در جنگ جهانی اول با آن‌که افغانستان درگیر جنگ نبود و استقلال هم نداشت، برای چندین ماه پس از آغاز جنگ در کانون توجه قدرتهای بزرگی مانند بریتانیا، روسیه، آلمان و عثمانیها قرار داشت.

رد درخواست حمایت از جهاد دستگاه سلطنت و حتی خاندان حبیب‌الله را دوپارچه کرد

در جنگ جهانی اول با آن‌که افغانستان درگیر جنگ نبود و استقلال هم نداشت، برای چندین ماه پس از آغاز جنگ در کانون توجه قدرتهای بزرگی مانند بریتانیا، روسیه، آلمان و عثمانیها قرار داشت.

امیر حبیب‌الله پادشاه وقت افغانستان با امضای توافقنامه ۱۹۰۵، ادامه تسلط بریتانیا بر روابط خارجی کشورش را پذیرفته بود و با ورود هیات بزرگی از دیپلمات‌ها و افسران آلمانی، عثمانی اتریشی و رهبران انقلابی هندی، افغانستان برای نخستین بار در ظرف چند دهه میزبان نمایندگان سیاسی مهم غیرانگلیسی شد.

این هیات به پیشنهاد انور پاشاه وزیر جنگ عثمانی و موافقت دولت‌های آلمان و اتریش برای تشویق افغانستان به جنگ علیه بریتانیا و روسیه وارد افغانستان شد: کاظم بیگ نماینده سلطان محمد پنجم خلیفه عثمانی، اسکار فن نیدرمایر و اتوفن هنتیگ نمایندگان ویلهلم دوم قیصر آلمان. شماری از انقلابیون هندی به رهبری راجا مهندرا پراتاب و مولوی برکت‌الله بعدا به آنها پیوستند.

هیات در ۲۴ آگوست ۱۹۱۵ وارد افغانستان شد و امیدوار بود که براساس «پان‌اسلامیسم» عثمانی و نظریه «انقلابی کردن مناطق اسلامی» دولت آلمان، افغانستان را دعوت به پیوستن به «جهاد» علیه روسها و انگلیس‌ها کند. عثمانی‌ها و آلمانها معتقد بودند که با آغاز رستاخیزی زیر عنوان جهاد در کشورهای اسلامی و به‌ویژه افغانستان و هند می‌تواند سرنوشت جنگ را در اروپا تغییر دهد.

آزادی‌خواهان هندی و به‌ویژه مسلمانان هند تاکید داشتند که افغانستان نه تنها از آنها حمایت همه‌جانبه کند، بلکه خود درگیر جنگ شود. برداشت غالب در آن زمان این بود که افغانستان «دروازه هند» است. برآورد آلمان این بود که اعلام جنگ از سوی امیر افغانستان می‌تواند نقطه آغاز رستاخیزی علیه بریتانیا در سراسر آسیای میانه و شبه‌قاره هند باشد.

تناقضات

امان‌الله خان و دیگر حامیان جنگ معتقد بودند که پیروزی با آلمان است

اما واقعیت‌هایی که هیات حامل پیام جهاد در افغانستان با آنها برخورد، از نظر نیدرمایر « هم جالب و هم متضاد » بود. زیرا به نوشته فیض‌محمد کاتب تاریخ‌نگار دربار امیر حبیب‌الله، میزان حمایت از جهاد در میان مردم به حدی بود که اگر امیر آن را رد می‎کرد، می‎ترسید که «تارک امر خدا و رسول و سلطان معظم و جهاد گفته تکفیرش نمایند و اختلالی در مملکت پدید آرند ».

به علاوه مردم عادی، بخشی از دستگاه سلطنت، خانواده‎های پرنفوذ سیاسی و نظامی و حتی نیمی از اعضای خاندان سلطنتی از جنگ با انگلیس و روسیه حمایت می‎کردند. آنها دادن پاسخ مثبت به ندای جهاد خلیفه عثمانی را وظیفه ملی و اسلامی سلطنت افغانستان می‎دانستند. اما امیر و اطرافیانش مخالف بودند.

این وضعیت را هم دولت عثمانی و آلمان و هم بریتانیا محاسبه کرده بودند. به این ترتیب، اگر افغانستان وارد جنگ می‎شد، انقلابیون هندی هم به پا می‌خاستند و احتمال این که وضعیت را در آسیای میانه و خاور میانه هم تغییر دهند بسیار زیاد بود. در آن صورت بریتانیا در منطقه وسیعی از جهان درگیر می‎شد و فشارها بر آلمان در اروپا کاهش می‌یافت.

به همین دلیل، مقامهای دولت هند بریتانیایی و شخص لرد چارلز هاردینگ فرماندار کل هند بریتانیایی، با استفاده از نفوذ خود بر امیر، به صورت مرتب از او می‎خواستند که نمایندگان قدرت‎های مرکزی را بازداشت کند. اما امیر به‎دقت جانب احتیاط را رعایت می‎کرد تا نه علیه افکار عمومی مردم و به‎ویژه حامیان جنگ در درون دولتش قرار گیرد و نه بدگمانی دولت انگلیس را به جان بخرد.

دربار دوپارچه

بخشی از نیروهای بریتانیایی هندی بودند و درگیر شدن بریتانیا در هند و افغانستان، به سود آلمان تمام می‎شد

امیر دستور داد که اعضای هیات به صورت مهمان پذیرایی شوند. آنها هم در هرات پذیرایی شدند و هم در کابل (۲۶ سپتامبر ۱۹۰۵). نیدرمایر در خاطراتش نوشته: « در کابل با چنان شادمانی استقبال شدیم که معلوم شد در این شهر غریب و بیگانه نیستیم. » شماری از ترکهای مستقر در افغانستان از جمله آموزگاران ترکی ارتش افغانستان هم در میان استقبال‌کنندگان بودند.

با این وضعیت، امیر هفته‌ها از دیدار با آنها خودداری کرد. نخستین دیدار رسمی در نیمه اکتبر در تفریحگاه پغمان صورت گرفت. هیات نامه‌های قیصر آلمان و خلیفه عثمانی را به امیر تحویل داد. او در این دیدار از دادن پاسخ صریح خودداری کرد و تصمیم خود را موکول به تصمیم « شورای خاص » دولتش کرد.

نیدرمایر در خاطراتش نوشته که امیر به هر چیزی به نگاه « معامله » می‎دید و « تحت تاثیر انگلیس » بود. ولی یک برادر و دو پسرش مخالف نظر او بودند. در این مدت گفتگوها در درون دربار هم در جریان بود. اختلاف میان اعضای خاندان سلطنتی، مقامهای ارشد دولتی و حتی کارکنان ساده دفتری، دربار امیر را عملا دوپارچه کرده بود.

موافقان: آنها را بخور!

نیدرمایر در کابل

سه خانواده در دستگاه سلطنت افغانستان بسیار نفوذ داشتند: خانواده‌ مصاحبان، خاندان چرخی و خاندان طرزی. هر سه خانواده طرفدار جنگ بودند. طرزی‌ها به دلیل سالها اقامت در ترکیه عثمانی و با الهام از ناسیونالیسم ترکی، با اندیشه ملی‌گرایی به کشور بازگشته بودند. محمود طرزی پدر دو عروس امیر به شدت مخالف انگلیس بود.

چرخی‌ها به صورت سنتی ارتشی و از مخالفان سرسخت انگلیس بودند. غلام‌حیدر چرخی فرمانده کل ارتش دوره عبدالرحمان خان و چهره سرشناس آنها بود. خانواده مصاحبان از جمله محمدنادر و برادرانش به دلیل داشتن حس ملی‌گرایی حامی جنگ بودند. سران این خانواده از نسل‌های گذشته مصاحب امیران بودند و به همین دلیل به آنها « مصاحبان » می‌گفتند.

همچنین شماری دیگر از مقامهای ارشد دولتی از جمله محمدحسین خان مستوفی‌الممالک وزیر مالیه و برخی از اعضای « شورای خاص » دولت شامل این گروه می‌شدند. وارتان گریگوریان از سه گروه حامی جنگ در درون دربار نام برده: محافظه‌کاران ضدانگلیس به رهبری سردار عنایت‌الله، میانه‌روان طرفدار ترکیه به رهبری محمود خان طرزی و جوانان رادیکال به رهبری امان‌الله خان.

به این ترتیب، بخشی از آل یحیی یا خاندان سلطنتی هم با آنها همنوا بود: نصرالله خان نایب‌السلطنه برادر و امان‌الله خان عین‌الدوله و عنایت‌الله خان معین‌السلطنه پسران امیر. حامیان جنگ به لحاظ تفکر سیاسی همه ملی‌گرا بودند. هدف کلی آنها استقلال و بازپس‌گیری مناطق قبایلی از هند بریتانیایی بود. آنها تاکید داشتند که باید به دعوت هیات پاسخ مثبت داده شود.

به نوشته فیض محمد کاتب، نصرالله خان و عنایت‌الله خان هفته‎ای یک تا دو بار به اقامتگاه هیات در باغ بابرشاه می‌رفتند و شبانه با اعضای هیات گفتگو می‌کردند. نشریه سراج‌الاخبار کانون تبلیغات ضدانگلیس شده بود. نیدرمایر نوشته که محمود طرزی در مقاله‎ای خطاب به امیر نوشت: « آقا، قبل از این که ترا بخورند، تو آنها را بخور! »

تصور حامیان جنگ بر این بود که پیروزی با آلمان است و اگر افغانستان در آغاز با شکست هم مواجه شود، با پیروزی آلمان در اروپا افغانستان هم به پیروزی خواهد رسید. به علاوه تبلیغات گسترده‌ای که در میان ملی‌گراهای هندو و مسلمانان طرفدار جهاد در هند و همچنین ایران می‌شد، بر وضعیت افغانستان بی‌اثر نبود.

مخالفان؛ خودکشی نمی‎کنیم

مخالفان جنگ شامل طیفی از افراد مختلف و عمدتا نزدیک به امیر می‌شدند. بسیاری از پژوهشگران معتقدند که بیشتر آنها روابط نزدیکی با انگلیس‌ها هم داشتند. آنها در بسیاری از مسایل کلیدی با هم اختلاف نظر داشتند، اما در این مورد همنوا بودند و شخص امیر هم نظرش با این گروه بود.

عبدالقدوس اعتمادالدوله صدراعظم و محمدیوسف مصاحب، از افراد کلیدی گروه مخالفان جنگ بودند. علاوه بر آنها، یک زن هم مخالف جنگ بود: بی‌بی حلیمه بیوه عبدالرحمان پدر امیر حبیب‌الله. گفته شده که او در دربار نفوذ زیادی داشت و علاقه‌مند بود که روزی پسر تنی‌اش محمدعمر به حمایت انگلیس به تاج و تخت برسد.

امیر، ورود به جنگ علیه دو ابرقدرت را به منزله « خودکشی » می‌دانست و ابتدا در ۱۱ آگوست ۱۹۱۵ در یک « بار عام » و در حضور نماینده انگلیس از « بی‌طرفی » در جنگ سخن گفت – چیزی که انگلیس از او می‌خواست. اما این سخن را به صورت رسمی و فوری به هیات نگفت و مذاکرات را با اعضای آن برای ماه‌ها کش داد – از اکتبر ۱۹۱۵ تا ۲۲ مه ۱۹۱۶.

در این مدت امیر شیوه برخورد و مسیر گفتگوها با هیات عثمانی و آلمانی را بارها تغییر داد. هرچند آنها را مهمان می‌خواند، اما گاهی با آنها مانند گروگان برخورد می‌کرد. به همین دلیل، رئیس هیات مهمانسرای خود را « زندان آبرومند » می‌نامید و مهمانان برای مدتی اعتصاب غذا کردند. پاسخ امیر به هیات ابتدا این بود که « جهاد خوب است، اما وسایل آن را نداریم ».

بی‌طرفی

فیض‌محمد کاتب اطلاعات تازه‌ای از گفتگوهای سری امیر و شهزادگان با نمایندگان قدرتهای مرکزی در سراج‌التواریخ ارائه کرده است

امیرحبیب الله خان، در اکتبر ۱۹۱۵ جرگه‌ای به شرکت ۵۴۰ نفر از اعیان ملت و اراکین دولتی را تشکیل داد و درباره پیام هیات مشورت کرد. جرگه به بی‌طرفی کشور رای داد. پادشاه انگلیس بابت این کار رسما از امیر تشکر کرد و قول کمک سالیانه ۲.۴ میلیون روپیه و علاوه بر آن یک کمک ۶۰ میلیون روپیه ای دیگر هم داد.

با وجود این، امیر حبیب الله به گفتگوهای خود با هیات ادامه داد. او در یکی از جلسات اصلی گفتگو در ۲۴ جنوری ۱۹۱۶ شرط‌هایی را برای قبول درخواست اعلام جنگ مطرح کرد: شرط:

۱. تایید استقلال افغانستان.

۲. دادن کمکی شامل صد هزار سلاح، ۳۰۰ توپ و مهمات و ۱۰ میلیون پوند.

۳. گشودن راه ایران برای رساندن کمک از آلمان به افغانستان.

اما امیر حبیب الله، فردای آن روز به حافظ سیف‌الله خان نماینده انگلیس گفت که علی‌رغم امضای معاهده با هیات، « بی‌طرفیم و با شما دوستیم ». در عین حال، او نمی‌خواست که با دادن پاسخ صریح به هیات، موافقان جنگ در درون دربار و خاندان خود را ناراحت کند، چرا که آنها هم از قدرت زیادی برخوردار بودند.

براساس اطلاعات جلد چهارم سراج‎التواریخ نوشته فیض‌محمد کاتب که اخیرا منتشر شده، حبیب‌الله خان به علاوه گفتگوهای رسمی، گفتگوهای سری هم با هیات آلمانی و ترکی انجام می‎داد. از جمله شبی سران نمایندگی سه کشور عثمانی، آلمان و اتریش را در قصر دلگشا ملاقات و به صورت کتبی با آنها گفتگو کرد.

او گفتگوها را به نقطه‎ای کشاند که اعضای هیات خود تایید کردند که افغانستان حتی برای یک ماه هم توانایی جنگ با دو همسایه قدرتمندش را ندارد و منافع آن در بی‎طرفی است. فردای آن روز نصرالله خان به تصور این‌که امیر پیشنهاد شورای دولتی مبنی بر حمایت از جهاد را امضا کرده، به دفتر برادرش رفت، اما امیر برعکس، متن گفتگوی خود با هیات را به او داد و مبهوتش کرد.

طرزی خطاب به امیر حبیب‌الله خان: آقا، قبل از این که ترا بخورند، تو آنها را بخور!

پادشاه افغانستان در این بازی با رقیبان خودی، همسایگان و قدرتهای مرکزی، می‌خواست که امتیازات اصلی مورد نظرش را از بریتانیا بگیرد که شامل پول بیشتر و آزادی بیشتر در روابط خارجی می‌شد – خواست‌هایی که بریتانیا برآورده نکرد و عثمانی‌ها و آلمانی‎ها به صورت پراگنده از کشور بیرون شدند.

آنچه به عنوان نتیجه رد درخواست هیات عثمانی و آلمانی نصیب سلطنت امیر حبیب‌الله شد، حفظ بی‎طرفی افغانستان در جنگ جهانی اول بود که این کشور را از جنگ ویرانگری که آینده آن قابل پیش‌بینی نبود، محفوظ نگهداشت، ولی دستگاه سلطنت و حتی خاندانش را دوپارچه کرد.

علاوه برآن، رد فتوای جهاد شأن امیر را در نزد مردم تنزل بخشید و از او تصویر پادشاهی بی‎تفاوت درباره استقلال کشور ارائه داد.

برخی گفته‌اند که این امر در قتل امیر هم بی‌تاثیر نبوده است. پیامد این موضع امیر حبیب الله خان همچنین باعث تقویت روحیه ضدانگلیسی و استقلال‎طلبی در کشور شد.

Published in: on 29 juin 2014 at 5:18  Laissez un commentaire  

دختر 12 ساله بهبهانی از ترس مدرسه خودکشی کرد

ساعت نه صبح بود. فرنوش بیدار شد، میهمان داشتند. خواهرش پس از مدت‌ها میهمانشان بود. روزهای پایانی تعطیلات عید نوروز بود و تعطیلات هم نفس‌های آخرش را می‌کشید. فرنوش حین درست کردن صبحانه داشت به دخترش فکر می‌کرد. روزشنبه نازنین باید به مدرسه می‌فت. فرنوش می‌دانست نیازی به کنترل کردن درس و مشق نازنین نیست. او دختر مسئول و حتی تا حد زیادی وسواسی بود که تا وقتی مشق‌هایش را آماده نمی‌کرد رخت و لباس مدرسه را از تنش درنمی آورد.

فرنوش نمی‌دانست این وسواس از پیگیری‌های همسرش ناشی می‌شود یا از سخت گیری‌های مسئولین مدرسه؟ گذاشت تا نازنین تا دیر وقت بخوابد چرا که می‌دانست دخترش تمام طول روزهایش را پی انجام درس و مشق مدرسه است. نازنین دختر شادی نبود. بیشترین نگرانی‌اش درس خواندن بود. همسرش به این اخلاق نازنین می‌بالید و هر بار میان قوم و خویش‌ها این اخلاق نازنین را یادآوری می‌کرد اما فرنوش می‌دانست چیزی کم است. به نظر می‌رسید رفتار و وسواس نازنین طبیعی نیست.

صدای تلفن که بلند شد، نازنین هم از خواب پرید. رنگ پرده و لرزان گوشه آشپزخانه ایستاده بود و مات و حیران مادرش را نگاه می‌کرد: « همکلاسی‌ام بود. می‌گفت باید در طول این تعطیلات روی شال گردن حرفه و فن و درس عملی چهل رج می‌بافتیم. اصلا نمی‌دانستم»

نازنین سراسیمه بود.« وای مادر تو می‌گویی حالا چه کنم؟ فقط یک روز مانده به باز شدن مدرسه و من حتی کاموا ندارم»

فرنوش می‌دانست حالا دیگر سیزده بدرشان قیامت شده با این خبر. هیچ مغازه ای باز نبود. قانع کردن نازنین امکان نداشت. با خودش فکر می‌کرد واقعا در آن مدرسه چه می‌گذرد که هر اتفاقی در مورد مدرسه تا این حد دلشوره بار است؟

مثل روز برایش روشن بود که دخترک تا روز شنبه در این استرس باقی خواهد ماند اما مشکل قابل حل نبود چون هیچ خرازی باز نبود.

صدای بگو مگوی نازنین با پدرش می‌آمد. او یک دانش آموز استثنایی و باهوش و ذکاوتی مثال زدنی بود که هر سال با نمره‌های خوبی فارغ التحصیل می‌شد. طاقت پدر به سر رسید و با فریاد پدر، نازنین به گوشه اتاقش خزید و دیگر هیچ نگفت.

یکی دو ساعت بعد صدای باز و بسته شدن محکم در کمد و تق تق های نامتعارفی از اتاق نازنین به گوش می‌رسید. فرنوش آن صداها را جدی نگرفت. لابد نازنین از سر قهر در کمد را بهم کوبیده. او مشغول میهمان‌هایش شد و به کلی نازنین را از خاطر برد. اما وقت نهار هم خبری از نازنین نشد. نگران شد. در اتاق نازنین قفل بود هر چه در زد فایده نداشت. عمه پیشنهاد کرد آینه را بگذارند زیر در تا ببیند اوضاع از چه قرار است؟ شاید خوابش برده یا قهر کرده. آینه را که فرستادند زیر شکاف در، صحنه دهشتباری بود. نازنین 12 ساله را دیدند که از رخت آویز کمد دیواری بلند اتاقش آویزان بود.

در را شکستند اما کار از کار گذشته بود. نازنین با گره دادن دو روسری مادرش به رخت آویز کمد و رها کردن بالش‌های زیر پایش جان خود را گرفته بود دقایق زیادی از مرگش گذشته بود. بعدها پزشکی قانونی در گزارشش آورده بود که بدن نازنین پر از کبودی‌هایی بوده که از سر تقلا ایجاد شده‌اند. و مچ دستش هم شکسته بوده و جا به جای بازویش خونمردگی ایجاد شده بود.

مرگ نازنین، دخترک 12 ساله بهبهانی، تنها درد پدر و مادر داغدارش نبود. آن‌ها باید بار شایعات رنگارنگ را هم به دوش می‌کشیدند. پچ پچ های غیرمنصفانه، پدر و مادر داغدیده را رنج می‌داد. اینکه دخترک شاید بی­ سیرت شده؟ شاید با کسی ارتباط داشته؟ شاید پدرش به دلایل ناموسی او را کشته باشد؟ دامنه شایعات به جایی رسید که فرنوش حین ضجه‌هایش در مراسم عزاداری به حاضران التماس می‌کرد که ما را بی­ آبرو نکنید. ما داغ اولاد دیده‌ایم. نازنین فقط 12 سالش بود و هیچ شناختی از جنس مخالف نداشت. او دختر درس خوانی بود. فریاد فرنوش جگر هر بیننده ای را می‌خراشید: «نازنین خطایی نکرده به خدا. نازنین به خاطر یک شال گردن مرده است»

نازنین اولین و آخرین قربانی خودکشی در سنین پایین نیست. هر ساله آمار چندین و چند مورد ازاین دست خودکشی‌ها به ثبت می‌رسند . برخی از این موارد رسانه ای می‌شوند و برخی دیگر به علت نگاه دین به مسئله خودکشی پنهان نگاه داشته می‌شوند.

از جمله موارد خودکشی کودکان که افکار عمومی را بسیار دل آزرده کرد، خودکشی «محمد مهدی» بود. شهریور سال 90 «محمد مهدی» به تقلید از کاراکتر سریال پنج کیلومتر تا بهشت که در شب‌های ماه رمضان منتشر می‌شد، خودش را کشت. پدر خانواده در آن ساعت شوم سر کار بود و مادر برای خرید خانه را ترک کرده بوده.

محمد مهدی 12 ساله و برادر شش ساله‌اش در خانه تنها بوده‌اند او به برادرش می‌گفته که می‌خواهد مثل سریالی که شب قبل تماشا کرده روح شود، به خانه همسایه‌ها، محل کار پدر و همه جا سرک بکشد و ببیند دیگران در موردش چه می گویند. او یک روسری به میله بارفیکس قلاب کرد و سرش را داخل آن قرار داد تا حلق آویز شود.

