سینمای تواب ساز دکتر مخملباف و شرکاء

Cliquer pour accéder à DR_Mak_1.pdf

Published in: on 31 décembre 2010 at 7:48  Laissez un commentaire  

گفتگوي راديو ندا با زينب دختر زنده ياد علي صارمي «

گفتگوي راديو ندا با زينب دختر زنده ياد علي صارمي

Published in: on 31 décembre 2010 at 6:57  Laissez un commentaire  

نامه زینب صارمی به پدرش

این نامه را برای روح پدر بزرگوارم می‌نویسم تا بشنود

پدر عزیزم، كاش بدانم كه آیا ما را پشت دیوار اوین حس كردی! در سرمای سرد زمستان، همه میلرزیدیم و مأموران نیروی انتظامی بخاری روشن كرده بودند و
در ماشین‌هایشان خودشان را گرم می‌كردند پدر آمده بودم صورت ماهت را ببینم پدر آمده بودم كه در قلب من و مادر و خواهرانم بزنند! اما تو بمانی و از
وطنم دفاع كنی پدر بیست دقیقه بیشتر طول نكشید كه دو آمبولانس نزدیك اذان آمدند و از در هنی اوین می‌خواستند تو بیایند، روی یكی از آمبولانسها نوشته بود بازرسی….
هنوز داخل نشده بودند كه صدای حسین…حسین….حسین…سكوت سرد اوین را شكست و با صدای اذان در هم آمیخته شد در شب پر ستاره و ماه!
تمام قامتم خشك شده بود و قابل توصیف نبود،همه سیخ شدن مو بر تن رو حس كردند بعد از صدای اذان مأموران رفتند و ما ماندیم
پدر دیدم كه پر كشیدی و ما را جا گذاشتی، اما جا نماندیم، جای پایت را نگاه كن! تمام جهانیان آمدند و پشت سرت دارند راه می‌روند، حتی با سرهای شكسته پدر از صمیم قلب دوستت دارم. دوستت دارم. دوستت دارم

Published in: on 31 décembre 2010 at 6:52  Laissez un commentaire  

صحبت های یک بیننده زن از ایران در تلویزیون کانال جدید که از فقر خود می گوید و علیه احمدی نژاد و خامنه ای

Published in: on 31 décembre 2010 at 6:07  Laissez un commentaire  

کفشهایم کو / سهراب سپهری با صدای احمدرضا احمدی

Published in: on 31 décembre 2010 at 4:36  Laissez un commentaire  

پژوهش تاریخی: ظهور و سقوط رایش سوم

علی امینی نجفی
پژوهشگر مسائل فرهنگی

« ظهور و سقوط رایش سوم » از جانب کارشناسان و خوانندگان عادی با استقبالی پرشور روبرو شد

کتاب « ظهور و سقوط رایش سوم » بی گمان شناخته‌ترین کتاب تاریخ عمومی درباره دوران تسلط رژیم ناسیونال سوسیالیسم بر آلمان است.

کتاب بر پایه اسنادی معتبر استوار است: مدارک باقی‌مانده از دوران « رایش سوم »، یادداشت‌های روزانه یوزف گوبلز، وزیر تبلیغات آلمان نازی، خاطرات فرانتس هالدر، از فرماندهان ارتش نازی که توسط آدولف هیتلر برکنار شد، اظهارات گالیاتسو چانو، وزیر خارجه ایتالیا در دوران موسولینی، گزارش‌های وزارت خارجه بریتانیای کبیر، و سرانجام اسناد و گواهی‌های دادگاه نورمبرگ، که پس از پایان جنگ به جنایات سران و فرماندهان رژیم نازی رسیدگی کرد.

نویسنده کتاب، ویلیام شایرر (۱۹۰۴ – ۱۹۹۳) تاریخ‌دان آمریکایی از نیمه دهه ۱۹۲۰ به عنوان روزنامه‌نگار در اروپا بود و در سالهای ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۰ در آلمان نازی زندگی می‌کرد. او از نزدیک شاهد اعتلای رژیم نازی و آغاز جنگ جهانی دوم بود.

کتاب « ظهور و سقوط رایش سوم » در سال ۱۹۶۰ انتشار یافت و با استقبال فراوان روبرو شد: از مرگ آدولف هیتلر (۱۸۸۹ – ۱۹۴۵) و پایان جنگ جهانی دوم (۱۹۳۹ – ۱۹۴۵) پانزده سال گذشته بود و در این مدت پژوهشی ژرف و در عین حال پرکشش انتشار نیافته بود.

« بزرگترین فاجعه تاریخ بشر »

هیتلر آدمی سطحی و کم‌سواد که در تهییج عوام و سازمان دادن لایه‌های شرور و بی‌اصالت مهارتی کم‌نظیر داشت. زمانه نیز برای رواج راه حل‌های ساده و عقاید افراطی آماده بود.
کتاب « ظهور و سقوط رایش سوم » نسبتا مفصل است و متن اصلی آن در چهار جلد تدوین شده است.

