روستای تنگ سرحه میباشد در یک در گیری فقط همراه سه نفر از بستگانش تمام بار و بنه دادشاه را مصادره میکند و پسر بزرگ او را بقتل میرساند ودادشاه قهرمان که در کشتن امثال ( چاشکها ) لحظه ای درنگ نمیکند نمیتواند انتقام خون پسرش را از شهکلی بگیرد شاید برای طرفداران دادشاه این مسئله قابل قبول نباشد که دادشاه نتواند انتقام بگیرد میتوانند از پسران دادشاه موضوع راسئوال بکنند از کمال که فعلا ساکن در اطراف فنوج است و با بسیج سپاه ملایان همکاری میکند ویا ازشعبان پسر دیگر دادشاه که در امارات عربی ساکن است جویا بشوند ویا از مردم همان منطقه واز خود شهکلی علت بر خورد را جویا بشوند پسر دادشاه که کشته میشود ازمادر شعبان بوده.
وحالا بعلت احتلاف شهکلی با دادشاه اشاره میکنیم
روزیکه دادشاه میخواسته از طرف غرب رودخانه تنگ سرحه بطرف شرق ان برود یعنی میخواسته از منطقه سرحه بطرف منطقه سرکوه برود ودیگرهیچ راهی و جود ندارد باید ازعرض رودخانه تنگ سرحه عبوربکنند وی در ان روز پیش ازعبور از تنگ بیک دربند میرسد مشاهده میکند فردی مشغول گرد پاشی وبالای درخت خرمائی است اورا صدا میزند پائین میاورد ومیگوید چون بار ما سنگین است این وسایل مارا بردار ومارا از تنگ عبور بده ان فرد واجهی نام داشته واز طایفه سرحه ای بوده وی ناچار میشود کوله باری رابردارد وهمراه دادشاه ئاعیال واطفالش براه میا فتند بمحض اینک وارد تنگ میشوند صدا ی ماشینی بلند میشود دادشاه به واجهی وچند نفر دیگر از همراهانش میگوید شما زود همراه زن بچها از تنگ عبور بکنید.
خود دادشاه باتفاق چند نفر دیگردر نقطه ای بنام ارزاق راه را می بندند واین نقطه همان جای است که در سال 1329- محل کارگاه شرکت راهسازی بوده که تنگ را کار میکردند وبهمین جهت انجا را ارزاق نام میگذارند سرنشینان ماشین که دونفر امریکائی بودند یکی بنام مهندس ویلسون ودیگری بنام خانم انیتا کارول ودو نفر ایرانی که یکی بنام مهندس شمس ودیگری راننده بوده این تصادف ناگهانی وقتل سر نشینان این اتومبیل بود که دادشاه بشهرت جهانی میرسد نامبردگان کارمندان سازمانی بنام اصل چهار کرمان بودند وانها در نظر داشته اند روزهای تعطیل نوروزرا در چابهارباشند و ان روز درست روز چهارم فروردین ماه سا ل 1336- بود که ان اتفاق می افتد سه نفر مرد در جا کشته میشوند وخانم اسیر میشود او را مقداری راه با خود میبرند وسپس او را هم بقتل میرسانند واز همان حدود وبعد از قتل بانو کارول واجهی را هم مرحص میکنند واو بخانه بر میگردد وجریان را به شهکلی سرپرست طایفه خود تعریف میکند.
خلاصه بعد ازاین واقعه فرمانده ژاندارمری کل کشور تیمسار گلپیرا باتفاق سر لشکر کیکاووسی نمایند مردم بلوچستان در مجلس وفرمانده تیپ خاش همراه با تعدادی ازمستشاران نظامی امریکائی وارد منطقه میشوند ودر پهره مستقر میشوند وهر روز با هواپیما از پهره به پاسگاه ژاندارمری پیپ میایند وتلاش دارند از سر نوشت با نو کارول خبری بدست بیاورند بمدت هفت روز تلاش در اطراف تنگ سرحه واعزام صدها چریک محلی ومامور دولتی بنتیجه ای نمیرسند.
تا اینکه فرمانده گروهان ژاندارمی پهره از مهیم خان میرلاشاری تقاضای همکاری میکند که در پیداکردن بانوکارول زنده یا مرده ان با ما همکاری بکنید وایشان هم قبول میکند همان روز از پهره بوسیله ماشین ژاندارمری بتنگ سرحه میرود باکدحدا شهکلی ملاقات میکند وجریان را از او می پرسد
شهکلی هم میگوید در ان روز واجهی همراه بوده چون او را دادشاه بزور کوله بردار میکند او از جریان حبر دارد فوری واجهی را نزد مهیم خان میاورند او میگوید ان زن را هم کشتند ونعش او در ( پوتار شیپ ) افتاده شهکلی به مهیم خان میگوید ممکن است ژاندارمری برای واجهی گرفتاری درست بکند مهیم خان میگوید فکر نمیکنم او را بزور کوله بردار نموده اند بهر جهت مهیم خان همراه واجهی بپاسگاه ژاندارمری تنگ سرحه میروند
ومیگوید چند مامور را همراه واجهی بکنید تا او نعش را نشان بدهد چون او در ان روز کوله بر دار بوده ریئس پاسگاه هم فوری چند مامور رابه اتفاق واجهی بوسیله جیپ پاسگاه بطرف محل حادثه میفرستند وچند ساعت بعد مامورین همراه با نعش بانو کارول برمیگردند.
رئیس پاسگاه جریان را به پیپ گزارش میکند که درانجا تیسمار گلپیرا ومستشاران نظامی وسایر ین حضورداشته اند دستور میرسد واجهی را همراه نعش بپیپ بفرستید وبه مهیم خان هم بگوئید فوری به پیپ بیاید بالاحره پس از هفت روز با پیدا کردن نعش کارول مستشاران امریکائی نعش را بر میدارند با هواپیما بطرف پهره وتهران پرواز میکنند وواجهی هم بعنوان همراه وهمدست دادشاه برایش پرونده سا زی میشود و با تحریک سرلشکر کیکاووسی که در این زمان نمایند بلوچستان بودند یعنی تا ان زمان یک نماینده از سیستان بود ویکی هم از بلوچستان از زاهدان تا چابهار وتنها محالف کیکاووسی در ان انتحابات طایفه مبارکی ولاشاری بودند کشتن بانوکارول همراهانش در تنگ سرحه ودر منطقه لاشاربهانه حوبی بد ست محالفین بحصوص کیکاووسی می افتد
که چطور شده صد ها مامور نتوانستند بمدت هفت روز نعش را پیدا بکنند ومهیم خان توانست بمدت کمتر از هفت ساعت نعش را پیدا بکند پس هرچه هست مهم است ودادشاه اسمی بیش نیست و قرار میشود مهیم خان را هم در پیپ دستگیر بکنند ولی با مقاومت او روبرو میشوند واو حاضر بدرگیری میشود جریان طولانی است.
مهیم خان دوروز بعد بطور محرمانه به پهره میرود خود را بزاهدان میرساند واز انجا بتهران میرود وچند روز بعد از وی اقای عیسی خان مبارکی که در انوقت فرماندار پهره ( ایرانشهر ) بودند وقتی اوضاع را خراب می بیند ایشان هم فرمانداری را ترک میکند خود را بتهران میرسانند
مهیم خان بمحض ورود بتهران با یک هفته نامه بنام اتحاد ملی مصاحبه میکند وتمام جریانات دادشاه را تعریف میکند که ژاندارمری در تعقیب دادشاه نیست وفقط کارش ازیت ازار مردم وچپاول میباشد و چندروز بعد ازان مصاحبه اقایان سردارعیسی خان ومهیم خان بازداشت ودر تشکیلات ژاندارمری در تهران زندانی میگردند وحالا بعلت اختلاف شهکلی با دادشاه اشاره میکنیم زمانیکه واجهی دستگیر واو را جهت زندانی روانه تهران میکنند شهکلی گرفتاری او را از ناحیه دادشاه میداند که او را در ان روز بزور کوله بردار نموده چون تا ان زمان ودر تمام دوران اشراری دادشاه هیچگاه وی از طایفه لاشار بزور مرغی هم نگرفته بوده وشهکلی کوله بردار نمودن فامیلش را توهینی بخود میداند.
یکهفته بعد از دستگیری واجهی شهکلی بگروهان فنوج مراجعه میکند وبه سرگرد میثاقی که فرمانده ستون عملیات است پیشنهاد همکاری میدهد نامبرده هم از پیشنهاد وی استقبال میکند که از طایفه لاشار هم دواطلبی پیدا شده فوری به او تعداد چهار قبضه تفنگ برنو میدهد اورا با خود بطرف مرز میبرد که احتمال میدهند دادشاه پس از حادثه تنگ سرحه ممکن است از مرز حارج بشود شهکلی هم باتفاق سه نفر از بستگانش بنامهای اسماعیل ونهنگ وشهبیک همراه سرگرد میثاقی بطرف مرز میروند و همزمان با رسیدن سرگرد میثاقی به پاسگاه راسک محبرینی که بوسیله حاجی کریم بخش سعیدی تعین شده بودند که اگر افراد مشکوکی را مشاهده کردند فوری به پاسگاه اطلاع بدهند ضمنا همکاری اقای سعیدی به این حاطر بود که دادشاه محالف اقایان شیرانی بود ودر این زمان طایفه شیرانی بارکزهی سردارزهی وبلیده ای در یک جبهه بودند وطایفه مبارکی ولاشاری در جبهه مقابل بهر جهت .در ان روز چوپانی گزارش میکند که من صبح زودتعدادی تفنگی را دیده ام که بطرف مرزمیرفتند سرگرد میثاقی هم فوری چراغ خان شیرانی را همراه تعدادی ژاندارم وچریک باتفاق شهکلی روانه مرز میکنند وچوپان را هم با خود میبرند او رد انها را نشان میدهد ودر همین موقع چراغ خان که فرمانده ستون تعقیب است میگوید شهکلی، ما از پا افتاده ایم وحالا فقط کارشما وهمراهت میباشد واگر تا چند ساعت دیگر به دادشاه نرسیم از مرز میگذرند .
شهکلی هم همراه همان سه نفر از بستگانش روی رد انها حرکت میکند و زمانیکه به انها نزدیک میشود باران شروع بباریدن میکند وغروب افتاب هم نزدیک بوده.
