کتاب « مردم غزه » که عنوان فرعی آن هست: « زیستن در حبس »، مجموعه ای از دیده ها، شنیده ها و شهادت هاییست که شش شهروند فرانسوی: روانشناس ، جامعه شناس، دبیر و آموزکار،ویدئوکار و بعضا تلاشگر در « اتحادیۀ یهودیان فرانسوی طرفدار صلح »، در طول چند سفر به غزه در سال های ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۶ گرد آوری کرده اند.
آوارگانی که در زندانِ آوارگی خود محبوس اند
فرنگیس حبیبی
آیا واژه ها همیشه به رسالت خود یعنی بیان مفاهیم وفادارند؟ آیا مفاهیم همیشه آن حس ها و درک هایی را منتقل می کنند که خمیرمایۀ نخستینشان بوده اند؟ آیا وقتی بار ها در روز واژه هایی چون جنگ، صلح، فقر، ظلم و عشق را بکار می بریم شکل و قواره و سوزش و جوشش آن ها در دلمان جان می گیرد؟
سال هاست که واژه های پناهنده و آواره در صحبت ها و اخبار رسانه ها به گوشمان می رسد. آمار غرق شدگان فراری در دریای مدیترانه مدام رو به افزایش است. ما لحظه ای صحنۀ دلخراش دست و پا زدن نا کام این انسان هارا در ذهن مجسم می کنیم و بعد چه؟
این پرسش ها که نه تازه اند و نه بدیع با خواندن کتابی در بارۀ زندگی مردم غزه در سرم بیدار شدند.کتابی که پوستۀ واژۀ غزه را می شکافد و تا اندازه ای زندگی را در آن جاری می سازد.
کتاب « مردم غزه » که عنوان فرعی آن هست: « زیستن در حبس »، مجموعه ای از دیده ها، شنیده ها و شهادت هاییست که شش شهروند فرانسوی: روانشناس ، جامعه شناس، دبیر و آموزکار،ویدئوکار و بعضا تلاشگر در « اتحادیۀ یهودیان فرانسوی طرفدار صلح »، در طول چند سفر به غزه در سال های ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۶ گرد آوری کرده اند. این کتاب در فوریۀ ۲۰۱۷ با مقدمه ای به قلم خانم کریستین هسل، همسر اندیشمند بزرگ استفان هسل در پاریس منتشر شده است . فیلمی ۵۲ دقیقه ای با زیر نویس به ۱۲ زبان پیوست این کتاب است.
مهمترین مزیت این کتاب این است که غزه را از قالب یک نام که اغلب با سیاست های حماس همزاد پنداشته می شود در می آورد و آن را در ابعاد تاریخی، جغرافیایی، انسانی، حقوقی و سیاسی باز می نماید و سرگذشت مردمی را از زبان خودشان نقل می کند که زندگیشان در یک اردوگاه بزرگ اسرا می گذرد، گیرم گاه در برج های مدرن و گاه در کلبه های نیمه ویران در اثر جنگ و گلوله با ران های ارتش اسرائیل.
دراین کتاب می خوانیم که غزه از دوران باستان زمینی بارور داشته ، روغن های گیاهی و شرابش به دور ترین نقاط صادر می شده و پذیرای نخستین گروه های مهاجر از آفریقا بوده است. این گذرگاه کاروان های تجارتی و ارتش های جنگاور، از یونانی و رومی گرفته تا ایرانی و مصری و بابِلی همچنین منزلگاه دلخواه پرندگان مهاجر نیز بوده و هست. بطوریکه هدا عبدالرحمان ال سعدی، یک جوان دانشگاهی اهل غزه می گوید: » خوش به اقبال پرندگان مهاجر که تنها موجوداتی هستند که می توانند بدون اجازۀ دولت اسرائیل از فلسطین خارج یا به آ ن وارد شوند. ای کاش من یک پرنده بودم ».
نام کتاب: Gens de Gaza
Vivre dans l’enfermement
زیرا انسان های ساکن غزه، یعنی دو میلیون نفر، ده سال است که نه از راه زمین، نه از راه هوا و نه از راه دریاحق خروج از آن را ندارند و بین اسرائیل و مصر در حبس بسر می برند. هفتاد درصد این جمعیت را پناهندگانی تشکیل می دهند که یا خود یا پدرو مادرشان در سال ۱۹۴۸ و ۱۹۴۹از زمین ها و خانه هایشان در اسرائیل کنونی بیرون رانده شده اند. از سال۱۹۸۸ که آرشیو های رسمی دولت اسرائیل علنی شده اند دیگر بر کسی پنهان نیست که بیرون راندن این مردم جتی پیش ازوقوع جنگ با برنامه ریزی دقیق صورت گرفته است. نوار غزه و پناهندگانش از ۱۹۴۸ تا ۱۹۶۷ بدون راه به دیگر نقاط جهان در فقر شدید زندگی کردند و تنها راهشان برای مبادله گذرگاه رفح درمرز مصر بود. از آن زمان تاریخ غزه مسیر محاصره ای را طی کرده که همواره تنگ تر شده است. بطوریکه امروز به معنای کامل کلمه در قفسی در محاصرۀ دیوارها، سیم های خاردار، برج های نگهبانی مجهز به سلاح های خودکار و کشتی های جنگی بسر می برد.
مردم چگونه در چنین قفسی زندگی می کنند؟ یکی از نویسندگان این کتاب می نویسد توصیف جامعۀ غزه بسیار دشوار است. از طرفی، در یک نگاه کلان، به یک اردو گاه بزرگ اسرا می ماند با مساحتی برابر ۳۶۰ کیلو متر مربع یعنی یک بیستم مساحت فرانسه، و از طرف دیگر در نقاطی از آن یک انسان غربی خود را اصلاً بیگانه احساس نمی کند. چون همان زندگی معمولی مبتنی بر شکاف های طبقاتی، تنوع فرهنگی، اسیب های اجتماعی، تعصب های مذهبی و عقیدتی و فساد را در کنار پیوند های عمیق خانوادگی، همبستگی انسانی و شور زندگی مشاهده می کند. هتل های لوکس و کمی دورتر حومه های پر گرد و غبار و فقیر در همسایگی هم روزگار می گذرانند. یکی از ویژه گی های غزه حضور متراکم سازمان های بین المللی غیر دولتی و نمایندگی های سازمان ملل متحد است که بخشی از مشاغل اداری مردم غزه را تامین می کنند. و اما خارج از مشاغل اداری، زندگی مردم چگونه تامین می شود؟
بنا بر تحلیل نویسندگان کتاب، کمبود و قحطی سلاح موثری است که دولت اسرائیل، بویژه از سال ۲۰۰۰ که دیگر مردم غزه نمی توانند برای کار به اسرائیل بروند،برای قفل کردن چرخ اقتصاد و تولید در غزه بکار می برد. برای فعالیت اقتصادی حتی در پائین ترین سطح به برق نیاز است. حال آنکه جریان برق تنها بین شش تا هشت ساعت در روز بر قرار است و تنها نیروگاه برق غزه که منظماً از طریق بمباران های ارتش اسرائیل از کار می افتد کفاف برق غزه را نمی دهد. بنابراین باید آن را از اسرائیل وارد کرد با قیمت بالا و با شرایطی که دولت اسرائیل تعیین می کند. منازعه میان حماس و تشکیلات خود مختار نیز بر سر سوخت گره کار مردم غزه را تنگ تر می کند.
و اما آب. بنا بر گزارش سازمان ملل متحد غزه تا سه سال دیگر سرزمینی غیر قابل زندگی خواهد بود. چرا که منابع آب آن چه از نظر کمی و چه از نظر کیفی با شتاب رو به زوالند. تجهیزات تصفیۀ آب موجود نیست. فاضلاب به دریا می ریزد و زندگی ماهی ها و لذا ماهیگیری را که یکی از منابع درآمد مردم است با خطر جدی روبرو می کند. همین کمبود در زمینۀ گاز نیز دیده می شود. غزه دارای منابع گاز زیر دریایست ولی با فشار دولت اسرائیل قراردادی که یک کمپانی انگلیسی با یک شرکت فلسطینی برای استخراج گاز بسته بود متوقف شد. وضعیت بنزین و مصالح ودستگاهها برای فعالیت های زیر بنایی و تعمیرساختمان های تخریب شده توسط بمباران ها نیز با همین قحطی روبروست. به نوشتۀ پژوهشگران تنها ده درصد مصالح ساختمانی لازم وارد غزه می شود. آن هم با قیمت بسیار بالا.
ورود و خرید موتور کشتی های ماهیگیری بیشتر از یک قدرت معین و نیز خرید تور ماهیگیری ممنوع است. ماهیگیران مدام در حال وصل پینه تور های فرسودۀ خود هستند. گذر گاه رفح حد اقل گشایشی در رفع نیازمندی های حیاتی مردم بوجود می آورد که آنهم سالهاست که بسته شده است. خواست و نیت دولت اسرائیل آنست که مردم غزه به انسان هایی غیر مولد و نیازمند دائمی کمک خارجی تبدیل شوند. و اگر فشار هاو محدودیت های تحمیل شده از سوی متحدان بین المللی دولت تل آویو کافی نباشد بمباران های نوبه به نوبۀ ارتش اسرائیل بویژه در سال ۲۰۱۴ که زمین های حاصلخیز شمال غزه را نشانه گرفت گام بزرگی در راه تبدیل مزارع به ویرانه بشمار می رود. نورید پلد الحنان، استاد ادبیات تطبیقی در دانشگاه عبری بیت المقدس که یکی از تلاشگران بنام صلح طلب اسرائیل است ، این سیاست را جامعه کشی نام نهاده است. سیاستی که تخریب منظم دستگاه تولید و بافت اجتماعی را هدف قرار می دهد.