در یک تحقیق علمی «امیدوار رضایی» و «طاهره ثقه الاسلام» مواردی از خودکشی کودکان ده تا 13 ساله ای را که در طول یک دوره چهار ساله برای درمان به بیمارستان لقمان مراجعه کرده‌اند را مورد ارزیابی قرار داده‌اند. در این دوره چهار ساله 60 کودک بین شش تا 13 سال به خاطر اقدام به خودکشی به بیمارستان لقمان مراجعه کرده‌اند که بر اساس این تحقیق و از این تعداد 62 درصد پسر و 38 درصد دختر بودند. خودکشی‌ها در روزهای آخر هفته و در ساعات 6 تا 12 شب بیشتر انجام گرفته و مهم‌ترین عوامل استرس زا، خانواده گسسته و مشکلات تحصیلی بوده است. در 93 درصد موارد خودکشی با دارو انجام گرفته و از نظر بیماری‌های زمینه ای، افسردگی بیشترین بیماری را شامل می‌شده است.

این دو محقق به نتیجه رسیده‌اند که 40 درصد کودکان رفتار خودکشی را از طریق تلویزیون و در مراتب بعدی از مادر و افراد خانواده یاد می‌گیرند.

روانپزشکان بر این باورند که افزایش خودکشی در نوجوانی به علت انتظارات نامتعادل از والدین، فقر، آشفتگی وضعیت خانواده، درگیری و مشاجره مابین والدین و نیز بروز تمایلات ضد اجتماعی در نوجوانان است. به باور آنان مشکلات عاطفی حاد در خانواده و فقدان انسجام خانوادگی، خودپنداره نوجوانان را ضعیف می‌کند و زمینه را برای خودکشی او فراهم می‌سازد.

Published in: on 29 juin 2014 at 5:00  Laissez un commentaire  

بازداشت و شکنجه‌ کولبران کرد از سوی نیروی انتظامی در ماکو


بازداشت و شکنجه‌ کولبران کرد از سوی نیروی انتظامی در ماکو

ژوئن 29, 2014

download (4)در حالیکه نیروهای مرزبانی ایران در ماکو کولبران را مورد تیراندازی و ضرب و شتم قرار داده و ٣ نفر را دستگیر کردند، معاون سیاسی و امنیتی اورمیه از تشدید سرکوب کولبران و کاسبکاران خبر داده است.

به گزارش منابع خبری ، نیروهای انتظامی ایران به سمت گروهی از کولبران کرد در قره‌سو، واقع در شهرستان ماکو، تیراندازی کرده و ضمن ضرب و شتم کولبران، ۳ تن از آنان را بازداشت کردند.تاکنون از محل نگهداری این افراد اطلاعی در دست نیست .

همزمان، فرمانده هنگ مرزی شهرستان مریوان در گفتگو با خبرگزاری ایرنا از کشف و ضبط آنچه که 537 میلیون ریال ارز قاچاق خواند در نوار مرزی این هنگ خبر داده و گفته مرزبانان این هنگ با جدیت تمام تلاش خود را برای کنترل کامل نوار مرزی بکار خواهند برد.

در همین حال، معاون سیاسی امنیتی استاندار اورمیه اعلام کرد با هرگونه عبور و مرور غیرمجاز از مرزهای استان با شدت تمام برخورد می شود.

علیرضا رادفر به ایرنا گفته افرادی که در معابر غیررسمی اقدام به رفت و آمد کنند بدون تردید با برخورد شدید نیروهای مرزبانی مواجه می شوند.

طبق این گزارش، مبارزه با آنچه که قاچاق مرزی خوانده شده از اولویتهای امسال مسئولان نظامی، انتظامی و مرزبانی اورمیه اعلام شده است.

با وجود اعتراضات بین المللی، طی سالهای گذشته سرکوب وحشیانه کولبران و کاسبکاران و کشتار آنان توسط نیروهای مسلح ایران به شدت افزایش یافته است. سخنان  مقامات ایرانی در واقع دستور و یا چراغ سبزی به نیروهای مرزبانی است تا بدون اینکه تحت تعقیب قرار گیرند به قتل عام شهروندان کرد به بهانه حمل کالای غیرمجاز و عبور و مرور از مرز بپردازند.

سازمان ملل متحد در گزارشهای سالانه خود با اشاره به تبعیضات عمیق اقتصادی ایران علیه کردستان می گوید: بسیاری از شهروندان کرد در عمل راهی جز کولبری و کاسبکاری جهت امرار معاش ندارند. سازمان ملل ضمن محکوم کردن کشتار کولبران از رژیم ایران خواسته که در رفع تبعیضات گامهای اساسی بردارد و امکان اشتغال مردم کرد را فراهم کند.

Published in: on 29 juin 2014 at 4:45  Laissez un commentaire  

روایت دردهای من… قسمت هشتم رضا گوران

 

روایت دردهای من… قسمت هشتم
رضا گوران 

 

 

 

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند     تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

همه از بهر تو سر گشته و فرمان بردار      شرط انصاف  نباشد که  تو فرمان نبری

اما………                                                                                                                                  

پس از آنکه  سه هم وطن توسط تشکیلات به مبلغ ناچیزی خریداری شده و آنها را به زور مجبور کرده بودند در تشکیلات مخوف و سرکوبگر کر و کور و لال بمانند، ولی آنها مقاومت به خرج می دادند و حاضر به تسلیم شدن در برابر تشکیلات نبودند جسته و گریخته هر بار به نوعی اعتراض خود را در جمع نشان می دادند و خواستار رهایی میشدند. در مقابل بجای آنکه از آنها عذر خواهی و دلجویی به عمل آید و رهایشان کنند، توسط قداره بندان باند تشکیلاتی و انقلابی!! چند نفره رجوی با سلاح تهدید به مرگ هم شدند!. از لحظه‌ای که آنها شرح حال خود را بازگو کردند و از بسیاری افراد دیگر که آنها نیز درباتلاق تشکیلات گرفتار شده بودند شنیدم  که به اجبار و زور و تهدید مانده اند. خودم هم شخصا داشتم تجربه میکردم و همان بلا بر سرم نازل میشد. از این بابت کلافه شده بودم و آرام و قرار از من گرفته شده و نمی دانستم از کجا و چه نقطه ای شروع کنم چرا که هیچگاه در زندگی ام نه چنین موجوداتی را دیده بودم و نه شنیده بودم. آدم میداند با دزد و قاتل چه معامله بکند اما زمانی که در دست رهبرانی نامرد و مریدانی نافهم گیر میکنی دیگر داستان ساده نیست…

بعد از مدتی فکر کردن و در خود پیچیدن نمی دانم از سر استیصال بود و یا از روحیه روستایی یا جوانمردی یا هر چیز دیگری قاطعانه تصمیم گرفتم به هر قیمت با آن باند تبهکار که درلوای مبارزه با رژیم  و در زیر پرچم و با پشتیبانی مالی و لجستیکی  صدام حسین  دست به هر جنایت و خیانت و وطن فروشی زده و میزدند و هر چه دلشان می خواست و میلشان می کشید بر سر فرزندان ایران زمین می آوردند، مبارزه کنم و زیر بار این خفت و خاری نروم. اگر آدم روشنفکری نبودم اما مردانگی را می شناختم … و آن لحظه ای بود که احساس کردم نیاز نیست خیلی کتاب خوانده باشی تا از پس این اعجوبه های فریبکاری برآیی. احساس کردم در وجود آدم گوهری است که بسیار برتر از این صحنه سازیها  و قلدر منشی ها عمل میکند…. مهم این بود که لحظه ای بخودم می آمدم و به انسانیت ام رجوع میکردم و اجازه نمیدادم دیگر این عنصر از من گرفته شود.

دو نمونه:

از روزی که کمال پ از دست نیروهای امنیتی اطلاعاتی ملاها فرار کرده بود و بعد از من به سازمان پیوسته بود هر روز رشید و مسئولین دیگر با کلی کتاب و کاغذ، او را به اتاقی می بردند و چند نفره دوره می کردند از جمله احمد حنیف نژاد، منوچهر الفت،  حسین فضلی و…. تحت فشار و زور قرار می دادند که  مجبورش کنند در نامه ای «فرخ  نگهدار» مسئول سازمان فدائیان را محکوم کند! تا سازمان مجاهدین آن محکومیت را در رسانه ها انتشار دهد. کمال هم زیر بار نمی رفت واستدلال میکرد و می گفت: من در دهه 50 و 60 چریک بوده ام و حبس تحمل کرده ام، از آن زمان تا حالا  دنبال زندگی شخصی بودم  سالهاست از آنها دور افتاده ام  و در صحنه اصلی و واقعی مبارزه حضور فعالی نداشتم بنابر این در حد و توان من نیست و آنقدر آگاهی ندارم که کسی را محکوم کنم ، اما مسئولین مربوطه ول کن معامله نبودند و دست از فشار بر نمی داشتند.

 باور کنید گاهی اوقات کمال را که پا به سن گذاشته بود می دیدم با چشمان گریان و سرخ شده، افسرده و ژولیده و پژمرده و خسته از دست آنها که ساعت ها او را چند نفره دوره کرده و تحت فشار روحی وروانی شدیدی قرار می داند. به بیرون از اتاق اعترافگیری که می آمد، حال و نای راه رفتن نداشت. تنم می لرزید و نمی دانستم چطوری به یک هم رزم ودوستی که در زندان با هم آشنا شدیم و طی سالیان در ایران باهم صادقانه فعالیت مخفی داشتیم و حالا گرفتار شده بود کمک کنم. فقط به خودم لعن و نفرین می فرستادم. در نهایت و بعد از مدتها جدال، کمال زیر بار نرفت و قاطعانه به خواسته  آنها پاسخ رد داد و گفت حاضرم توسط سازمان اعدام شوم ولی از چیزی که اطلاعی ندارم یک کلمه نمی نویسم و ننوشت.

ای کاش کمال خودش همه بلاها و فحاشی ها، توهین ها و شکنجه هایی که درطول زندان و شکنجه گاههای باند رجوی طی 30 ماه انفرادی در قرارگاه اشرف متحمل شد بیان کند و همچنین علی نازنین که او هم بی نهایت زجر و رنج و شکنج، توهین و تحقیر شکنجه گران رجوی را به مدت 30 ماه سلول انفرادی تحمل کرد بنویسند و به مردم ایران گزارش کنند، هر کدام از آنان یک دنیا ناگفته دارند و سکوت کرده اند البته من وکیل و وصی کسی نیستم ولی چون ما با هم بودیم مجبور شدم چند سطر ازبلاهایی که به ناحق بر سر آنها و خیلی های دیگر آوردند را بیان کنم و بنویسم.

در خواست خروج از سازمان       

 فوقا به  دو نمونه اشاره کردم، اما داستان به همین جا ختم نمیشد. موج اعتراضات بسیار گسترده بود. بسیاری افراد که با حقه و فریب پایشان به آنجا رسیده بود متوجه شده بودند که نه از کار در اروپا خبری است و نه حقوق و مزایا!! آنها تا رسیدن به داخل قرارگاه فکر کرده بودند برای یک شرکت خارجی که در دست مهندسان ایرانی است باید کار کنند و درمقابل حقوق خوبی دریافت می کنند تا برای خانواده هاشون به ایران بفرستند. بندگان خدا اطلاعی از مبارزه! و سیاست! نداشتند… گنگ و سرگردان، مات و مبهوت در دخمه اشرف دور خود می چرخیدند. در فرصت هایی که گیر می آمد با یکدیگر درد دل میکردیم و به حال هم تاسف می خوردیم.

گاها من و علی و کمال با نفرات همشهری که اکبر آماهی از ایران آورده بود صحبت میکردیم… بتدریج فضای گیجی و ابهام جای خود را به یک فضای مقابله و واکنش در برابر این تشکیلات حقه باز میداد  و نهایتا در همان زمانی که ما در پذیرش بودیم اکثریت افراد خواستار خروج از آنجا و بازگشت به ایران و یا طبق قولی که داده شده بود،اعزام به خارجه شدند.

من و کمال وعلی با مشورت چند نفر دیگردلایل مان  برای«خارج شدن» را روی کاغذ آوردیم. در آن نوشته از ابتدای ورود به  تشکیلات سازمان  فاکت به فاکت،  انحصار طلبی، مجاهد سازی، دروغ گویی ها و حقه بازیها، رفتارهای بسیار ناپسند و فضای آلوده به فساد چه در مورد افراد تازه وارد و چه  مسئولین تشکیلات را بیان کردیم  و در پایان متذکر شدیم  اگر مبارزه با رژیم به این معناست ما آنرا نمی خواهیم و پیش کش خودتان باد. بنابراین هر « قراردادی » با سازمان و تشکیلات بسته ایم و یا « امضاء » کرد‌ه ایم از آن لحظه به بعد معتبر نیست و باطل است. درپایان نامه هم  نوشتیم اگر خدای ایران زمین هم  انحصار طلب ، مزدور بیگانه، فریبکار،  ظالم و دروغگو و…. باشد قرارداد با او هم« قابل ابطال» است….

 آن موقع هنوز شهامت و جسارتی را که با خود بهمراه آورده بودیم داشتیم و با همان روحیه برخورد میکردیم غافل از اینکه این کارها و روحیات چه بلاها که بسرمان نخواهد آورد.

نامه ارسال شد… اما هیچ جوابی ازطرف مسئولین دریافت نکردیم.

درخواست نشست با مسئولین دادیم ولی آنها زیر بار نمی رفتند وحاضر نشدند. با اصرار و پا فشاری مستمرما گفته شد: باید نشست جمعی برگزار شود و « جمع » تصمیم بگیرد و تکلیف شما را مشخص کند که با شما چه رفتاری شود!! قبول کردیم و بعد از چند روز درسالن غذا خوری با مسئولیت و رهبری حسین فضلی جلاد جلسه شروع شد. جلسه ای که از قبل برنامه ریخته بودند تا ما را سرکوب کرده و صدای اعتراضمان را خاموش کنند. بین بیست تا سی نفر از مسئولین و دست اندرکاران ورودی و یا پذیرش را گرد آورده بودند. تمام افراد جدیدالورود که به 100 نفر بالغ می شدند نیز در سالن حاضر بودند.

حسین فضلی صحبت اش را با فرافکنی و توجیه کردن فریبکاریها و اینکه همه این کارها بخاطر مبارزه با رژیم آخوندی بوده را شروع کرد…

در وسط جمع بلند شدم و از روی نوشته ای که از قبل آماده شده و در بالا ذکر کردم یک به یک فاکت آوردم و استدلال کردم که سازمان و تشکیلات آنها گروگانگیر، انحصار طلب خود بین ،فریبکار و مجاهد ساز است و مزدور صدام حسین، دروغگو و فاسد هستند و هر ساعت و روز در برابر هر اعتراض حقی  که توسط افراد گرفتار صورت می گیرد « قرارداد و امضاء» که به صورت عوام فریبانه ای توسط مسئولین ازفرد ساده و گول خورد گرفته اند را به رخ او می کشند و هشدار میدهند که « قرارداد امضاء کرده اید » و هیچ  حق و حقوقی ندارید باید بسازید و بسوزید.

در ادامه اعتراضم به موارد زیر مجددا اشاره کردم:

 ـ مسئولین تشکیلات، کمال که یک فرد چریک فدائی است را با زور و ارعاب و تهدید تحت فشار شدید  روحی روانی  قرار دادند که نامه محکومیت ازاو گرفته و برعلیه رهبر و یک سازمان سیاسی بکار ببرند.  

 ـ رضا و نصیر و حیدر که در سالن و جمع حضور دارند سازمان آنها را به مبالغ 120 هزار تومان خریداری کرده اند. آنها خواستار رهایی هستند ولی تشکیلات به زور آنها را نگه داشته و بنده با خواهر حشمت در میان گذاشتم او قول آزادی داد ولی نه تنها آزاد نگردیدند بلکه با سلاح تهدید به مرگ شدند.

ـ موارد متعدد آوردن نفر از ایران با دورغ و فریب

ـ اشاره به داستان آموزش کلت توسط آن فرمانده نامرد و کثافتکاریش. و سایر مواردی که همه در جریان آن قرار داشتند و شهره عام و خاص بود…

ـ اشاره به داستان دو فرمانده انقلاب کرده مریم که در گوشه اتاق نماز شب می خوانند!! و به جای اینکه آنها را تحت پیگیری قرار دهند مرا یک هفته بازداشت کردند و تحت فشار قرار دادن برای نوشتن « اشتباه نامه » که معادل همان « توبه نامه » رژیم است…

در پایان خواندن بیانیه خواستار رهایی از دست تشکیلات شدیم و گفتم قراردادی که با آنها امضاء کردیم از آن لحظه به بعد هیچ سندیتی ندارد و بخاطر دلایلی که ذکر کردم  باطل است. گفتم حتی قرار داد بستن با خدا هم قابل ابطال است چه برسد به ابطال قرارداد کلاهبرداری.

در حین خواندن گزارش و «اعلام جدائی و برائت» از سازمان و تشکیلات مخوف آن، مسئولین و فرماندهانی  که در نشست حضور داشتند شلوغ کاری و اعتراض می کردند و به هر بهانه ای داد و بیداد و سر و صدا راه می انداختند تا صدای من خوب شنیده نشود. البته آنها غافلگیر شده بودند والا که اصلا نمی گذاشتند کار به اینجا برسد. حسین فضلی که دید هم خودش و هم باند و تشکیلات خلافکارش، پنهانکاریشان رو و افشاء شد یک مرتبه برافروخته و عصبی و با حالت پرخاشگرانه ای داد زد: بچه ها  کی دست کی را رو می کند؟! بچه ها که همان مسئولین و فرماندهان و دست اندرکاران قسمت ورودی بودند، با صدای بلند گفتند: دشمن دست دشمن را رو می کند. حسین فضلی یک مرتبه با دستش به من اشاره کرد و با انگشت اشاره با بد اخلاقی و بی نزاکتی تمام  که خاص  دم و دستگاه رجوی است گفت: بگیریدش این دشمن و پاسدار خمینی است،!

 دوستان من و تعدادی از افراد پذیرش شروع به اعتراض کرده و گفتند او حق ندارد پاسخ ما را با این اتهامات بدهد. قداره بندان و عربده کشان تشکیلات که صحنه را چنین دیدند وارد معرکه شده و با داد و بیداد جلسه را به هم ریخته و شروع به تهدید افراد کردند. با سر و صدا جملگی از سالن خارج شدیم. بیش از دوسوم نفرات همچنان اعتراض میکردند و می گفتند ما نمی خواهیم اینجا بمانیم. مسئولین تشکیلات بخصوص حسین فضلی و رشید  بر شدت تهدیدات خود افزودند و با شدت برای افراد خط و نشان میکشیدند، داد می زدند کار شما کار نفوذیها و پاسدار هاست و اگر میخواهید نابود نشوید و ثابت کنید رژیمی و پاسدارخمینی نیستید، دشمن نیستید، دست بر دارید وبه طرف ما بیائید و برگردید و……..

  نفرات از کلمات زهر آگین و فضای جنجالی هیاهو و ارعاب مسئولین و فرمانده هان چنان  وحشت زده شدند که از خود بی خود و قالب تهی کردند وبا ترس و هراس از عاقبت کار و تهدیدات آنها عقب کشیده و پراکنده میشدند و پس از دقایقی  12 نفر پا بر جا ماندند و در برابر آن همه هجمه هراس آور مقاومت به خرج دادند. از آن سو و دراین درگیری به ارتششان خبر داده بودند دو سه ایفا نیروی مسلح آورده و کنار پارک درختی  مترصد و منتظر سرکوب و دستورآتش به سوی افراد به جان آمده و خواهان خروج بودند.

 در نهایت با هدایت از بالا دستی ها دو تا خودروی جیپ آمده و ما 12 نفررا سوار کردند و از ورودی به دو مجموعه بالاتر از آنجا منتقل کردند، در حین سوار شدن علی عصبی شده بود یک آیفا در حال تردد از آنجا می گذشت که یک مرتبه علی به قصد خودکشی از پشت خودروی جیپ خودش را به زیر چرخ های آیفای پرت کرد که راننده ایفا ترمز کرد و با سر به داخل درختان کنار جاده منحرف شد. درهمان لحظه رشید سرخ شده و با پرخاش و هتاکی داد می زد و می گفت: ما خودمان این کاره هستیم! شما نمی توانید ما را با این اقدامات کاذب بترسانید! و وادار به عقب نشینی کنید، «هنوزمجاهد خلق را نشناخته اید!!»  ما تجربه شاه و شیخ داریم!!«مگر اینجا شرکت ترانزیت است!!» هر کس هر زمان دلش خواست بیاید و هر زمان دلش خواست برود! کور خواندید احمق های رژیمی و….

اعمال سرکوبگرانه « افتضاحی » برایشان بوجود آورده بود که نگو و نپرس! ظاهرا « قیام عمومی » در آنجا شکل گرفته بود و « ارتش آزادیبخش »!! برای سرکوب قیام وارد عمل شده بود! درآن روز چپ و راست، من و علی و کمال را تهدید به مرگ میکردند و با بی حرمتی و بد دهنی تمام ما را رژیمی و پاسدار می خواندند . از اینکه  دستشان را رو کرده و در مقابلشان ایستاده بودیم خونشان بجوش آمده بود. « جمهوری دموکراتیک اسلامی » و مناسبات « مافوق دموکراتیک »را بوضوح میشد در آنجا مشاهده کرد!

 12 نفر را بازداشت کردند. فرماندهان ارتش آزادیبخش!! که گویا اصلی ترین دشمنانشان را در جنگ پیدا کرده بودند، با پرخاشگری و بی احترامی و بی نزاکتی تمام با زور و فشار خواستار شدند هر فرد داخل یک اتاق برود که همگی قبول نکردیم و باز بور شدند. مسئولین اصلی حسین فضلی علی فیضی شبانگاهی (رشید) فائزه حصار (خواهر حشمت) بودند در لحظه آخر با تهدید و ارعاب مسئولین و فرماندهان دست اندرکار سرکوب و اختناق دو باره افراد ترسیدند و 3 نفر دیگر برگشت خوردند و ما 9 نفر در بازداشت ماندیم.