بفاصله بسیار نزدیکی بهم میرسند ودراین موقع دادشاه وهمراهانش در جای نشسته بودند ومشغول درست کردن سر پناه که باران وسایل وحوار بار انها را حیس نکند که ناگهان از دوطرف شلیک میشود دادشاه سریع با جنگ گریز محل استراحت خود را ترک میکند تمام حوار بار والاغهای شان برجا میماند پسر بزرگش مورد اصابت قرار میگیرد وخود را از تیرس دور میکنند وپسرش همان شب دران سوی مرز فوت میکند واقایان چراغ خان چندین ساعت بعد با شنیدن صدای تفنگ خود را بمحل حادثه میرسانند و فوری جریان را براسک گزارش میکنند.
سرگرد میثاقی روز بعد خود را بمحل حادثه میرساند وبا پاسگاه مرزی پاکستان تما س میگیرند انها هم بمحل حادثه میایند وطی صورت جلسه ای رد دادشاه افرادش را به انها تحویل میدهند وگویا بعد از قتل امریکائیها بتمام پاسگاهای مرزی پاکستان هم دستور رسیده که در صورت لزوم با مامورین ایرانی همکاری بکنند واز طرفی در این موقع پیمانی نظامی بین دولتهای ایران پاکستان وترکیه وامریکا وجود داشته بنام پیما ن سنتو
حلاصه سرگرد میثا قی برای اولین باراین موفقیت را بنام خود وچراغ خان گزارش میکند وچند روز بعد زمانیکه دادشاه دوباره بداحل بر میگردد احمد شاه برادر دادشاه همراه زن بچه هایشان توسط پلیس مرزی پاکستان دستگیر و بکراچی اعزام و سپس بتهران فرستاده میشوند وسرگرد میثاقی هم دوهفته بعد اسلخه ها را از شهکلی میگیرد و میگوید از مرکز دستور رسیده چون سردار شما مهیم خان زندان میباشد صلاح نیست اسلخه دولتی در دست شما باشد.
شهکلی میگوید هدف من هم فقط نشان دادن به دادشاه بود که برادران مرا دوباره کوله بردار خود نکند.
البته هدف اصلی سرگرد میثاقی گرفتن اسلخه از دست شهکلی این بوده شاید دادشاه راحت تر بتواند از شهکلی وبستگا نش انتقام بگیرد ودران صورت دیگر نیازی بتعقب نسیت زود تکلیف همدیگر را روشن میکنند مثل برنامه کنونی مزدوران رژیم ملایان در بلوچستان : احتلاف بینداز حکومت کن
وباز گفتیم ملا سلیمان هم توسط شهکلی بدام می افتد و کشته میشود واگر گفتیم مهیم خان میتوانست بدون اینکه جانش را بخطر بیندازد میتوانست بوسیله افرادی مثل شهکلی دادشاه را از میان بردارد سحن گزافی نیست ولی هدف اصلی مهیم خان تامین دادن او بوده بهمین نیت وارد مذاکره میشود ونه جنگ وگرنه کافی بود ده قبضه اسلحه به شهکلی میداند کار دادشاه تمام بود بنده گفتم طایفه سرحه ای یکی از هیجده طایفه لاشاری میباشد واین هیجده طایفه در گذشته از طریق دامداری امرار معاش میکردند و هر طایفه ای منطقه وچراگاه محصوص بخود را داشته ولی بعد از انقلاب و قحط سالیهای پیاپی و طولانی که در تاریح بلوچستان چنین قحط سالی طولانی از برکت حکومت منخوس ملایان سابقه نداشته و اکنون برای مردم بلوچستان دامی باقی نماندهوحالا من اسامی طوایفی که در گذشته دامداری میکردند واکنون در روستا ها ساکن شده اند .
اسامی طوایف ومحل سکونت فعلی انها را بیان میکنم.
ولی اول ازمنطقه لاشاربگویم که ازنزدیکهای رودخانه بن پور شروع میشود تا کوهای بارچک چاهان امتداد دارد این رشته کوهستا ن دنباله کوها ی پوزگ می باشد که بطرف غرب ادامه پیدا میکند و پوزگ تقریبا دربیست کیلومتری جنوب گه ( نیکشهر ) واقع شده ومنطقه لاشار بطول تقریبی دویست کیلومترمیباشد که انرا زمان شاه بچهار دهستان تقسیم میکنند بنامهای دهستان لاشارو مسکوتان وملوران وچاهان وهمچنین تمام ابادیهای مربوط به دهستان هیچان هم متعلق به لاشاریها میباشند مثل ابادیهای شگیم واطراف ان وکناردان وتحت ملک وجکان واطراف ان ودرتقسیمات جدید زمان ملایان دهستان مسکوتان را همراه با دهستان فنوج به بخش تبدیل کرده اند ودهستان ملوران را به دهستان بنت وصل نموده وانرا تبدل بیک بخش نموده اند ودهستان چاهان را هم جز بخش مرکزی گه نموده اند.
ودهستان لاشاررا همراه دهستان چانف بیک بخش تبد یل شده ضمنا تعدادابادیهای چهار دهستان لاشاربیش از چهارصد پارچه ابادی است که شامل قنات چشمه ورودخانه میباشد این بود موقعیت جغرافیای منطقه لاشار وتقسیمات دولتهای مرکزی که عمدا بحاطر کوچک نمودن حوزهای عشایری بلوچستان و بمنظور جدا کردن قوم وقبیلها ازهمدیگرصورت گرفته ولی تا کنون موفقیت چندانی دراین مورد نداشته و ساکنین هربخش هردهستا نی تا کنون خود را وابسته بهمان تقسیما ت سنتی وعشایری خود میدانند واینک اسا می طوایف لاشار
که در گذشته دامدار وکوچ رو بوده اند واکنون در روستاها سکونت دارند که عبارتند
1- طایفه جاوشیری ساکن در ابادیهای سیف اباد وعلی اباد والله اباد.
2- طایفه گردهانی ساکن ابادی شیراباد وبهشتو.
3 – طایفه لاسکی ساکن در ابادیهای زیرباندات وکهنک واپودم
4- طایفه کوری ساکن در ابادیهای گسک وبن رود
5 – طایفه سردارزهی ساکن در ابادیهای کهن عیسی وکلچات جامرغ وگواش
6 – طایفه مگونی ساکن در ابادی هیمنی واطراف ان
7 طایفه ازباغی ساکن در ازباغ و کش کورو گتی ا پ
8- طایفه جوگزی ساکن در ابادیهای جوگز بالا وجوگزپائین وکمردان
9- طایفه سرحه ای ساکن در ابادیهای تنگ سرحه و زیارتجاه وکلدروهشت کوه
10- طایفه کوچنکی ساکن در ابادیهای کوچنک واطراف ان
11- طایفه ابگاهی ساکن ابادی ابگاه
12 – طایفه چاهانی ساکن در ابادیهای چاهان واطراف ان
13- طایفه جکانی ساکن در ابادی جکان
14 – طایفه کنردانی ساکن در ابادی کنردان
15 – طایفه شگیمی ساکن در ابادیهای شگیم واطراف ان
16 – طایفه سرکوهی ساکن در ابادیهای کچ ودنبلان وتحت ملک
17 – طایفه هبودانی ساکن در ابادیهای هبودان واطراف ان
18 – طایفه اوگینکی ساکن در ابادی اوگینک واطراف ان.
خلاصه هدف از تشریخ موقعیت طایفه لاشار این بود که مهیم خان سردار این منطقه واین طوایف بوده که یکی از افتحاراتش در طول تاریخ اتحاد ومیار داری بوده وهمچنین هیچ قدرت محلی توان تعرض وحتی گذ رش به این منطقه نیافتاده و در خال حاضر هم یکی از متحد ترین طوایف بلوچستان میباشد ورژیم اخوند تا کنون نتوانسته مثل سایر جا ها در این منطقه نفوذ کند وحالا از باز ماندگان وبستگان مهیم خان ودادشاه بگوئیم
از دادشاه فقط دوتا پسرویک دختر بر جا مانده بنظرم دختر دادشاه همسر پسر مالم میباشد که از بستگان دادشاه است ودر روستای اباهگان سکونت دارد که در سه الا چهار کیلومتری فنوج واقع شده وپسران دادشاه یکی بنام کمال است ودرزمان حکومت ملایان از امارات بر میگردد وهم اکنون روابطه تنگا تنگی با سپاه وبیسج فنوج برقرار نموده وپسر دیگرش بنام شعبان است تا هنوز ساکن در امارات عربی میباشد ومن که یک محلی هستم وبر حسب ضرورت دوباربمنطقه سفید کوه سفر کردم که در مسیر راهم قریه دن بید که تنها ابادی متعلق بکما ل پدر دادشاه بوده عبور نمودم ودر ان موقع ابادی دنبید محروبه وخالی از سکنه بود البته این مسافرتها پیش از انقلاب بوده.
ودران موقع من ازا یل تبار دادشاه درمنطقه سفید کوه اثری ونشانی ندیدم و دوستداران وی میتوانند ازمنطقه سفید کوه دیدن بکنند و سراغ خانواده وایل تبار او را بگیرند که درکجا ساکن هستند وحالا ازاولاد وبستگان مهیم خان بگوئیم بیشترین تعداد مهاجراز یک فامیل بلوچ خانواده میرلاشاری میباشد که در کشورهای اسکاند یناوی وانگلیس زندگی میکنند وجمعیتی همراه زن مرد وبزرگ کوچک بیش از صد نفر میبا شند ودرمنطقه هم جمعیت این خانواد به صدها نفر میرسد ضمنا برادر وجانشین مهیم خان اقای محمد خان میرلاشاری است اخرین نماینده مجلس شورایملی زمان شاه از شهرستان پهره وتنها کسی بودند که بتهدید احونها استعفا نمیدهد واولین سرداری بودند که در روز بیستم شهریور ماه سا ل 1358 شمسی یعنی حدود هفت ماه پس از استقرار رژیم ملایان اولین حرکت نظامی وسیاسی را با همراهی وهمکاری سردار عیسی خان مبارکی
وپسرعمویش کریم خان میرلاشاری با حلع سلاخ نمودن.