کتاب « مردم غزه » در بخشی که به تاریخ سیاسی غزه می پردازد البته به تفرقه و نزاع میان حماس و تشکیلات خود گردان اشارات دقیق دارد و نمونه هایی از فرقه گرایی حماس و فساد و بی لیاقتی تشکیلات رام الله را ذکر می کند. همچنین بر مماشات و فرصت طلبی قدرت های بزرگ غربی نسبت به سیاست های دولت اسرائیل نیز انگشت می گذارد.
فصلی از کتاب به جوانان اختصاص دارد که ۶۶ درصد جمعیت را تشکیل می دهند. آموزش ابتدایی و دبیرستانی رایگان است و با بودجۀ دولت خودگردان و نیز تعهد مالی سازمان ملل متحد اداره می شود.
اما دانشگاهها پولی هستند. صد هزار نفر در شش دانشگاه در غزه در حال تحصیلند. دانشجوی پزشکی باید ساعتی ۹۰ یورو پول کلاس بدهد. بهای آموزش هنر 11 یورو در ساعت است. از 21هزار فارغ التحصیل دانشگاه در سال تنها ده درصد موفق به یافتن کار می شوند. بقیه در رویای خروج از غزه و ادامۀ تحصیل در دانشگاه های غرب بسر می برند که آن هم بسیار دشوار است برخی با پذیرش و دریافت بورس از دانشگاه های معتبر غرب اجازۀ خروج و گذر از فرودگاه تل آویورا از مقامات اسرائیلی بدست نمی آورند. اما دنیای جوانان غزه سرشار از ابتکار است. کار های داوطلبانه، مددکاری در زمینۀ آموزش و انتقال دانش و تجربه به جوانان محله های فقیرو فعالیت های فرهنگی و هنری مشغولیت دائمی جوانان است.
همزمان با بهار عربی شماری از جوانان غزه مانیفستی را منتشر کردندکه در آن می گویند از اسرائیل، حماس، الفتح، تجاوز دائم به حقوق بشر و بی تفاوتی جامعۀ بین الملل به تنگ آمده اند. » ما آزادی می خواهیم. ما می خواهیم زندگی کنیم. ما صلح می خواهیم » این ها خواست های سه گانۀ جوانان است. یکی از مشغولیت های فکری جوانان این است که هنگامیکه در ها باز شدند پر انرژی و آمادۀ زندگی مثل همۀ مردم دیگر باشند.
در سرزمینی محاصره شده و زیر سایۀ جنگ وجود زندانی امری مسلم به شمار می آید. ولی کمتر کسی می داند که از سال ۱۹۶۷ تا کنون ۸۰ هزار نفر فلسطینی توسط مقامات امنیتی اسرائیل زندانی شده اند. در سال ۲۰۱۶ هفت هزار زندانی سیاسی در زندان های اسرائیل بسر می بردند که در میانشان ۴۲ زن و ۳۰۰ کودک دیده می شدند. برخی از زندانیان بیش از سی سال بود که در زندان بودند.
با وجود این همه دیوار و سیم خاردار، با وجود این زندان در زندان، مردم غزه زنده اند. از سیاست حرف می زنند. غصه می خورند که ماندلا ندارند. به رهبران خود و جهان متلک می گویند. در هر گام از زندگیشان مقاومت می کنند و این مقاومت را در عطشی که برای آموختن دارند، در خاطراتی که زنده نگاه می دارند، در گلدوزی ها و رقص ها و نوشته هایشان نشان می دهند. در بیرون از غزه صلح طلبان
که » کارزار جهانی بویکوت، عدم سرمایه گذاری و مجازات » را علیه دولت اسرائیل براه انداخته خود را همبسته با مردم غزه می دانند در تلاشند که شرایطی فراهم کنند که مردم غزه نه جمعیتی علیل و نیازمند کمک بلکه انسان هایی مولد و مبتکر باشند. آنها شعر سمیه ، این زن اهل غزه را به جان شنیده اند که می گوید.
به ترانۀ جنگ گوش می کنم و خود ترانۀ صلح می خوانم
آوازی بلند سر می دهم تا خود را نیرومندتر از هواپیماها و تانک ها حس کنم
اما وقتی خانه می لرزد از خود می پرسم کِی تنها یک رقم خواهم شد.
فرنکیس حبیبی
پاریس، مرداد ۹۶
نماینده مجلس ایران ‘برای دفاع از ناموس’ بینی مامور پلیس را شکست
نماینده مجلس ایران ‘برای دفاع از ناموس’ بینی مامور پلیس را شکست
حمدالله کریمی، نماینده بیجار در مجلس ایران به یک مامور پلیس در فرودگاه مهرآباد تهران حمله کرده و بینی او را شکسته است.
ساعاتی پیش از این مصاحبه، پلیس تایید کرده بود که یک نماینده مجلس شورای اسلامی که قصد ورود به منطقه حفاظت شده فرودگاه مهرآباد تهران را داشته، مامور پلیسی را که از او مدارک شناسایی خواسته کتک زده و بینیاش را شکسته است.
سایت رسمی پلیس ایران میگوید این نماینده بدون همراه داشتن کارت شناسایی قصد ورود به منطقه حفاظتشده را داشته که با ممانعت مامور پلیس مواجه می شود و « سپس با ضربه سر به صورت مامور، ضمن فحاشی اقدام به ضرب و شتم می کند که منجر به شکستن بینی این مامور می شود ».
به تخلفات آقای احمدینژاد که منجر به ضرر به بیتالمال شده است رسیدگی شده یعنی هم رای صادر شده و هم رای قطعی شده و اتفاقا شروع به اجرا شده است. در مورد تخلفات ایشان همه آن موارد به مجلس اعلام شده است یعنی موردی وجود ندارد که تخلف منتسب به رییسجمهور وقت باشد و ما به مجلس اعلام نکرده باشیم. جزئیاتی تکاندهنده از تخلفات کلان احمدینژاد
علیه ایشان (احمدینژاد) هفت حکم صادر شده و همه هم قطعی و در حال اجرا هستند.
* از سال ٩٠ تا امروز، ما تعداد ٣۵٣٩ رای صادر کردیم. از این رایها ١٨٠٠ مورد محکومیت است، اعم از مجازات و جبران ضرر و زیان وارده به بیتالمال. از این میان، ٨۵٠ مورد صرفا مجازات است یعنی ضرر و زیانی وجود نداشت که موجب رای باشد بنابراین از ١٨٠٠ رای محکومیت، ٩۵٠ مورد آن، هم جبرانی و هم مجازات است. در این مدت ۴٠٠ مورد توبیخ کتبی با درج در پرونده و ۵٢٠ مورد کسر حقوق صادر کردیم. دقت کنید که کسر حقوق از نوع مجازات است و این جبران نیست. یک زمان، حقوق طرف را برای جبران مسدود میکنیم. یک زمان حقوقش را که تا یکچهارم است از باب مجازات اداری کسر میکنیم. به علاوه در این فاصله ۴٠ مورد انفصال از خدمت صادر کردیم. عمده آن دایم است. یک مورد هم اخراج از محل خدمت داریم. اگر بخواهم به ترتیب مجازات را بگویم، توبیخ کتبی با درج در پرونده، کسر حقوق، انفصال موقت، اخراج از محل خدمت و انفصال دایم است.
* در این مدت ۵٠ مورد اعلام و گزارش به مجلس هم داشتهایم. همه این ۵٠ مورد یا وزیر بودهاند یا رییسجمهور چون مثلا اگر فرد معاون رییسجمهور یا قوه قضاییه باشد، برایش مجازات اعمال میکنیم و نیازی نیست به مجلس اعلام کنیم.
* سال گذشته و در این دوره از انتخابات، یک بار رییس محترم مجلس از من پرسید اینها را که اعلام میکنید مجلس چه کار کنیم؟ گفتم من در راستای اجرای قانون این کار را میکنم. ایشان گفت با توجه به اینکه رسیدگی دیوان محاسبات براساس تفریغ بودجه، زمانی اتفاق میافتد و رای به قطعیت میرسد که آن وزیر آنجا نیست، این را که اعلام میکنید، دیگر قابلیت استیضاح و سوال ندارد. دیدم حرف کاملا منطقی و عقلایی است. برای حل این موضوع، مساله را در هیات عمومی مطرح کردیم و رای قبلی هیات عمومی اصلاح شد به این ترتیب که دیوان محاسبات میتواند ضمن اینکه به عملکرد یا تخلفات وزرا یا بالاتر رسیدگی میکند، مانند قبل رای به جبران ضرر و زیان بدهد اما در عین حال تعیین مجازات را هم از توبیخ تا انفصال باید انجام دهد و به مجلس هم اعلام کند؛ حالا چه فرد الان هم در منصب وزارت باشد چه نباشد.