در اتاقی از ساختمانهای اسکان بازداشت شدیم و در آنجا رشید و حشمت و نبی ووو…. ول کن معامله نبودند چپ و راست می آمدند و زمین و زمان را به هم می بافتند. وقتی میدیدند دستشان به جای نمی رسد عصبی می شدند و تهدید می کردند. اکبر آماهی برای سیگار کشیدن به بیرون از ساختمان رفت و در آنجا رشید با کله پزی چند دقیقه ای اکبر را از ما جدا کرد و با خود برد صدا زدم  اکبر داری چه کار می کنی؟ سرش را پایین انداخته بود و هیچ چیزی نمی گفت، فقط رشید در حالی که دست اکبر را در دست گرفته بود با دست دیگرش بر پشتش زد و با خنده و تمسخر گفت این  پهلوان «انقلاب خواهر مریمی کرده » و نمی توانید او را مثل خودتان از مبارزه  ببرانید! و سلاح شهدا را زمین بندازد! در جواب گفتم ( کدام  مبارزه؟ کدام سلاح؟ منظورت سلاحهای صدام حسین است؟).

 اکبر آماهی زاده مریم رهائی!!

به اکبر و امثالهم در مناسبات تشکیلاتی، زادگان مریم رهائی می گفتند.

در آن روزگار اکبر آماهی تا لحظه ای که در ورودی او را دیدم با تشویق و ترغیب  مسئولین مجاهدین 9 نفر را فریب داده و با محمل کار و خوشگذرانی و اروپا به ورودی سازمان آورده بود. به تک تک آنها چه آنهای که مرا می شناختند و چه نمی شناختند اسم مرا گفته بود، تعدادی از آنها  که همدیگر را از قبل می شناختیم  از من گله می کردند  که چرا اکبر را به سازمان فرستادم که همه را با دروغ و دغل بدبخت بکند، تنها می گفتم شرمنده شماها هستم. اکبر با وعده و وعید و دروغ همه را فریب داده و به آنجا کشانده  بود، چند بارهم  توسط همان افراد کتک خورده ولی فایده نداشت، هر بار مسئولین سازمان  پول زیادی به اکبر میداند او به داخل ایران می رفت و پول خرج می کرد و به انواع و اقسام دروغ های بی پایه و اساس  که مسئولین سازمان به او دیکته کرده بودند متوسل  شده و جوانان مردم که خانواده هاشون با بدبختی و بیچارگی آنها را بزرگ کرده بودند فریب می زد و به قرارگاه اشرف می کشاند، در مجموع بعدها مطلع شدم  نزدیک به 20 نفر گول خورده را به سازمان کشانده بود.  اسامی تعدادی ازآنها به شرح زیراست.

احمد  و- امیر  ز – محمد خ – امیر  چ – حمید گ – علی غ – امید ح – سیاوش – قباد – کوروش- علی ک  و…..

البته راز داستان اکبر کشف شد و بصورت عام همه در جریان قرار گرفتند. داستان از این قرار بود که اکبر با پول کلانی که برای ماموریت می گرفت، پایش که به ایران میرسید هر خوشگذرانی و کثافتکاری که دلش می خواست میکرد و شعله انقلاب خواهر مریم را در جای جای « میهن خونبار » بر افروخته نگه میداشت… بماند که رویم نمی شود وارد جزییات شوم. فقط همینجا اشاره کنم که نهایتا اکبر با تشویق من با دو نفر دیگر به بهانه ماموریت خودروئی را برداشته و از قرارگاه جلولا فرار کرده و پی زندگیشان رفتند!

در روزهای قبل از درگیری و « روز انقلاب » یاد چهره اکبر می افتادم که بخاطر استعمال  بیش از حد مواد مخدر از حال رفته و….  او را بدور از چشم جاسوسها و مخبرین به کناری می کشیدم و از او خواهش و تمناء می کردم که بیشتر از آن ادامه نداده و بچه های مردم را فریب ندهد، اما او سرش در آخوری بود که این حرفها به گوشش فرو نمی رفت.

چند روزی در بازداشت بودیم و با هم صحبت و مشورت میکردیم که چه باید بکنیم نهایتا با عقل ساده آن دوران و آن جماعت به این نتیجه رسیدیم که : «گذشت زمان و تاریخ به ما ایرانیها آموخته دستی را که نمی توانید قطع کنید باید ببوسید تا زمان مناسب فرا رسد».

ما گرفتار گروهی مخرب و بی رحم و قصی القلب شده بودیم. دلیلی نمی دیدیم که بیش از این خود را دچار مصیبت کنیم. نباید بیشتر از آن مقاومت را ادامه بدهیم فقط باید هر طوری شده تک به تک افراد جان خود را بدر ببرند. تصمیم گرفتیم که فیلم بازی کرده و در ظاهر و در تنظیم رابطه روزانه در تشکیلات همانند اکبر ثابت کنند انقلاب مریمی کرده اند و انقلاب ایدئولوژیک حق و درست بوده، بنابراین حاضرند به ماموریت داخله بروند و کلی نیروی انسانی  را برای سازمان جذب و وصل کنند بعد هر زمان که به ماموریت اعزام شدند، بروند و هرگز بر نگردند. و این سناریو را به اجرا گذاشتیم و در نتیجه همان طور هم شد.

از روز اول بازداشت تمام مسئولین و دست اندر کاران هر کدام به نوبت خود می آمدند و تهدید می کردند و می گفتند دیدید ما بیدی نیستیم که با هر بادی بلرزیم. بعد که ما تغییر موضع دادیم و انقلاب خواهر مریم را در وجودمان جاری کردیم!! آنها نیز یک چرخش  180 درجه به خرج داده و شروع به تشویق ما کرده و خواستار شدند به تشکیلات برگردیم، رشید می گفت: اخه مردهای حسابی شما  بعد از این همه سال فعالیت در داخله دیگر چرا؟ سازمان از شما توقع دیگری داشت؟! مگر بچه همین خانواده نیستید مگر نمی دانید برادر مسعود گفته: ( من مفت کسی را بدست نیاوردم که مفت از دستش بدهم!) اگر صد بار دیگر الم شنگه کاذب راه بیندازید باز بچه همین خانواده هستید! ووو……  با افراد بازداشتی صحبت می کردند و آنها در ظاهر می پذیرفتند و« صف باطل ما را ترک می کردند و به صفی تا تهران» می پیوستند.

 یک هفته بعد علی و حوضش مانده بود! سپس ما سه نفر یعنی علی و کمال و بنده با مشاهدات و تنظیم رابطه عناصر انقلابی و مجاهد دو آتشه انقلاب کرده مریم پاک رهایی، به حقانیت عصاره جادوئی و مشکل گشای انقلاب ایدئولوژیک درونی آنها پی بردیم و تصمیم گرفتیم از سر نیاز خودمان!! به درون تشکیلات برگردیم وجرعه ای از آن انقلاب بنوشیم! با وضعیت پیش آمده الکی دل خود را خوش کردیم تا وعده دو ماهه برای اعزام به ماموریت صبر ایوب داشته باشیم، در وعده مقرر اگر برای جذب  نیرو ما را به ایران فرستادند به جای آن راه خود را کج کرده وبه کردستان و سلیمانیه برویم…. بالاخره بعد ازسه هفته بازداشت بدون نوشتن « توبه نامه » (اشتباه نامه) وهیچ شرط و شروطی به ورودی برگشت خوردیم!

همیشه و در همه حال مسئولین و دست اندر کاران تشکیلات باند رجوی با هیاهو مدعی هستند: که در سر درب سازمان نوشته شده( فدا و صداقت). این گروه منحرف و مخرب تنها از این شعر و شعار کاذب دم می زنند، نه تنها  آنها بویی از فدا و صداقت نبرده اند  بلکه بویی از انسان و انسانیت و وجدان و شرافت و عرق ملی و میهن پرستی هم نبرده اند، کافی است به هر دوز و کلکی  شده در دام و تورشان اسیر شوید،  همانند حشره ای که درلانه عنکبوت گرفتار و اسیر می شود و دور پا و سر و بالها و در نهایت سر تا پای طعمه را در بر میگیرد و هیچ راه گریزی باقی نمی گذارد. به قول خودشان کافیست « تنت به تنشان سائید شود» برای همیشه فتیله پیچ می شوید.

پانویس:

(1)علی فیضی شبانگاهی (رشید) یکی از مسئولین ورودی و یا پذیرش مجاهدین بود از او تهمت های ناروا وکلمات زهر آگین وآسیب های جدی من و سایرین دیدیم، خداوند روحش را قرین رحمت خودش کند. در تاریخ 1392.6.10  همراه 52 و یا 53 عضوء دیگر ازاعضای بالای سازمان گفته شد توسط مزدوران رژیم کشته شده.

شنبه 7 تیر 1393 برابر با 28 ژوئن 2014

علی بخش آفریدنده (رضا گوران) 

 

 

Published in: on 29 juin 2014 at 4:41  Laissez un commentaire  

هشتم تیرماه سالگرد اعدام ددمنشانه روح انگیز دهقانی

هشتم تیرماه سالگرد اعدام ددمنشانه روح انگیز دهقانی

هشتم تیرماه ۱۳۹۳ سی و سومین سالگرد اعدام روح انگیز دهقانی – ….. پس از آن که دژخیمان رژیم ولایت فقیه روح انگیز را با مشت و لگد و سیلی و تازیانه شکنجه کردند چند بار نیز به روح انگیز تجاوز کردند! گفته شده است که برای خوار کردن روح انگیز و درهم شکستن او دژخیمان رژیم آخوندی حتی با شیشه نوشابه نیز به او تجاوز کردند! پس از آن که روح انگیز تیرباران شد دژخیمان لاشه روح انگیز را برهنه کردند و این بار با لوله تفنگ و شلیک چند گلوله، به لاشه او نیز پس از مرگش تجاوز کردند! …..

 

در زمان رژیم پادشاهی و پیش از برپائی سازمان چریک های فدائی خلق ایران به جز حزب توده ایراننیروی بزرگ چپ گرای دیگری در میان سازمان های سیاسی ایران دیده نمی شد! حزب توده ایران دانش سیاسی ارزنده ای داشت و بهترین نوشته های اندیشمندان بزرگی مانند کارل هاینریش مارکس فیلسوف نامدار آلمانی و ولادیمیر ایلیچ اولیانوف (لنین) اندیشمند بزرگ روس را گردانندگان حزب توده به همه جا فرستاده بودند اما حزب توده در زمان رژیم پادشاهی برای کاستی های فراوانی که روس پرستی یکی از آنها بود زمینگیر شده بود و چون کاری در میدان کردار انجام نمی داد چپ گراهای ایرانی امیدشان را به حزب توده از دست داده بودند! از این روی پس از آن که پاره ای از چپ گراها در نوزدهم بهمن ماه سال ۱۳٤۹ به پاسگاهی در شهر سیاهکل و در استان گیلان شبیخون زدند از گردهمائی آن چپ گراها با چپ گراهای خراسان و آذربایجان سازمانی به نام چریک های فدائی خلق ایران برپا شد!  

سازمان چریک های فدائی خلق ایران در زمان رژیم پادشاهی مانند حزب توده دانش سیاسی خوبی نداشت اما چون کسانی که از برپا کنندگان آن سازمان بودند برای زمینگیر شدن حزب توده از آن حزب نومید شده بودند از این روی به نبرد با رژیم پادشاهی پرداختند! نبرد سازمان چریک های فدائی خلق ایران با نیروهای رژیم پادشاهی که چند سال به درازا کشید خونبار بود و صدها کشته و زخمی و زندانی به جای گذاشت که بسیاری از این نبردها در تهران و با روش جنگ چریکی شهری رخ می دادند، از سوی دیگر در همان زمان یک سازمان دینی به نام سازمان مجاهدین خلق ایران که در سال ۱۳٤٤ برپا شده بود نبرد با رژیم پادشاهی را آغاز کرد و فراورده نبرد سازمان مجاهدین خلق ایران با نیروهای رژیم پادشاهی هم صدها کشته و زخمی و زندانی بود.

بخشی از چپ گراهای آذربایجان گروهی تبریزی بودند و کسانی مانند علیرضا نابدل، صمد بهرنگی،کاظم سعادتی، بهروز عباس زاده دهقانی، روح انگیز عباس زاده دهقانی، اشرف عباس زاده دهقانی و ….. در میان آنها دیده می شدند، صمد بهرنگی در شهریورماه سال ۱۳٤۷ هنگام شنا در رود ارس در آب خفه شد! روح انگیز عباس زاده دهقانی که دختر یک کارگر بود خواهر بهروز عباس زاده دهقانی و اشرف عباس زاده دهقانی و همسر کاظم سعادتی بود، روح انگیز عباس زاده دهقانی در سال ۱۳٤۶ و یک سال پیش از مرگ صمد بهرنگی با کاظم سعادتی زناشوئی کرده بود و پس از زناشوئی با کاظم سعادتی دارای دو فرزند پسر شده بود، در فروردین ماه سال ۱۳۵۰ علیرضا نابدل در تهران دستگیر شد و در پی دستگیری علیرضا نابدل در اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۰ اشرف و بهروز از سوی سازمان اطلاعات و امنیت کشور (س.ا.و.ا.ک) شناسائی و دستگیر شدند! بهروز در زیر شکنجه های ساواکی ها کشته شد و اشرف پس از شکنجه های فراوان به زندان قصر فرستاده شد!

پس از دستگیری علیرضا نابدل و پیش از دستگیری اشرف و بهروز دهقانی در تهران، کاظم سعادتی در تبریز دستگیر شده بود اما چون كاظم مخفی نشده و وانمود کرده بود که با سیاست کاری ندارد و کارهای اشرف و بهروز که از خویشاوندان او بودند پیوندی با او ندارند توانست ساواکی ها را بفریبد! كاظم در همان روز بازداشتش ساواکی های تبریز را فریفت و به خانه اش برگشت! او به دروغ در بازجوئی هایش گفته بود كه شاید امشب دوستانش همراه بهروز به خانه آنها بیایند! و گفته بود که چون از دوستداران اعلیحضرت همایونی شاهنشاه آریامهر است در دستگیری بهروز و دوستانش حتما ساواک تبریز را یاری خواهد کرد! آن شب او با دو تا طالبی نوبرانه که برای بچه ها و همسرش خریده بود به خانه آمد، درباره دستگیریش به همسرش روح انگیز گفت كه چیزی نبوده و ساواکی ها پس از چند پرسش و پاسخ ولش كرده اند! پس از این كه با بچه ها بگو و بخند كرد سرش را گذاشت و خودش را به خواب زد و ساواکی ها که دروغ های کاظم سعادتی را باور كرده بودند پنهانی در پیرامون خانه نگهبانی می دادند!  

کاظم سعادتی برای آن که اگر دوباره دستگیر شود پس از شکنجه های ساواکی های تبریز رازهای پنهانش لو نروند بر آن شد که در آن شب خودکشی کند! کاظم سعادتی پس از خوابیدن روح انگیز و دو فرزندش بلند شد و چند قرص سیانور خورد و برای آن که از مرگش بی گمان باشد در دستشوئی پس از باز گذاشتن شیر آب رگ بازویش را با تیغ برید! نزدیكی های بامداد جیغ و داد و فریاد زن و بچه كاظم همه همسایه ها و ساواکی ها را به آنجا كشاند اما کاظم سعادتی پیش از رسیدن به بیمارستان مرده بود! ساواکی ها خانه کاظم سعادتی را زیر و رو کردند اما همسر و دوستانش برخی از نوشته ها و یادداشت های دردسرساز را پیشاپیش پنهان کرده بودند! روح انگیز دهقانی زمانی این رویداد خونبار و از دست رفتن همسرش را می دید که زمان کوتاهی از زاده شدن دومین فرزند او نمی گذشت! و پس از چندی نیز کشته شدن برادرش بهروز در زیر شکنجه ساواکی ها و زندانی شدن خواهرش اشرف بر رنج های او افزودند و در این زمان بود که سرپرستی دو فرزند خردسال و مادر پیرش را به گردن گرفته بود!   

دو سال گذشت و در فروردین سال ۱۳۵۲ اشرف دهقانی پس از دو سال زندانی شدن توانست از زندان قصر بگریزد و در پی این رویداد ساواکی ها روح انگیز دهقانی و مادرش را بازداشت کردند! روح انگیز و مادرش سه ماه در بازداشت به سر بردند و در این هنگام فرزند شیرخوار روح انگیز را نیز ساواکی ها از او جدا کرده بودند اما به هر روی روح انگیز و مادرش را ساواکی ها آزاد کردند، سرانجام پس از کشته و زخمی و زندانی شدن صدها تن از چریک های فدائی خلق و مجاهدین خلق در نبرد با رژیم پادشاهی و پس از دیوانه بازی های فراوان محمدرضا پهلوی که جز نابودی رژیم پادشاهی فرجامی نداشت مردم ایران در سال ۱۳۵۷ به جای انقلاب دست به انتحار زدند! انتحاری به نام انتحار اسلامی! و در پی انتحار اسلامی در سال ۱۳۵۷ زندان آریامهری جای خود را به دوزخی بی همتا در جهان به نام جمهوری اسلامی ایران داد!  

★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★

روح انگیز دهقانی در پادگان تبریز روز پنجشنبه ۲۶ بهمن ماه ۱۳۵۷

 

 

انتحار اسلامی در تهران و در تاریخ یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ رژیم پادشاهی را از میان برده بود و می رفت که ایران در سایه رژیم آخوندهای مفت خور دوزخی بی همتا در جهان شود اما در تبریز نیروهای رژیم پادشاهی تا چند روز همچنان بر سر کار بودند و آخوندهای تبریز برای آن که همه چیز را در دست داشته باشند از مردم می خواستند که از گلاویز شدن با نیروهای رژیم پادشاهی خودداری کنند و گام به گام نیروهای آخوندی را به نهادهای گوناگون رژیم پادشاهی در تبریز فرستاده و آنجاها را می گرفتند و یکی از جاهائی که آخوندها می خواستند آنجا را در دست داشته باشند پادگان تبریز بود! برای همین آخوند منفور و فاسد و جنایتکار عبدالحمید باقری بنابی به پادگان تبریز فرستاده شد تا پادگان تبریز و جنگ افزارهای آن به دست دیگران نیفتند! آخوند عبدالحمید باقری بنابی که با هزاران آدمکشی و شکنجه و سرکوب دشمنان رژیم در آذربایجان و تاراج های میلیاردی و باندبازی های مافیائی و تقلب های انتخاباتی و گندکاری های فراوان دیگر یکی از سیاهترین کارنامه ها را در میان آخوندهای رژیم ولایت فقیه دارد در خاطراتش بی آن که نامی از روح انگیز دهقانی ببرد درباره او چنین گفته است:  

………. بعد از دستگیری سرلشکر بیدآبادی از پادگان تبریز بیرون آمدیم، ناگهان چشممان افتاد به انبوه بی شمار مردمی که تمام خیابان ارتش را پر کرده بودند و شعار می دادند، ساعتی قبل که ما آمدیم این همه جمعیت نبود، در بین مردم دسته های سیاسی و گروه های مخالف رژیم هم بودند مثل فدائیان خلق، مجاهدین خلق و ….. این گروه ها از بین مردم شعار می دادند: « ارتش باید منحل شود! » وقتی وضع را چنین دیدم به یقین دانستم که اینها به پادگان تعرض خواهند کرد، نیروهای نظامی و محافظان پادگان هم در این حالت مقاومت نخواهند کرد چرا که هر کس به فکر خود بود که به دست مردم نیفتد! از آنجائی که احتمال تصرف پادگان را بسیار قوی دیدم یکی دو نفر از همراهانم را به دنبال آیت الله قاضیفرستادم تا تشریف بیاورند شاید به خاطر ایشان از آشفتگی اوضاع کاسته شود! آن بزرگوار هم بدون معطلی آمد! بنده خطرناک بودن وضع پادگان و شعارهای گروه های کمونیست را به استحضار ایشان رساندم، فرمود: « چاره ای جز این نیست که با این جماعت حاضر صحبت کنیم، شاید آرام شوند! » آن گاه به این جانب گفت: « شما با این مردم حرف بزنید، سعی کنید آرام شوند و این فتنه بخوابد! »

من با صدائی بلند شروع به سخنرانی کردم ….. اما گروه های کمونیستی، مجاهدین، فدائی ها و افراد فرصت طلب دیگری که بعدها سر از حزب خلق مسلمان درآوردند شروع به سر و صدا کردند و وضع آرام شده را به هرج و مرج کشاندند! آن گاه زنی جوان، جسور و زبان آور را که ظاهرا از چریک هایفدائی خلق بود بالای سر خود بلند کردند! آن زن شروع کرد به داد و بیداد و تحریک مردم و گروه های کمونیستی و با تمام پر روئی و با صدای بلندی گفت: « ای رفقا، دوستان و مردم عزیز، حرف های این آقا همه بیجاست! اینها می خواهند وضع را به نفع رژیم شاه حفظ کنند، گول این حرف ها را نخورید، ما باید خودمان ارتش را در اختیار بگیریم و آن جنایتکاران آدمکش و ضد خلق را از پادگان بیرون بیندازیم، اسلحه مال مردم است، باید در دست مردم و فرزندان شجاع مردم و دست خودمان باشد تا دشمنان از آن در کشتن خلق و فرزندان قهرمان خلق سوء استفاده نکنند! » آن زن سخنانی قریب به این مضمون و با الفاظ بسیار تحریک آمیز گفت و وضع به هم خورد به طوری که دیگر قابل کنترل نبود و گروه های مزبور از در و دیوار به داخل پادگان ریختند! ………. ( خاطرات حجة الاسلام والمسلمین شیخ عبدالحمید بنابی – مرکز اسناد انقلاب اسلامی )

داستان پادگان تبریز این چنین است که روز پنجشنبه ۲۶ بهمن ماه ۱۳۵۷ مردم تبریز که می دیدند در تهران رژیم پادشاهی از میان رفته است اما در تبریز کارگزاران رژیم پادشاهی همچنان کارها را در دست دارند برای گلایه راهپیمائی کرده و نخست به کوچه مقصودیه و جلوی خانه آخوند سیدمحمدعلی قاضی طباطبائی رفتند، سپس با راهپیمائی و شعاردهی به میدان ساعت رفتند، سپس به خیابان شاهپور شمالی (ارتش شمالی کنونی) رفتند، سپس به میدان دانشسرا رفتند، راهپیمایان سپس به خیابان خاقانی و از آنجا به میدان ساعت و سه راه فردوسی و چهار راه شهناز (چهار راه شریعتی کنونی) و شهناز جنوبی (شریعتی جنوبی کنونی) رفته و از آنجا به خیابان کمربندی رسیدند و سپس راهپیمایان از خیابان کمربندی به جلوی پادگان رفتند، در این هنگام آخوند سیدمحمدعلی قاضی طباطبائی رسید و سخنان کوتاهی درباره نظم و آرامش گفت و رفت، سپس آخوند عبدالحمید باقری بنابی با خودروی بنزی به رنگ قهوه ای روشن از راه رسید.