تقریبا سراسر نیمه اول کتاب به زندگی آدولف هیتلر و زمینه‌های پیدایش رژیم تمامیت‌خواه (توتالیتر) « رایش سوم » می‌پردازد. پیشرفت هیتلر در صحنه سیاسی آلمان، با تکیه بر عوام‌فریبی و توطئه‌های سیاسی، به ویژه بهره‌گیری از شگردهای « دموکراتیک » برای استقرار نظامی خودکامه.

هیتلر آدمی سطحی و کم‌سواد که در تهییج عوام و سازمان دادن لایه‌های شرور و بی‌اصالت مهارتی کم‌نظیر داشت. زمانه نیز برای رواج راه حل‌های ساده و عقاید افراطی آماده بود. در دموکراسی سست و پرآشوب « جمهوری وايمار » سخنان هيتلر برای ساده‌دلان جذابيت داشت. نيروهای مترقی و چپ نسبت به خطر قدرت‌گيری هيتلر هشدار می‌دادند.

آلمان با شکست در جنگ جهانی اول به شرایطی خفت‌بار گردن نهاد که فقر و محرومیتی شدید را برای بیشتر مردم به همراه آورد. بسیاری از مردم که از شرایط تحقیرآمیز به ستوه آمده بودند، به وعده‌های شیرین هیتلر دل سپردند، که نه تنها تحمیلات کشورهای پیروزمند را قبول نداشت، بلکه آنها را از نژادی پست می‌دانست.

نویسنده به تفصیل به رشد گرایش‌های ناسیونالیستی بر پایه فلسفه برتری « نژاد ژرمن » می‌پردازد، که زمینه ظهور و رشد حزب « ناسیونال سوسیالیسم کارگری آلمان » را فراهم کرد.

با تبلیغات و تلقینات نازیان، ذهنیتی شکل گرفت که در پرتو آن، شهروند آلمانی بهروزی خود را نه در شکوفایی استعدادهای فردی یا رفاه شخصی، بلکه در همبودی یا احساس تعلق به یگانگی با قوم خود می‌یافت: ملت یگانه، مرام یگانه، حزب یگانه و رهبر یگانه.

آلمان با شکست در جنگ جهانی اول به شرایطی خفت‌بار گردن نهاد که فقر و محرومیتی شدید را برای بیشتر مردم به همراه آورد. بسیاری از مردم که از شرایط تحقیرآمیز به ستوه آمده بودند، به وعده‌های شیرین هیتلر دل سپردند، که نه تنها تحمیلات کشورهای پیروزمند را قبول نداشت، بلکه آنها را از نژادی پست می‌دانست.
بر این اساس هیتلر که با اکثریتی ضعیف و مشکوک در انتخابات سال ۱۹۳۳ به پیروزی رسید، « رایش سوم » را بنیاد گذاشت که قرار بود هزار سال پایدار بماند، اما طی تنها ۱۲ سال نه تنها آلمان، بلکه سراسر اروپا را به « ماقبل بشریت » سقوط داد.

حزب نازی برای سرکوب مخالفان سياسی و عقيدتی، در پیگرد و کشتار يهوديان، يگان‌های ويژه‌ای سازمان داد. اين باندها در اعمال سرکوب و خفقان در سراسر آلمان و سرزمين‌های اشغال شده فعال بودند.

عفریت جنگ

بخش دوم کتاب  » ظهور و سقوط رایش سوم » عمدتا به جاه‌طلبی‌های نظامی هیتلر و حملات ماشین جنگی رژیم نازی می‌پردازد: « الحاق » اتریش به آلمان در مارس ۱۹۳۸، فتح چکسلواکی در مارس ۱۹۳۹. در اول سپتامبر ۱۹۳۹ با حمله برق‌آسای پياده‌نظام مجهز آلمان (ورماخت) به لهستان، جنگ جهانی دوم آغاز شد.

در ژوئن ۱۹۴۱ ارتش نازی با زیر پا گذاشتن پیمان عدم تعرض، به خاک اتحاد شوروی حمله کرد.

نویسنده کتاب، ویلیام شایرر (۱۹۰۴ – ۱۹۹۳) تاریخ‌دان آمریکایی از نیمه دهه ۱۹۲۰ به عنوان روزنامه‌نگار در اروپا بود و در سالهای ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۰ در آلمان نازی زندگی می‌کرد. او از نزدیک شاهد اعتلای رژیم نازی و آغاز جنگ جهانی دوم بود.
کتاب مراحل گسترش جنگ را توصیف می‌کند. فتوحات سریع ارتش نازی در اروپا، سقوط کشورهای اروپایی، پیش‌روی در شوروی و سپس مقاومت سرسختانه « ارتش سرخ » در سال ۱۹۴۲. ضربات مهلک آن بر ارتش نازی و پیش‌روی به سوی شرق اروپا از آغاز سال ۱۹۴۳.