* از سال ٩٠ تا امروز ٨٠ مورد اعلام جرم به مرجع قضایی داشتیم یعنی در رسیدگیهامان متوجه وقوع جرم عمومی شدیم و این را به مرجع قضایی اعلام کردیم.
* یکی از مصادیق، همان اعلام جرم در پرونده بابک زنجانی بود. در تاریخ ۵/ ١/ ٩٢ دیوان محاسبات به وزیر نفت وقت اعلام کرد که بدهی شرکت ایزو متعلق به آقای بابک زنجانی از بابت نفت خام، میعانات گازی، نفت کوره، دریافتی از شرکت HK، ٣/ ٢ میلیارد دلار است. همچنین بدهی از باب انتقال وجوه ارزی به پیمانکاران شرکتهای نفت و گاز پارس هم داشت که ۶٠٣ میلیون دلار هم این بود. همه اینها جمعا دو میلیارد و ٩٠٣ میلیون دلار بود. دیوان محاسبات به وزیر نفت وقت اعلام کرد نسبت به پیگیری و وصول و واریز آن به حسابهای خزانه نزد بانک مرکزی اقدام کنید یعنی دیوان محاسبات دستور داد که بدهی دیگر بزرگ شده و باید آن را بازگردانید اما متاسفانه به تذکر دیوان توجه نشد. در تاریخ ١٨/ ٣/ ٩٢ علیه مسئولان ذیمدخل و مسببین ایراد ضرر و زیان به بیتالمال گزارش به دادستانی واصل شد یعنی از بخشهای فنی ما گزارش آمد که اینها اقدام قانونی در این راستا را به عمل نیاوردند. در تاریخ ٢٢/ ۴/ ٩٢، به مسئولان ذیمدخل یعنی مسئولان از مجموعه وزارت نفت گرفته تا کسی که این ضرر را به بیتالمال زده یا این وجوه متعلق به بیتالمال را مسترد نمیکند و اقدام در راستای استرداد آن به عمل نمیآورد، توسط یکی از شعب دادیاری ما تفهیم اتهام شد. در ٧/ ۵/ ٩٢ یعنی تقریبا کمتر از یک ماه، مسئولان ذیمدخل عدم وصول این پول را توضیح دادند. گفتیم چرا وصول نمیکنید؟ گفتند ناشی از تحریم بدهکار و عدم امکان انتقال ارز به داخل کشور به دلایل تحریم است. ما این دلایل را نپذیرفتیم و گفتیم شکلگیری این بدهی و بزرگشدن این بدهی در زمانی بود که این شخص بدهکار، تحریم نبود. چرا آن زمان این اقدمات را انجام ندادید و چرا این را منتقل نکردید به کشور؟ چرا از او وصول نکردید؟ اینها سوالاتی بود که آن زمان مطرح شد. در ٧/ ۵/ ٩٢، مسئولان این دفاع را از خودشان کردند که در ١٣/ ۵/ ٩٢، یعنی تقریبا با فاصله شش روزه که ما این دفاعیات را تحلیل کردیم، گفتیم دفاع شما پذیرفته نیست. مبادرت کردیم به صدور دادخواست با ادعای جبران ضرر و زیان وارده به بیتالمال از طریق استرداد این وجوه و اعمال مجازات برای کسانی که باعث و سبب این ضرر به بیتالمال شدند. مسئولان که میگویم منظور فقط وزیر نیست. ممکن است بخشی از اختیارات تفویض شده بود به فردی در زیرمجموعه وزارت. پس در ١٣ /۵/ ٩٢ دادستانی دیوان محاسبات، دادخواست و ادعانامه را صادر کرد چون دلایل آنها را نپذیرفت. در ٢٠ /٨/ ٩٢ هیات مستشاری، رای جبرانی و مجازات را صادر کرد. رای جبرانی آن بالغ بر ٩ هزار میلیارد تومان صادر شد چون کل خسارات اعم از اصل پول و خسارتهایی که در این راستا وارد شده بود، کل ضرر و زیانی که به بیتالمال از قِبل این یک فقره رویداد مالی صورت گرفته بود، حدود ٨٩ هزار میلیارد ریال یعنی نزدیک به ٩ هزار میلیارد تومان بود. رای جبران ضرر و زیانی که در مرجع قضایی صادر میشود نباید از ٩ هزار کمتر باشد چون ما با محاسباتمان به ضرر و زیان ٩ هزار میلیاردی رسیده بودیم. پس رای صادر شد. رای جهت اجرا به محکومعلیهم چه از حیث جبرانی و چه مجازات ابلاغ شد. منتها در همان حین متوجه شدیم که ممکن است بابک زنجانی، مقاصد دیگری در ذهنش باشد. این را از نوع رفتارش رصد کردیم چون یکی دو بار برای اجرای رای او را احضار کردیم. از آن تاریخ به دادستان عمومی و انقلاب تهران اعلام کردیم که از این مرحله به بعد را همه در جریان هستند.
* در مورد مسئولان وزارت نفت هم حکم صادر شده است اما ما منتظریم حکم نهایی مرجع قضایی صادر شود. اگر آن حکم تامینکننده این بخش از آرای ما هم باشد که هیچ؛ اگر نه، ما رای خودمان را حتی در بعد ضرر و زیان اجرا خواهیم کرد. در بعد ضرر و زیان این متوجه بابک زنجانی است و در واقع او بدهکار است. منتها باید صبر کنیم آنها هم رایشان را صادر کنند و این آرا یککاسه اجرا شود. ما بعد از اینکه در آنجا تکلیف تعیین نهایی شد این رای را میفرستیم تا در مقام اجرا لحاظ شود. اگر احیانا رای جبرانی آنها کمتر از ٩ هزارمیلیارد باشد ما حتما رای خودمان را اجرا خواهیم کرد.
* درست است که در مورد بابک زنجانی به دلیل افساد فیالارض حکم صادر شده است اما پرونده همچنان مفتوح است. حداقل از حیث اجرا مفتوح است و میخواهند ببینند که چه اموالی شناسایی کنند و از چه روشهایی میشود آنها را برگردانند.
* از بعد تخلف مالی ما به تخلف مسئولان نفت رسیدیم و آرایی هم صادر شده است. در مورد وزیر نفت (دولت قبل)، ما به این جمعبندی نرسیدیم.
* بیش از ٩٠ درصد آرایمان مربوط به دوره قبل است.
* اینطور نیست که چون ۵٠ مورد است پس حتما ۵٠ وزیر مطرح است. ممکن است یک وزیر ۶ حکم گرفته باشد و یک وزیر اصلا حکمی نداشته باشد. این موارد شامل پروندههایی میشود که از سال ٩٠ تا ٩۶ تشکیل شدهاند. با این توضیح که پروندهای که از سال ٩۶ تشکیل شده شامل عملکرد سال ٩۴ میشود چون تفریغ را باید طی کند و گزارش آن ارائه شود و تخلفات مستندسازی شود و به دادستانی برای رسیدگی و صدور آرا بیاید.
* از وزرای فعلی هم در میان این احکام هستند. حکم آنها از توبیخ تا انفصال از خدمت را شامل میشود.
* به تخلفات آقای احمدینژاد که منجر به ضرر به بیتالمال شده است رسیدگی شده یعنی هم رای صادر شده و هم رای قطعی شده و اتفاقا شروع به اجرا شده است. در مورد تخلفات ایشان همه آن موارد به مجلس اعلام شده است یعنی موردی وجود ندارد که تخلف منتسب به رییسجمهور وقت باشد و ما به مجلس اعلام نکرده باشیم.
* در باب جبران ضررها هم رای صادر و قطعی شده است اما به جهت اینکه آرا و ضرر و زیانهایی که ناشی از تصمیمات ایشان بود آنقدر بزرگ است که زمینه اجرای آن را نداریم. خوب باید چه کنیم؟! ایشان اصلا اموالی ندارد که کفاف این موارد را بکند.
* پرونده کلاسه ٣٨٢/ ٩٢ با موضوع محکومیت رییسجمهور وقت به جبران جمعا مبلغ ٧٠ هزار و ۴۶٩ میلیارد ریال یعنی ایشان در یک مورد به بیش از هفت هزار میلیارد تومان محکوم شده است. در این مورد رای صادر و قطعی شده و به مجلس هم اعلام شده است. گزارش تخلف و تشکیل پرونده در دادستانی مربوط به سال ٩٢ است که قاعدتا مربوط به عملکرد سال ٩٠ ایشان است. این محکومیت بابت واریز غیرقانونی ٢۶ هزار میلیارد ریال از محل سهم هشتاد و پنج و نیم درصد بابت میعانات گازی تحویلی به مجتمعهای پتروشیمی و مبلغ ۴۴ هزار میلیارد ریال (که جمع اینها هفتاد هزار میلیارد ریال میشود) از محل احتساب سهم ١۴ و نیم درصد شرکت ملی نفت ایران و مواد ١۶ و ٣٨ قانون مالیات بر ارزش افزوده به حساب سازمان هدفمندی یارانههاست. یعنی ایشان تصمیم گرفته این مبالغ را به حساب سازمان هدفمندی یارانهها واریز کند و تخلف کرده است.