آخوند عبدالحمید باقری بنابی پس از پیاده شدن به بام خودروی بنز رفت و سخنانی آخوندی را با ایه و حدیث برای رام کردن مردم گفت، سپس روح انگیز که در کنار چند تن دیگر در دویست متری بنابی و نبش راه زیر گذر پادگان تبریز بود سخنانی را با شور و خشم گفت و مردم از راه زیر زمینی به بخش دیگر پادگان رفتند اما آن چنان که بنابی می گوید روح انگیز را مردم بر روی دوش خود نگرفته بودند و روح انگیز که چادر سپید رنگ گلداری داشت بر روی زمین ایستاده بود نه بر دوش مردم! در این هنگام از برجک های نگهبانی پادگان تبریز چند تیر هوائی شلیک شدند و آخوند بنابی بی درنگ سوار بنز شد و در رفت! اما روح انگیز و مردمی که او را همراهی می کردند به انبار بزرگ جنگ افزارهای پادگان تبریز نرسیدند و به انبار کوچکی که جنگ افزارهای کلانتری ها را نیروهای ارتش گردآوری کرده و در آنجا نگهداری می کردند رسیدند و در آنجا نیز تنها چند ششلول اسمیت – وسون و چند تیربار سبک مانند یوزی و چند تفنگ کهنه که در کلانتری ها به کار می رفتند یافتند!

سپس روح انگیز بی آن که خودش جنگ افزاری در دست داشته باشد با چند تن دیگر که او را همراهی می کردند از راهی که رفته بود برگشت و یکی از کسانی که همراه روح انگیز رفته بود کمال کیانفر بود که توانسته بود یک تیربار یوزی به دست آورد، در این میان وابستگان و هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران که پیشاپیش بخش های گوناگون پادگان تبریز را شناسائی کرده بودند بدون هیاهو و به آرامی صدها تفنگ و تیربار و تپانچه و نارنجک و انبوهی فشنگ را از چند انبار بیرون کشیده و با خودروهائی که پیشاپیش آماده کرده بودند از پادگان تبریز بیرون بردند! پس از این رویدادها از رادیو تبریز که به دست هواداران روح الله خمینی افتاده بود گفته شد که سرتیپ حسن ارزیلی به فرماندهی پادگان تبریز رسیده است و از مردم خواسته می شد که هر گونه جنگ افزاری را که در دست دارند بازپس دهند!

★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★

چند دستگی در میان فدائیان

پس از انتحار اسلامی در سال ۱۳۵۷ و آغاز به کار رژیم جمهوری اسلامی ایران نخستین کاری که این رژیم انجام داد سرکوب همه کسانی بود که با برنامه های این رژیم دوزخی ناسازگار بودند و از سال ۱۳۵۸ سرکوب کسانی که با کشورداری با فرهنگ و روش های زمان برده داری و شترچرانی همراهی نمی کردند در برنامه کاری نهادهای این رژیم گنجانده شد! بدبختانه در خردادماه سال ۱۳۵۹ بخشی از سازمان فدائیان که نام نادرست « اکثریت » به روی آنها گذاشته شد با فلسفه بافی های خنده دار گفتند که از رژیم جمهوری اسلامی ایران پشتیبانی خواهند کرد و بدبختانه حزب توده ایران نیز به فدائیان اکثریتی پیوست و از رژیم آخوندی پشتیبانی کرد! پشتیبانی فدائیان اکثریتی و توده ای ها برای گرفتار شدن آنان در گرداب دنباله روی از مردم کوچه و خیابان (پوپولیسم) بود که این کار اکثریتی ها و توده ای ها جز خودکشی سیاسی نام دیگری نمی توانست داشته باشد! سپس به جز « اکثریت » و « اقلیت » گروه های ریز و درشت دیگری نیز از میان فدائیان بیرون آمدند و سرانجام بزرگترین سازمان کمونیست خاورمیانه با پیشینه درخشان سیاسی تکه پاره شد و از میان رفت! 

هنوز یک ماه از آگهی پوپولیستی اکثریتی ها و توده ای ها نگذشته بود که روح الله خمینی در تیرماه ۱۳۵۹ با آسوده شدن از فدائیان و توده ای ها بر ضد سازمان مجاهدین خلق ایران سخنرانی کرد! در پی سخنرانی روح الله خمینی سازمان مجاهدین خلق ایران که خواستار درگیری با رژیم آخوندی نبود ناچار شد همه دفترهای خود را در سرتاسر ایران ببندد! پس از آن هر روز با بهانه های گوناگون چند درگیری با هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران از سوی نیروهای رژیم به راه می افتاد و چند تن نیز کشته یا زخمی می شدند تا آن که سرانجام سازمان مجاهدین خلق ایران در سی خرداد سال ۱۳۶۰ ناچار از روی آوردن به نبرد با رژیم ولایت فقیه شد و پس از سی خرداد سال ۱۳۶۰ فدائیان اقلیتی و مجاهدین و هواداران چند سازمان سیاسی دیگر هزار، هزار تیرباران شدند! البته پس از آسوده شدن روح الله خمینی از چند سازمان سیاسی و سرکوب آنها نوبت به همان اکثریتی ها و توده ای هائی رسید که سه سال پیاپی و در سال های ۱۳۵۹ – ۱۳۶۰ – ۱۳۶۱ می گفتند: زنده باد خمینی!

از سال ۱۳۶۲ سرکوب توده ای ها و اکثریتی ها از سوی رژیم ولایت فقیه آغاز و هزاران تن از توده ای ها و اکثریتی ها دستگیر، بازجوئی، شکنجه و تیرباران شدند! از سال ۱۳۶۲ اکثریتی ها و توده ای های پوپولیست از خواب بیدار شده و پی بردند که با هواداری از رژیم دوزخی ولایت فقیه دست به خودکشی سیاسی زده اند اما چه سود که دیگر دیر شده بود و بدون شلیک حتی یک تیر از سوی اکثریتی ها و توده ای های پوپولیست و بدون کشته شدن حتی یک تن از سردمداران رژیم آخوندی به دست چنین کسانی، هزاران تن از چپ گراهای پوپولیست توده ای و اکثریتی مانند گوسپندانی که به کشتارگاه برده می شوند به دار آویخته و یا تیرباران شدند و نیروی سیاسی بزرگی که می توانست در ساختن ایران بدون آخوندیسم به کار گرفته شود از میان رفت! البته هم اکثریتی ها و هم توده ای ها این وجدان سیاسی را داشتند که کردار خودشان را در هواداری از رژیم آخوندی نکوهش کنند و از همگان پوزش بخواهند اما چه سود که با پشیمانی و پوزش خواهی زیان های کوبنده ای که به بار آمدند جبران شدنی نبودند!

★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★★

دستگیری و اعدام روح انگیز عباس زاده دهقانی در تبریز

در این گیر و دار روح انگیز نه وابسته به سازمان فدائیان خلق ایران – اکثریت بود و نه وابسته به سازمان فدائیان – اقلیت! و روح انگیز و خواهرش اشرف وابسته به گروه کوچکی از فدائیان که همچنان با نام و آرم این سازمان در زمان رژیم پادشاهی کارهای سیاسی می کرد بودند، بوق های تبلیغاتی رژیم آخوندی گفته اند که روح انگیز در خانه اش انبار بزرگی از جنگ افزارها را نگهداری می کرد و خانه روح انگیز کانون برنامه ریزی برای نبرد با رژیم آخوندی بود! بدبختانه برخی از دشمنان رژیم نیز چنین دروغ هائی را باور کرده اند و برای نمونه در پاره ای از نوشته ها آمده است که روح انگیز که زنی بسیار دلاور و جنگجو بود خانه اش از ستادهای جنگ با رژیم بود و ….. و ….. و ….. پرسش این است که یک زن تنها که شوهرش مرده است و دو کودک خردسال را نیز سرپرستی می کند و بدون داشتن درآمدی به درد بخور خودش و کودکانش با گرسنگی روزگار می گذرانند چگونه می تواند از خانه کوچک و کاهگلیش ستادی برای فرماندهی نبرد با رژیم برپا کند؟

باری روح انگیز را سرانجام سرکوبگران رژیم آخوندی پس از ریختن به خانه اش و زیر و رو کردن آن دستگیر کردند، درباره رفتار ددمنشانه و شکنجه های فراوانی که به روح انگیز پس از دستگیریش در زندان تبریزداده شد گزارش های فراوانی در دست هستند! این گزارش ها نشانگر آن هستند که پس از آن که دژخیمان رژیم ولایت فقیه روح انگیز را با مشت و لگد و سیلی و تازیانه شکنجه کردند چند بار نیز به روح انگیز تجاوز کردند! گفته شده است که برای خوار کردن روح انگیز و درهم شکستن او دژخیمان رژیم آخوندی حتی با شیشه نوشابه نیز به او تجاوز کردند! کسی که حکم اعدام روح انگیز را داد آخوندسیدحسین موسوی تبریزی بود، پس از آن که روح انگیز تیرباران شد دژخیمان لاشه روح انگیز را برهنه کردند و این بار با لوله تفنگ و شلیک چند گلوله، به لاشه او نیز پس از مرگش تجاوز کردند! البته با این ددمنشی ها روح انگیز و کسانی مانند روح انگیز هرگز خوار نشدند و آنان که خوار شدند گردانندگان و هواداران رژیم ولایت فقیه هستند!

روح انگیز نه بمبی ترکانده و صد تن را کشته بود و نه تیرباری به دست گرفته و پنجاه تن را به رگبار بسته بود و دژخیمان رژیم ولایت فقیه زنی پاکدامن و درستکار و رنجدیده را که گناهی جز نپذیرفتن خرافه های آخوندی نداشت پس از ددمنشانه ترین رفتارها با وی در تاریخ هشتم تیرماه ۱۳۶۰ در زندان تبریز اعدام کردند و پس از اعدام ددمنشانه روح انگیز روزی – نامه های رژیم آخوندی نوشتند که روح انگیز دهقانی جاسوسه آمریكائی اعدام شد! و از او با واژه هائی مانند معروفه! و بدکاره! و ….. نام بردند! سپس بوق های تبلیغاتی رژیم آخوندی و روزی – نامه های آنها داستان هائی درباره انبار جنگ افزار بودن خانه روح انگیز و ستاد فرماندهی بودن خانه کاهگلی زنی گرسنه و دردمند و درمانده به نام روح انگیز ساختند! کودکان خردسال و گرسنه و بی مادر مانده روح انگیز پس از اعدام مادرشان همچنان با چشمانی گریان در پشت در چشم به راه مادر مهربانشان مانده اند تا از راه برسد و آنها را در آغوش بگیرد!

 

 

 

Published in: on 29 juin 2014 at 4:25  Laissez un commentaire  

اسناد محرمانه جاسوسان جنگ جهانی اول منتشر شد

ماتا هاری، جاسوس و رقاص هلندی

برای اولین بار از زمان جنگ جهانی اول به این سو، اسناد بازجویی، نامه‌های شخصی و تصاویر محرمانه مربوط به جاسوسان این جنگ که در اختیار ام آی فایو (MI5)، سازمان اطلاعات داخلی بریتانیا بود، منتشر شده‌اند.

برای اولین بار اطلاعاتی در مورد آرتور رنسام، نویسنده سرشناس انگلیسی که خالق یکی از آثار معروف ادبیات کودک است و ماتا هاری، زن جاسوس هلندی که به جرم جاسوسی برای آلمان‌ها اعدام شد، منتشر شده‌ است.

آرتور رنسام که برنده بزرگ‌ترین جوایز ادبی کودک و نوجوان شده، در سال ۱۹۱۷ برای جاسوسی برای بریتانیا به روسیه رفته بود، و نیروهای اطلاعاتی بریتانیا هراس داشتند که او با جاسوسی برای روسیه، به عنوان جاسوس دوجانبه عمل می‌کند.

بیش از ۱۵۰ پرونده مربوط به جاسوسان جنگ جهانی اول در فرمت دیجیتال در اختیار عموم قرار داده می‌شود.

کلیکآرشیو ملی بریتانیا این اسناد را در چارچوب مراسم یکصدمین سالگرد جنگ جهانی اول منتشر می‌کند.

ماتا هاری با شلیک جوخه اعدام کشته شد

در میان اسناد منتشر شده، گزارش‌هایی در باره نظارت و زیرنظر قرار دادن احزاب و سازمان‌هایی مثل حزب بلشویک، حزب کمونیست بریتانیا، اتحادیه پیشاهنگان پسر وجود دارند.

چهره‌های سیاسی مانند لئون تروتسکی و ولادیمیر لنین نیز تحت نظر بودند.

اسناد و مدارکی هم در باره ازرا پاوند، شاعر و نویسنده آمریکایی و ادیت کاول، پرستار معروف بریتانیایی که جان سربازان زیادی از هر دو طرف درگیر را نجات داد، منتشر شده‌اند.

چه کسی جنگ جهانی اول را آغاز کرد

چه کسی جنگ جهانی اول را آغاز کرد

سر مکس هیستینگز – کارشناس تاریخ نظامی

‌آلمان

هیچ کشوری به تنهایی مسوول درگرفتن جنگ نیست، اما به نظر می‌رسد سهم آلمان از همه بیشتر باشد. این کشور در ژوئیه ۱۹۱۴ (تیر و مرداد ۱۲۹۳) به تنهایی قادر بود جلوی وقوع فاجعه را بگیرد. برای این کار کافی بود « چک سفیدی » را که در حمایت از حمله احتمالی اتریش به صربستان در اختیار این کشور قرار داده بود، پس بگیرد. متأسفانه این استدلال را که صربستان کشوری سرکش بود و استحقاق مجازات شدن بدست اتریش را داشت، قبول ندارم. فکر هم نمی‌کنم که روسیه در سال ۱۹۱۴ خواهان جنگ بود. رهبران این کشور می‌دانستند که ظرف دو سال آمادگی به‌مراتب بیشتری برای ورود به جنگ خواهند داشت، چرا که تا آن موقع می‌توانستند ارتش خود را تجهیز کنند. این مسأله که آیا بریتانیا مجبور بود وارد این درگیری شود، بحث تقریبا مجزایی است. ورود بریتانیا به جنگ از اول اوت ۱۹۱۴ اجتناب ناپذیر شده بود. نظر شخصی من این است که بی‌طرف ماندن در این اختلاف گزینه قابل قبولی نبود، چون اگر آلمان در اروپای قاره‌ای پیروز از جنگ بیرون می‌آمد، پس از جنگ بهیچ وجه با بریتانیا راه نمی‌آمد. این در حالی بود که بریتانیا در آن زمان هنوز بر اقیانوس‌ها و نظام مالی جهانی مسلط بود.

سر ریچارد جِی اوانز – استاد برجسته تاریخ، دانشگاه کمبریج

صربستان

صربستان مقصر اصلی وقوع جنگ جهانی اول بود. ملی‌گرایی و توسعه‌طلبی صرب‌ها نیروهای بسیار مخربی بودند و حمایت صربستان از سازمان تروریستی دست سیاه (یک انجمن نظامی سری متشکل از ملی‌گرایان صرب) عملی بسیار غیرمسوولانه بود. مسوولیت اتریش- مجارستان هم تنها اندکی کمتر بود. این کشور واکنش بی‌تناسبی به قتل ولیعهد امپراتوری هاپسبورگ نشان داد. فرانسه روسیه را نسبت به اتریش- مجارستان جری کرد و آلمان هم اتریشی‌ها را به اصرار بر خواسته‌هایشان تشویق کرد. بریتانیا مثل آنچه در جریان بحران بالکان کرده بود، در میانجی‌گری میان طرف‌ها کوتاهی کرد، زیرا از بلند پروازی‌های اروپایی و جهانی آلمان بیمناک بود. ترس بریتانیا کاملا منطقی نبود، چرا که این کشور در سال ۱۹۱۰ در مسابقه تسلیحاتی دریایی کاملا تفوق خود را تثبیت کرده بود.

گاوریلو پرینسیپ کسی بود که فرانتس فردیناند، ولیعهد اتریش، را به‌قتل رساند

 

شاید بتوان گفت که گرایش عموما مثبت دولت‌مردان اروپایی، که بر مفاهیمی همچون غرور و شرافت مبتنی بود، انتظار کسب یک پیروزی سریع، و عقاید نشأت گرفته از داروینیسم اجتماعی، مهم‌ترین عوامل تأثیرگذار در شروع جنگ بودند. بسیار مهم است که اتفاقات منجر به درگرفتن جنگ را در زمان وقوعشان بررسی کنیم، و از تفسیر پسینی تحولات و ربط دادن آنها به اتفاقات ماه‌های ژوئیه و اوت ۱۹۱۴ اجتناب کنیم.

دکتر هدر جونز – استادیار تاریخ بین‌المللی در مدرسه اقتصاد لندن

اتریش مجارستان، آلمان و روسیه

شمار معدودی از تصمیم‌گیرندگان سیاسی و نظامی جنگ‌طلب در اتریش- مجارستان، آلمان و روسیه باعث وقوع جنگ جهانی اول شدند. قتل اعضای خاندان سلطنتی پیش از سال ۱۹۱۴ کار نسبتا متداولی بود و معمولا به جنگ منجر نمی‌شد. اما در اتریش- مجارستان نظامیان جنگ‌طلب که مقصران اصلی شروع جنگ بودند، از قتل دوک اعظم فرانتس فردیناند، ولیعهد اتریش، و همسرش بدست صرب‌های بوسنی به‌عنوان دستاویزی برای تسخیر و نابودی صربستان استفاده کردند. صربستان همسایه‌ای بی‌ثبات بود که قصد توسعه قلمرو خود و تصرف برخی سرزمین‌های متعلق به اتریش- مجارستان را داشت. صربستان که دو جنگ بالکان در سال‌های ۱۹۱۲ و ۱۹۱۳ توانش را تحلیل برده بود، در سال ۱۹۱۴ به‌دنبال جنگ نبود. دلیل سرایت جنگ به سراسر اروپا این بود که شخصیت‌های سیاسی و نظامی آلمان متحد خود، اتریش- مجارستان را به حمله به صربستان تحریک کردند. این کار آنها باعث نگرانی روسیه، حامی اصلی صربستان شد. روسیه پیش از آنکه همه راه‌های مسالمت‌آمیز را بیازماید، نیروهای نظامی‌اش را آماده جنگ کرد. این کار باعث ترس آلمان شد و در پی آن، آلمان به روسیه و متحدش، یعنی فرانسه، اعلان جنگ داد و تهاجمی بی‌رحمانه را آغاز کرد. بخشی از نیروهای آلمانی از خاک بلژیک به فرانسه حمله کردند، و به این ترتیب، پای بریتانیا که حافظ بی‌طرفی بلژیک و حامی فرانسه بود هم به جنگ باز شد.

جان رول – استاد بازنشسته تاریخ، دانشگاه ساسکس

اتریش- مجارستان و آلمان

دلیل وقوع جنگ جهانی اول یک حادثه یا شکست دیپلماسی نبود. این جنگ به‌خاطر توطئه و همدستی آلمان و اتریش- مجارستان اتفاق افتاد که می‌خواستند جنگی به‌راه بیندازند، و البته امیدوار بودند بریتانیا وارد آن نشود.

قیصر ویلهلم دوم شخصیتی خشمگین، مستبد و علاقمند به امور نظامی داشت. او معتقد بود که همه پادشاهان افرادی روشن‌بین و ژرف‌نگر هستند، به دیپلمات‌ها به دیده تحقیر نگاه می‌کرد، و باور داشت که خدای ژرمن‌ها برای او مقدر کرده که کشورش را به‌سوی عظمت رهنمون سازد. در چنین فضایی حدود ۲۰ نفری که او برای تصمیم‌گیری در مورد سیاست کشور تعیین کرده بود، در سال ۱۹۱۴ جنگ را انتخاب کردند، زیرا معتقد بودند شرایط به نفع آنهاست. فرماندهان نیروی زمینی و دریایی آلمان که بیشترین نفوذ را در دربار داشتند، جنگ‌طلبی سهل‌انگارانه‌ای داشتند و وقوع جنگ را اجتناب ناپذیر می‌دانستند. آنها معتقد بودند زمان رو به اتمام است، و مثل همتایان اتریشی‌شان بر این باور بودند که جنگ از تحمل وضیعت موجود – که از دید آنها تحقیرآمیز بود – بهتر است. در بهار ۱۹۱۴ این گروه کوچک در برلین تصمیم گرفتند دل به دریا بزنند. آنها می‌دانستند که حمایتشان از حمله اتریش به صربستان چه عواقبی خواهد داشت. اداره جزئیات اوضاع به تئوبالد فون بتمان هولوگ، صدراعظم کشوری، سپرده شد که هدفش ناکام گذاشتن تلاش‌های دیپلماتیک به منظور آغاز جنگ در مطلوب‌ترین شرایط ممکن بود. او علی‌الخصوص می‌خواست مردم کشور خودش را قانع کند که آلمان مورد حمله قرار گرفته، و در عین حال سعی داشت جلوی ورود بریتانیا به درگیری را بگیرد.

گرهارد هیرشفلد – استاد تاریخ مدرن و معاصر، دانشگاه اشتوتگارت

اتریش- مجارستان، آلمان، روسیه، فرانسه، بریتانیا و صربستان

نخبگان محافظه‌کار پروس و آلمان از مدت‌ها پیش از آغاز جنگ معتقد بودند که وقوع یک جنگ اروپایی به تحقق اهداف بلند پروازانه آلمان در مورد تبدیل شدن به یک قدرت استعماری، و همچنین دستیابی به پرستیژ نظامی و سیاسی در جهان کمک خواهد کرد.

بعضی معتقدند که بریتانیا می‌توانست تلاش بیشتری برای جلوگیری از وقوع جنگ انجام دهد

 

تصمیم آغاز جنگ بر سر یک بحران بین‌المللی نسبتا کوچک نظیر ماجرای قتل ولیعهد اتریش در سارایوو از ترکیبی از قضاوت‌های اشتباه سیاسی، بیم از دست دادن اعتبار و پایبندی لجوجانه همه طرف‌ها بر یک سیستم پیچیده ائتلاف‌های نظامی و سیاسی میان کشورهای اروپایی ناشی می‌شد. فریتز فیشر (کارشناس تاریخ) معتقد بود اهداف جنگی آلمان – به‌خصوص آنچه در جزوه معروف « طرح سپتامبر ۱۹۱۴ » آمده – در بطن تصمیم دولت آلمان برای ورود به جنگ قرار داشته است. در این طرح مطالبات گسترده اقتصادی و سرزمینی فهرست شده بودند که می‌توانستند در صورت پیروزی آلمان در جنگ مطرح شوند. اما بر خلاف آقای فیشر، امروزه بیشتر کارشناسان تاریخ این برداشت را بسیار کوته‌بینانه می‌دانند. آنها اکثرا اهداف آلمان، و البته همه کشورهای شرکت کننده از ورود به جنگ را در چارچوب رویدادهای نظامی و سیاسی آن برهه زمانی تفسیر می‌کنند.