دو پاسگاه نیروی انتظامی اسپکه وپیپ انجام دادندوعملا محالفت خود را با رژیم اعلام میکنند نامبردگان همراه زن بچه بمناطق کوهستانی لاشار میروند وخود را برای در گیری اماده میکنند حلاصه حدود دوهفته بعد از ازحلع سلاخ پاسگاها با میانجیگری مولوی عبدالعزیز وامدن
سران طوایف سرحد و مکران بنزد اقایان سردارعیسی خان مبارکی ومحمد خان از انها میحواهند در شرایط کنونی که رژیم اسلامی بتمام حواستهای مردم بلوچستان توجه میکند در گیری با این حکومت صلاح نیست واز انها میحواهند بحاطر ما اسلخه های دو پاسگاه را تحویل بدهید واز منطقه سرحد این اقایان امده بودند.
سردارمهرالله خان ریگی حاجی بلوچ خان شهبخش خانمحمد خان شهنوازی و حلیل خان گمشاد زهی تقی خان ریگی وچند نفر دیگر واز منطقه مکران هم این اقایان برای میانجیگری همراه بودند حاجی کریم بخش سعیدی بهمن خان بارکزهی بهرام خان شیرانی ومیر مولادادخان سردارزهی
وغیب الله کشاورز وهمچنین از خوانین رودبار جیرفت اقای حاجی علی خان مهیمی همراه تعدادی از بستگانش جهت میا نجیگری در جمع اقایان حضور داشتند ومتفقا حواسته شان این بود که بحاطر ما اسلخه ها را بر گردانید وبدرحواست اقایان احترام میگذارند اسلخها را تحویل میدهند ضمنا در روز حلع سلاخ پاسگاها سردار عیسی خان مبارکی جهت شرکت در یک جشن عروسی به هریدوک امده ومهمان اقایان لاشاری بودند که
افراد مسلخ خود را همراه محمد خان میکنند وی در سن هشتا د سا لگی به اتفاق اقایان لاشاری پیاده بمناطق کوهستانی میروند اسلخه بدست میگیرد واماده در گیری میشود
حلاصه پس از اعلام عفوامام وپخش ان از رادیو تهران وروزنامها و چند بار از رادیو زاهدان وپس ازمد تی اکثر اقایان لاشاری ومبارکی بخانه زندگی خود بر میگردند وتنها محمد خان بعفو امام توجهی نمیکند ودرمناطق کوهستانی لاشار باقی میماند قا بل ذکر است زما نیکه سران طوایف مالکی ومهیمی که در منطقه جیرفت با سپاه در گیر میشوند وتعدادی از جوانان انها بقتل میرسند ناچارمیشوند ببلوچستان قهرمان پناه بیاورند که از میان تمام سران قبایل کریم خان میرلاشا ری حاضر بنگهداری انها میشود وی هم بحاطر نجات جان پناهندگانش بمناطق کوهستانی لاشار میرود ودردرغرب تنگ سرحه در کوهستانی بنام سحران بند پایگاهی ایجاد میکند وبرای در گیری اماده میشود واقای محمد خان هم قبلا در منطقه ای بنام سر کوه که درشرق تنگ سرحه واقع شده پایگاه خود را ایجاد کرده بود وازشهریورماه سال 1358 وپس از حلع سلاخ دوپاسگاه بمدت شش سا ل منطقه لاشاربیکی از امن ترین مناطق بلوچستان تبد یل میشود دها پناهنده ومحا لف رژیم به انها پناه میاورند ودر چنین شرایطی بود ه که فرماندهان سپاه پهره میگویند لاشار هم برای ما یک پاریس شد ه حلاصه محمد خان جهت تداوم مبارزاتش در سال 1364 بپاکستان میرود سازمانی تشکیل میدهد بنام سازمان جنبش مجاهدین بلوچستان واکثر سران طوایف از سر حد تا مکران بسازمان او می پیوندند وی میتواند از کشورهای محالف رژیم کمکهای قابل توجهی در یافت نمایند.
وهزارن قبضه اسلخه را بین سران وگروهای منطقه سرحد مکران تقسیم نماید وعملا بمدت شش سال در گیری مسلخانه از منطقه سرحد تامکران اغاز میشود ورژیم ریا کار هم بیکار نمی نشیند میتواند صد ها مزدور محلی را بحدمت بگیرد وبا این ترفند ونیرنگ میتواند جلوحرکت نظامی جنبش را تا حدودی بگیرد سازمانی که با هدف بدست اوردن خود مختاری بلوچستان قدم بمیدان مبارزه گذاشته بود و نه بقصد کشتن برادران نادان ونا اگاه خود به این حاطربود که فعا لیت نظامی سازمان تا حدی فروکش میکند و باز در سال هفتاد رژیم به نیرنگی دیگر متوصل میشود فرمان عفو عمومی در بلوچستان صادر میکند ومیتواند با اکثر اعضای اصلی سازمان تما س بگیرد وانها را تشویق به تسلیمی وبرگشتن بکشور میکند همراهان ومتحدان بیسواد نا اگاه جنبش فریب رژیم ریا کار وروباه صفت رامیخورند.
وبدون خدا خافظی با محمد خان به اغوش رژیم ادمکش عهد شکن بر میگردند وتسلیم میشوند وزمانی که رژِیم با این ترفند میتواند جلو فعالیت نظامی را بگیرد سران وافراد تسلیم شده که با هزاران وعده وعید دروغین از سازنان جدا شده بودند زمان زیادی نمیگذرد افراد تسلیم شده را
درتنگنا قرار میدهند بعضی را محفیانه ترور میکند وبعضی را هم خانه نشین و ترور شحصیت میکنند من صلاح نمیدانم اسامی ان فریب خوردگان را ذکر نمایم ضمنا خود محمد خان دوبار در کراچی مورد سوئقصد تروریستها قرار میگیرد که دفعه اول جان سالم بدر میبرد ودر سوقصد دوم وی همراه برادرش دوست محمد خان ودامادش عظیم مورد اثا بت گلوله مزدوران قرارمیگیرند.
که بطور معجزه اسائی هر سه نفر جان بدر میبرند منتها یکی ازگلولها تا هنوزهم در پشت گردن محمد خان باقی است چون گلوله بدهن او اثابت میکند وتعدادی از دندانهای وی را می شکند ودر پشت گردن او گلوله باقی میماند که دکترها بیرون اوردن انرا خطرناک میدانند چون گلوله برگ نحاع نزدیک است ومحمد خان پس از متوقف شدن برنامه نظامی سازما ن به انگلیس میرود وهم اکنون همراه حانواده اش درانجا اقامت دارندولی تا هنوزهم دها گروه مسلخ وابسط بجنبش در منطقه حضور دارند واز ایشان حرف شنوی دارند وحالا از اولادان مهیم خان بگوئیم
حدود شش ماه بعد از دومین سوئقصد بجان محمد خان باز یک شب در کراچی هنگام رفتن محمد امین پسر بزرگ مرحوم مهیم خان که یکی ازاعضای فعا ل وسخنگوی جنبش بودند بطرف مسجد جهت ادای نماز شام تروریستهای رژیم از پشت سرواز فاصله بسیار نزدیک او را هدف گلوله قرار میدهند
محمد امین بشدت زحمی میشود او را فوری ببیمارستانی میرسانند ونامبرده هم از این سوئقصد جان بدر میبرد وهم اکنون وی همراه زن فرزندانش درانگلیس پناهنده میباشد واثار گلوله رژیم برسینه او نقا شی شده .
وپسر دوم مرحوم مهیم خان بنام علی رضا کار مند کشاورزی است ومردم لاشار درغیاب محمد خان او را بسر پرستی خود انتخاب کرده اند ونه از طرف نماینده ولی فقیه با ین سمت برگزیده شده مثل تعدادی از روسای قبایلی که به دروغ وبوسیله نماینده ولی فقیه بمردم تحمل شده اند
من به این حاطر این مطالب را بیان میکنم
که دوستداران وارادتمندان دادشاه بدانند طایفه او کیست وفرزندان اودر حال حاضر چه نقشی در اجتماع کنونی بلوچستان دارند واین را باید بدانند طایفه بزرگ لاشاری است که درگذشته و اینده بلوچستان نقشی بر جسته داشته ودارد
ضمنا بلوچستان در طول تاریح کمبود قهرمان ملی ومردمی نداشته وندارد ومن اسا می تعدادی از سرداران شجاع ومردمی بلوچستان راکه در گذشته ای نچندان دوروهم در زمان حکومت پهلوی وهم درزمان حکومت احوندهاکه از خود نام نیکی بجا گذاشته اند معرفی میکنم تا خود بدون سئو نظرقضاوت ومقایسه بنمائید تا قهرمانان ملی و مردمی بلوچستان را بدرستی بشنا سند وهر کدام را به اندازه کردارشان در جای خود قراربدهند وقتی درتاریح ما نا م شاهی وامپراطوری ثبت نشده واگرما در گذشته وحال خان وسرداری هم نداشته ایم پس ادعای ما مردم بلوچستان چیست چه فرقی بین ملت بلوچ ومردم یزد وکاشان وجود دارد درست است که ملت بلوچ بحاطرغرور وروحیه سلخشوری که در او وجود داشته و دارد چون هیچ قوم قبیله ای حاضر نبوده ازهمد یگراطاعت پیروری بکنند وهمین غرور وخود حواهی سبب شده که بلوچ نتواند تشکیلات واحدی در سر زمین پهناوربلوچستان بوجود بیاورد و دولتی مستقل برپا کنند.
وهمیشه متفرق و تمام وجود شان در چار چوب قیبله حلاصه میشده واین پراکند گی باعث تسلط دشمن برسرزمین ما گردیده وهم اکنون مزدورانی مثل دهمرده وشهریاری کثیف برما حکومت میکنند ولی نباید فراموش بکنیم ملت بلوچ از نظر فرهنگ تاریح از همسایگان خود عقب ترنبوده چون وقلعه های تاریحی بلوچستان حکایت از ان میکند که ما هم درگذشته دارای تشکیلاتی در حد اقوام وملل دیگر بوده ایم وبرای نمونه
بنای قلعه بنپور وقلعه میرجلال در منطقه کیچ مکران بنا بگفته باستان شناسان حارجی به دوهزار سا ل پیش از میلاد مسیح بر میگردد واین قلعه ها بدست حکمرانان ایرا ن وهند بنا نشده اند بلکه انها توسط پادشاهان وحکمرانان بلوچ بنا گردیده اند واین قلعها را شاه اسماعیل صفوی و ناصرالدین شاه قاجاربنا نکرده اند وهمچنین دها قلعه کهن وتاریحی دیگر در قسمت مکران وسراوان
موجود است یادگار با عظمت وسند انکار ناپذیرملت سرافراز بلوچستان میباشند ضمنا بلوچستان بخاطرموقعیت خاص جغرافیائی مدام در حال جنگ جد ل با همسایگانش بوده واگر زمانی از تعرض وتهاجم بیگانه اسوده میشده درگیر جنگهای حانماسوز قومی وقبیله ای خود بوده وبهمین جهت هیچ وقت فرصت ابادانی وحطه رسم کتا بت را پیدانکرده اند که تاریح ما بصورت کتاب ونوشتاربرجا بماند وتنها بسیار مختصروکم رنگ از تاریح ما اشعاری بصورت شفاهی وسینه بسینه برجا مانده که قطره ای است در مقابل دریا واینک ا سامی تعدادی ازقهرمانان واقعی بلوچستان را بیان میکنم کردار انها را با چهار ده سا ل به ا صطلاح درگیری دادشاه با رژیم شاه مقایسه وقضاوت به نما ئید.