در واپسین فصل کتاب آخرین روزهای « پیشوا » گزارش شده است، در قرارگاهی زیرزمینی در برلین و سرانجام تسلیم بی‌قید و شرط آلمان.

هيتلر اول مه ۱۹۴۵ به همراه چند تن از یاران خود دست به خودکشی زد. با مرگ او نظامی سرنگون شد که طی چند سال از قاره اروپا ويرانه‌ای عظيم، و از کشور آلمان زندانی مخوف ساخته بود. جنگی که مسئوليت مستقيم آن با هيتلر بود، به بهای جان نزديک پنجاه ميليون انسان تمام شد.

کتابی سودمند و جامع

کتاب « ظهور و سقوط رایش سوم » هم از جانب کارشناسان و هم از سوی خوانندگان عادی با استقبالی پرشور روبرو شد، فروشی بالا پیدا کرد و بارها به چاپ رسید، اما برخی از محافل دانشگاهی به آن ایراد گرفتند و آن را میان پژوهشی تاریخی و وقایع‌نگاری سرگردان دانستند.

انتقاد عمده آن است که به نظر برخی از پژوهشگران کتاب در تحلیل پیدایش نازیسم و بررسی ریشه‌های ایدئولوژیک آن به بیراهه رفته است. به نظر این منتقدان سرچشمه نازیسم را بایستی نه در ساختارهای ذهنی یا مکتب‌های فلسفی پیشین، بلکه در مناسبات نوین اجتماعی دید.

پدیده تمامیت‌خواهی (توتالیتاریسم) که نازیسم تنها یکی از نمودهای آن است، به جهان مدرن تعلق دارد. این نظام پیش از هرچیز نشانه آسیب‌پذیری ساختارهای دموکراتیک است که در سایر کشورهای اروپایی، مانند اسپانیا و ایتالیا نیز نمودار شد.

به نظر برخی از پژوهشگران، کتاب در تحلیل پیدایش نازیسم و بررسی ریشه‌های ایدئولوژیک آن به بیراهه رفته است. به نظر این منتقدان سرچشمه نازیسم را بایستی نه در ساختارهای ذهنی یا مکتب‌های فلسفی پیشین، بلکه در مناسبات نوین اجتماعی دید.
شالوده‌های اقتصادی این رژیم به موازین سرمایه‌داری وفادار است، که بهره‌کشی از نیروی کار را در سطحی گسترده و بی‌بند و بار به نمایش می‌گذارد.

با وجود این گونه انتقادات، کتاب ویلیام شایرر در نوع خود یکی از بهترین کتاب‌های تاریخی به شمار می‌رود.

کتاب « ظهور و سقوط رایش سوم » پیش از این به صورت پراکنده و نارسا به زبان فارسی منتشر شده بود. اینک نسخه کامل آن با ترجمه دقیق و روشن کاوه دهگان (۱۳۰۱ – ۱۳۸۷) به بازار آمده است.

شناسنامه کتاب:
ظهور و سقوط رایش سوم

نوشته: ویلیام شایرر

ترجمه: کاوه دهگان

تهران: نشر آمه، ۱۵۴۰ برگ در دو جلد

Published in: on 31 décembre 2010 at 4:18  Laissez un commentaire  

WikiLeaks cables: BP suffered blowout on Azerbaijan gas platfor

Cliquer pour accéder à englisharticle-66.pdf

https://www.chebayadkard.com

Cliquer pour accéder à englisharticle-66.pdf

Cliquer pour accéder à maghaleh1086.pdf

Published in: on 31 décembre 2010 at 4:11  Laissez un commentaire  

گرمابه جمهوری اسلامی !