دکتر آنیکا مومبائر – دانشگاه آزاد

اتریش- مجارستان و آلمان

کتاب‌خانه‌های زیادی پر از کتاب‌هاییست که به معمای ۱۹۱۴ پرداخته اند. آیا جنگ جهانی اول یک اتفاق بود یا از پیش طراحی شده و اجتناب ناپذیر بود؟ مسوول وقوع آن خوابگردها بودند یا آتش‌افروزان؟ بنظر من وقوع این جنگ بهیچ وجه تصادفی نبود، و در ژوئیه ۱۹۱۴ می‌شد جلوی آن را گرفت. دولت و رهبران نظامی اتریش خواهان جنگ با صربستان بودند. بلافاصله بعد از قتل فرانتس فردیناند در ۲۸ ژوئن ۱۹۱۴ (۷ تیر ۱۲۹۳) از صربستان خواسته شد تاوان آن را بپردازد، چرا که تصور می‌شد این کشور پشت توطئه قتل ولیعهد اتریش باشد. صربستان از مدت‌ها قبل موقعیت امپراتوری اتریش- مجارستان در منطقه بالکان را تهدید می‌کرد. نکته مهم این بود که کسب یک پیروزی دیپلماتیک برای تصمیم گیرندگان اتریشی بی‌ارزش و ننگین قلمداد می‌شد. در ابتدای ماه ژوئیه آنها جنگ را انتخاب کردند.

با شروع جنگ، آلمان ژنرال هیندنبورگ بازنشسته را دوباره به خدمت فراخواند

 

اما آنها برای جنگیدن با صربستان به حمایت متحد اصلی‌شان، آلمان، نیاز داشتند. تصمیم آنها مبنی بر جنگ با صربستان بدون کمک آلمان عملی نبود. دولت آلمان « چک سفید » در اختیار متحدش قرار داد، و با دادن قول حمایت بی‌قید و شرط، وین را برای استفاده از این موقعیت طلایی تحت فشار قرار داد. هر دو دولت می‌دانستند که به احتمال قریب به یقین روسیه به کمک صربستان خواهد آمد و در نتیجه، یک جنگ منطقه‌ای کوچک به جنگی اروپایی تبدیل خواهد شد. اما هر دو کشور آمادگی پذیرفتن این خطر را داشتند. تضمین حمایت آلمان به وین امکان پیش بردن طرحش را داد. « نه » شنیدن از آلمان می‌توانست بحران را مهار کند. اتریش با قدری تأخیر در روز ۲۳ ژوئیه (اول مرداد ۱۲۹۳) برای صربستان ضرب‌الاجل تعیین کرد. مفاد این ضرب‌الاجل عمدا طوری تعیین شده بود که قابل پذیرش نباشد. دلیلش این بود که اتریش- مجارستان مصمم به آغاز جنگ بود، و آلمان هم این کشور را تشویق به این کار می‌کرد، زیرا بنظر می‌رسید موقعیت بسیار خوبی فراهم شده است. در آن زمان هنوز امکان پیروزی در جنگ وجود داشت، اما روسیه و فرانسه مشغول تجهیز خود بودند و احتمالا چند سال بعد شکست دادنشان ممکن نبود. تصمیم گیرندگان اتریش- مجارستان و آلمان برای حفظ و توسعه امپراتوری‌هایشان به جنگ روی آوردند. اما این جنگ به سقوطشان منجر شد.

شان مک‌میکین – استادیار تاریخ در دانشگاه کچ، استانبول

اتریش- مجارستان، آلمان، روسیه، فرانسه، بریتانیا و صربستان

جستجوی پاسخ‌های ساده و راضی‌کننده در ذات بشر است. به همین دلیل هم نظریه مقصر بودن آلمان در شروع جنگ تا به امروز پابرجاست. بعد از حادثه سارایوو، اتریش- مجارستان با داشتن حمایت و « چک سفید » از جانب برلین موضع سفت و سختی در قبال صربستان اتخاذ کرد. بدون این پشتگرمی جنگ جهانی اول قطعا آغاز نمی‌شد. پس آلمان در شروع جنگ مقصر است. اما در عین باید توجه داشت که اگر توطئه تروریستی طراحی شده در بلگراد (پایتخت صربستان) نبود، آلمانی‌ها و اتریشی‌ها با چنین انتخاب وحشتناکی روبرو نمی‌شدند. در برلین و وین رهبران غیرنظامی سعی کردند درگیری را به منطقه بالکان محدود نگاه دارند. روسیه – که به نوبه خود از پاریس « چک سفید » گرفته بود – تصمیم گرفت که جنگ اتریش و صربستان را به کل اروپا بکشاند. در ادامه با ورود بریتانیا، جنگی که اروپایی شده بود، به منازعه‌ای جهانی تبدیل شد. روسیه پیش از آلمان فرمان بسیج نیروهایش را صادر کرد. در گرفتن این جنگ که در آن فرانسه و بریتانیا در حمایت از صربستان و روسیه مقابل قدرت‌های مرکزی قرار گرفتند، نتیجه مطلوب روسیه بود، و نه آلمان. هیچیک از قدرت‌ها بی‌تقصیر نبودند. همه پنج قدرت بزرگ درگیر جنگ در کنار صربستان در به‌راه افتادن این جنگ بزرگ مقصر بودند.

پروفسور گری شفیلد – استاد مطالعات جنگ، دانشگاه ولورهمپتون

اتریش- مجارستان و آلمان

جنگ را رهبران آلمان و اتریش- مجارستان شروع کردند. وین از فرصتی که قتل ولیعهد در اختیارش قرار داده بود برای نابود کردن رقیب بالکانی‌اش، صربستان، استفاده کرد. اتریشی‌ها به خوبی می‌دانستند که روسیه به‌عنوان مدافع صربستان نظاره‌گر صرف نخواهد بود، و ممکن است جنگی بزرگ اروپا را فرا بگیرد.

آلمان در حالی اعلام حمایت بدون قید و شرط از اتریش کرد که به‌خوبی از عواقب احتمالی این اقدام آگاه بود. آلمان سعی کرد اتحاد فرانسه و روسیه را بشکند و کاملا آماده پذیرفتن خطر ناشی از وقوع یک جنگ بزرگ بود. بعضی از نخبگان آلمانی از دورنمای آغاز جنگی توسعه‌طلبانه استقبال می‌کردند. پاسخ روسیه، فرانسه و بریتانیا دفاعی و در مقام واکنش بود. حداقل چیزی که در مورد عملکرد رهبران آلمان و اتریش در جریان بحران ژوئیه ۱۹۱۴ می‌توان گفت، این است که کاری که آنها با صلح جهانی کردند، خطر کردنی جنایتکارانه بود

دکتر کاتریونا پنل – مدرس ارشد تاریخ، دانشگاه اگزتر

اتریش- مجارستان و آلمان

بنظر من مقامات سیاسی و دیپلماتیک در آلمان و اتریش- مجارستان مسوول تبدیل منازعه‌ای محدود به بالکان به جنگی اروپایی، و نهایتا جهانی، بودند. آلمان در خانواده امپراتوری‌های اروپایی از نوعی عقده « فرزند کوچک‌تر » رنج می‌برد، و در سال ۱۹۱۴ تصور می‌کرد موقعیت مناسبی پیدا کرده تا با توسل به یک جنگ تهاجمی، توازن قوا را به‌نغع خود تغییر دهد.

بریتانیا روز ۴ اوت ۱۹۱۴ (۱۳ مرداد ۱۳۹۲) به آلمان اعلان جنگ داد

 

آلمان روز ۵ ژوئیه ۱۹۱۴ (۱۴ تیر ۱۲۹۳) با اعلام حمایت بی‌قید و شرط از امپراتوری در حال افول اتریش- مجارستان به این کشور « چک سفید » داد. اتریش- مجارستان سعی داشت کنترل خود بر صربستان یاغی را تجدید کند. این در حالی بود که آلمان می‌دانست این کار احتمالا به جنگ با روسیه، متحد فرانسه و بریتانیا، منجر خواهد شد. اما از اقدامات اتریش- مجارستان هم نباید چشم‌پوشی کرد. ضرب‌الاجلی که این کشور در روز ۲۳ ژوئیه برای صربستان تعیین کرد، طوری تهیه شده بود که پذیرفته شدن آن تقریبا محال بود. رد این ضرب‌الاجل از سوی صربستان راه را برای اعلان جنگ از سوی اتریش- مجارستان در روز ۲۸ ژوئیه (۶ مرداد ۱۲۹۳)، و در نتیجه آن آغاز جنگ جهانی اول باز کرد.

دیوید استیونسون – استاد تاریخ بین‌الملل، مدرسه اقتصاد لندن

آلمان

بیشترین تقصیر متوجه دولت آلمان است. حاکمان آلمان با تشویق اتریش- مجارستان به حمله به صربستان، امکان درگرفتن جنگ در بالکان را فراهم کردند. آنها به‌خوبی می‌دانستند که این درگیری ممکن است ابعاد بزرگتری پیدا کند. خیلی بعید بود که اتریش- مجارستان بدون حمایت آلمان چنین واکنش شدیدی نشان دهد. علاوه بر این، آلمانی‌ها با دادن ضرب‌الاجل به روسیه و فرانسه، بر شدت خصومت‌ها در سطح اروپا افزودند. بعد از رد این ضرب‌الاجل، آنها همچنین به دروغ اعلام کردند که هواپیماهای فرانسوی شهر نورنبرگ را بمباران کرده اند. نکته آخر اینکه آنها با حمله به لوگزامبورگ و بلژیک، معاهدات بین‌المللی را نقض کردند، آنهم در حالی که می‌دانستند حمله به بلژیک به احتمال قریب به یقین به ورود بریتانیا به جنگ منجر خواهد شد. البته این بدان معنا نیست که عوامل دیگری هم در این میان تأثیرگذار نبوده، یا اینکه آلمان به تنهایی مسوول بروز جنگ بوده اند. رفتار صربستان در قبال اتریش- مجارستان بشدت تحریک‌آمیز بود و بهرحال برای وقوع یک درگیری نظامی به دو طرف نیاز است. قدرت‌های مرکزی شروع کننده ماجرا بودند، اما دولت روسیه با حمایت فرانسه به استقبال درگیری رفت. بریتانیا می‌توانست با روشن کردن پیشاپیش موضعش جلوی بروز درگیری را بگیرد، اما حتی بدون در نظر گرفتن موانعی که در سیاست داخلی برای انتخاب راهی جایگزین وجود داشت، نقش بریتانیا در این زمینه بیشتر منفعلانه بود، و نه فعالانه.

Published in: on 28 juin 2014 at 6:00  Laissez un commentaire  

 طرح صهیونیست برای خاورمیانه: اسرائیل شاهاک٬ برگردان: آمادور نویدی

طرح صهیونیست برای خاورمیانه: اسرائیل شاهاک٬ برگردان: آمادور نویدی

سخنی با خواننده:

تمام جنگهایی که از زمان انتشار این کتاب در خاورمیانه بوجود آمده و همچنان ادامه دارد٬ همه بدون استثنا طبق طرح صهیونیست ها برای خاورمیانه جدید است. بر طبق این طرح صهیونیستی٬ «اسرائیل برای باید  برای زنده ماندن تبدیل به یک قدرت منطقه ای امپراتوری-امپریالیستی شود. و  کل کشورهای عرب موجود منطقه را منحل و یا به کشورهای کوچک تقسیم کرد؛ البته کوچکی در اینجا به ترکیب قومی یا فرقه ای هر کشور بستگی دارد. این سند بعنوان بازنمائی دقیق از «چشم اندازی» برای کل خاورمیانه کنونی رژیم صهیونیستی است٬ از اینرو اهمیت آن٬ نهفته در ارزش تاریخی آن می باشد و بدینوسیله توسط انجمن آمریکائیان عرب تبار فارغ التحصیل دانشگاه٬ شرکت بلمونت و ماساچوست مشترکا در سال ۱۹۸۲ منتشر شده است. »

 این کتاب از انگلیسی به فارسی برگردانده شده و زحمت ویرایش را رفیق بهنام چنگایی کشیده است که بدینوسیله از ایشان قدر دانی میشود.

اشتراک

آمادور نویدی

 

طرح صهیونیست برای خاورمیانه

ترجمه و ویرایش از عبری به انگلیسی توسط اسرائیل شاهاک

Israeli plan for Middle- east, map 

اسرائیل تئودور هرتسل (۱۹۰۴) و خاخام فیشرمن (۱۹۴۷)

تئودور هرتسل٬ بنیانگذار صهیونیسم در جلد دوم صفحه ۷۱۱ خاطرات کامل خود میگوید که این منطقه، یعنی دولت اسرائیل: «از بروک مصر تا فرات» امتداد می یابد. خاخام فیشرمن٬ عضو آژانس یهودیان فلسطین٬ در شهادت خود به کمیته ویژه تحقیق سازمان ملل در ۹ ژوئیه ۱۹۴۷ اعلام کرد: «سرزمین موعود از رودخانه مصر تا رود فرات٬ از جمله قسمتهائی هستند که بخش هائی از سوریه و لبنان نیز شامل آن می باشد».

اودید یینون

«استراتژی برای اسرائیل در سال های ۱۹۸۰»

این کتاب توسط انجمن آمریکائیان عرب تبار فارغ التحصیل دانشگاه٬ شرکت بلمونت و ماساچوست مشترکا در سال ۱۹۸۲ منتشر شده است. با این سند ویژه شماره (ISBN 0-937694-56-8) ۱

فهرست مندرجات

سخن ناشر

۱

برای انجمن فارغ التحصیلان آمریکائی عرب تبار و دانشگاهیان این قانع کننده است که در افتتاح سری جدید انتشارات و اسناد ویژه٬ مقاله اودید یینون در کیوونیم(دستورالعمل) مجله وزارت اطلاعات سازمان جهانی صهیونیسم ظاهر شده است. اودید یینون یک روزنامه نگار اسرائیلی است و قبلا در وزارت امور خارجه اسرائیل کار کرده است. به گواهی منابع اطلاعاتی و به باور ما٬ این سند صریح ترین٬ دقیق ترین، بدون ابهام ترین و به روز شده ترین استراتژی صهنویست ها در خاورمیانه است. بعلاوه٬ این سند بعنوان بازنمائی دقیق از «چشم اندازی» برای کل خاورمیانه کنونی رژیم صهیونیستی حاکم برهبری شارون و ایتان است. از اینرو اهمیت آن٬ نهفته در ارزش تاریخی آن می باشد که او آنرا در کابوسی ارائه میدهد.

۲

برای زنده ماندن اسرائیل، طرح آن ناگزیر می باید در دو محور توامان برنامه ریزی و اجرا شود. یک: او تبدیل به یک قدرت منطقه ای امپراتوری-امپریالیستی شود. و دو: باید کل کشورهای عرب موجود منطقه را منحل و یا به کشورهای کوچک تقسیم کرد؛ البته کوچکی در اینجا به ترکیب قومی یا فرقه ای هر کشور بستگی دارد. در نتیجه: صهیونیست امیدوار است که دولت ها با بنیاد فرقه ای خود تبدیل به دست نشاندگان او٬ و از قضا٬ منبع مشروعیت اخلاقی اسرائیل بشوند.

۳

این هدف ایده جدیدی نیست؛ و یا اینکه برای اولین بار در تفکر استراتژیک صهیونیست ها ظاهر نشده است. در حقیقت٬ متلاشی کردن کشورهای عربی به واحدهای کوچکتر موضوعی است که به آن باره ها مراجعه شده است. این موضوع توسط لیویا روکاچ در کتاب تروریسم مقدس اسرائیل (۱۹۸۰) بر مقیاس نسبتا کم در انتشارات (AAUG) مستند شده است. اسناد مطالعه روکاچ٬ براساس خاطرات موشه شاریت٬ نخست وزیر سابق اسرائیل٬ در جزئیات قانع کننده ای٬ طرحی صهیونیستی است که در اواسط سال های دهه پنجاه آماده و در لبنان پیاده شده است .

۴

اولین حمله گسترده اسرائیل به لبنان در سال  ۱۹۷۸ بود که این طرح را تا آخرین جزئیات اجرا کرد. حمله دوم اسرائیل به لبنان در ۶ ژوئن سال ۱۹۸۲ بود که وحشیانه تر و فراگیر از پیش روی داد با امید که بخش های خاصی از این طرح نه فقط در لبنان٬ بلکه اثرات آن سوریه و همچنین اردن را هم در بربگیرد. و به همیم خاطر اینجا باید ادعاهای عمومی اسرائیل مبنی بر تمایل به یک دولت مرکزی قوی و مستقل برای لبنان را به استهزا گرفت؛ زیرا نیت دقیقتر این است که دولت مرکزی در لبنان به نقشه های امپریالیستی منطقه ای با امضای یک پیمان صلح مجوز قانونی دهد. آنها همچنین در طرح های خود بدنبال تسلیم – رضایت سوریه٬ عراق٬ اردن و دیگر دولتهای عرب و مردم فلسطین نیز هستند. آنچه آنها میخواهند و آنچه در حال برنامه ریزی می باشد نه برای یک جهان عرب٬ بلکه برای یک دنیای عرب چند تکه ای است که آماده تسلیم شدن به هژمونی اسرائیل باشد. از اینرو٬ اودید یینون  در تألیف- مقاله خود٬ «یک استراتژی برای اسرائیل در سال های ۱۹۸۰ »٬ درباره «فرصت های دور رس برای اولین بار از سال ۱۹۶۷» صحبت می کند که توسط «وضعیت بسیار طوفانی [که] اسرائیل را احاطه کرده» ایجاد شده است.

۵

سیاست صهیونیست آوارگی و تبعید کردن فلسطینیان از فلسطین یک سیاست بسیار فعال بوده است٬ اما در زمان جنگ مثل جنگ ۱۹۴۷-۱۹۴۸ و در جنگ ۱۹۶۷ با زور و اجبار بیشتر دنبال شد. ضمیمه ای تحت عنوان: «اسرائیل از مهاجرت جمعی جدید صحبت میکند» که در این نشریه است برای نشان دادن گذشته صهیونیست ها در پراکنده کردن فلسطینیان از سرزمین خود است٬ و علاوه بر سند اصلی صهیونیستی که ما ارائه میدهیم٬ نقشه های دیگر صهیونیستی را که برای خالی کردن فلسطین از فلسطینیان برنامه ریزی شده است را نیز نشان میدهیم. 

۶

از سند و دستورالعمل منتشر شده در فوریه ۱۹۸۲ روشن است که «فرصت های دور رس» که استراتژیست های صهیونیست تصورش کرده اند، می توانند همان «فرصت هائی» برای متقاعد کردن جهانیان باشند تا به سود صهیونیسم بکار روند؛ و ادعا می کنند این فرصت ها توسط حمله ژوئن ۱۹۸۲ تولید شده است. همچنین پُر واضح است که فلسطینیان هرگز تنها هدف نقشه های صهیونیستی نبوده٬ بلکه از آنجایی که حضور زنده و مستقل آنها بعنوان یک خلق نفی ماهیت دولت صهیونیستی است؛ زدودن شان در اولویت هدف قرار گرفته است. با این حال٬ هر کشور عربی٬ خصوصا آنهایی که دارای سمت و سوی ملی گرایی روشن و منجسم باشند٬ دیر یا زود هدف واقعی اسرائیل قرار می گیرند.

۷

در تضاد با استراتژی دقیق و بدون ابهام و روشن صهیونیستی این سند٬ متأسفانه٬ استراتژی اعراب و فلسطینی٬ از ابهام و عدم انسجام رنج می برد. هیچ نشانه ای که استراتژیست های عرب در انشعابات کامل طرح صهیونیستی اندیشه کرده اند وجود ندارد. در عوض٬ هر زمان که مرحله جدیدی از آن طرح صهیونیستی آشکار می شود با ناباوری و شوک واکنش نشان می دهند. این پدیده در واکنش خاموش اعراب٬ به محاصره بیروت آشکار است. واقعیت غم انگیز آنست که تا زمانیکه استراتژی صهیونیست ها برای خاورمیانه با واکنش جدی روبرو نشود واکنش اعراب به محاصره هر پایتخت عربی توسط اسرائیل در آینده همینگونه خواهد بود.

خلیل نخله 

۲۳ ژوئیه ۱۹۸۲

پیشگفتار

۱

مقاله زیر به عقیده من٬ طرح دقیق و مفصل از رژیم صهیونیستی کنونی(شارون و ایتان) را برای خاور میانه ای بر مبنای تقسیم تمام منطقه به کشورهای کوچک٬ و انحلال همه کشورهای موجود عرب را نشان میدهد. من بر جنبه های نظامی این طرح در خاتمه نظر می دهم تا نظر خوانندگان را به چندین نکته مهم جلب کنم:

۲

۱. این ایده که تمام کشورهای عربی باید توسط اسرائیل به واحدهای کوچک تکه تکه شوند٬ دوباره و دوباره در تفکر استراتژیست های اسرائیل رخ میدهد. برای مثال٬ زییو شیف٬ خبرنگار نظامی هارتص(و احتمالا آگاه ترین فرد در اسرائیل٬ در مورد این موضوع) درباره «بهترین» چیزی که برای منافع اسرائیل می تواند در عراق اتفاق بیفتد مینویسد:«انحلال عراق به یک دولت شیعی٬ یک دولت سنی٬ و تفکیک بخش کردی است(هارتص ۲/۶/۱۹۸۲). در واقع٬ این جنبه از طرح خیلی قدیمی است.

۳

۲. ارتباط قوی با اندیشه های نو محافظه کار در آمریکا٬ بویژه در یاد داشت های نویسنده بسیار برجسته است. اما٬ در حالی که چاپلوسی به ایده «دفاع غرب» از قدرت اتحاد جماهیر شوروی (سابق- م) داده شده٬ هدف واقعی نویسنده٬ و تأسیسات کنونی اسرائیل روشن است: تبدیل اسرائیل به یک قدرت امپریالیستی جهانی است. بعبارت دیگر٬ هدف شارون فریب آمریکایی ها پس از فریب دیگران است.