1- ایا میشود دادشاه را با قهرمانان سرحد مثل سردار شهید حلیل خان گمشاد زهی وسردارجیند خان یارمحمد زهی ودر گیری انها رابا قوای استعمارگرانگلیس ویا بادرگیری سردارجما خان اسما لزهی با قوای رضاشاه مقایسه کرد ؟
2- ویا با در گیری سردار حسین خان شیرانزهی در بندر چابهار وبیرون راندن انگلیسها از انجا
در زمان قاجارها میشود با چهارده سال کشتار بینوایان بلوچ توسط دادشاه مقایسه نمود ؟
3- وکمی دورتربا در گیری هوت همل با قوای پرتقالیها در بندر تیس وشهادت وی بدست پرتقالیها
قابل مقایسه میباشد با دادشاه ؟
4- ویا با در گیری کمال صلاح الدین در بندر کنارک ودر زمان قاجار ها با قوای انگلیسها
میشود با اعمال دادشاه مقایسه نمود ؟
5- ویا با تصرف قلعه پهره (ایرانشهر ) توسط بهرام خان بارکزهی وبیرون رانده نظامیان قاجار از ان
وسپس لشکر کشی دولت قاجار جهت پس گرفتن قلعه بسر پرستی فردی بنام سردار نصرت
وپس ازدوماه محاصره که با مقاومت بی نظیر بهرام خان مواجه میشود سردار نصرت مفتضحانه از پهره فرار میکند وحتی یک حلقه توپ که همراه داشتند انرا بجا گذاشته با حفت حواری بطرف بم کرمان بر میگردد بهرام خان اولین بنیان گذار حکومت بارانزهی در بلوچستان بودند
ایا تا مار نمودن قوای دولت قاجار توسط میر بهرام خان را میشود با اعمال دادشاه مقایسه کرد ؟
6- وپس از بهرام خان برادر زاده اش میر دوست محمد خان بحکومت پهره بن پور میرسد
وی تشکیلاتی در حد یک حکومت مستقل بر پا میکند که با تشویق وتحریک دولت انگلیس بود
که رضا شاه جرئت لشکر کشی ببلوچستان را پیدا میکند علت محالفت دولت انگلیس هم از اینجا شروع میشود که بدستور نوشیروان برادر دوست محمد خان تعداددویست شترازقوای انگلیس را از حوزه پنجگور میاورند ونوشیروان از بر گرداندن شتر ها خود داری میکند
دولت انگلیس جریان را به رضاشاه گزارش میکند که زمینه تصرف بلوچستان غربی برای شما فراهم است واطلاعات کافی را در احتیار دولت رضا شاه میگذارد ومیگوید درست است که افراد مسلخ زیادی در احتیار دوست محمد خان میباشد ولی این افراد دارای هیچ انگیزه سیاسی نیستند افرادی میباشد جیره خوار که دور بر دوست محمد خان جمع هستند که توان رویاروی با یک ارتش منظم را ندارند واز طرفی اکثر سران قبایل هم از حکومت وی ناراض هستند وبا این اطلاعات بود که رضاشاه را تشویق به حمله ببلوچستان میکند و هم به رضاشاه احطار میکنند که اگر دست بکار نشود دولت انگلیس بلوچستان غربی را هم تصرف نموده وضمیمه حاک خود مینماید وبرضاشاه قول میدهند در صورت لزوم نیروهای دولت انگلیس
بکمک قوای شما حواهد شتافت ورضا شاه با این پشت گرمی واطلاعات دولت انگلیس بود که بلشکر شرق وبلشکر کرمان بفرماندهی سرلشکر جهانبانی فرمان خمله را میدهد.
وبمحض وردلشکر شرق بخاش با دوست محمد خان طبق دستو ر رضا شاه اول باب مذاکره را میگشایند وفرمانده ستون عملیات فرد یست بنام سرهنگ محمد خان نحجوان که در خاش مستقر میشود وطبق دستور قاصدی بپهره میفرستد واز دوست محمد خان میحواهد جهت مذاکره بخاش بیاید تا پیغام رضاشاه را بوی ابلاغ نماید دوست محمد خان درجواب میگوید تو کوچکتر از انی که من بدیدن شما بیایم اگر حرفی دارید شما بپهره بیائید
که نحجوان هم از رفتن بپهره خوداری میکند ودر نهایت پس از ردبدل شدن چند بارپیغام موافقت میکنند که در کارواند ر که بین راه خاش بپهره میباشد ملاقاتی صورت بگیرد وملاقات طبق وقت تعین شده درنقط ای بنام گونیچدرکه در نزدیک کارواندر است صورت میگیرد نحجوان پیغامهای رضاشاه را این طوربیان میکند که ما باتو سر جنگ نداریم فقط شما قبول بکنید پرچم دولت ایران را بر دروازه قلعه پهره نصب بکنید وبتعداد هزار نفر از افراد مسلخ تو هم خقوق داده میشود وتورا بعنوان والی بلوچستان هم منصوب میکنیم که دوست محمد خان بپیشنهاد رضا شاه می خندد ومیگوید از طرف من به رضاشاه بگوئید.
وبنویسد که من خود در شرایطی هستم که والی تعین میکنم وخود به هزاران نفر جیره مواجب میدهم انوقت بیایم مطیع وجیره بگیر باشم وبگوئید فقط من حاضرم بعنوان یک دولت همسایه با شما قرار داد صلح ببندم وملاقات بدون نتیجه بپایان میرسد دوست محمد خان بطرف پهره ونحجوان بطرف خاش بر میگردند و خود را برای درگیری اماده میکنند که متائسفانه همانطوریکه دولت انگلیس پیش بینی کرده بود وپس از اولین شکست در سراوان وبا
کشته شدن ابراهیم خان سروان بتصرف در میاید وافراد مسلخ دوست محمد خان که حدود سه هزار نفردر قلعه پهره مستقر بودند باشنیدن این حبروپرواز یک هواپیمای ارتشی بر فراز شهر پهره وپخش اعلامیهای افراد مسلخ که بگفته انگلیسها اموزش ندیده وفاقد دانش وبینش سیاسی بودند
وهم هیچ هدف و انگیزه ای برای مقاومت نداشته اند بدون جنگ در گیری اسلخه را زمین میگذارند وسنگر های خود را خالی میکنند ودوست محمد خان ناچار میشود پهره را ترک نموده بمنطقه سرباز میرود که پدرش میر علی محمد در انجا حکومت میکرده حلاصه پس از مدتی دوباره سر هنگ نحجوان بدستور جهانبانی باب مذاکره مجددی با میر علی محمد ودوست محمد میگشایند وفردی بنام یاور شهمراد خان که قاصد ومذاکره کننده بوده به منطقه سرباز.
میرودودوست محمد خان را تشویق بتسلیم شدن میکند واز او میحواهد بتهران برود وبحضوررضاشاه برسد و اطمینان میدهد با خوشحالی برمیگردی ودر نها یت جهت اطمینان میگوید من حاضرم نزد میر علی محمد بعنوان گروگان بمانم تا شما بتهران رفته با رضا شاه ملاقات نموده بر گردید وبااین شرایط دوست محمد خان قبول میکند و بخاش میرود تسلیم میشود او را بتهران اعزام میکنند بسیار مورد توجه رضاشاه قرار میگیرد وگویا از قیافه وهیقل مردانه دوست محمد خان خوشش میاید وبا عزت واحترام با او بر خورد میکنند وبوی جا ومکانی مناسب میدهند وپذیرائی میشود وگویا هفته ای یک بار او را بحضور رضاشاه میبردند.
رضاشاه در نظر داشته او را هم مثل سایر سران وگردن کشانی که تسلیم میشوند و به انها پست ودرجه میدهد واز وجود انها برای سرکوب محالفین دیگر استفایده میکند که همین سرهنگ محمد خان نحجوان ویاور شهمراد خان وسرهنگ باقر خان داور پناه زمانی از متمردان بوده اند واز وجود شان در جنگ با دوست محمد خان استفایده میکند
بهر جهت این سیاست رضاشاه ودولت او بوده که با محالفین خود این اینطور رفتار میکند ومیحواهد سررقیب را بدست رقیبی دیگر بسپارند واین سیا ست همیشگی حکمرانان ایران بوده وهست حلاصه دوست محمد خان که مورد توجه رضاشاه قرار میگیرد روزی دستور میدهد که در ملاقات بعدی دوستمحمدخان را با لبا س فرم نزد من بیاورید ودر ملاقات بعدی طبق دستور رضاشاه به دوستمحمد خان لباس نظامی می پوشانند واو را بحضور رضاشاه میبرند رضاشاه زمانیکه بوی نزدیک میشود وبا او دستی میدهد میگوید شما با این لباس قشنگ تر نیستید
دوست محمد خان در جواب میگوید ( حو اهی نشوی رسوا همرنگ جماعت باش ) رضاشاه از این مثل دوست محمد خان ناراحت میشود واز کنار او میگذرد گویا رضاشاه در نظر داشته همان روز به دوستمحمد خان درجه ای وپست مقامی بدهد که با گفتن ان مثل جریان منتفی میشود ودیگر کمتر او را بحضور میپذیرد یکسالی میگذرد دوست محمد خان متوجه میشود واین طورفکر میکند که دیگر برگشتن من ببلوچستان محال است تصمیم خود را میگیرد که خود را از این گروگانی ازاد بکند.