-مهدی خزعلی‎

حکایت حکومت و دولت درجمهوری اسلامی مَثَل گرمابه است، و پست ومقام و مسئولیت، لُنگ این گرمابه، این لنگ ساعتی در اختیارتوست و بعد از تو دیگری بر کمر می بندد، اگر آنرا در حمام از تو بستانند، مکشوف العوره خواهی شد، باید دستی در پیش و دستی در پس بگیری و از حمام بدر شوی، ممکن است کودکان خیره سری هم در حمام باشند و تو را بدون لنگ ببینند و هو کنند – که همیشه هستند – انگار برای این کار زاده شده اند و حقوق می گیرند!
این پست و مقام ستارالعیوب است، تا می‌توانید به هر حیله و ترفند، این لنگِ پست و مقام و مسئولیت را نگه دارید، اگر لازم شد مدح و ثنایی بگویید، دستی ببوسید، یا در جایی شتر دیدید، ندیدید! الاهم و فی الاهم کنید، شما که آبرویتان را مفت بدست نیاورده اید، لنگ را بچسبید! تا بر دولت و وزارت و وکالت تکیه زده اید عیبتان مستور و پرونده ها مختومه است! وای به روزی که لنگ از شما بستانند، همان چاکران و نوکران و دستبوسان آستان، شما را هو می کنند! از گذشته عبرت بگیرید، شما نیز گذشته‌ی آیندگانید! این شتری است که در خانه همه می خوابد!
دولت اول: یادش بخیر، در خیابان ها فریاد می زدیم:  » بازرگان، بازرگان، نخست وزیر ایران » چه شد؟ بی آبرویش کردند، مجلس ختمی هم نمی توان برایش گرفت، به جرم عضویت در حزب او زندان های طویل المدت می برند!
دولت دوم: ابوالحسن بنی صدر را می گویم، آخوندزاده بود، پدرش عالم اول همدان بود، امام به پدرش علاقه‌مند بود، بیش از یازده میلیون رای داشت، چه شد؟ با چهره گریم شده از کشور گریخت! لنگش را که گرفتند، دیگر در ملاء عام نتوانست ظاهر شود!
دولت سوم : دولت شهید رجایی، کمتر از یک ماه دوام داشت، شانس آورد که با لنگ در حمام شهید شد، اگر زنده می ماند، لنگش می ستاندند و مثل بقیه می شد، پس بیایید – به قول شهید باکری- دعا کنیم که شهید شویم، ظاهراً مسئول خوب در جمهوری اسلامی، شهید است!
دولت چهارم : مهندس موسوی، او که از سران فتنه است و افراطی های جناح راست برای اعدام او عجله دارند، در خیابان‌ها و در تظاهرات دولتی هم به او ناسزا می گویند، در کنار نماز عبادی سیاسی جمعه هم عکس او و دیگر سران فتنه را در آتش منتشر می کنند! یکی او را انگلیسی و دیگری او را عامل موساد می‌نامد!
دولت پنجم : آیت الله هاشمی رفسنجانی، او را که ریشه فتنه می خوانند و احمدی نژاد و مشایی و فاطی رجبی و … او را مفصل هو کرده اند، شعارهای 9 دی را فراموش نکرده ایم:  » تاجر ورشکسته برگرد به باغ پسته  » و شعار علیه فرزندانش!
دولت ششم : حجةالاسلام و المسلمین سید محمد خاتمی، او هم که در آتش سران فتنه می سوزد و عده ای معتقدند باید او را اعدام کرد یا دست و پایش را از خلاف برید!
دولت هفتم : هنوز لنگ بر کمر دارد، گاهی لنگ بالا می رود و کسانی هو می کنند، مثل ماجرای مشایی و رحیمی و کردان و فقیه و یک میلیارد دلار و ….! وای به روزی که لنگ از او بستانند ! آن وقت است که دیگر نمی‌توان با رانت لنگ از محاکمه فرار کرد!
پس ای دولتمردان؛ علیکم باللنگ، اوصیکم باللنگ، استعینوا باللنگ، اگر می توانید با خود لنگی به همراه بیاورید، هرچند حمامی اجازه خروج لنگ از حمام را نخواهد داد!
جمعه 26 آذر 1389

Published in: on 31 décembre 2010 at 3:54  Laissez un commentaire  

شستن دست قاتلين از خون پسر

« اعتقاد »به نظامی که با خون و جنايت بقايش تامين ميشود، بی ترديد به مراتب زشت تر و پليدتر از وفاداری به اين نظام به خاطر سودجويی است.

جواب عبدالحسین روح الامینی به مادران داغدار چیست؟

روشنگری. در اسناد جنايت کهريزک که توسط سايت جرس منتشر ميشود و برگرفته از گزارش سازمان قضايی نيروهای مسلح رژيم جمهوری اسلامی است در مورد نحوه شهادت محسن الامينی در کهريزک از زبان شاهدان چنين آمده است:

« بنده خود شاهد مرگ روح‌الامينی بودم چنان مرگ غم‌انگيزی بود ايشان از آلودگی که در محيط کهريزک بود چنان عفونتی کرده بود بنده ايشان که دچار تشنج شده بود که تا زندان اوين به کمک بچه‌ها چند بار فک قفل شده ايشان را باز کردند و تنفس ايشان را برگردانند…با بي‌رحمی تمام حتی به محسن مي‌گفتند که فيلم بازی نکن پاشو کثافت و فحش رکيک مي‌دادند به ايشان، آرام از دنيا رفت.»

و يک شاهد ديگر:« درمورد روح‌الامينی می ديدم هنگامي‌ که برای برخاستن دست کسی را مي‌گيرد چرک پشت‌اش به زمين چسبيده و کش مي‌آمد به همين خاطر او کمتر دراز می کشيد و يک بار ديدم محسن را به [همين]خاطر و به عنوان مخل بودن مورد شکنجه قرار دادند»

ودر مورد نحوه شهادت امير جوادی فر:
«در مورد مرگ اين اشخاص (جوادى فر ، كامرانى و روح الامينى ) مى توانم بگويم كه هر سه جوان و كاملا سالم بودند و فقط به علت شكنجه هايى كه در آنجا دادند فوت كردند. در مورد جوادى فر شب قبل از فوتش در آن اتاق حالش بسيار بد شده بود و نفسش كاملا گرفته بود همان زمان بود كه دود گازوئيل داخل اتاق كردند… فرداى آن روز كه مى خواستند ما را به اوين ببرند حدود يك ساعت درون اتوبوس نگه داشتند..آن اتوبوس زير تابش شديد نور خورشيد .. مثل دستگاه فر غذا سازى شده بود كه آن جوان ديگر طاقت نياورد و كمى خرخر كرد كه مامورين داخل اتوبوس هيچ توجهى نكردند با اينكه ما بسيار فرياد زديم كه كمكش كنيد فقط نگاه مى كردند و او در اتوبوس جان سپرد.»