* مورد دیگر پرونده کلاسه ٨١٩/ ٨٩ با موضوع جبران مبلغ ۴۶ هزار میلیارد ریال است. در این مورد بر مبنای دستور ایشان نفت خام را با بنزین و میعانات دیگر معاوضه کرده بودند در حالی که قانونگذار اجازه داده بود تا دو و نیم میلیارد دلار نفت خام بدهند و بنزین بخرند. باقی آن را شرکت نفت باید از منابع خودش تامین میکرد و بعد از اینکه تامین کردند باید آن قسمت از نفت را به قیمت آزاد توزیع میکردند. در حالی که ایشان دستور داده و همه اینها با نفت خام معاوضه و با قیمت یارانه صد تومان آن زمان توزیع شده بود. ممکن است عدهای بگویند اینها میان مردم توزیع شده است اما این خودش مصداق ضرر و زیان است چون همه مردم که از این محل منتفع نشدهاند و فقط به جیب کسانی رفته است که آن زمان بنزین مصرف کردهاند. چون آنها باید به قیمت آزاد بنزین میزدند اما با قیمت یارانهای بنزین را مصرف کردهاند. ما هم نمیتوانیم از تکتک آن مصرفکنندگان بنزین این مبلغ ضرر را پس بگیریم. پس کسی که این دستور را صادر کرده است و مسبب این ضرر شده است باید جبران کند. این رای الان در مرحله اجراست. آن را تقسیط کردهایم و هر ماه مبلغی را جبران میکنیم.
* حقوق ایشان اصلا در مقابل این ضررها عددی نیست. دادستان اینجا حق تقسیط دارد. وقتی میبیند که ضرر را نمیتواند جبران کند تقسیط میکند و مهلت میدهد. چون میخواهیم بالاخره به نوعی وصول شود. این نوع تقسیطها به این صورت است که هرچقدر بتوانیم از او میگیریم. مترصد این هستیم که اگر مالی به او اضافه شود حتما کسر کنیم. بخشی از این ضرر و زیان هم باید از خود شرکت ملی نفت و از منابع آنجا جبران شود. بنابراین بخشی را از محل منابع شرکت ملی نفت تقسیط کردهایم.
* علاوه بر اینها پرونده ١٩۶/ ٩١ مربوط به عملکرد مالی سازمان هلال احمر هم هست. مبلغ آن ١۵ میلیارد تومان است که در این مورد هم ایشان محکوم شده است. پرونده این مورد هم ٩١ تشکیل شده که مربوط به عملکرد سال ٨٩ ایشان میشود.
* پرونده کلاسه ١١٩٧/ ٩٢ که معروف است و مربوط به ١۶ میلیارد تومانی است که با دستور ایشان به حساب دانشگاه ایرانیان که دانشگاه خود ایشان است برداشت شده بود. ما این رقم را به طور کامل وصول کردیم چون بهموقع از آن مطلع شدیم و بلافاصله حساب ایشان را توقیف کردیم.
* دیگری پرونده ٨١٧/ ٨٧ مربوط به عملکرد شرکت ملی صنایع پتروشیمی است.
* ایشان در این پروندهها دستور مستقیم داده است. مثلا گردش کار گرفتهاند و گفتهاند فلان کار را نمیتوانیم انجام دهیم اما ایشان نوشته: «بسمه تعالی، اقدام شود!».
* در مورد پتروشیمی هم ۶٠٠ میلیارد تومان تخلف قطعی داشته است. این پرونده هم سال ٨٧ تشکیل شده است.
* ما به همه عملکرد نفت چه آنجا که غیرقانونی به کسی نفت فروختند، چه اینکه بحث فروش آن قانونی بوده اما نسبت به وصول پولش اقدام نکردهاند رسیدگی کردهایم. اصلا امکان ندارد موردی باشد که بگویند رسیدگی نشده است. برخی از این رسیدگیها رسانهای میشود و برخی نه. مثلا مورد بابک زنجانی جزو همین موارد محسوب میشود. مورد دیگر نیروی انتظامی بود که در این مورد هم رای جبرانی و هم مجازات آن صادر و رسانهای شده است. اتفاقا مجازات آن در مورد فرمانده نیروی انتظامی وقت اجرا شده و جبرانی آن هم در حال اجراست.وقتی میگوییم در حال اجرا یعنی حکم را برای اجرا ابلاغ کردهایم. حالا یا تقسیط شده است یا مالی را شناسایی کردهایم و فرآیند توقیف اموال را شامل میشود یا هیچ کدام اینها نیست اما مسئولان فعلی راهکاری پیدا کردهاند که این پول برگردد.
* این پول صرف حقوق و مزایای آن سال نیروی انتظامی شده است. ما البته این را نمیپذیریم. ما میگوییم هر دستگاه اجرایی نیروی انتظامی، قوه قضاییه، مجلس یا سایر دستگاهها در حدی که قانونگذار در بودجهاش مصوب کرده حق خرج دارد. در حالی که این پولی غیر از بودجه بوده است. نفت را فروخته و اصل برگرداندن پول این نفت فروخته شده است. این توجیه را نمیپذیریم که فرد بگوید من این پول را صرف حقوق و مزایا کردهام. حقوق و مزایا باید از محل بودجه هزینه شود. البته پاسخ فرمانده وقت این بود که به حد بودجه مصوب به نیروی انتظامی بودجه تخصیص نیافت. باز هم پاسخ این است که سازمان برنامه متناسب با تحقق درآمدها میتواند تخصیص دهد. اینطور هم نیست که به یک دستگاه هیچ بودجهای تخصیص ندهد و به دستگاهی دیگر صد در صد تخصیص دهد. متناسب با توان دولت به همان نسبت به همه دستگاهها تخصیص داده شده. پس دلیل نمیشود فرمانده نیروی انتظامی پول نفت را بگیرد و بگوید صرف حقوق و مزایای پرسنلم کردم. پاسخ ما به ایشان این بود که اگر برای پرداخت حقوق پرسنل با مشکل مواجه بودید میتوانستید از طریق قانونی اقدام کنید.
* ما گفتیم چرا به این نهاد اجازه فروش نفت دادهاید؟ البته در زمان تحریم برای هر دستگاهی که میتوانست نفت را به فروش برساند این اجازه صادر میشد. در شرایط اضطراری این اجازه داده میشد. البته این شرایط اضطراری و سازمان و نهادی که میتوانست نفت بفروشد را شورای عالی امنیت ملی و ستاد تدابیر ویژه اقتصادی مشخص میکند اما متاسفانه در دولت گذشته قانونگریزی به حد اعلا رسیده بود.
* در مورد آقای احمدینژاد، زمانی رای صادر و به مجلس اعلام شد که رویه ما در مورد رییسجمهور و وزرا این بود که فقط رای جبرانی صادر شده و به مجلس اعلام شود یعنی آن زمان هنوز مجازات تعیین نمیکردیم. اگرچه الان رویه عوض شده و حکم مجازات هم صادر میکنیم اما چون به عقب برنمیگردیم در مورد ایشان صرفا در راستای ماده ٢۴، اول محکوم به جبران و دوم اعلام به مجلس جهت اتخاذ تصمیم شده است.
* کل اموال ایشان (احمدینژاد) را شناسایی کردیم. کل اموال ایشان به دو میلیارد تومان هم نمیرسد. عنوان شد که او را ممنوعالخروج کنیم اما معمولا کسی را ممنوعالخروج میکنند که ممکن است مخفیانه برود و از دسترس خارج شود اما در این سطح چنین موضوعی منتفی است. او آب بخورد نظام متوجه میشود لذا در رابطه با ایشان اجرای رای دیوان همان اعلام به مجلس است. مجلس دستش باز است و میتواند در مورد ایشان تصمیم بگیرد. به هر حال در مورد افرادی در این سطح باید در سطوح بالا تصمیم بگیرند که چه برخوردی صورت بگیرد. البته این نگاه را در بحث احکام جبرانی نداریم. یعنی در بحث احکام جبرانی رییسجمهور با یک کارمند ذیحسابی در سیستان و بلوچستان یکسان است. هر کس اقدامش منجر به ضرر و زیان بیتالمال شود رای جبرانی در موردش صادر میشود.
در مورد آقای احمدینژاد مجموعا ٧ پرونده تشکیل شده است. ۵ پرونده نفتی و ٢ پرونده غیرنفتی بوده که همه آنها منجر به حکم قطعی شدهاند. در بعد اعلام به مجلس اعلام شده و در بعد جبرانی هم در حال اجراست. یعنی اینطور نیست که کسی مانع اجرای حکم شود بلکه ماهیت تخلف به نوعی است که خیلی طولانیمدت باید حکم در مورد آن به اجرا دربیاید. به هر حال حجم این تخلفات خیلی زیاد است. هیچوقت آقای احمدینژاد به اندازه هفت هزار میلیارد تومان مالی به دست نخواهد آورد که بخواهیم آن را توقیف کنیم و به خزانه بازگردانیم. بنابراین شاید امکان اجرای حکم نباشد. به هر حال برخی موضوعات زمینه اجرا ندارد. اگر آقای احمدینژاد در قوه قضاییه به جبران هفتاد هزار میلیارد ریال محکوم میشد آنها قرار بود چه برخوردی با او بکنند؟ از کجا میخواستند مبلغ را به خزانه برگردانند؟ پس نمیتوانیم بگوییم آرای دیوان محاسبات ضمانت اجرایی ندارد یا برخی مانع اجرای احکام میشوند. هیچ کدام از اینها درباره احکام ما صدق نمیکند. هیچ مقامی نمیتواند مانع اجرای احکام ما شود.