وروزیکه بشکار میرود راننده وافسرهمراه را بقتل میرساند وچند روز بعد خودش وسه نفر همراهش در اطراف سمنان دستگیر میشوند وپس از یک محاکمه کوتاه که دوست محمد خان قتل هر دونفر را بعهده میگیرد وهمراها نش را بی گناه میداند محکوم به اعدام میشود وبه او میگوید اگر تقاضای عفو بکنید ممکن است رضاشاه شما راببحشد او از در حواست عفو خوداری میکند سرانجام در دیماه سا ل 1308 حکم اعدام در مورد او اجرا میشود وهمراهان زندانی میشوند ایا این سردار بلوچ با ان روحیه بلند ودید وسیع که برای بلوچستان حکومتی مستقل را پایه گذاری کرده بود
واگرافرادش اموزش دیده با دانش وبا انگیزه بودند امکان تسلیم شدن دوست محمد خان محا ل بود چون جنگ با سپاه لشکر امکان پذیر است این سردار را باید مظهر مقاومت وسمبل ملت بلوچستان بدانیم که حاضر نمیشود برای همیشه تن بذ لت واسارت بدهد واز جانش میگذرد دیدگاه اووکردارش را میشود با دادشاه بیماربلوچ کش مقایسه کرد ؟
7- ویا با درگیری ابراهیم خان بارکزهی در سراوان با قوای رضاشاه وحماسه افریدن او در قلعه شستون وبشهادت رسید نش میشود مقاو مت او را با کشتن بینوایانی بدست دادشاه مقایسه نمود؟
8- ویا باشجاعت وشهامت نوجوان چهارده الا پانزده ساله ای بنام قادر بخش فرزند میر حداداد رند
که نامبرده نویسنده ووزیر دوست محمد خان بارکزهی بوده وبعد از شهادت میر ابراهیم خان
وتسلم شدن افرد ش در شستون وهنگام تسلیم شدن افرا د
سرهنگ باقر خان داروپناه بر اسبی سواراست واز تسلیم شدن مدافعین قلعه شستون وپیروزییش سرمست بوده چشمش بنوجوانی می افتد که یک اسلخه ده تیر کمری در دست داشته صدا میزند بچه بیا جلو اسلخه ات را بمن بده قادر بخش نوجوان جلومیرود
وسرهنگ دستش را دراز میکند تا اسلخه را بدست او بدهد
قادربخش هم اسلخه را بالا میرد هر ده گلوله را بر سینه سرهنگ داور پناه حالی میکند واز اسب سرنگون میشود وقادر بخش هم بلا فاصله هدف دها گلوله قرار میگیر وبشهادت میرسد
وبعد از قتل داورپناه بود که سربازانش مغول وار شهر راغارت میکنند ودها بی گناه را بقتل میرسانند
وسرهنگ در قبرستان دزک چال میشود واز ان ببعد ابادی دزک بنام داورپناه نام گذاری میشود
میشود حرکت مردانه این نوجوان را باکشتارهای کوردادشاه میشود مقایسه نمود ؟
9- واز نور محمد رئیسی ( ارجمندی ) فرزند مهران ساکن کشیکور سربازسحنی بگوئیم پس از اعدام دوست محمدخان قوای دولتی بفرماندهی سرهنگ محمد خان نحجوان بطرف سرباز خمله میکند تا میرعلی محمد پدر دوست محمد خان را کشته ویا دستگیر نما یند
حلاصه میرعلی محمد پس از چند روز مقاومت در قلعه سربازناچار به عقب نشینی میشود همراه زن فرزندانش خود را به ابادی پارود میرساند ودر نظر دارد اول زن بچهایش را از مرز حارج بکند وبفکروسیله میباشد که انها را از مرز حارج بنماید ومیداند که درمنطقه سرباز شترتنها در نزد طایفه نورمحمد رئیسی وجود دارد
ومیرعلی محمد نورمحمد را خونی ومحالف طایفه بارانزهی میداند چون پدرش مهران همراه هفت نفر ازبستگا نش بدست بهرام خان برادر بزرگ میرعلی محمد در قلعه سرباز کشته میشوند
ولی میرعلی محمد دیگر چاره ای ندارد جهت نجا ت زن فرزندانش ازاسارت قوای دولتی به نورمحمد دشمن خونی خود متوصل میشود
قاصدی نزد نور محمد رئیسی میفرستد میگوید امروز روز غیرت است روز انتقام نیست تعدادی شتر فوری بفرستید تا زن بچهای من از مرز حارج بشوند تا اسیر دشمن نگردند وگویا در همان روز بعد از قاصد علی محمد قاصدی هم از طرف سرهنگ نحجوان میرسد که فوری همراه با افراد خود جهت
کمک بدولت وسرکوب دشمن مشترک خود را بما برسا نید
حلاصه نورمحمد بلوچ باغیرت با همت همان روز تعدای شتر همراه افراد مسلخی از بستگانش
بپارود میفرستد زن بچهای علی محمد را اسکورت نموده وانها را از مرز حارج میکنند وخودش هم همراه تعدای دیگر از اقوامش جهت درگیری با علی محمد بکمک نحجوان میرود که در قلعه سرباز منتظر اوبوده
ودو روز پیش از رسیدن قوای دولتی به ابادی پارود زن بچهای میرعلی محمد بوسیله شتر وافراد نورمحمد از مرز حارج میشوند ایا عمل ومردانگی نورمحمد را میشود با ربودن زن حامله توسط دادشاه از روستای محت ( ابادی است نزدیک گه) مقایسه کردکدام یک بلوچ است انکه زن بچهای
دشمنش را نجات میدهد یا انکه زن شوهر دار را بزور با خود میبرد
وان زن یک هفته بعد از قتل دادشاه توسط ملاسلیمان باکارد شکمش پاره میشود که جریان انرا قبلا توضیح دادیم نورمحمد را باید گفت قهرمان وبلوچ باغیرت نه؟
10- ویا با در گیری سردار عیسی خان مبارکی بمدت دوازده سا ل با قوای رضاشاه وبیرون راندن
یاورمهدی خان از قلعه چانف و بردن یکصد پنجاه شتردولتی ووارد نمودن تلفاتی سنگین بر قوای دولتی ومزدوران محلی ودر زمان استقرار مهدی خان در چانف بوده که بدستوروی بین راه سرمیچ به چانف در نقطه ای بنام اسپاگان برجکی خشت گلی برقله کوهی ساخته میشود بمنظورامنیت راه ورسیدن حوارباراز پهره به چانف چون بارها وسا یل ومواد غذائی انها درهمین نقطه توسط افراد عیسی خان غارت میشوند وبهمین حاطردرانجا پاسگاه برجکی ساخته میشود که تا هنوزهم بقایای ان بر
جا مانده که در مسیرراه مالرو وقدیمی بین سرمیچ وچانف قرار دارد و یادگاریست ازمبارزات دوازده ساله سردارعیسی خان مبارکی وی از سال 1310 تا سال 1321 با رژیم پهلوی درگیر بوده وان نقطه تاهنوز هم معروف است
به کلات اسپاگان بهر جهت وی دراواسط سال 1321- در زمان محمد رضاشاه وپس از دوازده سال درگیری تسلیم میشود ودولت محمد رضاشاه ناچار میشود به او امتیازاتی بدهد وبلا فاصله ببخشداری سرباز وبعد بخشداری بن پور وبعد بسمت فرمانداری پهره ودومین بلوچی بود که بمجلس راه می یابد
اولین بلوچ هم مراد خان پسر سردارعیدوخان ریگی بوده که وارد مجلس شورایملی میشوند
وبقول شاعر ( در کف مردانگی شمشیرمی باید گرفت = حق خود را از دهان شیر میباید گرفت )
حکمرانان ایران محض رضای حداتا کنون ببلوچی پست مقام نداده اند واگر عیسیخان مبارکی توانسته پست فرمانداری پهره را احراز کند وسرلشکر کیکاووسی را کنار بزند وبجای او وارد مجلس بشود
باید اورا سرزنش کرد که این خق او نبوده عزیزان جلو روی ما است می بینیم ملا با ما چگونه رفتارمیکند وجایگاه بلوچ کجا است که افرادی مزدور مثل دهمرده وشهریاری بی بوط وبی ریشه بر سرزمین ابا واجدادی ما حکومت میکند واگر سرداران بلوچ درهر زمانی ودرهر شرایطی که توانسته اند حق خود را بگیرند باید بوجود انها افتخارنمود واگر در زمان حال جوان تحصیل کرده بلوچ به نیت حدمت بمردم بلوچستان بتواند پستهای کلیدی استان را مثل استانداری وفرمانداریها وو را بدست بیاورد باید او را نکوهش کرد مزدورش حواند مگر
احتلاف کنونی ما با رژیم اخوندی چیست ندادن حق خقوق سیاسی واجتماعی است یا چیزی دیگراست بهرجهت ایا میشود مبارزات نظامی وسیاسی سردارعیسی خان را با یک ضعیف کشی مثل دادشاه مقایسه کرد ؟؟
11- ویا با اولین حرکت سیاسی میرعبدی خان سردارزهی وموسی خان مبارکی در زمان محمد رضا شاه پهلوی
وبنیان نهادن حزب التحریر بلوچستان جهت کسب خود مختاری که موسی خان جا نش را در این راه
فدا میکند چیزی گرانبها تر از جان برای انسان وجود دارد که انرا در راه هدف وارمانش نثار بکند قابل مقایسه است با کشتارهای بی مورد بی هدف دادشاه ؟
12- ویا با درگیهای حلیل خان گمشاد زهی نوه همان حلیل خان شهید همراه با سردار خان محمد خان یارمحمد زهی دراوایل انقلاب ملایان ووارد کردن تلفاتی بسیار سنگین
برمزدوران رژیم در حوزه سراوان قابل مقایسه میباشد با کشتن تنها دو ژاندارتوسط دادشاه ؟
13- ویا با در گیری سردار بلوچ خان اسما لزهی درشهر زاهدان هنگام امدن دکتر یزدی نماینده خمینی
وایجاد اشوب بلوا ورودر روقرار دادن بلوچ زابلی توسط عوامل رژیم وبکنترول دراوردن شهر زاهدان توسط افراد مسلخ بلوچ خان و پس از دوشبانه روزدرگیری با مزدوران رژیم سر انجام با میانجیگری مولوی عبدالعزیزامام جمعه اهل سنت زاهدان در گیری حاتمه پیدا میکند
میشود با کشتن ( چاشک چوپان رمه فنوج ) توسط دادشاه مقایسه کرد ؟