گزارش جزئيات به شدت تکان دهنده ای دارد ولازم است تماما خوانده شود. بی ترديد برای اکثريت عظيمی از خوانندگان معمولی اين گزارش جگر خراش که وابسته به رژيم نباشند،يک واکنش حتمی احساس همدردی عميق با مادر، پدر و بستگان اين جوانان است و سپس خشم از نظامی بهيمی که پهلو به پهلوی فاشيسم ميزند.

اما هيهات، نظر پدر محسن الامينی را، در واکنش به اين هم بهيميت ببينيد. او که از ابوابجمعی سپاه پاسداران است، به دسته کر تبليغاتی و رسوای که رژيم درآستانه 9 دی راه انداخته پيوسته و در پاسخ سوال خبرنگار مهر که از واکنش متفاوت او نسبت به اين جنايت می پرسيد ميگويد:
«ظلم بزرگتر از کشته شدن فرزند بنده خساراتی بود که در جريان فتنه به انقلاب اسلامی وارد شد.» او سپس به بقيه اعضای کر پيوسته و «سران فتنه» را تهديد ميکند!!

چه چيزی موجب ميشود که آقای روح الامينی خون پسر را از دستهای قاتلين پاک کند؟ چطور ميتواند داغ فرزند را در دل داشته باشد، اما درد مادر ندا و سهراب و کامران و فرزاد و صدها و صدها داغ ديده ی اين نظام را به مسخره بگيرد؟ جواب عبدالحسين روح الامينی به مادران داغدار چيست؟ همه ميدانند اگر گزارش محرمانه ای هم در مورد قتل فجيع اين سه جوان در کهريزک تهيه شده تنها به خاطر «مقام» بودن پدر محسن است وگرنه اين نظامی است که خانواده ی انبوه قربانيان شکنجه و اعدامش نه حق سوگواری دارند نه حق شکايت حتی در حريم پستو های خودی. ديديم که گزارش کروبی به اين پستوها آنهم فقط به قصد تفحص، چه عواقبی برای او به بار آورد.
تازه مظالم محدود به آنهايی نيست که شهيد شده اند. در گزارش سازمان قضايی ارتش ،زندانيانی که شهادت داده اند مرتب گفته اند که اين نحوه برخورد مختص سه جوان نامبرده نبوده بلکه همه آنها را شامل ميشد. خشونت ماموران رژيم در خيابان ها نيز با صدها فيلم کوتاه ثبت شده است.

وسعت ظلم در اين نظام به حدی است که احدی نميتواند خود را به نديدن بزند و با مسخره بازی «محافل خودسر»، خاک بر حقيقت بپاشد.

از دو حال خارج نيست؟ يا ميل به حفظ جاه و مقام و مزاياست که پدر روح الامينی را تشويق ميکند خون فرزند خود را پايمال کند، و يا سرسپردگی به اين نظام. اولی که تعريفش معلوم است، اما دومی از اولی هم بدتراست. « اعتقاد » به نظامی که با خون و جنايت و با کهريزک بقايش تامين ميشود، بی ترديد به مراتب زشت تر و پليدتر از وفاداری به اين نظام به خاطر سودجويی است. زيرا اين نوع سرسپردگی نه فقط خود به توليد و بازتوليد مداوم جنايت می پردازد، بلکه جنايات قدرت پرستان و سودجويان را هم بدون دريافت جيره و مواجب توجيه ميکند.

هرچند نظام جمهوری اسلامی آنقدر پليد است که به اين اندازه از خدمتگزاری هم قناعت نميکند و عمله هايش هميشه در تلاشند و تا ذوب کامل مدافعان نظام از پا نمی نشينند.

چنانکه خدمت عبدالحسين روح الامينی به نظام برای اينکه جنايت کهريزک را به يک «محفل» حتی «چندمامور» تقليل دهد نيز ذوب شدگان در ولايت را راضی نکرده است. حسين قديانی يکی از ذوب شدگان سرشناس رژيم اسلامي، اين نوع ماستمالی کردن جنايت کهريزک را به خاطر آنکه به هر حال چند نفر از ماموران خادم رژيم را قربانی ميکند زير ضرب گرفته و نوشت: « جناب روح الامينی! شما پدر يک مجرم هستيد نه يک شهيد…شما در جرم پسرتان که البته خدايش بعيد می دانم به اين راحتی ها رحمت کند.. سهيم هستيد.»
اين ناسزا به پدر چون از طرف ذوب شدگان در نظام است و نه «فتنه گران»، آقای روح الامينی بايد آنرا توتيای چشم کند و به جان بخرد، اما ناسزا به پسری که به جوانی و زير شکنجه ی ماموران نظام جمهوری اسلامی ايران، چشم در نقاب خاک فروکشيد، «هديه» پدر است به پسر شهيدش. مردم عموما، و مادران و پدران داغدار خصوصا، اين پدر را به خاطر آن نخواهند بخشيد.