۴

۳. این واضح است که بسیاری از داده های مربوطه٬ هر دو در یادداشت ها و در متن٬ درهم ریخته و یا حذف شده اند؛ مثل کمک مالی آمریکا به اسرائیل، بیشتر آن فانتزی خالص است. اما٬ طرح نباید برای کوتاه مدت بی اثر٬ یا غیرقابل تحقق در نظر گرفته شود. طرح به طور صادقانه ایده های ژئویولیتیک آلمان سالهای ۱۸۹۰-۱۹۳۳ را دنبال می کند٬ که توسط هیتلر و دولت نازی بطور کل بلعیده شد؛ و اهداف خود را در شرق اروپا تعیین نمود. آن اهداف٬ خصوصا تقسیم کشورهای موجود٬ در سالهای ۱۹۳۴-۱۹۴۱ انجام گرفت٬ که تنها یک اتحاد موقت و در مقیاس جهانی بود، و برای یک دوره زمانی کوتاه، توانست مانع تثبیت نیات آنها شود.

۵

یاد داشت های نویسنده به دنبال متن می آید. برای جلوگیری از سردرگمی٬ من چیزی به یادداشت هایم اضافه نکردم٬ ولی مفاد آنها را در این پیشگفتار و نتیجه گیری گذاشته ام. من با این حال٬ بر برخی از بخش های متن تأکید کرده ام.

اسرائیل شاهاک

۱۳ ژوئن ۱۹۸۲

استراتژی برای اسرائیل در سال های ۱۹۸۰

اودید یینون

این مقاله ابتدا بزبان عبری درکیوونیم(دستورالعمل)٬ مجله ای برای یهودیت و صهیونیسم منتشر شد. شماره ۱۴- زمستان٬ ۵۷۴۲ ٬ فوریه ۱۹۸۲ ٬ ویرایشگر: یورام بک. هیئت تحریه: الی اییال٬ یورام بک٬ آمنون هاداری٬ یاهانان مانور٬ الیسیر شووید. توسط وزارت تبلیغات/ سازمان جهانی صهیونیست٬ اورشلیم(بیت المقدس) منتشر شده است.

۱

در آغاز دهه هشتاد دولت اسرائیل به یک چشم انداز جدید برای رسیدن به اهداف ملی خود در داخل و خارج نیاز داشت. این نیاز با توجه به تعدادی از فرایندهای مرکزی که کشور٬ منطقه و جهان دستخوش آن شده بود٬ حتی بیشتر حیاتی گشته است. ما امروز در مراحل اولیه یک عصر جدید در تاریخ بشری زندگی می کنیم که شبیه به سلف خود نیست٬ و ویژگی های آن کاملا از آنچه که تاکنون شناخته ایم متفاوت است. به همین دلیل است که ما به درک فرایندهای مرکزی که با نمونه مشخص این دوره تاریخی از یک سو٬ و از سوی دیگر به یک چشم انداز جهانی و استراتژی عملیاتی طبق شرایط جدید نیاز داریم. وجود٬ رفاه و ثبات دولت یهودی تنها در اتخاذ یک چارچوب جدید برای امور داخلی و خارجی آن است که آن نیز خود بستگی به توانائی های او دارد.

۲

این دوره را توسط چندین صفت است که می توانیم تشخیص دهیم٬ امری که با یک نماد انقلاب واقعی در شیوه زندگی کنونی ما مشخص شده است؛ و آن روند غالب از کار افتادگیِ خردگرایی٬ چشم انداز انسانی بعنوان سنگ بنای اصلیِ حمایت از زندگی و دستاوردهای تمدن غرب پس از رنسانس است. دیدگاه های سیاسی٬ اجتماعی و اقتصادی که از این پایه سرچشمه گرفته اند برمبنای چندین «حقیقت» قرار گرفته که اکنون درحال ناپدید شدن هستند – برای مثال: دیدگاهی که انسان را بعنون یک فرد مرکز جهان می بیند و هر چیزیکه وجود دارد به منظور برطرف کردن نیازهای اولیه او است؛ این موقعیت در حال حاضر باطل است وقتیکه روشن شده است که مقدار منابع در جهان برای احتیاجات انسان٬ نیازهای اقتصادی یا گرفتاری های فردی او کافی نیست. در جهانی که چهار میلیارد انسان هستند و اقتصاد و منابع انرژی به همان نسبت برای نیازهای انسان رشد نمی کند٬ این غیر واقعی است که انتظار داشت نیازهای اصلی جامعه غربی برآورده شود. ۱ برای مثال: آرزو و آرمان برای مصرف بی حد و حصر! دیدگاهی که اخلاق هیچ نقشی در تعیین مسیر خواست انسان ندارد٬ اما نیازهای مادی او این فرصت را دارد – این دیدگاه امروزه رایج است؛ همانگونه که می بینیم جهانی که تقریبا تمام ارزش هایش در حال نابودی هستند. ما در حال از دست دادن توانائی برای ارزیابی ساده ترین چیزها٬ خصوصا وقتیکه نگران پرسش ساده چه چیزی خوبست و چه چیزی بد هست هستیم.

۳

وقتیکه ما شاهد فروپاشی نظم جهان اطراف خود هستیم٬ چشم انداز آرمان ها و توانایی بی حد و حصر انسان در مواجهه با واقعیت های غم انگیز زندگی کوچک می شود. دیدگاهی که وعده آزادی و استقلال به انسان می دهد در پرتو این واقعیت غم انگیز که سه چهارم از نژاد بشر تحت رژیم های استبدادی زندگی می کنند پوچ به نظر می رسد. دیدگاه هایی که نگران برابری و عدالت اجتماعی هستند توسط سوسیالیسم و بویژه توسط کمونیسم به مایه خنده تبدیل شده اند. هیچ استدلالی بعنوان حقیقت به این دو ایده وجود ندارد٬ اما روشن است که آنها بدرستی تجربه نشده و اکثریت نوع بشر آزادی٬ استقلال و فرصت برای برابری و عدالت را از دست داده است. در این جهان هسته ای که ما (هنوز) برای سی سال در آرامش نسبی زندگی می کنیم٬ مفهوم صلح و همزیستی میان ملت ها معنایی ندارد وقتیکه یک ابر قدرت مثل اتحاد جماهیر شوروی دارای نوع دکترین نظامی و سیاسی است، که بر اساس آن: فقط یک جنگ هسته ای امکانپذیر و لازم است تا به اهداف مارکسیسم برسد؛ اما در این میان پرسش پایه این است که آیا امکان دارد که پس از جنگ هسته ای کسی زنده بماند؟ پاسخی برای این فرضیه در میان دشمنان هنوز نیست. ۲

۴

مفاهیم اساسی جامعه بشری٬ خصوصا آنهایی که در غرب هستند٬ با توجه به تحولات سیاسی٬ نظامی و اقتصادی در حال تغییرند. بنا بر این٬ قدرت هسته ای و سلاح های متعارف اتحاد جماهیر شوروی در مقایسه با جنگ های جهانی گذشته که تنها بازی کودکانه بوده اند٬ عصری را پیش بینی می کند که فقط به آخرین مهلت قبل از حماسه بزرگ شبیه است. عصری که که بخش بزرگی از جهان ما را در یک جنگ جهانی چند بعدی می تواند  تخریب کند٬ مبدل ساخته است. قدرت هسته ای و همچنین سلاح های متعارف٬ کمیت آنها٬ کیفیت و ظرافت آنها اکثر جهان ما را ظرف چند سال زیر و رو می کند٬ و ما باید خودمان را با آن چنان چشم اندازی همطراز کنیم تا با آن در اسرائیل روبرو شویم. پس٬ تهدید اصلی به موجودیت ما و جهان غرب٬ این است.۳ جنگ بر سر منابع در جهان٬ انحصار اعراب بر نفت٬ نیاز غرب به واردات بسیاری مواد خام از جهان سوم٬ جهانی را که ما می شناسیم دگرگون می سازد٬ با توجه به اهداف اصلی اتحاد جماهیر شوروی شکست غرب با بدست آوردن کنترل بر منابع عظیم در خلیج فارس و در بخش جنوبی آفریقا است٬ که بسیاری از منابع جهان در آن قرار دارند. ما می توانیم ابعاد رویارویی جهانی را که در آینده با آن روبرو خواهیم شد تصور کنیم.

۵

دکترین خروشچف خواستار کنترل شوروی بر اقیانوس ها و منابع غنی مناطق جهان سوم است که همراه با حضور و دکترین هسته ای شوروی ممکن است در جنگ هسته ای زنده بماند و پیروز شود. و این در حالی ست که ممکن است قدرت نظامی غرب نیز نابود شود و ساکنان آن بردگانی در خدمت مارکسیسم- لنینیسم ساخته شوند؛ و این خطر اصلی برای صلح و موجودیت خود ما نیز هست. از سال ۱۹۶۷ شوروی ها، اظهار نظر کلاوس ویتز مبنی بر «جنگ ادامه سیاست در نوع هسته ای» ست را دگرگون کرده است٬ و این شعار راهنمای تمام سیاست های آنها می باشد. اکنون و امروز آنها مشغول انجام اهداف خود در منطقه ما و سراسر جهان هستند٬ و نیاز مواجه شدن با آنها عنصر اصلی در سیاست امنیتی کشور ما و البته بقیه جهان آزاد است. این بزرگترین چالش خارجی ما است. ۴

۶

بنابراین٬ جهان مسلمان عرب٬ مشکل استراتژیک اصلی نیست که ما باید در دهه ۸۰ با آن روبرو شویم؛ علیرغم این واقعیت که با توجه به قدرت نظامی خود٬ تهدید اصلی علیه اسرائیل را حمل پیش می برد. این جهان با اقلیت های قومی خود٬ جناح های آن و بحران های داخلی٬ که بطرز حیرت انگیزی هر یک مخرب خود هستند٬ همانگونه که ما می توانیم در لبنان٬ در ایران غیر عرب و اکنون در سوریه ببینیم٬ که آنها قادر به مقابله موفقیت آمیز با مشکلات اساسی خود نیستند و بنا بر این یک تهدید واقعی علیه دولت اسرائیل را در درازمدت تشکیل نمی دهند؛ اما فقط در کوتاه مدت است که قدرت نظامی فوری آن دارای اهمیت زیاد است. در درازمدت٬ این جهان در چارچوب فعلی خود در مناطق اطراف ما بدون اینکه نیازی به رفتن به تغییرات واقعی انقلابی باشد قادر به موجودیت نیست. جهان عرب مسلمان مثل یک خانه موقت از گذاشتن کارت / کارتن با یکدیگر توسط خارجی ها(فرانسه و بریتانیا در سال های ۱۹۲۰ )٬ بدون اینکه خواست و تمایل ساکنان  آن در نظر گرفته شود ساخته شده است. جهان عرب مسلمان خودسرانه به ۱۹ کشور٬ همه ترکیبی از گروه های قومی و اقلیتی که دشمن یکدیگرند٬ تقسیم شده اس.٬ بطوریکه امروز هر کشور مسلمان عرب از درون با تخریب اجتماعی قومی خود روبرو است٬ و در برخی نقاط جنگ داخلی شدیدی وجود دارد. ۵

 اغلب اعراب٬ ۱۱۸ میلیون از ۱۷۰ میلیون٬ در آفریقا٬ غالبا در مصر(امروز ۴۵میلیون) زندگی می کنند.

۷

به غیر از مصر٬ همه کشورهای مغرب از ترکیبی از اعراب و بربر های غیر عرب ساخته شده اند. در الجزایر در حال حاضر یک جنگ داخلی در کوهستان های کبایل(Kabile) بین دو ملیت در کشور وجود دارد. علاوه بر جنگ داخلی در مراکش و الجزایر٬ هردو کشور بر سر صحرای اسپانیایی در جنگ با یکدیگرند. اسلام ستیزه گر یکپارچگی تونس را بخطر می اندازد و قذافی از کشوری که کم جمعیت است و نمی تواند یک کشور قدرتمند بشود٬ جنگ هایی را سازماندهی می کند که از نقطه نظر اعراب مخرب هستند. به همین دلیل او در گذشته سعی در وحدت با کشورهایی مثل مصر و سوریه کرده است که واقعی تر هستند. سودان٬ کشوری از هم گسیخته در جهان مسلمان عرب، امروز از چهار گروه متخاصم به یکدیگر ساخته شده است. یک اقلیت سنی مسلمان عرب که بر اکثر آفریقاییان غیر عرب٬ غیر مسیحیان٬ و مسیحیان حکومت می کند. در مصر یک اکثریت مسلمان سنی درمواجهه با اقلیت مسیحی است که بر مصر تسلط دارد و حدود ۷ میلیون هستند٬ بطوری که حتی سادات٬ در سخنرانی خود در ۸ ماه مه٬ ترس خود را از اینکه آنها دولت خود را خواسته باشند٬ ابراز نگرانی نمود! چیزی مثل یک لبنان مسیحی «دوم» در مصر.

۸

تمام کشورهای عرب شرق اسرائیل از هم پاشیده شده٬ ورشکسته و حتی بیشتر از کشورهای مغرب با جنگ داخلی سردرگم شده اند. سوریه اساسا فرقی با لبنان ندارد بجز اینکه دارای رژیم نظامی قوی است که حکومت می کند. اما جنگ داخلی واقعی که امروز بین اکثریت سنی و شیعه علوی حاکم (تنها ۱۲ درصد جمعیت) در جریان است نشان از شدت مشکل داخلی دارد.

۹

یکبار دیگر بگویم٬ که عراق در ماهیت از همسایگان خود هیچ تفاوتی ندارد٬ اگرچه اکثریت مردم شیعه هستند و اقلیت سنی حاکم است. شصت و پنج درصد از جمعیت هیچ دخالتی در سیاست ندارد٬ در حالی که یک نخبه ۲۰ درصدی قدرت را در اختیار دارند. بعلاوه یک اقلیت وسیع در شمال وجود دارد٬ و اگر بخاطر قدرت رژیم حاکم، ارتش و درآمد نفت نبود٬ آینده دولت عراق هیچ فرقی از گذشته لبنان و سوریه امروز نداشت. امروز دانه های جنگ داخلی و اختلافات درونی در حال حاضر آشکار است٬ خصوصا پس از ظهور خمینی و به قدرت رسیدن او در ایران٬ رهبری که، شیعیانِ در عراق بعنوان رهبر طبیعی خود او را می بینند.

۱۰

تمام امیرنشین های خلیج فارس و عربستان سعودی بر روی خانه های ظریف شن و ماسه ساخته شده که فقط نفت وجود دارد. در کویت٬ کویتی ها فقط سه چهارم جمعیت  را تشکیل میدهند. در بحرین٬ شیعیان اکثریت را تشکیل میدهند ولی محروم از قدرت هستند. در امارات متحده عربی٬ یکبار دیگر شیعیان اکثریت را تشکیل میدهند ولی سنی ها در قدرت هستند. به همین صورت در مورد عمان و شمال یمن حقیقت دارد. حتی در یمن جنوبی مارکسیستی/سوسیالیستی یک اقلیت شیعه قابل توجهی وجود دارد. در عربستان سعودی نیمی از جمعیت خارجی از جمله٬ مصری و یمنی است ولی اقلیت سعودی قدرت در دست دارد.

۱۱

اردن در واقع فلسطینی است٬ که بوسیله اقلیت بدوی ترانس اردنی حکومت می شود٬ اما بیشتر ارتش و مطمئنا اکنون دیوان سالاری فلسطینی ست. در حقیقت عمان به همان اندازه فلسطینی است که نابلس است. بطور نسبی همه این کشورها دارای ارتش قدرتمند هستند. اما یک مشکل در آنجا نیز وجود دارد! ارتش سوریه امروز عمدتا سنی با افسران علوی؛ و ارتش عراق شیعه با فرماندهان سنی است. این امر در دراز مدت اهمیت زیادی دارد٬ و به همین دلیل این امکان وجود ندارد وفاداری ارتش را برای مدتی طولانی حفظ کرد؛ بجز جائی که در میان شان، ضرورت حیات به تنها مخرج مشترک دست بیابد: «خصومت با اسرائیل» که حتی امروز هم کافی نیست.

۱۲

در کنار اعراب٬ همانگونه که پراکنده هستند٬ دیگر کشورهای مسلمان در یک وضع مشابه ای شریک هستند. نصف جمعیت ایران شامل گروه فارسی زبان و نیمی دیگر از گروه های قومی ترک است. جمعیت ترکیه شامل اکثریت مسلمان سنی ترک٬ حدود ۵۰ درصد٬ و دو اقلیت وسیع٬ ۱۲ میلیون اقلیت مسلمان شیعه علوی و ۶ میلیون کرد اهل سنت است. در افغانستان ۵ میلیون شیعه وجود دارد که یک سوم جمعیت را تشکیل میدهد. در پاکستان سنی ۱۵ میلیون شیعه وجود دارد که وجود کشور را بخطر انداخته است.

۱۳

این تصویر اقلیت قومی که از مراکش تا هند و از سومالی تا ترکیه گسترش می یابد اشاره به عدم ثبات و انحطاط سریع در کل منطقه دارد. وقتیکه این تصویر بر نوع اقتصادی مشکلات اضافه شود٬ ما می بینیم که چگونه تمام منطقه مثل یک خانه ای که از کارت ساخته شده باشد(خانه مقوایی)٬ قادر به مقاومت در برابر مشکلات شدید خود نیست.

۱۴

در این جهان بزرگ و ترک برداشته چندین گروه ثروتمند و توده های عظیمی از مردم فقیر وجود دارند. بسیاری از اعراب درآمد سالانه میانگین ۳۰۰ دلار دارند. این وضعیت در مصر٬ و بسیاری از کشورهای مغرب بجز لیبی و عراق موجود است. لبنان تکه تکه شده و اقتصاد آن در حال سقوط است و در این حالتی ست که هیچ قدرت مرکزی ای وجود ندارد٬ اما عملا پنج منطقه بالفعلِ مستقل (مسیحیان در شمال٬ با حمایت سوریه و تحت حاکمیت قبیله فرانیجه(Franjieh)٬ در شرق منطقه زیر سلطه مستقیم سوریه٬ در مرکز تحت محاصره فالانژیست های مسیحی(Phalangist)٬ در جنوب و تا بالای رودخانه لیطانی منطقه تحت کنترل فلسطینیان(PLO) و دولت مسیحی حداد و نیم میلیون مسلمان شیعه است). سوریه حتی در موقعیت سنگین تری است حتی با کمکی که در آینده پس از اتحاد با لیبی اخذ کند برای مقابله با مشکلات اساسی موجود ونگهداری از ارتش گسترده کافی نخواهد بود. مصر در بدترین موقعیت است؛ زیرا : میلیون ها نفر در آستانه گرسنگی هستند٬ نیمی از نیروی کار بیکار است٬ و مسکن در این منطقه پرجمعیت کمیاب است. بجز ارتش یک دپارتمان  وجود ندارد که بازدهی داشته و کار کند و دولت در شرایط ورشکستگی دائم است و بطور کامل وابسته به کمکهای خارجی آمریکاست که از زمان قرارداد صلح تضمین شده است. ۶

۱۵

در کشورهای حوضه خلیج فارس٬ عربستان سعودی٬ لیبی و مصر بزرگترین انباشت پول و نفت در جهان وجود دارد٬ اما آنهائی که از آن لذت می برند نخبگانی کوچک اند که فاقد پایگاه گسترده مردمی و پشتیبانی آنان می باشند و اعتماد به نفس ندارند٬ چیزی که هیچ ارتشی ضمانت آنرا نمی کند.۷ ارتش سعودی با تمام تجهیزات خود نمی تواند از رژیم در برابر خطرات واقعی داخلی یا خارجی دفاع کند٬ و چیزی که در سال ۱۹۸۰ در مکه اتفاق افتاد فقط یک مثال است. اینک یک شرایط غم انگیز و بسیار توفانی اسرائیل را محاصره کرده و برایش چالش ایجاد می کند؛ مشکلات و ریسک دارد. اما همچنین برای اولین بار از سال ۱۹۶۷ برای فرصت های دور رس شانس هایی وجود دارد تا فرصت های از دست داده شده در دهه هشتاد را تا اندازه ای و با ابعادی که ما حتی نمی توانیم امروز آنها را تصور کنیم قابل دست رس و یافتنی خواهند شد.

۱۶

سیاست «صلح» و برگرداندن مناطق٬ از طریق وابستگی به آمریکا٬ از تحقق گزینه های تازه ایجاد شده برای ما جلوگیری می کند. از سال ۱۹۶۷ تمام دولت های اسرائیل اهداف ملی ما را با نیازهای سیاسی کوته فکرانه٬ از یکسو و از سوی دیگر با عقاید مخرب در خانه خنثی ساخته و ظرفیت ما را در هردو سو چه خانه و چه در خارج با منافع مان گره نزده اند. چند نمونه: عدم برداشت گام هائی بطرف مردم عرب در سرزمینهای جدید بدست آورده در این دوره، از جنگ تحمیل شده بر ما و همچنین خطاهای بزرگ استراتژیست مرتکب شده توسط اسرائیل در صبح فردا ی پس از جنگ شش روزه است. اگر ما اردن را به فلسطینی هایی که در غرب رود اردن زندگی می کردند داده بودیم٬ می توانستیم خودمان را از تمام درگیری های خطرناک و تلخ از آن زمان به بعد نجات دهیم. با انجام آن ما می توانستیم مشکل فلسطین را خنثی کرده باشیم که امروزه با آن روبرو هستیم. ما راه حلی هائی پیدا کرده ایم که واقعا و به هیچ وجه راه حل نیستند. مثل مصالحه ارضی یا استقلال/خودمختاری که به همان نسبت٬ در واقع همان یک چیز است. ۸ امروز٬ ما به ناگهان بطور کامل با فرصت های زیادی برای تغییر وضعیت روبرو هستیم و کارهائی داریم که ما باید در دهه آینده انجام دهیم در غیر این صورت بعنوان یک دولت/کشور نمی توانیم زنده بمانیم.