* ما در مورد هر هفت پرونده لایحه دفاعیه ایشان را دریافت کردیم. در غیر این صورت قید میکردیم رای صادرشده غیابی است.
با این که ادعای دورقمی شدن نرخ رشد اقتصادی کشور در سال ۱۳۹۵ از سوی مسئولان دولتی مطرح شده است، اما بانک مرکزی از وخیم شدن وضعیت اشتغال خانوارهای کشور در سال ۱۳۹۵ در مقایسه با سه دهه اخیر خبر داد.
با این که ادعای دورقمی شدن نرخ رشد اقتصادی کشور در سال ۱۳۹۵ از سوی مسئولان دولتی مطرح شده است، اما بانک مرکزی از وخیم شدن وضعیت اشتغال خانوارهای کشور در سال ۱۳۹۵ در مقایسه با سه دهه اخیر خبر داد.
در طول سه دهه اخیر رسید که گویای تشدید فلاکت اقتصادی در دوره دولت حسن روحانی است.
مطابق گزارش جدید بانک مرکزی از وضعیت بودجه خانوارهای کشور، در سال ۱۳۹۵ بالغ بر ۲۶.۶ درصد خانوارها فاقد حتی یک فرد شاغل بودهاند که این رقم بدترین آمار از سال ۱۳۷۰ بدین سو است؛ یعنی از زمانی که گزارش بودجه خانوار محاسبه و تهیه شده است.
تاسفآور آن که از زمان تشکیل دولت یازدهم، سال به سال بر تعداد خانوارهای فاقد شغل افزوده شده و رکورد زده است.
در پایان دولت دهم و در سال ۱۳۹۱ بالغ بر ۲۳.۳ درصد خانوارهای کشور فاقد حتی یک فرد شاغل بودند که این رقم در سال اول دولت یازدهم به ۲۴ درصد افزایش یافت. در سال ۱۳۹۳ کمی وضعیت بهبود یافت و به ۲۳.۷ درصد کاهش یافت اما در سال ۱۳۹۴ رکورد خانوارهای فاقد شغل زده شد و به ۲۶.۴ درصد رسید و در سال ۱۳۹۵ هم دوباره رکوردی دیگر زده شد و ۲۶.۶ درصد خانوارها فاقد شغل ماندند.
در هشت سال دولتهای نهم و دهم (۱۳۸۴ تا پایان ۱۳۹۱) به طور میانگین ۱۹.۶ درصد از خانوارهای شهری کشور فاقد حتی یک شاغل بودند؛ اما همانطور که آمار بانک مرکزی نشان میدهد تعداد این خانوارها در دولت یازدهم افزایش چشمگیری داشته است.
این واقعیت تکاندهنده نشان میدهد که آمارهایی چون رشد اقتصادی دورقمی در سال ۱۳۹۵ و تکرقمی شدن تورم، تاثیر مثبتی در رفاه خانوارها نداشته است.
با پذیرش صحت آمارهای دولت درباره دورقمی شدن رشد اقتصادی کشور در سال ۱۳۹۵، باید گفت این رشد، رشدی بدون کیفیت بوده است و تداوم چنین رشدهای کاغذی سودی به حال خانوارها و بیکاران ایرانی نداشته و نخواهد داشت.
با توجه به این که بر اساس سرشماری سال ۱۳۹۵ تعداد خانوارهای شهری کشور ۱۸.۱ میلیون و تعداد جمعیت شهری ۵۹.۱ میلیون نفر بوده، با احتساب این که ۲۶.۶ درصد خانوارهای شهری فاقد حتی یک شغل بودهاند، میتوان به این نتیجه رسید که در سال ۱۳۹۵ بیش از ۴.۸ میلیون خانوار شهری فاقد یک شاغل بودهاند که جمعیتی معادل ۱۵.۷ میلیون نفر را شامل میشود.
دیوید نیوئل اسمیت، در سال ۱۹۶۴ به عنوان یک عکاس خبری به گاردین پیوست. برای دو دهه، عکسهای او زینت بخش صفحات مجله و روزنامه گاردین بودند. او ماه گذشته در سن ۸۰ سالگی در گذشت. عکسهای زیر، منتخب کوچکی از کارهای او در آرشیو گاردین هستند.
باشگاه شبانه کاورن، لیورپول، اکتبر 1964
نزاع خیابانی در محله گوربالز در گلاسکو، 18 مه 1968
تلاش در جهت امداد در فاجعه ابرفان، 22 اکتبر 1966
ابرفان، 22 اکتبر 1966
نمایشگاه مارسل دوشان در در گالری تیت، ژوئن1966
این عکس، سربازان اسرائیلی را نشان می دهد که در پایان جنگ شش روزه، شهر بیت لحم را که متعلق به اردن بود، به اشغال خود در آورده بودند. این عکس، روی صفحه نخست روزنامه گاردین در تاریخ 11 ژوئن چاپ شد.
اجرای گروه موسیقی رولینگ استونز در هاید پارک، 5 ژوئیه 1969
ماشین های اوراق و رها شده در خیابان والورت در لندن، مه 1966
عکسی از بریجیت رایلی، نقاش انگلیسی، مه 1964
تظاهرات در مخالفت با جنگ ویتنام، لندن 27 اکتبر 1968
استنلی ماتیوس، فوتبالیست معروف انگلیسی در حال ورود به داخل زمین فوتبال، 6 فوریه 1965. این مسابقه آخرین حضور او در تیم استوک سیتی بود. در این بازی آنها به مصاف تیم فولام رفتند و با حساب 3 بر 1 به پیروزی دست یافتند. او در این زمان 50 سال و 5 روز، سن داشت.
عکسی از میک جگر، خواننده گروه رولینگ استونز 1964
بروس رینالدز، مغز متفکر « غارت بزرگ قطار » در حال ورود به دادگاه، 9 نوامبر 1968. رینالدز 5 سال پس از آن دزدی عظیم در ویلایش در شهر تورکی واقع در لیدز دستگیر شد.
عکسی از باب مارلی، 17 آوریل 1977
بازماندگان نبرد سم، 2 ژوئیه 1966. این مراسم به مناسبت 50 سالگی این نبرد بود.
مردی نشسته بر روی نیمکت در شب سال نو، گلاسکو 1966
محله گوربالز، گلاسکو 18 مه 1968
دست آخر، پیش از آنکه نیمه شب فرا برسد، این دو زن را در کمد یکی همسایهها یافتند. سربازان آنها را بیرون کشیدند و روی تخت انداختند. جنایاتی که به دست این سربازان انجام شد در مارس 1945 روی داد. کمی قبل از آنکه جنگ جهانی دوم به پایان برسد. دختر برای کمک فریاد زد: « مامان! مامان! » اما کمکی در کار نبود.
نقل از اشپیگل، گرگ و میش بود که سربازان سر رسیدند. آنها به زور وارد خانه شدند و تلاش کردند دو زن را که از طبقۀ بالا با خود ببرند. اما کاترین و دختر هجده سالهاش، شارلوت، موفق به فرار شدند.
اما سربازان به این راحتی دست بردار نبودند. آنها شروع به گشتن همۀ خانهها کردند و دست آخر، پیش از آنکه نیمه شب فرا برسد، این دو زن را در کمد یکی همسایهها یافتند. سربازان آنها را بیرون کشیدند و روی تخت انداختند. جنایاتی که به دست این سربازان انجام شد در مارس 1945 روی داد. کمی قبل از آنکه جنگ جهانی دوم به پایان برسد. دختر برای کمک فریاد زد: « مامان! مامان! » اما کمکی در کار نبود.
صدها هزار و شاید هم میلیونها زن آلمانی تجربیاتی مشابه از آن زمان دارند. اغلب، مسبب چنین تجاوزهای گروهیای را سربازان شوروی قلمداد میکردند. نیروهای شوروی در آن زمان در شرق آلمان حضور داشتند. اما موردی ذکر شد متفاوت بود. متجاوزان، سربازان آمریکایی بودند و این جنایت در اشپرندلینخن، روستایی در نزدیکی رود راین در غرب آلمان، رخ داده بود.
تا پایان جنگ، یک میلیون و ششصد هزار نیروی آمریکایی در قلب آلمان پیشروی کرده بودند و نهایتاً در رودخانۀ البه به نیروهای شوروی رسیدند. در آمریکا، به کسانی که اروپا را از چنگال نازیها آزاد کرده بودند، لقب « بهترین نسل » داده شد. خود آلمانها هم دید مثبتی نسبت به این اشغالگران داشتند: سربازان باحالی که به بچهها آدامس میدادند و جاز را به فرهنگ آلمانی آوردند.