http://www.rahesabz.net/story/29749/
متن کامل کيفرخواست دادستان نظامی تهران عليه ۱٢عامل متهم فاجعه کهريزک

http://www.rahesabz.net/story/29661/

مصاحبه عبدالاحسين روح الامينی

http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1220703
حسين قديانی
http://ghadiany.com/1389/914

Published in: on 30 décembre 2010 at 9:49  Laissez un commentaire  

نگاهی نو به قیام مردم در 22 خرداد

باید تلاش کرد که از متن همین نیرو قهرمانانی برای رهبری جنبش مردم ایران برخاسته شود . رسالت نیروهای سیاسی خارج کشور رهبری کردن سیاسی جامعه ایران نیست ؛ چرا که الزامات و شرایط چنین مسئولیتی وجود ندارد ؛ مسئولیت نیروهای سیاسی خارج کشور زمینه سازی و کمک
محمود خادمی

هدف از نگارش مقاله این است که ؛ به طرح نظرات و نکاتی که برای جنبش مردم ضروری و اساسی است پرداخته شود تا شاید آنها را در رسیدن به چشم اندازی روشن برای قیام علیه رژیم قرون وسطائی آخوندی کمک نماید . پرداختن باین مسئله برای نیروهای سیاسی مخالف رژیم به خصوص آنهائی که در طول حاکمیت دو رژیم سلطنتی و جمهوری اسلامی همه گونه سختی ها ؛ از زندان و شکنجه تا آوارگی و تبعید را با روی گشاده به جان خریده اند مسئولیتی مضاعف است .

امیدوارم که این نوشته به شروع بحث هائی دامن زند که برای پیشبرد جنبش مردم اهمیت دارد و در پیشبرد و تکامل مبارزه ؛ به آنان کمک می نماید .

یکم ــ بحران شکاف : نزاع باندهای رژیم بر سر قدرتِ بیشتر ؛ این بار باعث بی اعتباریِ بیشتر رژیم در نزد مردم ایران شده وبا آشکار شدن ابعاد بحرانِ شکاف و شقه در رأس نظام و علاج ناپذیری آن در جریان انتخابات ریاست جمهوری در 22 خرداد 88 ؛ مردم ــ به بهانه اعتراض به تقلب در انتخابات ریاست جمهوری ــ به خیابانها ریختند . شکاف و دوگانگی در رأس نظام امر تازه ای نبود ؛ این رژیم از ابتدای حاکمیت قرون وسطائی اش همیشه با معضل جنگ گرگها دردرون نظامِ خود درگیر بوده است ؛ اما در گذشته بحران های گریبانگیر رژیم با حکمیت ولی فقیه ؛ حکم حکومتی و یا تدابیر دیگر موقتا » رفع و رجوع می شد ؛ این باراما ؛ بحران شدت یافته و تغییرات کیفی خود را از سرگذرانده و به بحران درجه اول مشروعیت نظام بدل شده بود .به این معنی که در پروسه انتخابات رژیم بحران شکاف و شقه در رأس رژیم و رویداهای پس از 22 خرداد 88 به بحران نهفتهِ مشروعیت واقعیت بخشید . یعنی چون رژیم نتوانست با تدابیر گذشته به حل این بحران موفق شود ؛ به ناچار برا ی مهار بحران به خشونت ؛ زندان ؛ شکنجه ؛ تجاوز و …. متوسل گردید که این امر باعث شد بحران مشروعیت ایدئولوژیک رژیم ــ که دیگر به موتور محرکه قیام مردم تبدیل شده بود ــ به دیگر بحرانهای گریبانگیر رژیم افزوده گردد .

مرتضی نبوی عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام در مورد شدت و حدت این تشتت و تفرقه در حاکمیت در مصاحبه با جوان آنلاین در 16 اردیبهشت می گوید : حتی در بین نخبگان اصولگرا هم تفرقه و گسست آرا دیده می شود و از ثبات فکری برخوردار نیستند و بعضی از دوستان نزدیک مان با صراحت می گویند ما بریده ایم …….. چهره های معدودی الان در صحنه هستند که از مواضع ولایت فقیه ( رهبر ) دفاع می کنند

و یا شیخ محمد یزدی عضو هیئت رئیسه خبرگان می گوید : ولی فقیه هدف اصلی حملات است و دیگر کسی حاضر به دفاع از ایشان نیست

اکنون دیگر ؛ این بحران مشروعیت است که هم بحران اصلی رژیم است ؛ هم آینده رژیم را رقم می زند و هم سرنگونی رژیم را به امری مشروع و موجه در چشم انداز قرار می دهد . خمینی دجال بنیانگذار جمهوری اسلامی در سخنرانی سال 1362 بر همین عنصر به عنوان عامل اصلی سرنگونی رژیم تأکید می کند :اگر نتوانیم اختلاف اقتصادی و نابرابری بین فقیر و غنی را کم کنیم و مردم از اسلام ( مشروعیت ایدئولوژیک نظام ) مأیوس شوند هیچ چیز نمی تواند جلوی طغیان را بگیرد و ما همه با هم نابود می شویم .