۱۷

در این دوره ده هشتاد٬ دولت اسرائیل باید از طریق تغییرات دور رس در نظام اقتصادی و سیاسی داخل کشور٬ همراه با تغییرات اساسی در سیاست خارجی خود٬ به منظور ایستادگی در مقابل چالش های منطقه ای و جهانی این عصر جدید گام بردارد. از دست دادن حوزه های نفتی کانال سوئز٬ که از پتانسیل بسیار زیاد نفت٬ گاز و سایر منابع طبیعی صحرای سینا از نظر شباهت زمینی مشابه کشورهای تولید کننده نفت در منطقه است٬ منجر به تخلیه انرژی در آینده نزدیک و ازبین رفتن اقتصاد داخلی ما می شود. در حال حاضر یک چهارم تولید ناخالص داخلی و نیز یک سوم بودجه ما برای خرید نفت استفاده می شود.۹ جستجو برای  مواد خام در نقب و بر ساحل در آینده نزدیک٬ جایگزین امور خدمت دولت نخواهد بود.

۱۸  

(تصرف دوباره) صحرای سینا با منابع موجود و بالقوه آن بنابراین یک اولویت سیاسی است که راه آن بوسیله توافقات کمپ دیوید و صلح بسته شده است. گناه آن بر گردن دولت کنونی اسرائیل و تراز دولت هایی است که جاده را به سیاست مصالحه ارضی٬ از سال ۱۹۶۷ هموار کرده اند. مصری ها پس از بازگشت سینا احتیاج به نگه داشتن پیمان صلح نداشتند٬ و آنها برای بازگشت به جهان عرب و اتحاد جماهیر شوروی به منظور بدست آوردن کمک و حمایت نظامی دست به هر کاری می زنند. کمک های آمریکا فقط برای کوتاه مدت و برای شرایط صلح ضمانت شده است٬ و تضعیف آمریکا هر دو در داخل و خارج از کشور٬ کمک های آنها را کاهش میدهد. بدون نفت و درآمد حاصل از آن٬ با هزینه های بسیار زیاد٬ ما قادر نخواهیم بود تحت شرایط موجود از ۱۹۸۲ فراتر رویم و باید به منظور بازگشت به وضعیتی که در صحرای سینا قبل از سفر سادات و امضاء اشتباه قرارداد صلح با او در مارس۱۹۷۹وجود داشت اقدام کنیم.۱۰

اسرائیل برای تحقق این هدف دو راه عمده دارد! یکی مستقیم و دیگری غیر مستقیم. هدف مستقیم بخاطر طبیعت رژیم و دولت در اسرائیل کمتر واقع بینانه است و همچنین بخاطر خرد سادات که پس از جنگ ٬۱۹۷۳ خروج ما از سینا را که دستاورد بزرگ او از زمان بقدرت رسیدن بود بدست آورد. اسرائیل بطور یکجانبه پیمان را نه امروز٬ و نه در سال ۱۹۸۲نخواهد شکس! مگر اینکه از نظر اقتصادی و سیاسی تحت فشار سخت قرار گیرد و مصر بهانه ای برای اسرائیل فراهم کند که در  تاریخ کوتاه خود برای چهارمین بار صحرای سینا را به دستمان برگرداند. بنابراین آنچه باقی مانده است٬ اقدام غیرمستقیم است. اوضاع اقتصادی مصر٬ ماهیت رژیم و سیاست پان عربی آن٬ پس از آوریل ۱۹۸۲شرایطی را بوجود می آورد که اسرائیل مجبور به اقدام مستقیم یا غیر مستقیم برای بدست آوردن مجدد کنترل بر صحرای سینا بعنوان یک منطقه استراتژیک٬ اقتصادی و ذخیره انرژی برای دراز مدت می شود. مصر با توجه به درگیرهای داخلی خود یک مشکل استراتژیک نظامی نیست و می توان آن را در یک روز٬ نه بیشتر به وضعیت پس از جنگ ۱۹۶۷ برگرداند.۱۱

۲۰

افسانه مصر بعنوان رهبر قدرتمند جهان عرب در گذشته در سال ۱۹۵۶ تخریب شد و قطعا در سال ۱۹۶۷ زنده نمان؛ اما سیاست ما٬ مبنی بر برگرداندان صحرای سینا٬ در تبدیل افسانه به «حقیقت» خدمت کرد. در واقع٬ با این حال٬ قدرت مصر نسبت به اسرائیل به تنهایی از بقیه جهان عرب از سال ٬۱۹۶۷ حدود ۵۰ درصد کاهش یافته است. مصر دیگر رهبر قدرت سیاسی جهان عرب نیست و از لحاظ اقتصادی در آستانه یک بحران است. بدون کمک های خارجی، فردا به مصر بحران می آید.۱۲ در کوتاه مدت٬ به علت برگرداندن صحرای سینا٬ چندین مزیت به هزینه ما بدست می آورد٬ اما تنها در کوتاه مدت تا سال ۱۹۸۲ توازن قدرت را به نفع خود تغییر نمی دهد٬ و احتمالا به سقوط مصر می انجامد. مصر٬ در تصویر سیاسی داخلی کنونی خود در حال حاضر٬ یک مرده اس؛ اگر ما شکاف رو به رشد میان مسلمانان و مسیحیان را به حساب آوریم بیشتر هم میشود. قطعه قطعه کردن  سرزمین مصر به مناطق جغرافیائی متمایز هدف سیاسی اسرائیل در دهه ۱۹۸۰ در جبهه غربی خود بوده است.

۲۱

شاید بشود گفت که مصر تقسیم شده و به بسیاری از کانون های ازهم پاشیده مقامات/قدرت تبدیل شده است. اگر مصر سقوط کند٬ کشورهائی مثل لیبی٬ سودان یا حتی کشورهای دورتر در شکل فعلی خود نمی توانند ادامه وجود داشته باشند و به سقوط و انحلال مصر می پیوندند. چشم انداز یک دولت مسیحی قبطی در بالای مصر در کنار تعدادی از کشورهای ضعیف با قدرت محلی و بدون یک دولت مرکزی/متمرکز تا به امروز٬ کلید توسعه تاریخی است که تنها با توافقنامه صلح به عقب رفت اما بنظر می رسد که در بلند مدت اجتناب ناپذیر است.۱۳

۲۲

جبهه غربی٬ که در ظاهر مشکل تر بنظر می رسد٬ در حقیقت کمتر پیچیده از جبهه شرقی است٬ که اخیرا اکثر اتفاقات در آنجا در حال وقوع است و سرفصل اخبارمی شوند. انحلال کامل لبنان به پنج استان بعنوان یک نمونه برای تمام جهان عرب از جمله مصر٬ سوریه٬ عراق و شبه جزیره عربستان است که در حال حاضر آن مسیر را دنبال می کند. تجزیه سوریه و بعد از آن عراق  به مناطق قومی یا مذهبی منحصر به فرد مثل لبنان٬ هدف اصلی اسرائیل در جبهه شرقی در دراز مدت است٬ در حالی که انحلال قدرت نظامی آن کشورها در خدمت هدف اصلی در کوتاه مدت عمل می کند . سوریه طبق ساختارهای قومی و مذهبی خود٬ به چندین کشور مثل شرایط امروز لبنان سقوط خواهد کر؛٬ بطوریکه یک دولت شیعه علوی در امتداد سواحل خود٬ یک دولت سنی در منطقه حلب٬ یک دولت سنی دیگر در دمشق که دشمن همسایه شمالی خود است٬ و حتی در میان دروزی ها که ممکن است یک دولت٬ همچون در جولان ما باشد و مطمئنا در هوران(Hauran) و شمال اردن آنرا ایجاد خواهند کرد. این امر صلح و امنیت منطقه را در دراز مدت ضمانت خواهد کرد٬ و آن هدف امروز در حال حاضر در دسترس ما است.۱۴

۲۳

عراق٬ که از یک طرف از نظر نفت غنی  و از طرف دیگر از نظر اوضاع داخلی چند تکه است٬ بعنوان نامزدی برای اهداف اسرائیل تضمین شده است. انحلال عراق برای ما حتی مهمتر از سوریه است. عراق از سوریه قوی تر است. در کوتاه مدت این قدرت عراق است که به منزله بزرگترین خطر برای اسرائیل است. یک جنگ بین عراق و ایران میتواند عراق را در داخل از هم جدا و تکه تکه کند حتی قبل از اینکه قادر به سازماندهی یک مبارزه گسترده برعلیه ما باشد در خانه سقوط کند. هر نوع درگیری داخلی میان اعراب در کوتاه مدت به ما کمک می کند و راه را برای هدف مهمتر تجزیه عراق به فرقه ها همچون سوریه و لبنان کوتاه می کند. تقسیم عراق٬ به استان ها در راستای خطوط قومی/مذهبی همچون سوریه در دوران عثمانی امکانپذیر است. بنابراین٬ سه(یا چهار) استان اطراف سه شهر عمده وجود خواهد داشت: بصره٬ بغداد و موصل و مناطق شیعه در جنوب٬ سنی و کرد را از شمال جدا خواهد کرد. این امکان وجود دارد که رویارویی کنونی بین ایران و عراق این قطب بندی را عمیق تر کند.۱۵

۲۴

کل شبه جزیره عربی به دلیل فشارهای داخلی و خارجی یک نامزد طبیعی برای انحلال است٬ و این موضوع خصوصا در عربستان سعودی اجتناب ناپذیر است. صرف نظر از اینکه قدرت اقتصادی آن برمبنای نفت دست نخورده باقی بماند یا اگر در درازت مدت کاهش یابد٬ شکاف ها و ضعفهای داخلی توسعه هائی  شفاف و طبیعی با توجه به ساختار سیاسی موجود هستند.۱۶

۲۵

اردن به منزله یک هدف فوری استراتژیک در کوتاه مدت است و نه در دراز مدت . برای این که در دراز مدت پس از انحلال اردن و خاتمه دادن به حکومت طولانی ملک حسین و انتقال قدرت به فلسطینی ها یک تهدید واقعی تلقی نمی شود.

۲۶

هیچ شانسی برای ادامه ساختار کنونی اردن برای مدت زمان طولانی وجود ندارد٬ و سیاست اسرائیل٬ هر دو در جنگ و صلح٬ باید متوجه انحلال کنونی رژیم اردن و انتقال قدرت به اکثریت فلسطینی باشد. تغییر رژیم در شرق رودخانه نیز باعث پایان دادن به مسئله اراضی پرجمعیت اعراب غرب اردن میشود. چه در جنگ یا تحت شرایط صلح٬ مهاجرت از اراضی و انجماد اقتصادی جمعیت در آنها٬ برای تغییرات آتی بر هر دو کرانه رودخانه(رود اردن-م) ضمانت شده هستن؛ و ما باید فعال باشیم تا به این روند برای آینده نزدیک شتاب بخشیم. طرح خودمختاری/استقلال برای آنها نیز٬ همچنین هرگونه مصالحه یا تقسیم اراضی باید رد شو.٬ با توجه به طرح های سازمان آزادیبخش فلسطین(پی ال او) و آنهایی که مربوط به خود اعراب اسرائیلی است٬ طرح سپتامبر ۱۹۸۰ شفا امر(Shefa’amr)٬ در موقعیت فعلی بدون جدا کردن هر دو ملت – کشور٬ اعراب به اردن و یهودیان به مناطق غرب رودخانه که در این کشور زندکی می کنند غیر ممکن است. همزیستی واقعی و صلح تنها زمانی بر این سرزمین حکومت می کند که اعراب درک کنند که آنها بدون قانون یهودی/حکومت یهودی بین اردن و دریا نه امنیت دارند و نه وجود دارند.  داشتن یک کشور و امنیت برای خود برای آنها فقط در اردن میسر خواهد بود. ۱۷

۲۷

در اسرائیل تمایز بین مناطق  اشغالی سال ۶۷ ٬ و سرزمینهای اشغالی قبل از آن٬ از نوع سال های ۴۸ همیشه برای اعراب  بی معنی بوده است و امروز هیچ اهمیتی برای ما ندارد. مشکل باید در تمامیت خود بدون هیچ بخشی از سال های ۶۷ دیده شود. این باید روشن شود٬ که تحت هر شرایط سیاسی یا حلقه نظامی٬ راه حل مشکل اعراب محلی فقط زمانی بوجود می آید که موجودیت اسرائیل را در مرزهای امن تا رودخانه اردن و فراتر از آن برسمیت بشناسن. چراکه نیاز موجودیت ما در این عصر دشوار٬ وجود عصر هسته ای است که ما باید بزودی وارد آن شویم. این دیگر غیرممکن است با سه چهارم جمعیت یهودی در خط ساحلی متراکم که در عصر هسته ای خیلی خطرناک است زندگی کرد.

۲۸

پس، پراکندگی جمعیت هدف استراتژیک داخلی در بالاترین رتبه است٬ در غیر این صورت٬ ما نمی توانیم درون هیچکدام از مرزها وجود داشته باشیم و ناگزیریم حضور خود را در درون مرزها پایان دهیم. یهودیه(Judea)٬ سامره(Samaria)٬  و جلیله(Galilee)٬ تنها ضامن موجودیت ملی ما هستند. و اگر ما اکثریت در مناطق کوهستانی نشویم٬ نمی توانیم بر کشور حکومت کنیم و مثل شرکت کنندگان در جنگهای صلیبی می شویم٬ که برای شروع، آنها خارجی بودند٬ این کشور را که بهرحال مال آنها نبود از دست دادند. توازن کشور از نظر جمعیتی٬ استراتژیک و اقتصادی بالاترین و مهمترین هدف امروز است. نگهداشتن حوضه کوهستان از بئرشبا(Beersheba) تا بالای جلیله هدف ملی است که حاصل بررسی مهم استراتژیک است و کوهستان ها را بخشی از کشور می سازد که امروز خالی از یهودیان است.۱۸

۲۹

تحقق اهداف ما در جبهه شرقی در درجه اول به تحقق این هدف استراتژیک داخلی بستگی دارد. تحول ساختار اقتصادی و سیاسی٬ بطوریکه قادر به تحقق این اهداف استراتژیک شویم٬ کلید دستیابی به کل تغییرات است. ما باید اقتصاد متمرکز را که دولت بطور گسترده در گیراش است به بازار آزاد تغییر دهیم؛ و همچنین از وابستگی به مالیات دهندگان آمریکائی تغییر جهت داده و با دستان خود به توسعه زیرساخت های اقتصادی واقعی تولیدی بپردازیم. اگر ما دوادطلبانه و بطور آزاد قادر به چنین تغییراتی نباشیم٬ با تحولات جهان٬ خصوصا در زمینه های اقتصادی٬ انرژی و سیاست٬ با انزوای رو به افزایش خود روبرو می شویم.۱۹

 

 

۳۰

از نقطه نظر نظامی و استراتژیک٬ غرب به رهبری آمریکا قادر به مقابله و فشارِ جهانی علیه اتحاد جماهیر شوروی در سراسر جهان نیست. و بنا بر این اسرائیل در دهه هشتاد باید به تنهایی٬ بدون هرگونه کمک خارجی٬ نظامی و یا اقتصادی بر پای خود بایستد٬ و همین امروز این توان بدون هیچ سازشی در وجود ماست.۲۰ تغییرات سریع در جهان نیز تغییراتی در شرایط جهان یهودیت بوجود می آورد که اسرائیل نه فقط آخرین چاره بلکه تنها گزینه موجودیت خواهد بود. ما نمی توانیم فرض کنیم که یهودیان آمریکا٬ و کشورهای اروپا و آمریکای لاتین در شکل کنونی در آینده ادامه وجود خواهند داشت.۲۱

۳۱

وجود ما در این کشور بخودی خود واقعیت است٬ و هیچ نیرویی که بتواند ما را از اینجا با زور یا با خیانت(به سبک و روش سادات) بردارد وجود ندارد. علیرغم مشکلات سیاستِ اشتباهِ «صلح» و مشکل اعرابِ اسرائیل و ساکنان سرزمین های دیگر٬ ما بطور مؤثر می توانیم با این مشکلات در آینده قابل پیش بینی معامله به مثل کنیم.

نتیجه

۱

به منظور درک امکانات قابل توجه و تحقق طرح صهیونیست ها برای خاورمیانه باید سه نکته مهم روشن شود و نیز چرا باید این طرح انتشار یابد.

۲

سابقه نظامی طرح

شرایط نظامی این نقشه در بالا ذکر نشده است٬ اما در موارد زیادی که چیزی شبیه آن در جلسات محرمانه به اعضای تأسیسات اسرائیلی «شرح» داده شده٬ این نکته روشن شده است و گمان می رود که نیروهای نظامی اسرائیل٬ با تمام شاخه های خود٬ برای انجام عمل اشغال واقعی چنین سرزمین های وسیعی که بحث آن در بالا رفت٬ کافی نباشد. در واقع٬ حتی در موقع «ناآرامی» های شدید فلسطینی ها در کرانه باختری٬ نیروهای ارتش اسرائیل بیش از حد اندازه بسط یافته اند. پاسخ به آن حکومت کردن ها طبق روش «نیروهای حداد» یا «انجمن های روستا»(معروف به «لیگ های روستا») است! نیروهای محلی تحت «رهبران» کاملا جدا شده از جامعه٬ که حتی هیچ ساختار فئودالی یا حزبی هم ندارند؛ ( مانند فالانژیست ها). «دولت» پیشنهاد شده توسط یینون(Yinon)٬ «خاک حداد» و «انجمن های روستا» هستند٬ و بدون شک٬ کاملا شبیه نیروهای مسلح آنها خواهد بود. بعلاوه٬ برتری نظامی اسرائیل در چنین موقعیتی حتی بسیار بزرگتر از حالا می شود٬ بطوریکه هر جنبش شورشی در کرانه باختری و نوار غزه با تحقیر توده ای٬ یا با بمباران و نابودی شهرها٬ مثل الان لبنان(ژوئن ۱۹۸۲)٬ یا با هر دو«مجازات» می شود. به منظور اطمینان از این طرح٬ و همانطوریکه شفاها توضیح داده شد٬ نیاز به تأسیس پادگان های اسرائیلی مجهز به نیروهای مخرب سیال در مکان های مهم بین کشورهای کوچک است. در واقع٬ ما چیزی شبیه به این را در خاک حداد دیده ایم و تقریبا بطور قطع بزودی اولین نوع این سیستم و عملکرد را یا در جنوب لبنان یا در تمام لبنان خواهیم دید.

۳

این کاملا روشن است که فرض های نظامی بالا٬ و همچنین کل طرح ها٬ حتی بیشتر نیز به ادامه نفاق کنونی اعراب٬ و به فقدان جنبش توده ای واقعا مترقی در میان آنها بستگی دارد. ممکن است که آن دو شرط فقط زمانی حذف شود که این طرح با عواقب غیر قابل پیش بینی٬ خوب پیشرفت کرده باشد. 

۴

چرا نیاز به انتشار این مقاله در اسرائیل است؟

دلیل انتشار طبیعت دوگانه اجتماع یهودی- اسرائیلی است! بزرگترین درجه آزادی و دمکراسی٬ خصوصا برای یهودیان٬ همراهی توسعه طلبی و تبعیض نژادپرستانه است. در چنین وضعیتی نخبگان یهودی- اسرائیلی(توده ها با تلویزیون و شروع سخنرانی) باید متقاعد شوند. اولین مرحله در روش متقاعد کردن، همانگونه که در بالا ذکر شد٬ سخنرانی/ شفاهی اس؛ اما زمانی می رسد که ناخوشایند است. برای منافع «ترغیب شده ها » و «شرح دهنده های» احمق تر باید دست بکار تهیه نوشته شوند(برای مثال افسران با مقام متوسط٬ که معمولا٬ بطور قابل ملاحظه ای احمق هستند) و پس از آن است که آنها کم و بیش «یاد می گیرند»٬ و برای دیگران موعظه می کنند. باید اشاره کرد که اسرائیل٬ و حتی ییشو(Yishuv) از دهه بیست٬ همواره بدین صورت عمل کرده است. من خودم به خوبی بخاطر می آورم که چگونه(قبلا از اینکه« در اپوزیسون» باشم) ضرورت جنگ برای من و دیگران یکسال قبل از جنگ ۱۹۵۶ شرح داده شد٬ و در سال های ۱۹۶۵-۶۷ لزوم غلبه بر «بقیه فلسطین غربی وقتیکه ما این فرصت را داشته باشیم» شرح داده شده بود.

۵

چرا تصور بر این است که در انتشار چنین طرح هایی هیچ خطر ویژه ای از خارج وجود ندارد؟

تا زمانیکه مخالفت اصولی در اسرائیل خیلی ضعیف است(وضعیتی که ممکن است در نتیجه جنگ علیه لبنان تغییر کند)٬ چنین خطرهایی از دو منبع می تواند بیایند: جهان عرب از جمله فلسطینی ها و آمریکا. جهان عرب خود را نشان داده است که کاملا از تجزیه و تحلیل دقیق و منطقی جامعه یهودی- اسرائیلی ناتوان است٬ و فلسطینی ها بطور میانگین٬ بهتر از بقیه(جهان عرب- م) نیستند. در چنین وضعیتی٬ حتی آنهایی که درباره خطرات توسعه طلبی اسرائیل(که به اندازه کافی واقعی هستند) داد و فریاد می کنند٬ نه بخاطر دانش دقیق و واقعی٬ بلکه بخاطر اعتقاد به اسطوره، اینکار را میکنند. یک مثال خوب: اعتقاد بسیار استوار در نوشته های غیرواقعی بر دیوار کنیسه (Knesset) از آیه های انجیل درباره رودخانه های نیل(Nile) و فرات(Euphrates) است. مثال مداوم دیگر٬ بیانیه های کاملا دروغی که توسط بعضی رهبران بسیار مهم عرب ساخته شده اند٬ این است که دو راه راه آبی پرچم اسرائیل نماد رودخانه های نیل و فرات اس؛ در حالی که در حقیقت آن راه راه ها، از شال (Talit) دعای یهودیان گرفته شده است. متخصصان اسرائیلی تصور می کنند که٬ در مجموع٬ اعراب هیچ توجهی به بحث های جدی آینده نمی کنند٬ و جنگ لبنان آن را ثابت کرده است. بنابراین چرا آنها نباید با روش های قدیمی خود برای متقاعد ساختن دیگر اسرائیلی ها ادامه دهند؟ 

۶

حد اقل تاکنون٬ وضعیت بسیار مشابهی در آمریکا وجود دارد. مفسران کم و بیش جدی اطلاعات خود درباره اسرائیل٬ و بسیاری از عقاید خود در این باره را٬ از دو منبع می گیرند. اولین منبع مقالات مطبوعات «لیبرال» آمریکایی است؛ که تقریبا بطور کامل بوسیله تحسین کنندگان اسرائیل نوشته شده٬ که حتی اگر آنها منتقد بعضی از جنبه های دولت اسرائیل هستند٬ وفادار عمل میکنن؛ چیزی که استالین آنرا «انتقاد سازنده» نامید.(در واقع آنهایی که در میان آنها نیز ادعای«ضد استالینی» می کنند در واقعیت استالینست تر از استالین هستند٬ و اسرائیل خدای آنها ست که هنوز شکست نخورده است). در چارچوب چنین انتقاد فرقه ای باید تصور کرد که اسرائیل همواره «نیت خوب» دارد و تنها «اشتباه می کند»٬ و بنا بر این چنین طرحی موضوع گفتگو نخواهد بود- دقیقا همانند نسل کشی که یهودیان مرتکب شده اند ولی مطابق کتاب مقدس ـ ذکر نشده است. منبع دیگر٬ روزنامه اورشلیم پست(The Jerusalem Post)٬ سیاست های مشابهی دارد. بنابراین٬ تا زمانی که چنین وضعیتی وجود دارد که اسرائیل واقعا یک «جامعه بسته» نسبت به بقیه جهان است و برای اینکه جهان می خواهد چشمان خود را بر او ببندد٬ انتشار و حتی آغاز تحقق چنین طرحی واقعی و میسری شدنی و امکانپذیر است.