اما آیا این تصویر با حقیقت سازگار است؟ میریم گبهارت، تاریخنگار آلمانی که در آلمان به خاطر کتابش در مورد فمینیست مشهور، آلیس شوارتزر و جنبش فمینیستی شناخته شده است، کتاب جدیدی منتشر کرده است که در آن تصور عامه از نقش آمریکا در آلمان پس از جنگ مورد تردید قرار داده شده است.
گزارشهای از آرشیو کاتولیک
این کتاب که روز دوشنبه در آلمان منتشر شد، نگاهی دقیقتر به مسئلۀ تجاوز به زنان آلمان از سوی سربازان قدرتهای پیروز در جنگ میاندزد. از این میان دیدگاههای گبهارت دربارۀ رفتار سربازان آمریکایی میتواند، بسیار جنجال آفرین شود. او معتقد است که نیروهای آمریکایی تا پیش از سال 1955 که آلمانیها خودشان ادارۀ آلمان غربی را بر عهده گیرند به حدود 190000 زن تجاوز کردند. بیشترِ این تعرضها در ماههای پس از حملۀ آمریکا به خاک آلمان صورت گرفته است.
نویسنده، ادعای خود را بیشتر بر مبنای گزارشهایی که کشیشهای باواریایی در تابستان 1945 ثبت کردهاند، مطرح کرده است. اسقف مونیخ و فریسینگ، از کشیشان کاتولیک خواسته بود تا گزارشهای مربوط به پیشروی نیروهای متفقین را ثبت کنند و بخشهایی از آرشیو این گزارشها چند سال پیش منتشر شد.
برای مثال مایکل مرکسمولر، کشیشی در روستای رامساو در نزدکی برختشگادن، در روز بیستم جولای 1945، اینگونه نوشته است: « هشت دختر و زن مورد تجاوز قرار گرفتند. به بعضیشان در مقابل چشم والدینشان تجاوز شد. »
پدر روحانی آندریاس وینگاند، از هاگان درامپر که روستای کوچکی است که در شمال فرودگاه امروزی مونیخ قرار دارد، در 25 جولای همان سال مینویسد: « ناراحت کنندهترین اتفاقی که هنگام پیشرویها اتفاق افتاد، سه تجاوز بود، اولی به زنی متاهل، دومی به زنی مجرد و سومی به یک دختر معصومِ شانزده و نیم ساله. این تجاوزها را آمریکاییهای شدیداً مست انجام دادند. »
پدر روحانی آلویس اشمیل، از موسبرگ، در اول آگوست 1945 نوشته است: « به دستور دولت نظامی، فهرستی از ساکنان هر خانه به همراه اسمشان باید به در آن خانه چسبانده شود. نتیجۀ این حکم قابل پیش بینی بود. هفده دختر یا زن که یک یا چندین بار مورد تجاوز قرار گرفته بودند به بیمارستان آورده شدند. »
جوانترین قربانیای که در این گزارشها مورد اشاره قرار گرفته، دختری هفت ساله بوده و پیرترین آنها زنی 69 ساله.
خیالپردازیهای مردانه
این گزارشها، نویسندۀ کتاب را بر آن داشته تا رفتار ارتش آمریکا را با رفتارهای خشنی که از سوی ارتش سرخ در نیمۀ شرقی آلمان انجام گرفت مقایسه کند. رفتار اشغالگران شوروی در شرق آلمان، از دید مردم آلمان با وحشیگری، تجاوزهای گروهی و غارت گره خورده است. گبهارت مدعی است که با توجه به تجاوزهایی که در باوریای اولیا انجام شده، میتوان گفت که غرب و جنوب آلمان هم وضع بهتری نداشتهاند.
این تاریخنگار معتقد است که انگیزههای سربازان آمریکایی با انگیزههای سربازان شوروی مشابهت داشته است. سربازان آمریکایی نیز همچون سربازان شوروی، از جنایات وحشتناکی که آلمانها انجام داده بودند عصبانی بودند، از تلاش بینتیجه و شدید آلمانها برای مقاومت اوقاتشان تلخ بود، و از دیدن آبادانی نسبتاً چشمگیر آلمان با وجود جنگ خشمگین بودند. علاوه بر این، تبلیغاتی که در آن زمان انجام میشد که این تصور را در سربازان آمریکایی ایجاد کرده بود که زنان آلمانی شیفتۀ پسران آمریکایی هستند، و این بیش از پیش به خیالپردازیهای مردانۀ سربازان دامن میزد.
نظرات گبهارت در میان دانشگاهیان آلمان از موافقان زیادی برخوردار است. پس از برملا شدن شکنجه در ابوغریب و سایر جنایات جنگی که توسط سربازان آمریکایی در عراق و افغانستان صورت گرفتند، اکنون بسیاری از تاریخنگاران با نگاه انتقادیتری به رفتار ارتش آمریکا در روزهای پیش و پس از پایان جنگ جهانی دوم مینگرند. تحقیقات در سالهای اخیر نقش سربازان آمریکایی جنگ جهانی دوم را در تخریب کلیساها، قتلعام شهروندان ایتالیایی، کشتن اسرای آلمانی و تجاوز به زنان آشکار کرده است.
با وجود این یافتهها، آمریکاییها در نگاه عامه همچنان نظامیانی مودب در مقایسه با ارتش سرخ و ارتش فرانسه به نظر میرسند. نگاهی که گبهارت قصد دارد به چالش بکشد. با این وجود، کلیۀ مواردی که در گزارشهای کلیسای کاتولیک در باواریا به آنها اشاره تنها به چند صد عدد میرسد. ضمن این که روحانیون اغلب در گزارشهایشان رفتار « بسیار درست و احترامآمیز » نظامیان آمریکایی را ستودهاند. گزارشهای آنان این تصور را ایجاد میکند که تجاوزهای جنسی صورت گرفته توسط سربازان آمریکایی صورت گرفته بودند، بیش آنکه یک عمل مرسوم بوده باشد، مواردی استئنایی بوده است.
سوال اینجاست که این تاریخنگار چگونه به رقم شوکهکنندۀ 190000 مورد تجاوز رسیده است؟
شواهد کافی؟
این رقم مجموع حاصل کندو کاو عمیق در آرشیوهای سراسر کشور نبوده است. این رقم حاصل یک تخمین است. گبهارت فرض کرده است که 5 درصد « بچههای جنگ » که تا اواسط دهۀ پنجاه توسط زنان مجرد در آلمان و برلین غربی متولد شدهاند، نتیجۀ تجاوز بودهاند. با این فرض، مجموعاً 1900 کودک، پدران آمریکایی داشتهاند. گبهارت، سپس فرض کرده که به طور میانگین به ازای هر صد تجاوز یک کودک متولد شده باشد. با این مفروضات، رقمی که او به آن دست یافته، رقم 190000 تجاوز است.
با این وجود، این رقم را به سختی میتوان باور کرد. اگر این رقم تا این حد بالا بوده، به طور حتم میبایست گزارشهای بیشتری در مورد تجاوز در میان پروندههای بیمارستانها وجود میداشت و انتظار میرود که گزارشهای بیشتری از سوی شاهدان عینی ثبت شده باشند. گبهارت در ارائۀ چنین شواهدی به میزان کافی ناتوان بوده است.
تخمین دیگری که از سوی رابرت لیلی، استاد جرمشناس آمریکایی زده شده و با استفاده از پروندههای تجاوز مطرح شده در دادگاههای نظامی آمریکا انجام گرفته، رقم یازده هزار تعرض جنسی جدی را تا ماه نوامبر 1945 نشان میدهد. که به خودی خود رقم بالایی است.
اما گبهارت مشخصاً در یک موضوع حق دارد: برای مدتهای مدید، تحقیقات تاریخی تحت تاثیر این موضوع قرار داشت که زنان آلمانی خودشان شدیداً علاقمند به برقراری رابطه با آمریکاییها بودهاند و به همین خاطر ایدۀ تجاوز آمریکاییها به زنان آلمانی را مردود میدانستند.
اگر اینگونه بوده است، پس از شکایتی که یک هتلدار مونیخ در سی و یکم ماه می 1945 طرح کرده چه تفسیری باید کرد؟ او گزارش کرده که سربازان آمریکایی چند اتاق هتل را قرق کرده بودند و در آنجا چهار زن « کاملاً برهنه به این سو و آن سو میدویدند » و « چندین بار دست به دست شدند. » آیا این زنان این کار را به میل خود انجام داده بودند؟
حتی اگر رقم 190000 تجاوز صورت گرفته از سوی سربازان آمریکایی چندان محتمل نباشد، اما تجاوز برای قربانیان پس از جنگ امری واقعی بود. تجاوز پدیدهای فراگیر در پایان جنگ جهانی بود که آنگونه که گبهارت میگوید « نه در خاطرها مانده، از سوی عموم به رسمیت شناخته شده و نه حتی کشورهای سربازان متجاوز عذرخواهی کردهاند. » و امروز، 70 سال پس از پایان جنگ، به نظر میرسد که این وضعیت به این زودیهای تغییری نخواهد کرد.