شکاف و شقه در رأس حاکمیت این رژیم منحوس این بار به عالی ترین حد خود رسیده وبا وسعت گرفتن دایره ضد انقلاب ( خودی و غیر خودی ) ؛ اصلاح طلبان ــ شرکای دیروز نظام ــ اکنون تحت نام سران فتنه به بیرون از حاکمیت پرتاب شده اند . و در معرض زندان وخطر اعدام و یا ترور قرار دارند ؛ یعنی این بار این انشقاق و دوگانگی ویژگی خصمانه یافته و اصلاح طلبان در معرض تعیین تکلیف نهائی قرار دارند .

به عبارتی اصلاح طلبان در موقعیتی کاملا » متفاوت با گذشته قرار گرفته اند ؛ برای آنها امکان ادامه حیات سیاسی به شکل گذشته دیگروجود ندارد و پس از این مجبور خواهند بود برای ادامه فعالیت سیاسی مواضع جدیدی اتخاذ نمایند ؛ یعنی یا در این شرایط همراه با مردم و در کنار آنان مطالبات سرنگونیِ طلبانه آنان را نمایندگی خواهند کرد و یا به مردم پشت کرده وچون گذشته به مماشات با این رژیم جنایتکار روی می آورند ؛ که در این صورت ؛ از طرف مردم طرد شده و جنبش سرنگونی طلبانه مردم با رهبران شایسته و رادیکالتر که معمولا » در پروسه جنبش ها پدیدار می شوند به مبارزه خود ادامه خواهد داد .

دوم ــ اصلاح طلبان و نقش آنان در جنبش : دلیل واقعی حضور یکپارچه مردم و جوانان کشور در جریان اعتراضات بعد از انتحابات ــ در شرایطی که فاقد رهبری یا سازمان رهبری کننده ای نیزبودند ــ و در حالیکه ؛ هیچیک از نامزدهای انتخاباتی نماینده  » تغییر واقعی  » نبودند ؛ نشانه آن بود که ؛ دیگر مردم به جائی رسیده بودند که باید خود دست به کار شوند و بیش از این نمی توانستند منتظر قول و قرارهای اپوزیسیون های خارج کشوربمانند ؛ فشار بر جنبه های گوناگون زندگی مردم دیگر یه مرز غیرقابل تحملی رسیده بود و باید این شرایط تغییر پیدا می کرد . شاید همین عامل هم ــ نیاز مردم به تغییر ــ بتواند علت اصلی محبوبیت مقطعی وناگهانی موسوی و کروبی و … را در غیاب آلترناتیو دیگری توجیه کند.

حضور گسترده مردم و جوانان در عین حال ؛ نشانه ناامیدی مردم از خط اصلاحات در بالا برای پیشگیری از سرنگونی و تغییر از پائین نیز بود . یعنی مردم دیگر چون گذشته برای دکان اصلاحات حساب باز نکردند و فهمیدند قدرت واقعی تغییر خودشان هستند . این بار برخلاف سال 78 جنبش نه در میانه جامعه بلکه در قاعده آن شکل گرفته بود و درست بهمین دلیل است که رژیم موفق به سرکوب آن تاکنون نشده و جنبش تا رسیدن به خواسته های خود استمرار می یابد

اما اصلاح طلبان با تلقی ونگاه گذشته به مردم ؛ به تجربه و پتانسیل رزمندگی جوانان کم بها داده و از آن غافل ماندند ؛ عاملی که به سرعت میدان را از اصلاح طلبان در ربود و از آن پس این مردم و جوانان میهن بودند که میدان دار وصحنه گردان اصلی نبرد با رژیم و مزدوران سرکوبگر آن بودند . یعنی مردم فرصت بدست آمده در جریان اعتراض به نتایج انتخابات را به امکانی برای بسیج و اعتراض به تمامیت رژیم تبدیل نمودند و مشکل سازماندهی و بسیج نیرو را تا حدودی بوسیله اصلاح طلبان و کاندیدای آنها برای ریاست جمهوری حل کردند . یعنی اصلاح طلبان به نقطه تمرکزی برای تمام لایه های اجتماع برای تجمع و اعتراض به رژیم بدل گردیدند .

متأسفانه یک آلترناتیو ملی ــ دمکراتیک و رادیکال در صحنه حضور نداشت و از آلترناتیو های خارج کشوری هم در این رابطه کاری ساخته نبود ؛ که اگر یک آلترناتیو ملی در آن ایام حضور می داشت بسرعت به سازمان اصلی نبرد با رژیم بدل می شد و جنبش مردم اکنون در موقعیت و مدار بسیار بالاتری قرار داشت .