14- ویا بادرگیریهای سردار غلام حسین خان واساخان وعیدو خان ( عیدوک) بامری با رژیم ملایان بمدت پانزده سال واز عملیات قهرمانانه انها میشود دها کتاب نوشت ایا میدانید پنج نسل ازخانواده غلام حسین از زمان پهلوی وتا زمان ملایان کشته شده اند توجه بفرمائید
1- نورمحمد خان درزمان حکومت رضاشاه 2- پسرنورمحمد بنام مراد خان درزمان حکومت محمد رضاشاه 3- پسر مراد خان بنام غلام حسین خان در زمان حکومت ملایان
4 – عیدوخان پسر غلام حسین خان هم درزمان ملایان 5 پسر شش ساله عیدو خان هم در زمان ملایان بقتل میرسند یعنی پنج نسل از نورمحمد خان بامری دردرگیری با حکمرانان ایرا ن کشته میشوند قابل قیاس ومقایسه میباشد با اعمال وکرداردادشاه وبازماندگان او ؟
15- ویا میشود با عمل قهرمانانه جلال خان بامری مقایسه نمود جریان از این قرار بوده همزمان با جنگ
جهانی اول که قوای انگلیس از طریق افغانستان وارد زابل وبم میشود گویا چند روزی بوده که قوای انگلیسی وارد بم میشود وکنترول شهر را بدست میگیرند در همین زمان جلال خان بامری هم وارد بم میشود واز جریان تصرف شهر اطلاعی ندارد وی داحل مغازهای نشسته وصاحب دکان بوی میگوید دوسه روز است شهر بدست انگلسیها افتاده مشغول صحبت بودند چند سوار انگلیسی ظاهر میشوند
گویا فرمانده انگلیسی که یک افسر هندی تبار است جهت گشت وارد بازار بم میشود
بهمان مغازه ای میرسند که جلال خان وافرادش در انجا بوده اند ومتوجه میشوند جند مرد مسلخ داحل مغازه نشسته اند صدا میزنند بیائید اسلخه را تحویل بدهید
که جلال خان بلا فاصله بطرف افسر تیر اندازی میکند وبدون اینکه به اسکور تهای او که چهارتا سواربودند فرصتی بدهد هر پنج نفر را بقتل میرساند
وفوری جلال خان هم براسبش سوار میشود به اتفاق همراهانش که تنها ده جماز بوده اند با سرعت از شهر بم حارج میشوند وتا زمانیکه افراد انگلیسی از قتل فرمانده خود اگاه میشوند ومقداری راه هم
تعقیب میروند ولی جلال خان میتواند خود را از حدود بم حارج نماید
این است کردار یک بلوچ وملت بلوچستان با داشتن چنین قهرمانانی که من گوشه ای از کارنامه انها را ظاهر نمودم بی انصافی نیست بجای ان رادمردان دادشاه ضعیف کش را مطرح بکنیم
وحواستار ان بشویم که چرا بما اجازه نمیدهند حیابانی را بنام دادشاه اسم گذاری بکنیم ایا تنها کمبود ما همین است که جمهوری اسلامی با ان محالفت میکند ؟
16- ویا با حرکت نظامی سیاسی محمد خان میرلاشاری در شهریور 1358- وحلع سلاخ برق اسای دو پاسگاه اسپکه وپیپ بمدت دو ساعت ومتعاقب ان تشکیل دادن سازمانی بنام جنبش مجاهدین بلوچستان
با هدف کسب خود محتاری وبدست اوردن امکاناتی وتوزیع هزاران قبضه اسلخه بوسیله ایشان بین سران قبا یل وگروها این حرکت را با کشتن تازه داماد دها نی میشود مقایسه کرد ؟
17- ویا با میار داری کریم خان میرلاشاری ونگهداری دها پناهنده از اقصا نقاط بلوچستا ن وحتی نگهداری
سران دو طایفه ما لکی ومهیمی از عشایر رودبار جیرفت وگرفتن انتقام خون پناهندگانش
اقایان هوت سید محمد ودامادش یوسف که بدست مزدوران رژیم در منطقه لاشار کشته میشوند
هوت سید محمد عموی اقایان اعظم ورسول بخش مبارزین معروفی که هم در زمان شاه وهم درزمان شیح بمدت دو دهه درگیر بودند وبدستور کریم خان بتلافی قتل سید محمد ودامادش
دها مزدورژیم کشته میشوند همراه با جاسوس محلی وحتی یکی ازجوانان کردستان که شدیدا تحت تعقیب رژیم بودند بپایگاه وی پناه میاورند وپس ازسالها نگهداری او هم اکنون در کشور سوئید پناهنده میباشند وبرگ زرینی دیگر به افتحارات میارداری قوم بلوچ افزوده میشود ایا قا بل مقا یسه میباشد با میار داری دادشاه ؟
18- ایا حبر دارید اقای حاجی شکری کدحدائی ساکن بنت قاتل پدرش را زمانی بقتل رساند که به دادشاه پناه برده بود حاجی شکری در یک راهبدان دادشا ه را صدا میکند میگوید من فلانی هستم با تو کاری ندارم فقط پدرم منتظر فلانی است که همراه شما میباشد حاجی شلیک میکند قاتل پدرش را در کنا ر
دادشاه قهرمان بقتل میرساند دادشاه قهرمان نه در ان لحظه ونه بعد ازان از خود عکی العملی نشان نمیدهد میتوانید این جریان را از اهالی بنت تخقیق نمائید این هم از میارداری قهرمان مردمی ولی در
قتل عام زارعین مشکاهم وحسین اباد از خود شجاعت نشان میدهد ؟
19- ویا با درگیریهای امان الله خان مبارکی در اوایل انقلاب ووارد کردن تلفاتی بر مزدوران رژیم
ونبرد حماسی او در شهر کراچی با ارتش پاکستان که در ان روز تعداد هشت هزار ارتشی منطقه ناظم اباد را بمحاصره در میاورند نامبرده همراه چهار نفر بمدت هشت ساعت
بایک ارتش منظم در گیر میشود که سرانجام هر چهار نفر بشهادت میرسند وهمچنین طبق اماری که در روز نامهای پاکستانی درج میشود تعداد
کشته زخمیها راهشتاد نفر ذکر میکنند ومینویسند بزرگترین جنگ خیابانی درطول تاریح کشور پاکستان
در منطقه ناظم اباد کراچی بوقوع پیوسته ایا میشود نبرد حماسی امان الله خان را با کشتار بینوایانی که توسط دادشاه کشته شده اند مقایسه نمود؟
20- ویا با درگیریهای علی خان مبارکی درجه دارژاندارمری سابق نامبرده از اوایل انقلاب پست خود را ترک نموده وبه صف مبارزین می پیوندد وگروهی تشکیل میدهد وبمدت دو دهه با مزدوران رژیم در گیر میشود وتلفات وخسارات فراوانی بر انها وارد میکند
میشود مبارزات اگاهانه او را با کشتارفقیر ترین مردم بلوچستان توسط دادشاه مقایسه نمود ؟
21- ویا با درگیری منطقه چاه شور دلگان جریان از این قرار بوده اقایان غلام حسین خان واساخان بامری که حدود دوسالی بود همراه زن بچه منطقه دلگان را ترک نموده وخود رابعنوان ( میار ) بپایگا ه کوهستانی کریم خان میرلاشاری میرسانند که دران زمان پایگاه وی در نقطه ای بوده بنام گبد سپاه که بصورت یک دژمخکم وطبیعی است دردل کوهستان معروف سحران بند کریم خان میرلا شاری دراوایل سال 1365 جهت فراهم کردن امکانات نظامی وارد کراچی میشود و بعد از رفتن ایشان
سرپرستی پایگاه را بفرزندش بنام بهرام خان میسپارد مدتی بعد نامبرده باتفاق اقایان غلام حسینخان واسا خان بامری جهت شرکت درجشن عروسی یکی از بستگان اقایان بامری بطرف منطقه دلگان میروند وقرار بوده عروسی در ابادی بنام چاه شوربرگزار بشود که فاصله این ابادی تا پهره چهل الا پنجاه کیلومترمیباشد واز این مسافرت اقایان سپاه واطلاعات پهره واستان اگاه میشوند ومیدانند که تنها گروه مسلخی که در حوزه پهره باقی مانده بود گروه اقایان بامری وگروه کریم خان بوده که در ان زمان جبهه مشترکی را تشکیل داده بودند حلاصه سپاه واطلاعات با طرح یک برنامه ضربتی همراه با پرسنل خود وپیوستن چهار صد کماندو اعزامی از تهران بهمراهی شیروک اهورانی وافرادش شبانه بطرف چاه شور حرکت میکنند ونیمهای شب خود را به ابادی میرسانند وان را بطور کامل بمحاصره در میاوند ودر نظر داشته اند با یک عمل شبه انتخاری خود را بدراطاقی
برسانند که بانها اطلاع داده بودند اقایان بهرام خان وغلام حسین خان واسا خان در ان اطاق استراحت میکنند وتصادفنا در ان شب غلام حسین خان جهت انجام کاری از چاه شور حارج میشود
ودران اطاق فقط بهرام خان بوده واساخان وچند نفر د یگراز همراهان ولی پیش ازرسیدن بمقصد
با نگهبانان در گیر میشوند وجنگی نا برابر وغافلگیرکنند اغاز میشود
که در نتیجه پس از چند ساعت نبرد رودررو خلقه محاصره شکسته میشود وتعداد افراد مسلخ اقایان
بهرام خان واساخان جمعا حدود چهل نفر بودنده اند که بطور معجزه اسائی ازخلقه محاصره نجات پیدا میکنند وتنها یکنفر از افراد اقایان کشته میشود ولی دران درگیری طبق اطلاعاتی که از سردخانه بیمارستان پهره (ایرانشهر ) درزمیکند تعداد بیست هشت پاسدار بهلاکت میرسد ودها نفرمجروح
از جمله فرمانده سپاه پهره بنام حیدری گلوله ای به او اثابت میکند وران او میشکند وی مدتها با پای لنگ سرپرستی سپاه پهره را بعهده داشته وگفته تا من انتقام خود را ازبهرام نگیرم خود را منتقل نمیکنم این در گیری دراواسط ابان ماه 1365 اتفاق می افتد ضمنا بیشترین اطلاعات وارقام ذکرشده منجمله از تعدادکماندوهای اعزامی وتعداد تلفات نقل قول ازشیروک اهورانی میباشد وی بحاطر خیانتهای بی حسا بش نسبت بقوم خود بشیرسپاه معروف میشود که دران شبیخون هم نقش فعالی داشته