رفقا! در گزارش کمیتۀ مرکزی حزب در کنگرۀ بیستم و در چند سخنرانی که توسط نمایندهها در کنگره انجام شد
رفقا! در گزارش کمیتۀ مرکزی حزب در کنگرۀ بیستم و در چند سخنرانی که توسط نمایندهها در کنگره انجام شد، حرفهای زیادی راجع به کیش شخصیت یک فرد زده شد. بعد از مرگ استالین، کمیتۀ مرکزی شروع به توضیح این موضوع کرد که بالابردن یک فرد، تبدیل او به ابرمردی که صاحب خصیصههای ماورایطبیعی خداگونه است، با روح مارکسیسم – لنینیسم غریبه است. چنین مردی چنان تصویر میشود که همه چیز را میداند، همه چیز را میبیند، به جای همه فکر میکند، هر کاری میتواند بکند، و در کردار معصوم است.
چنین باوری نسبت به یک مرد، و به خصوص نسبت به استالین، سالها در میان ما ترویج داده شده است. هدف از این گزارش، ارزیابی مو به موی زندگی و فعالیت استالین نیست. از محاسن استالین، در زمان حیاتش به قدر کافی در کتابها، کتابچهها و گزارشها گفتهاند. نقش استالین در انقلاب سوسیالیستی، جنگ داخلی و ساختن سوسیالیسم را همۀ جهانیان میدانند.
در حال حاضر، مسئلۀ ما این است که کیش شخصیت استالین چگونه نمو یافت، کیش شخصیتی که منشا انحرافهای بسیار جدی از اصول حزب، دموکراسی حزب و مشروعیت انقلابی شده است. کمیتۀ مرکزی عمیقاً لازم میداند که موارد مربوط به این موضوع را در پیشگاه کنگرۀ بیستم ارائه دهد.
همه از فروتنی بسیار معمار انقلاب، ولادیمیر ایلیچ لنین، مطلعند. لنین همواره بر نقش مردم به عنوان خالقان تاریخ تاکید داشت. لنین بدون مماشات با هر نمودی از کیش شخصیت فردی مقابله میکرد. لنین هرگز نظراتش را با زور غالب نمیکرد. او سعی میکرد اقناع کند. او با حوصله نظراتش را برای دیگران توضیح میداد.
لنین آن خصوصیات منفی در شخصیت استالین را که بعدها به پیامدهای وخیمی دامن زدند، تشخصیص داده بود. لنین که از سرنوشت آیندۀ ملت شوروی نگران بود، اشاره کرده بود که لازم است استالین از جایگاه دبیر کلی حزب برداشته شود، چون که استالین رفتار مناسبی با رفقایش نداشت.
ولادیمیر ایلیچ در سال 1922 نوشت: « پس از در اختیار گرفتن مقام دبیر کلی، رفیق استالین قدرت بیاندازهای را در دستان خود گرفته، و من مطمئن نیستم که او همواره بتواند از این قدرت با مراقبت کافی استفاده کند. »
ولادیمیر ایلیچ گفت: « من پیشنهاد میکنم که رفقا در پی روشی برای حذف استالین از این مقام باشند و مرد دیگری را برای این مقام انتخاب کنند، مردی که، در درجۀ اول، در یک ویژگی با استالین متفاوت باشد، یعنی، مداراگرتر، وفادارتر و مهربانتر باشد. »
خروشچف در سال 1956
رفقا! کنگرۀ حزب باید با اسناد جدیدی که شخصیت استالین را نشان میدهد آَشنا شود. در مارس 1923، لنین این نامهای را که میخوانم به استالین فرستاد: « رفیق استالین عزیز! تو به خود اجازه دادی که به طرزی وقیحانه همسر من را پای تلفن بخوانی و او را بیادبانه سرزنش کنی. با وجود اینکه او به تو گفته که میپذیرد آنچه را گفتی فراموش کند، من قصد ندارم که به این راحتی موضوع را فراموش کنم. » رفقا! من نظری در مورد این اسناد نمیدهم. این اسناد خودشان به خوبی حرفشان را میزنند.
همانطور که وقایع بعدی نشان داد، نگرانی لنین موجه بود. استالین که به هیچ وجه تعاون در رهبر و کار را تحمل نمیکرد، از راه اقناع عمل نمیکرد، بلکه مفاهیم خودش را تحمیل میکرد و خواهان فرمانبری مطلق در برابر نظرات خود بود. استالین مبدع مفهوم « دشمن مردم » بود.
این اصطلاح خود به خود نیاز به اثبات خطاهای ایدئولوژیک یک فرد را از میان برمیداشت. این اصطلاح استفاده از ظالمانهترین سرکوبها را، علیه هر کسی که تنها ظن آن میرفت که قصدی خصمانه داشته باشد، علیه کسانی که شهرت بدی داشتند، ممکن میکرد.
در کل، تنها مدرک جرمی که در واقع استفاده میشد « اعتراف » خود متهم بود. « اعترافات » از طریق فشارهای جسمی گرفته میشدند. افراد بیگناه – که در گذشته از خط حزب دفاع میکردند – قربانی شدند. دستگیریهای انبوه و اخراج هزاران نفر از کشور، اعدام بدون محاکمه و بدون تحقیقات معمول، شرایطی از احساس ناامنی، ترس و حتی ناامیدی را رقم زد.
ولادیمیر ایلیچ خواستار برخورد بدون مماشات با دشمنان انقلاب بود. لنین از چنین روشهایی استفاده میکرد، اما فقط در مقابل دشمنان حقیقی طبقۀ کارگر و نه کسانی که سهواً خطایی ازشان سر زده بود. در مقابل، استالین، زمانی از روشهای تندروانه و سرکوب تودهها استفاده میکرد که انقلاب پیروز شده بود. در طول حیات لنین، کنگرههای حزب به طور منظم برگزار میشد.
لنین عمیقاً لازم میدانست که حزب به تفصیل در مورد سوالاتی که پیرامون تکوین دولت وجود دارد، بحث کند. پس از مرگ لنین، استالین اصل رهبری جمعی حزب را لگدمال کرد. از 139 عضو و کاندیدایی که در هفدهمین کنگره انتخاب شدند، 98 نفر، یعنی هفتاد درصدشان، دستگیر و تیرباران شدند.
قابل باور نیست که چنان کنگرهای، کمیتۀ مرکزیای انتخاب کند که بعداً مشخص شود اکثرشان دشمن حزب بودهاند. آن نمایندهها در تشکیل کشور سوسیالیستی ما مشارکت فعال داشتهاند؛ بسیاری از آنها در طول سالیان پیش از انقلاب رنج کشیده و مبارزه کرده بودند؛ آنها با شجاعت با دشمنانشان جنگیده بودند و بارها با کمال آرامش با مرگ چشم در چشم شده بودند.
چگونه میشود باور کرد که این افراد به جبهۀ دشمنان سوسیالیسم پیوسته بودند؟ این نتیجۀ سوءاستفادۀ استالین از قدرت بود. در عصر یکم دسامبر 1934، به دستور استالین، دبیر هیئت رییسه بخشنامهای که میخوانم را امضا کرد: « 1. ماموران تحقیقات ملزم هستند که در پروندۀ کسانی که به ترور متهم شدهاند، تسریع کنند؛ 2. ارگانهای قضایی نمیبایست به منظور تجدید نظر در حکم متهم، اجرای حکم اعدام را به تاخیر بیاندازند؛ 3. ارگانهای کمیساریای امور داخلی ملزم هستند که احکام مرگ را بلافاصله پس از صدور اجرا کنند. » این بخشنامه مبنای موارد بیحد و حصری از توحش شد. هر نوع امکان بررسی مجدد پرونده از متهمان سلب شده بود، حتی وقتی که در پیشگاه دادگاه میگفتند که « اعترافات » به زور از ایشان گرفته شده است.
لنین به ما آموخت که بکارگیری خشونت انقلابی در مقابل مقاومت طبقات استثمارگر لازم است، و این مربوط به زمانی بود که طبقات استثمارگر وجود داشتند و قدرتمند بودند. به محض اینکه شرایط سیاسی کشور بهبود یافت، وقتی که در ژانویۀ 1920 ارتش سرخ روستوف را گرفت، لنین دستور داد تا ترور انبوه متوقف شود و مجازات مرگ برچیده شود. استالین از این دستورالعملها تخطی کرد. در زمان او ترور متوجه باقیماندههای طبقات استثمارگرِ شکستخورده نبود، بلکه علیه کارگران صادقِ حزب بکار برده شد؛ به آنها اتهامات دروغین، افترا آمیز و مضحک بسته شد. سرکوب گسترده به گسترش شک ناسالم دامن زد و بیاعتمادی را میان کمونیستها رقم زد.
استالین مردی بود که به هیچکس اعتماد نداشت، و به شکلی بیمارگونه شکاک بود. او میتوانست در چهرۀ یک مرد نگاه کند و بگوید: « چرا چشمهایت امروز اینقدر حیله گر هستند؟ » یا « چرا اینقدر امروز صورتت را برمیگردانی و از نگاه مستقیم توی چشم من فرار میکنی؟ » شکاکیت بیمارگونه در او یک بیاعتمادی کلی ایجاد کرده بود. او همه جا و در همه چیز « دشمنها »، « دوروها » و « جاسوسها » را میدید.