در پروسه گسترش قیام هم به خوبی آشکار بود که مردم و جوانان دلیر ایران در پراتیک های مختلف و به خصوص نقاط حیاتی خود تصمیم می گرفتند و از موسوی و یا کروبی پیروی نمی کردند ؛ و حتی در مواردی شعارهائی بر خلاف دیدگاه و مواضع آنها انتخاب می کردند ؛ یعنی موسوی و کروبی اختیار چندانی روی جنبش مردم نداشتند ؛ اختیار کمی هم که داشتند و اکنون نیز از آن برخوردارند به خاطر این است که مواضع آقایان موسوی و کروبی در اثر فشارهای مردم و جوانان نسبت به اوایل جنبش بسیار رادیکالتر شده بود .

سوم ــ سرکوب : به میزانی که شکاف در درون هیئت حاکمه شدت میگیرد ؛ اراده و انگیزه برای سرکوب مردم درنیروهای سرکوبگرتضعیف میشود ؛ یعنی استمرار و شدت و حدت سرکوب تا حد زیادی به اتحاد و یکپارچگی درون حاکمیت بستگی دارد ؛ بعلاوه نمایش قدرت مردم و گستردگی قیام نیز این ارادهِ سرکوب را بطورمظاعف تضعیف می کند ونهایتا » باعث خواهد شد ــ همانطور که در انقلاب 57 شاهد آن بودیم ــ بعضا » نیروهای نظامی به مردم به پیوندند .

بروزاختلافات در درون سران نیروهای نظامی ؛ تصفیه ها و اخراج بعضی از فرماندهان از علائم این افولِ اراده سرکوب میباشد ؛ هم چنین اتکاء جنبش مردم به ــ متغیر جدیدی در حوزه ی خود آگاه جامعه ــ شبکه های اجتماعی آن که عمدتا » با استفاده از ارتباطات اینترنتی میسر شده ؛ امکان سرکوب جنبش را به مراتب پائین آورده و دست سرکوبگران را در مهار و سرکوب جنبش بسته تر کرده است . زیرا دیگر رژیم با یک حزب ؛ سازمان و یا گروه سیاسی مواجه نیست که بتواند آن را به راحتی سرکوب نماید .

با تضعیف اراده سرکوب درنیروهای سرکوبگر رژیم ؛ هم نیروی بیشتری وارد میدان مبارزه با رژیم شده و هم مردم خواستار مطالبات رادیکال و بنیادی تری می شوند . وبدین ترتیب رویاروئی مردم با حاکمیت به خلق یک وضعیتِ انقلابی در جامعه منجر می شود .وضعیتی که هم اکنون با مشهود شدن 4 مؤلفه آن ــ بحران نا کارآمدی نظام در مدیریت مسائل کشور؛ بحران انسجام و یکپارچگی در رأس نظام ؛ بحران مشروعیت و بحران در اراده سرکوب ــ در جلوی دید مردم ایران قرار گرفته است .

چهارم ــ رهبری جنبش مردم : نسل جوان و دانشجویان دلیر کشور پایه و پتانسیل اصلی برای تغییر این رژیم اند ــ نسلی که تجربه انقلاب 57 را پیش روی خود دارد و عاری از خطاهای گذشته و …. است ــ اپوزیسیون در داخل و خارج از او انرژی و انگیزه می گیرند و نهایتا » همین نسل پیروزی بر این رژیم را تقدیم مردم ایران خواهد کرد. اکنون دیگر چشم امید مردم به این پیشگامان عملی جنبش و رهبران عملی جنبش در داخل کشور دوخته شده است ؛ پیشگامانی که از جنبش مردم می آموزند و آموزه های خود را جمع بندی و به جنبش بر می گردانند .

بنابراین باید تلاش کرد که از متن همین نیرو قهرمانانی برای رهبری جنبش مردم ایران برخاسته شود . رسالت نیروهای سیاسی خارج کشور رهبری کردن سیاسی جامعه ایران نیست ؛ چرا که الزامات وشرایط چنین مسئولیتی وجود ندارد ؛ مسئولیت نیروهای سیاسی خارج کشور زمینه سازی و کمک به پرورش این قهرمانان است .

اکنون مردم و جوانان شجاع ایران موقتا » از خیابانها به خانه هایشان برگشته اند ؛ اما نه ترسیده اند و نه کوتاه آمده اند و بدنبال راه های نو برای خروج از این وضعیت و ادامه جنبش در فضائی دیگرند ؛ چرا که خوب می دانند ؛ بقول برتولت برشت : اگر به آفتاب ( آزادی و رهائی میهن ) پشت کنند ؛ تنها سایه ( سیاهی و ظلمت این رژیم پلید ) را می بینند .

Published in: on 30 décembre 2010 at 9:18  Laissez un commentaire