ایا میشود این در گیری را با چهارده سال به اصطلاح مبارزه دادشاه مقایسه نمود؟
22 ویا با درگیری رسول بخش زین الدینی بین راه گه به قصرقند با پاسدا ران رژِیم در نحستین روزهای پیروزی انقلاب که بکشته ومجروح شدن دها پاسدار می انجامد ونشان دادن اولین ضرب شست بمزدوران وخشی رژیم میشود عمل وکردار وی را با کشتار های کور دادشاه مقایسه کرد ؟
23- ویا با درگیری های دین محمد اسکانی درماه های اول پیروزی انقلاب در منطقه سرباز بین راه پارود به راسک که منجر بکشته شدن دوازده پاسدار وزخمی شدن تعداد کثیری دیگر میشود
میشود این درگیری را با کشتن فقط دوژاندار در مدت چهار ده سال اشراری دادشاه مقایسه کرد ؟
24- ویا با در گیری های رحیم زردکوهی وبرادرش بی بگردر اوایل انقلاب در حوزه پهره وکشته زخمی نمودن دها پاسدار وسرانجام این دو برادر قهرمان بشهادت میرسند
میشود با اعمال وخشیانه دادشاه وکشتن بی هدف بی گناهان بلوچ مقایسه نمود ؟
25- ویا با در گیرهای جلال شهمراد ازباغی که فرمانده یکی از گروهای جنبش مجاهدین بلوچستان
وی بمدت دودهه دها مزدور وجاسوس محلی راببهشت خمینی میفرستد که با فدا کردن جان خود وفرزند جوانش دین خود را بملت بلوچستان ادا میکند میشود کردار او را
با اعمال دادشاه مقایسه نمود ؟
26- ویا با در گیری ملا کمال اهورانی ( صلاحزهی ) در دومین دهه حکومت ملایان در منطقه نایگون
که بکشته شدن چهل پاسدار وزخمی شدن دها نفر دیگر در یک درگیری می انجامد
ایا میشود با کشته شدن فقط دو ژاندارم در تمام زمان درگیری دادشاه مقایسه کرد ؟
27- ویا با در گیریهای یک سا له گروه عبدالما لک ریگی که بسیار بموقع وحساب شده ازمیان جنایتکارترین ومزدوران رژیم انها را دست چین نموده ومجازات مینماید تا کنون دها تن را روانه بهشت شهریاری مزدور نموده میشود با کشتن عبدل محمدی توسط دادشاه مقایسه کرد ؟
28- وباز در اواحر حکومت رضاشاه یعنی در سا ل 1319-که سرزمین بلوچستان توسط نظامیان حکومت پهلوی
تاراج میشود مردانی دلیربپا حواستند وبحاطر بزغاله ایکه بزور از رمه گلشیراوگینکی
گرفته بودند وچوپان او را کتک میزنند فرزندان جوان گلشیربه نامهای
درشیرو میرشیر وشیرخان بدستور پدرهم چون سه تا شیرحشمگین بدنبال نظامیان می افتند
وزمانی به انها میرسند که انها در کنار استحر اوگینک بزغاله را کشته ومشغول پوست کندن بوده اند
ان سه تا شیر از راه میرسند بزغاله مرده را از دست انها میگیرند وبلا فاصله در گیری وبزن بزن
شروع میشود انها چهار تا نظامی مسلخ واین ها سه نفر دست خالی
با هم گلاویز میشوند فرمانده انها وقتی متوجه میشود که انها سعی میکنند خود را بتفنگهای انها برسانند
اول چند تیر هوائی شلیک میکند می بیند ویل کن نیستند گلوله ای بطرف انها شلیک میکند
بکف دست میرشیر اثابت میکند
وبا مجروح شدن میرشیرشیرها خشمگین تر میشوند ودر همین اثنا پلنگی دیگر سر میرسد بنام چراغ فرزند ادینگ که در یک چشم بهم زدن نظامی مسلخ را که شیر خان را مجروح کرده بود
او را نقش زمین میکند واسلخه از دستش میگیرد وبا بدست اوردن اسلخه هر چهار نظامی تسلیم میشوند
وانها را خلع سلاخ نموده وبداحل رودخانه اوگینک میبرند
وهر چهار نفر را بدرحت خرمائی می بندند وبتلافی بز غاله هر چهار نفر را بقتل میرسانند
وبعد از قتل این مامورین بود ه که بتمام پادگانها وپاسگاها ابلاغ میشود هیچ ماموری حق ندارد بزور وبدون قیمت چیزی از مردم بگیرد
حلاصه ان ابلاغیه اثر مثبتی در منطقه میگذارد بحصوص در منطقه لاشار که در تمام دوران پهلوی ها مردم انجا از اجحاف وزورگوئی مامورین اسوده میشوند این را باید گفت کردار یک بلوچ
که با عمل خود قومی را راحت میکند ونه اینکه پستان زن بلوچ را ببرد
وشکم زن حامله را با کارد پاره بکنند ایا قا بل مقایسه میباشد کردار پسران گلشیروچراغ ادینگ باچهارده سال کشتارهای بی مورد وغیر انسانی دادشاه ؟
ا یا طرفدران نا اگاه دادشاه میدانند که پس از قتل عام نمودن زارعین بیگناه حسین اباد وبریدن پستا ن چهار زن بینوا از ان پس سه نفر از روخانیون برجسته و با نفوذ منطقه اقایا ن ملا گل محمد دهانی امام جمعه مسجد هیچان وسید عبدالرحمن قریشی امام جمعه مسجد فنوج وقاضی محمد نعیم دانشورامام
جمعه مسجد پیپ متفقا فتوا میدهند که دادشاه وهمراها نش از نطر شرع اسلام قطا ع الطریق وراهزن
میبا شند قتل انها بر هر مسلما نی واجب است ومیگویند اگر کسی بدست دادشاه کشته بشود شهید خساب میشود واگر زنده بماند غازی محصوب میگردد ولی اخیرا دکتر حسین بر فتوای ان روخانیون را
باطل کرده وبدادشاه لقب قهرمان وشهید داده البته دوست داشتن وارادت پیدا کردن هم جرم نیست
البته رژیم ادمکش هم بجنایتکارانش لقب ( سردار) داده و میدهد
در نهایت بجرئت میتوانم بگوئیم نود نه در صد قربا نیان دادشاه از طبقه کشاورزکارگر وزارع
بوده اند جای تعجب است بیشترین طرفداران دادشاه همان کسانی هستند که خود را روشن فکر و طرفدار کارگران وزخمتکشان میدانند ایا از اعما ل دادشاه حبر ندارند ویا فقط بحاطراینکه شنیده اند دادشاه محالف رژیم پهلوی بوده ولی بنظرمن مردم منطقه او را محالف حکومت پهلوی نمیدانم فقط کشتاربیگناهان بلوچ بدست وی همزمان با حکومت پهلوی بوده
وتنها کاری که در مدت چهار ده سا ل باعث معروفیت وی شد قتل تصادفی دو امریکائی بود در تنگ سرحه ودر اخر بهمراه او سردار بزرگترین طایفه بلوچستان کشته میشود
واگر این دو اتفاق نمیافتاد در کار نامه سیاه دادشاه موارد دیگری جلب توجه نمیکند
وبنظرم طرفداری طرفداران خلق فقط بحاطر همین دو اتفاق باشد واز کشتارصدها بی گناه او رامعاف
تبرئه نموده اند وجای قهرمانان ملی ومردمی بلوچستان را به او واگذارکرده و میکنند
بنده ازدوستداران دادشاه میحواهم کمی بخود زحمت بدهند مطالبی را که بیان نمودم در مورد ان تخقیق
بنمایند واگر گفته هایم ثا بت نشد ومطالب را مغرضانه تشحیص دادند
ارادت خود را بیشتر نموده کتاب بنویسند مقاله منتشر بکنند واگر لازم شد فیلمی که کارگذاران رژیم
بنام دادشاه ساحته اند انرا هم واقعی بدانند ودر موردش تبلیغ نمایند
چون در فیلم محل درگیری در قلعه بنپور است که با محل درگیری که در دامنه هشت کوه بوده صدها کیلو متر فاصله دارد وقاتل او را عیدو خان معرفی میکنند که چندین سا ل پیش از قتل دادشاه فوت نموده بنظرم صلاح نیست گفتار ونوشتار یک بلوچ مثل فیلم ملایان دروغ ودور از خقیقت باشد واگر یک غیر بومی مطالبی بنویسد وفیلمی بسازد از انها نباید انتظاری داشت
چون بیشترین نوشتارها وکتابهای که تا کنون بنام بلوچ وبلوچستان نوشته شده مقاصد حاص سیاسی خود را دنبا ل کرده اند بنده پیش از انقلاب در منزل مرحوم استوار نبی بخش صا لحزی کتابی دیدم بنام تاریح صد ساله ایران ودر ان کتاب نوشته شده بود در بلوچستان یک خان ظا لمی وجود داشته
بنام علی خان نقدی چون غیرازپول نقد وجه دیگری ازمردم قبول نمیکند وبه این حاطر معرو ف میشود به علی خان نقدی
واما مردم منطقه میدانند که چنین نیست شاید جوانان بلوچ ومردم دیگر نقا ط این لقب را درست تصوربکنند ولی انچه که واقعیت دارد پدرعلی خان اسمش نقدی بوده
نه وجه نقد از مردم دریافت میکرده وجوانان با دانش بلوچ باید مطا لبی بگویند وبنویسند که با واقعیتها
وفق بد هند ونه مثل نویسنده تاریح صد ساله ایرا ن متوجه نیست نقدی لقب علی خان است ویا اسم پدرش میباشد یک نویسنده بلوچ نباید مثل دشمنان مذهب و ملیتش
وبا حب بغض چهره قهرمانان واقعی بلوچستان را محدوش نماید زمان ان فرا رسیده تنگ نظری ها
وعقده های بی مورد وبا مورد را کنار بگذاریم راه وحدت ویک پارچگی را در پیش بگیریم
تا زودتر وبهتر بسر منزل مقصد برسیم با ایجاد تفرقه وتشتت بجای نحواهیم رسید
بقول شاعر – ( مورچگان را چه بود اتفاق = شیر ژیان را بدرانند پوست)