استالین در 20 ژانویۀ 1939، یک تلگراف رمزی به دبیران کل کمیته در استانها و مناطق فرستاده بود. در آن تلگراف آمده است که: « همه میدانند که همۀ سرویسهای اطلاعاتی بورژوا روشهای تاثیرگذاری جسمی را در قبال نمایندگان پرولتاریای سوسیالیستی به کار میبندند. این سوال پیش میآید که سرویس اطلاعاتی سوسیالیستی چرا باید در قبال مزدوران جانی بورژوازی رفتاری انسانهتر داشته باشند. کمیتۀ مرکزی استفاده از فشار جسمی را علیه دشمنان شناختهشدۀ مردم واجب میداند. » بدینترتیب، استالین بیپرواترین تخطی را نسبت به مشروعیت سوسیالیستی با شکنجه و سرکوب رقم زد.
انباشت قدرت در دستان یک نفر، استالین، منجر به عواقب جدی در زمان جنگ میهنپرستانۀ بزرگ شد. وقتی به خیلی از رمانها، فیلمها و تحقیقات تاریخی-علمی خودمان نگاه میکنیم، نقش استالین در جنگ میهنپرستانه به شکلی غیرقابل باور تصویر شده است: استالین همه چیز را پیش بینی کرده بود. پیروزی حماسی ما جوری جلوه داده شده که گویی، به کلی مدیون نبوغ استراتژیک استالین بوده است. شواهد این ادعا کجاست؟ استالین این فرضیه را ارایه داد ملت ما مورد حملۀ « غیرمنتظرۀ » آلمانها قرار گرفت. اما، رفقا، این مورد یک دروغ محض است. به محض اینکه هیتلر به قدرت رسید، نابودی کمونیسم را وظیفۀ خود دانست. فاشیستها این موضوع را علناً میگفتند. آنها نقشههایشان را پنهان نکردند.
با وجود هشدارهای موکد، گامهای لازم برای آمادگی برداشته نشد. ما با تلفات بسیاری هزینۀ این عدم آمادگی را دادیم- تا اینکه ژنرالهای ما موفق به تغییر شرایط شدند. استالین سعی کرد این تصور را تلقین کند که پیروزیهایی که ملت شوروی به دست آورده بود، همه در نتیجۀ شجاعت، جسارت و نبوغ استالین بوده و نه هیچ کس دیگری. بگذارید از فیلمهای جنگیمان بگویم. فیلم « سقوط برلین » را به یاد آورید. آنجا فقط استالین عمل میکند. او دستورات را در سالنی که در آن صندلیهای خالی زیادی هست، صادر میکند. و فرماندهی نظامی کجاست؟ پولیتبرو کجاست؟ دولت کجاست؟ آنها چه میکنند و مشغول چه کاری هستند؟ هیچ چیز راجع به آنها در فیلم نیست.
استالین به جای همه عمل میکند و به هیچکس اعتماد ندارد. او از هیچکس مشورت نمیگیرد. همه چیز به مردم در پرتو این نور کاذب نشان داده میشود. چرا؟ برای اینکه استالین را هالۀ شکوه در برگیرد- برخلاف حقیقت تاریخی. نه استالین، بلکه کلیت حزب، دولت شوروی، ارتش قهرمانمان، رهبران با استعداد و سربازان شجاعش، همۀ ملت شوروی – اینها کسانی هستند که پیروزی را در جنگ میهن پرستانۀ بزرگ به ارمغان آوردند. کارهای شکوهمند و قهرمانانۀ صدها میلیون نفر از شرق و غرب در طول مبارزه با خطر تفوق فاشیسم که در برابر چشمان ما رخ دادند، برای قرنها، برای هزارهها در حافظۀ بشریتِ سپاسگزار، باقی خواهند ماند.
رفقا! کیش شخصیت فردی به چنین اندازۀ غولآسایی رسید، بیشتر به این خاطر که استالین خودش از تجلیل شخصیتش حمایت میکرد. چاپ 1948 از بیوگرافی کوتاه او، که سراپا چاپلوسی مفتضحانه است، را خودش شخصاً ویرایش و تایید کرده است. او جاهایی را که فکر میکرد ستایش خدماتش به قدر کافی نبوده را خط میکشید.
اینجا چند مثال نزد من است که این کار استالین را نمایان میکند و به دست خط خود استالین است: « قوۀ هدایت حزب و کشور رفیق استالین بود. » این را خود استالین نوشته! سپس اضافه میکند: « اگرچه او وظایف خود را به عنوان رهبر مردم با مهارتی تمام و کمال انجام داد، ما استالین هرگز اجازه نداد که ذرهای غرور، فریب یا خودستایی وارد کارهایش شود. » کجا و کی یک رهبر اینگونه خود را ستایش کرده است؟
رفقا! کیش شخصیت مسبب تخلف آشکار از دموکراسی حزبی، مدیریت عقیم، انواع انحرفات، لاپوشانی کمبودها، و وارونه جلوه دادن واقعیات بود. ملت ما در آن دوران، چاپلوسان و متخصصان خوشبینی کاذب و فریبِ بسیاری را تحویل دنیا داده است.
بعضی از رفقا ممکن است از ما بپرسند: اعضای پولیتبرو کجا بودند؟ چرا آنها خودشان به موقع در مقابل کیش شخصیت فردی نایستادند؟ و چرا الان این کار انجام میشود؟ اول از همه، اعضای پولیتبرو در زمانهای مختلف، نگاههای مختلفی نسبت به این مسائل داشتند. در ابتدا، بسیاری فعالانه از استالین پشتیبانی میکردند، چرا که یکی از قویترین مارکسیستها بود و منطق او، قدرت او، و ارادۀ او تاثیر بزرگی بر کار حزب داشت.
پس از مرگ لنین، و به خصوص در سالهای اول، استالین فعالانه برای لنینیسم، در مقابل دشمنان تئوری لنینی و کسانی که منحرف میشدند، میجنگید. در آن زمان، حزب باید با کسانی که سعی میکردند کشور را از مسیر صحیح لنینی خارج کنند، مبارزه میکرد. حزب باید با تروتسکیچیها، زینوویتچیهاريال و راستیها و بورژواهای ناسیونالیست مبارزه میکرد. این مبارزه غیرقابل اجتناب بود. بعدتر، اما استالین شروع به مبارزه با مردم صادق شوروی کرد. تلاش برای مخالفت با اتهامها و محاکمات بیپایه، به سرکوب مخالف منجر میشد.
رفقا! برای آنکه خطاهای گذشته را تکرار نکنیم، کمیتۀ مرکزی مخالفت قطعی خود را با کیش شخصیت فردی اعلام داشته است. ما معتقدیم که استالین بیش از حد ستایش شده بود. با این وجود، استالین بیشک در گذشته خدمات بزرگی برای حزب، طبقۀ کارگر و جنبش بینالمللی کارگران انجام داده است. رفقا! لنین به دفعات بر این موضوع که فروتنی بخش ذاتی روحیۀ یک بلشویک حقیقی است، تاکید کرده بود. لنین خودش تجلی شکوهمندترین فروتنیها بود. ما نمیتوانیم مدعی شویم که از همه لحاظ از این الگوی لنینی پیروی کردهایم.
ما باید این خطا را تصحیح کنیم. اما این کار باید با آرامش انجام شود. ما نباید اجازه دهیم که این موضوع به خارج از حزب درز کند، به خصوص نباید به رسانهها وارد شود. به همین خاطر است که این مسئله را در جلسۀ غیرعلنی کنگره بررسی میکنیم. ما نباید مهمات به زاغۀ دشمن بریزیم؛ ما نباید لباس چرکی خود را در مقابل چشمان آنها بشوییم.
رفقا! ما باید یک بار برای همیشه کیش شخصیت فردی را برچینیم. ما باید دیدگاههای مربوط به کیش شخصیت را در تاریخ، فلسفه و علوم تصحیح کنیم، و به صورت سیستماتیک کاری که توسط کمیتۀ مرکزی حزب انجام شده را ادامه دهیم؛ کاری که شاخصۀ آن رهبری جمعی و انتقاد از خود است.
رفقا! کنگرۀ بیستم حزب کمونیست اتحاد شوروی، با قدرتی جدید، اتحاد ناگسستنی حزب ما، انسجام آن حول کنگرۀ مرکزی، و ارادۀ مصممش برای به انجام رساندن وظیفۀ ساخت کمونیسم را نمایان کرده است. و این حقیقت که ما مشکلات اساسی فائق آمدن بر کیش شخصیت یک فرد را بیان کردیم، گواهی بر استحکام عظیم اخلاقی و سیاسی حزب ماست. ما اطمینان محض داریم که حزب ما به مدد قطعنامههای تاریخی کنگرۀ بیستم، مردم شوروی را در مسیر لنین به موفقیتهای جدید و پیروزیهای جدیدی رهنمون خواهد شد. زنده باد پرچم ظفرمند حزب ما- لنینیسم!