لازم بذکر است ایا انچه امروز رژیم احوند ی با بودن صدها جوان تحصیل کرده در بلوچستان انجام میدهد رژیم پهلوی میتوانست با بودن چند رئیس قبیله با بلوچ بلوچستان بکند واگر بقول بعضیهای در زمان عیدوخان بیسواد نام دانشگاه بلوچستان را سیستا نی هم اضافه میکردند ونام کارخانه سیما نی که درکنار زاهدان ساحته شده بنام سیستان میکردند ونام رادیو تلویزیون زاهدان را تلویزیون هامون میگذاشتند ایا چنین اتفاقی امکان داشت در زمان ان بیسوادان بیفتد واگر بی طرفانه قضاوت بکنیم نقاط مثبت عیدوخان بیشتر از نقاط منفی او میبا شد
فقط بهمین یک نقطه توجه بکنیم طایفه ریگی در زمان او به اوج قدرت وعزت میرسد ونباید انتظار بیشتری داشت چون سطح دید سران قبایل ان زمان فقط درحد طایفه خود حلاصه میشده
که عیدوخان میتواند حدما ت بزرگی جهت پیشرفت طایفه اش انجام بدهد بهر جهت دفتر اعمال امثا ل عیدوخان بسته شده وانها بتاریح پیوسته اند مسائل امروز ما نیستند اقای طوقی یک ذره انصاف داشته باش ازمردها بگذرد عیدوخان را رها کند اگر کار وعمل عبدالملک مورد پسند شما نیست اشکالی ندارد تاریح ومردم تخت ستم بلوچستان قضاوت حواهند کرد ومن شما فقط یک رائی داریم وبنظر بنده در شرایط کنونی این وظیفه نسل جوان وتحصیل کرده ما میبا شد
که از خق خقوق ملت خود دفاع کنند وزمان خا نی سرداری سپری شده وتاریح این امانت را بعهده شما نسل جوان وتحصیل کرده گذاشته ونسلهای اینده در مورد شما قضاوت حواهند کردکه متائسفانه می بینیم درزمان شما جوانان و روشنفکرا ن ا ست که
نام کارخانه شیلات چابهارمیشود شیلات سیستان ودر ساحل چابهار بندری واسکله ای بنام بهشتی جهنمی وکلانتری ساخته و نامگذاری میشود اعتراضی هم از طرف جوان روشنفکر بلند نمیشود واگر بلند هم بشود شنیده نمیشود علت را باید پیدا کرد که چرا صدا شنیده نمیشود شاید علت تک رویها ومنم منمها باشد و یا
انتقادات بیجا وبی مورد ازهمد یگر وتحریب نمودن چهرهای حال و گذشته گان خود که هیچ منافعی بحال ما ندارد وهیچ مشکلی راحل نمیکند پس بیا ئیم لااقل دوباره نام تاریحی وبا ستا نی دریای مکران را زنده بکنیم که استعمار گران پس از جنگ اول جهانی با هم توافق میکنند که عربها نام حلیج فارس را بپذیرند وقبول بکنند ودر مقابل دریای مکران بشود دریا ی عمان واین عمل با میانجیگری دولت پیر استعمارگرانگلیس که دران وقت کدحدای منطقه و سرپرست وقیوم کشورعمان بوده وتاکنون هم هست چنین توافقی صورت میگیرد
بجای مطرح کردن بحثهای بی مورد بهتر نیست نام تاریحی دریای خود را مطرح بکنیم ودیگر اجازه ندهیم دشمن نام شهرها وروستاهای مارا عوض بکنند بهتر نیست از سردارانی که بتاریح پیوسته اند اعما ل انها را زیر زربین نبریم که سودی بحال ما ندارد
و جای گفتن این دو بند شعر در اینجا میباشد
نام نیک رفتگان ضا یع مکن = تا بماند نام نیکت بر قرار
هربنای کهنه که ابادان کنند = نیکه اول کهنه را ویران کنند
ونسل ما پیش ازانکه پایه بنائی را بگذارد وپی ریزی بکند مشغول تحریب بناهای کهنه میبا شد
امید است با یک دید مثبت بواقعیتهای تاریحی خود نگاه بکنیم
درحاتمه اگرنسل جوان وتحصیل کرده بخواهد در مورد دادشاه تخقیق بنماید ودر صورت تشحیص صحت گفتارم دران صورت لازم است فقط به اشعار فردی بنام لال بخش کوه لافی که محل سکونتش
در مسیر جولان گاه دادشاه بوده واز چون چند او اگاه است واشعار نامبرده را میتوان درست ترین ومستند ترین سند دانست که از ماجرای دادشاه بر جا مانده
وان اشعار در کتا بی بنام حکایت بلوچ نوشته محمود زند مقدم بچاپ رسیده که این اشعار چند ماه پس ازقتل دادشاه سروده میشود ونه مثل اشعار ملا ابا بکرگوادری که حدود سی سا ل بعد از قتل دادشاه
سروده میشودوخودش در اشعارش اعتراف میکند من چیزی بچشم خود ندیده ام
فقط شنیده ام اشعارش را بر مبنا ی شنیدهای بدور از خقیقت میسراید ولی لالبخش میگوید من خودم چندین بار دادشاه را دیده ام واز کار کردارش بدرستی اگاهم
من قضاوت وزحمت تحقیق را بجوانا نی که بتاریح خود علاقمند هستند واگذار میکنم چون یقین دارم ازما جرای دادشاه اطلاع درستی ندارند واین را باید بدانیم وباور کنیم که سرزمین بلوچستان زادگاه شیرمردان بوده وحواهد بود بلوچستان کمبود قهرمان ملی نداشته وندارد که ما بیائیم افرادی امثال
دادشاه را مطرح نموده واو را سمبل ومظهرقوم وملت خود قرار بدهیم
واگر فرض بکنیم دادشاه همان است که ملا ابابکر گوادری گفته وتوصیفش کرده باوربکنیم
دوستی دادشاه با دشمنی رستم زال که شهریاری به او افتحارمیکند برای مردم بلوچستان یکسان است چون کاری از دست مردگان ساحته نیست دشمن فعلی ما امثا ل دهمرده وشهریاری کثیف ومنفور میباشد البته گرچه من طبق اسنادی که در نزد مورحین بلوچ موجود است رستم را بلوچ تبار واز نژاد ناروئی میدانم واگر این را هم افسانه بدانیم ولی در بلوچ بودن یعقوب لیث شک تردیدی وجود ندارد چون میدانیم پس از منقرض شدن حکومت صفاریان تنها مردم بلوچستان بودند از بازماندگان انها نگهداری میکنند وانها را ببلوچستان برده ودربنپور بحکومت میرسانند وبمدت هفصد سا ل با زماندگان
یعقوب لیث صفاری بنام ملکها بربن پور وقسمت عظیمی از بلوچستان حکومت میکنند
واگر یعقوب سیستانی بود چرا بازماندگان او درانجا حکومت نکردند ودرتاریح بلوچستان سابقه ندارد اعقاب وبازماندگان هیچ شاهی وسلسله ای از ایرا ن بعد از منقرض شدن در بلوچستان بیایند و جائی داشته باشند وحکومت هم بکنند وعلت حکومت صفاریان وابستگی قومی ونژادی بوده واگر محمد ابادی ها که خود را زابلی میدانند این را هم باور نمیکنند ولی دیگر این تاریح وروایت نیست تا پیش ازاستقرار حکومت ملایان تمام زمینداران وسرداران وبزرگان سیستان کنونی بلوچها بوده اند وپدران دهمردها وشهریاری ها این واقعیت را میدانند باور دارند که سرداران همیشگی سیستان بلوچها ها بودند از تاریح برمیگردیم که گذشته ها گذشته وبقول شاعر –( انجا که بزرگی بایدت بود = فرزندی من نداردت سود ) وبیائیم درشرایط کنونی د ست بد ست همدیگر بدهیم واز نابودی ملت خود جلو گیری بکنیم که دشمن با تمام توان وترفند بمیدان امده وهدفش حا لی نمودن بلوچستان از وجود ملتی بنام بلوچ است بحث های بی مورد که دادشاه مبارزاتش را از مکران شروع کرده وعبدالملک از سرحد وباید ازکسی حمایت بکنیم که در حال مبارزه است نه کسی که پنجاه سال پیش کشته شده ویا بفتوای دکتر حسین برشهید با گفتن حلواحلوا دهن شیرین نمیشود واگر امثا ل اقای دکتر طوقی ودکتر حسین بر وسایرینی که دادشاه را شهید راه ازادی میدانند کار وعمل او را ستا یش میکنند پس چرا معطل هستند بیایند استین مردانگی را بالا بزنند که بلوچستان نیاز بقربا نی دارد ونه نوشتن مقالات تفرقه افکنا نه بی محتوائی در انترنت درد بلوچ با اینگونه حرفها ونوشتارها درمان نمیشود دکتر های واقعی باید بفکر معا لجه جامعه خود باشند بلوچستان نیاز به دکتر های ا مثا ل ماندلا دارد نه ؟؟ وبقول معروف ( رو قوی با ش اگر راحت جهان طلبی = که در نظام طبیعت ضعیف پاما ل است )
همه میدانیم وخبر داریم که مرد م بلوچستان دریکی از تاریکترین دوران تاریح حیات خود گرفتارشده ودست پامیزند واگر دراین لحظ حساس فرزندی برومند ازکنارکوه تفتان بلند شده وبحاطر شرافت وحیثیت بلوچ بلوچستان از جا نش مایه گذاشته نباید او را سرزنش کرد که بلوچستان را نا امن
نموده وجوانانی را بکشتن میدهد ایا حبر ندارید که تا کنون رژیم تنها هزاران جوان بلوچ را بدام اعتیاد
گرفتار کرده صدها جوان را هم بنام اشرار وقاچاقچی تیر باران واعدام نموده ومینما یند واگر این همه جوان معتاد بحاطر حق حقوق خود کشته میشدند شا یسته ترنبود وتا بحا ل بحق خود نرسیده بودیم هیچ ملتی با مبارزه نسلش از بین نمیرود بلکه با قبول نمودن ظلم وتن دادن به ان یک ملت محو نابود میشود پس بیا ئیم ازعبدالما لک حما یت بکنیم که او سزاواران میبا شد چون با اگاهی ودا نش اسلخه بد ست گرفته وجا نش را درطبق احلاص گذاشته وتا کنون هم هیچ نقطه منفی درکارنامه او مشاهده نمیشود
درود به مادرانی که عبدالما لکها را دردامن خود پرورانده اند ومی پرورا نند
منبع: وبلاگ « جبهه متحد بلوچستان جمھوريخواھان فدرال »