اسرائیل شاهاک

۱۷ ژوئن٬ ۱۹۸۲

اورشلیم

درباره مترجم

اسرائیل شاهاک استاد شیمی آلی در دانشگاه عبری اورشلیم و رئیس لیگ اسرائیل برای حقوق بشر و مدنی است. او نویسنده مقالات شاهاک٬ مجموعه مقالات مهم مطبوعات عبری٬ مقالات متعدد و کتاب های غیر یهودی را در دولت یهودی منتشر کرده است. آخرین کتاب او نقش جهانی اسرائیل: سلاح برای سرکوب است که در اوت ۱۹۸۲ منتشر شده است. اسرائیل شاهاک: (۱۹۳۳-۲۰۰۱)

 

منابع:

۱. کارکنان رشته دانشگاه های آمریکایی. گزارش شماره ۳۳ ٬ ۱۹۷۹ . طبق این تحقیق٬ جمعیت جهان در سال ۲۰۰۰ به ۶ میلیارد نفر خواهد رسید. جمعیت جهان امروز را می توان چنین برشمرد: چین٬ ۹۵۸ میلیون نفر؛ هند٬ ۶۳۵ میلیون نفر؛ اتحاد جماهیر شوروی٬ ۲۶۱ میلیون نفر؛ آمریکا٬ ۲۱۸ میلیون نفر؛ اندونزی٬ ۱۴۰ میلیون نفر؛ برزیل و ژاپن هرکدام ۱۱۰ میلیون نفر. طبق آمار  وجوه جمعیت سازمان ملل برای سال ۱۹۸۰ ٬ در سال ۲۰۰۰ ٬ پنجاه شهر با جمعیت بیش از ۵ میلیون نفر وجود خواهد داشت. جمعیت جهان سوم؛ ۸۰ درصد جمعیت جهان خواهد بود. طبق نظر جاستین بلک ولدر(Justin Blackwelder)٬ رئیس دفتر آمار آمریکا٬ جمعیت جهان به دلیل گرسنگی به ۶ میلیارد نخواهد رسید.

۲. سیاست هسته ای شوروی بوسیله دو آمریکایی متخصص شوروی: جوزف د. داگلاس(Joseph D. Douglas)٬ و اموریتا م. هویبر(Amoretta M. Hoeber)٬ خلاصه شده است. استراتژی شوروی برای جنگ هسته ای٬(استنفورد٬ کالیفرنیا٬ انتشار هوویر٬ ۱۹۷۹). در شوروی ده ها و صدها مقاله و کتاب هر سال منتشر می شود که جزئیات دکترین شوروی برای جنگ هسته ای را شرح می دهد و مقدار زیادی اسناد و مدارک توسط نیروی هوایی آمریکا٬ از جمله  درباره نیروی هوایی آمریکا به انگلیسی ترجمه شده است: مارکسیست لنینیست٬ جنگ و ارتش؛ دیدگاه شوروی٬ مسکو٬ ۱۹۷۲؛  نیروی هوایی شوروی٬ نوشته مارشال گریچگو(Marshal. Grechko)٬ مسکو٬ ۱۹۷۵. رویکرد اساسی شوروی به این موضوع در کتاب توسط مارشال سوکولوسکی(Marshal Sokolovsky) ارائه شده که در سال ۱۹۶۲ در مسکو منتشر شده است: مارشال و. د. سوکولوسکی٬ استراتژی ارتش نظامی٬ دکترین و مفاهیم وشوروی(نیویورک٬ پریگر٬ ۱۹۶۳).

۳. تصویر نیات شوروی در مناطق مختلف جهان را می توان از کتاب داگلاس و هویبر برداشت کرد٬ همانجا. برای اطلاعات بیشتر نگاه کنید به: کتاب مایکل مورگان٬ «مواد معدنی اتحاد جماهیر شوروی به عنوان سلاح استراتژیک در آینده»٬ دفاع و امور خارجه٬ واشنگتن٬ دی. سی٬ دسامبر ۱۹۷۹.

۴. فرمانده ناوگان سرگئی گورسخوف(Sergei Gorshkov)٬ قدرت دریایی و دولت٬ لندن٬ ۱۹۷۹. مورگان٬ لاک(loc). سیت(cit). ژنرال جورج س. براون(George S. Brown)٬ (نیروی هوایی آمریکا) سی- جی سی اس٬ خطاب به کنگره درباره شکل دفاعی آمریکا برای سال مالی ۱۹۷۹ ٬ ص. ۱۰۳ ؛ شورای امنیت ملی٬ بررسی سیاست سوخت غیر معدنی٬ (واشنگتن٬ دی.سی. ۱۹۷۹)؛ درو میدلتون(Drew Middleton)٬ نیویورک تایمز٬(۱۵/۹/۱۹۷۹)؛ تایم٬ ۲۱/۹/۱۹۸۰.

۵. «پایان امپراتوری عثمانی» از الی کیدوری(Elie Kedourie)٬ مجله تاریخ معاصر٬ جلپ سوم٬ شماره ۴ ٬ ۱۹۶۸ .

 ۶. الثوره٬ سوریه ۲۰/۱۲/۱۹۷۹ ٬ الاهرام٬ ۳۰/۱۲/۱۹۷۹ ٬ البعث٬ سوریه٬ ۶/۵/۱۹۷۹. پنجاه و پنج درصد اعراب ۲۰ سال یا جوانتر هستند٬ ۷۰ درصد اعراب در آفریقا زندگی می کنند٬ ۵۵ درصد اعراب زیر ۱۵ سال بیکارند٬ ۳۳ درصد در مناطق شهری زندگی می کنند. اودید یینون٬ «مشکل جمعیت مصر»٬ فصل نامه اورشلیم٬ شماره ۱۵ ٬ بهار ۱۹۸۰.

۷. «اعراب ثروتمند و فقیر»٬ ایی. کانوسکی٬ فصل نامه اورشلیم٬ شماره ۱ ٬ پائیز ۱۹۷۶ ٬ البعث٬ سوریه٬ ۶/۵/۱۹۷۹.

۸. اسحاق رابین٬ نخست وزیر سابق (اسرائیل- م) در کتاب خود گفت که دولت اسرائیل  پس از ژوئن ۱۹۶۷ ٬ بخاطر دو دلی خود برای آینده سرزمین ها(سرزمینهای اشغالی- م) و موضع متناقص خود از زمانیکه تأسیس شده و پس زمینه قطعنامه ۲۴۲ (سازمان ملل- م) و مسلما دوازده سال بعد بخاطر موافقت نامه کمپ دیوید و قرارداد صلح با مصر٬ در واقع مسئول طرح سیاست آمریکا در خاورمیانه است. طبق گفته رابین٬ در ۱۹ ژوئن ۱۹۶۷ ٬ جانسون٬ رئیس جمهور آمریکا٬ نامه ای به نخست وزیر آن موقع اسرائیل٬ اشخول فرستاد/نوشت که هیچ چیز درباره خروج از سرزمینهای جدید(اشغالی- م) ذکر نکرد٬ اما در همان روز دولت سرزمین ها را در ازای صلح برگرداند. پس از قطعنامه های عرب در خارطوم(۱/۹/۱۹۶۷)٬ دولت موضع خود را تغییر داد٬ اما برخلاف تصمیم ۱۹ ژوئن خود٬ آمریکا را از تغییر موضع خود باخبر نساخت و آمریکا به حمایت از قطعنامه ۲۴۲ شورای امنیت(سازمان ملل متحد- م) بر مبنای درک پیشین خود که اسرائیل آماده بازگشت سرزمینها(سرزمینهای اشغالی)ست ادامه داد. در آن لحظه دیگر برای تغییر موضع آمریکا و سیاست اسرائیل خیلی دیر شده بود. از اینجا راه برای قراردادهای صلح بر مبنای قطعنامه ۲۴۲ و همچنین موافقت کمپ دیوید باز شد. نگاه کنید به اسحاق رابین٬ پینکاس شیروت٬ (معاریو ۱۹۷۹) صفحات ۲۲۶-۲۲۷.

۹. پروفسور موشه اردنز٬ رئیس کمیته دفاع و خارجه در یک مصاحبه با(معاریو٬ ۱۰/۳/۱۹۸۰) استدلال کرد که دولت اسرائیل قبل از قرارداد کمپ دیوید در فراهم ساختن یک طرح اقتصادی ناموفق بود و از هزینه توافقت نامه شگفت زده شد٬ اگرچه در جریان مذاکرات قیمت گزاف و خطای جدی در آماده نبودن زمینه اقتصادی برای صلح ممکن بود. وزیر سابق خزانه داری٬ آقای یگال هولویتز(Yigal Holwitz) اظهار داشت که اگر بخاطر خروج از حوزه های نفتی نبود٬ اسرائیل می توانست یک تعادل مثبت پرداختی داشته باشد(۱۷/۹/۱۹۸۰). همین شخص دو سال جلوتر گفته بود که دولت اسرائیل(از زمان خروج) طناب دار را بر گردن خود گذاشت. او موافقت کمپ دیوید اشاره می کرد(هاآرتص٬ ۳/۱۱/۱۹۷۸). در تمام دوران مذاکرات صلح نه با یک متخصص نه با یک مشاور اقتصادی گفتگویی نشد٬ و خود نخست وزیر٬ که فاقد دانش و تخصص در اقتصاد است٬ در یک اقدام خطا/اشتباه٬ از آمریکا تقاضای وام بجای کمک مالی کرد٬ تا تمایل  خود برای احترام ما و احترام آمریکا نسبت به ما حفظ شود. (نگاه کنید به هاآرتص ۵/۱/۱۹۷۹). اورشلیم پست ۷/۹/۱۹۷۹ . پروفسور آسف رازین٬ مشاور قبلی در وزارت خزانه داری٬ بشدت انجام مذاکرات را مورد انتقاد قرار داد؛ هاآرتص٬ ۵/۵/۱۹۷۹. معاریو ۷/۹/۱۹۷۸. برای موضوع مربوط به مناطق نفتی و بحران انرژی اسرائیل٬ به مصاحبه ایتان ایزنبرگ٬ مشاور دولت در این زمینه٬ معاریو هفتگی٬ ۱۲/۱۲/۱۹۷۸ مراجعه نمائید. وزیرو انرژی٬ که شخصا موافقتنامه کمپ دیوید و تخلیه سده الما(Sdeh Alma) را امضاء کرد٬ از آنزمان شرایط جدی ما را از نقطه نظر عرضه نفت بیش از یکبار تأکید کرده است… مراجعه کنید به ییدویت اهرونوت(Yediot Ahronot)٬ ۲۰/۷/۱۹۷۹. حتی مودای(Modai) وزیر انرژی تصدیق کرد که دولت با او در تمام موضوعات نفت در زمان مذاکرات کمپ دیوید و قصر پذیرایی بلر(Blair House) مشاوره نکرده است. هاآرتس٬ ۲۲/۸/۱۹۷۹.

۱۰. بسیاری منابع بر رشد بودجه تسلیحات و اولویت به مقاصد ارتش در مصر و در زمان صلح نسبت به نیازهای داخلی  که بنا بگفته ای صلح بدست آمد٬ گزارش می دهند. مصاحبه نخست وزیر ممدوح سلام را در ٬۱۸/۱۲/۱۹۷  مصاحبه وزیر خزانه داری عابد ال سید در ۲۵/۷/۱۹۷۸ ٬ و روزنامه الاخبار ۲/۱۲/۱۹۷۸ را ببینید که بطور آشکار بر بودجه نظامی تأکید دارد که علیرغم صلح٬ اولین اولویت است. این آن چیزی است که نخست وزیر مصطفی خلیل در سند برنامه کابینه خود اعلام کرده که تقدیم به پارلمان شده است. ۲۵/۱۱/۱۹۷۸. ترجمه انگلیسی آن را در ICA, FBIS٬ ۲۷نوامبر ۱۹۷۸ صفحات د  ۱ تا ۱۰ ببینید. طبق این منابع٬ بودجه مصر بین سال مالی ۱۹۷۷ و ۱۹۷۸ ٬ ده درصد افزایش یافته است٬ و این روند هنوز ادامه دارد. یک منبع سعودی فاش ساخت که مصر در نظر دارد بودجه نظامی خود را تا ۱۰۰ درصد در دو سال آینده افزایش دهد؛ هاآرتص٬ ۱۲/۲/۱۹۷۹ و اورشلیم پست٬ ۱۴/۱/۱۹۷۹.

۱۱. بسیاری از اقتصاد دانان تخمین می زنند که توانایی مصر برای بازسازی اقتصاد خود تا سال ۱۹۸۲ در شک و تردید است. نگاه کنید به واحد اطلاعات اقتصادی٬ مکمل ۱۹۷۸ ٬ «جمهوری عربی مصر»٬ ایی کانوسکی٬ »تخولات اقتصادی اخیر درخاورمیانه»٬ روزنامه های گاه به گاه/ گاه نامه ها٬ مؤسسه شیلوا(Shiloah)٬ ژوئن ۱۹۷۷ ٬ کانوسکی؛ «اقتصاد مصر از اواسط شصت٬ بخشمایکرو»٬ گاه نامه ها٬ ژوئن ۱۹۷۸؛ روبرت مک نامارا٬ رئیس بانک جهانی٬ همان طور که در تایم٬ لندن گزارش شده است ۲۴/۱/۱۹۷۸.

۱۲. نگاه کنید به مقایسه تحقیق برای مؤسسه مطالعات استراتژیک در لندن٬ و پژوهش در مرکز مطالعات استراتژیک دانشگاه تل آویو٬ و همینطور تحقیق دانشمند انگلیسی٬ دنیس چاپلین٬ نقد و بررسی نظامی٬ نوامبر ۱۹۷۹٬ آی اس اس: توازن نظامی ۱۹۷۹-۱۹۸۰ ٬ سی اس اس؛ ترتیبات امنیتی در سینا… توسط ژنرال تیپ(بازنشسته)٬ ا. شالیو٬ شماره ۳/۰ سی اس اس؛ توازن نظامی و گزینه های نظامی پس از توافقنامه صلح با مصر٬ توسط ژنرال تیپ (بازنشسته)٬ وای. راویو٬ شماره ۴ ٬ دسامبر ۱۹۷۸ ٬ و تعداد بسیاری گزارشات خبری از جمله الحوادث٬ لندن٬ ۷/۳/۱۹۸۰ ؛ الوطن العربی٬ پاریس٬ ۱۴/۱۲/۱۹۷۹.

۱۳. در ارتباط با آشوب ذهبی در مصر بین قبطی ها و مسلمانان نگاه کنید به مجموعه ای از مقالات منتشر شده در روزنامه کویتی٬ القبس٬ ۱۵/۸۹/۱۹۸۰. گزارش در مورد شکاف بین مسلمانان و قبطی ها٬ نویسنده انگلیسی آیرین بیسون٬ گاردین٬ لندن٬ ۲۴/۶/۱۹۸۰و دسموند استوارت٬ خاور میانه انترناسیونال٬ لندن ۶/۶/۱۹۸۰. برای گزارشات دیگر نگاه کنید به پامیلا آن اسمیت٬ گاردین٬ لندن٬ ۲۴/۱۲/۱۹۷۹؛ کریستین ساینس مونتیتور ۲۷/۱۲/۱۹۷۹ و همچنین الدستور٬ لندن٬ ۱۵/۱۰/۱۹۷۹؛الکفاه العربی٬ ۱۵/۱۰/۱۹۷۹.

۱۴. روزنامه عربی خدمات ٬ بیروت٬ ۶-۱۳/۸/۱۹۸۰. جمهوری نو٬ ۱۶/۸/۱۹۸۰ ٬ دیر اشپیگل٬ که توسط هاآرتص ذکر شده٬  ۲۱/۳/۱۹۸۰ ٬ و ۳۰/۴/۱۹۸۰ و  ۵/۵/۱۹۸۰ ؛ اکونومیست٬ ۲۲/۳/۱۹۸۰ ؛ روبرت فیسک٬ تایمز٬ لندن٬ ۲۶/۳/۱۹۸۰ ؛ الزورت جونز٬ ساندی تایمز٬ ۳۰/۳/۱۹۸۰.

۱۵. جی پی. پیرونسل هیوگز٬ لوموند٬ پاریس ۲۸/۴/۱۹۸۰ ؛ دکتر عباس کلیدر٬ نقد و برزسی خاور میانه٬ تابستان ۱۹۷۹ ؛ بررسی مناقشات٬ آی اس اس٬ ژوئیه ۱۹۷۵ ؛ آندریاس کولسچیتر٬ دیرزیت٬(هاآرتص٬ ۲۱/۹/۱۹۷۹) گزارش اقتصاد خارجی٬ ۱۰/۱۰/۱۹۷۹ ٬ امور آسیا آفریقا٬ لندن٬ ژويیه ۱۹۷۹.

۱۶. «مشکلات کشورهای ثروتمند عرب»٬  آرنولد هوتینگر٬ بررسی و نقد کتاب نیویورک٬ ۱۵/۵/۱۹۸۰ ؛ روزنامه عربی خدمات٬ بیروت٬ ۲۵/۶/۱۹۸۰ و ۲/۷/۱۹۸۰ ؛ اخبار آمریکا و گزارش جهانی٬ ۵/۱۱/۱۹۷۹ و همچنین الاهرام٬ ۹/۱/۱۹۷۹ ؛ النهار العربی ولدولی٬ پاریس ۷/۹/۱۹۷۹ ؛ دیوید هاخام٬ نقد و بررسی ماهانه٬ آی دی اف٬ ژانویه و فوریه ۱۹۷۹.

۱۷. برای سیاست ها و مشکلات اردن نگاه کنید به النهار العربی ولدولی٬ ۳۰/۴/۱۹۷۹ ٬ ۲/۷/۱۹۷۹ ؛ پروفسور الی کیدوری٬ معاریو ۸/۶/۱۹۷۹ ؛ الوطن العربی ۲۸/۱۱/۱۹۷۹ ؛ القبس٬ ۱۹/۱۱/۱۹۷۹. برای موضع ارتش رهایی بخش فلسطین نگاه کنید به: قطعنامه چهارمین کنگره فتح٬ دمشق٬ اوت ۱۹۸۰. بر نامه شفاامر عرب های اسرائیلی توسط هاآرتس در ۲۴/۹/۱۹۸۰ و همچنین توسط گزارش مطبوعات عربی در ۱۸/۶/۱۹۸۰ منتشر شد. برای صحت اعداد و ارقام مهاجرت اعراب به اردن٬ نگاه کنید به آموس بن ورید٬ هاآرتص٬ ۱۶/۲/۱۹۷۷؛ یوسف زویریل٬ معاریف ۱۲/۱/۱۹۸۰. همچنین به موضع سازمان آزادیبخش فلسطین نسبت به اسرائیل نگاه کنید به شالوم قازیت٬ نقد و بررسی ماهانه؛ ژوئیه ۱۹۸۰ ؛ هانی الحسن در مصاحبه با الرای الام٬ کویت ۱۵/۴/۱۹۸۰ ؛ آوی پلاسکوف٬ «مشکلات فلسطینی ها»٬ بقاء٬ آی اس اس٬ لندن ژانویه و فوریه ۱۹۷۸ ؛ دیوید گاترنان٬ « اسطوره/افسانه فلسطین»٬ تفسیر٬ اکتبر ۱۹۷۵ ؛ برنارد لوئیس٬ « فلسطین و سازمان آزادیبخش فلسطین»٬ تفسیر ژانویه ۱۹۷۵ ؛ صبح دوشنبه٬ بیروت٬ ۱۸۲۱/۸/۱۹۸۰؛ مجله مطالعات فلسطین٬ زمستان ۱۹۸۰.

۱۸پروفسور یوال نیمن٬ سامره- «اساس امنیت اسرائیل»٬ معاراخوت ص ۲۷۲-۱۷۳ ٬ مه/ژوئن ۱۹۸۰ ؛ یاکوف حسدایی٬ «صلح٬  روش و حق دانستن»٬ داور حشاوا٬ ۲۳/۲/۱۹۸۰. اهارون یاریو٬ «عمق استراتژیک- چشم انداز اسرائیلی»٬ معاراخوت ص ۲۷۰-۲۷۱ ٬ اکتبر ۱۹۷۹؛ اسحاق رابین٬ «مشکلات دفاع اسرائیل در دهه هشتاد»٬ معاراخوت٬ اکتبر ۱۹۷۹.

۱۹. عزرا زوهر٬ در انبر رژیم(شیکمونا٬ ۱۹۷۴)؛ موتی هاینریش٬ آیا ما شانسی داریم٬ اسرائیل٬ حقیقت در برابر افسانه(رشافیم۲ ۱۹۸۱).

۲۰. «درس هایی از گذشته»٬ هنری کسینجر٬ نقد و بررسی واشنگتن جلد ۱ ٬ ژانویه ۱۹۷۸ ؛ «چالش اوپک در برابر غرب»٬ آرتور راس٬ فصلنامه واشنگتن٬ زمستان ۱۹۸۰ ؛ «نفت و زوال غرب»٬ والتر لویی٬ امور خارجه٬ تابستان ۱۹۸۰ ؛ گزارش ویژه- «نیروی نظامی ما آماده است یا نه؟» اخبار آمریکا و گزارش جهانی ۱۰/۱۰/۱۹۷۷؛ «تأملاتی بر خطر موجود»٬ استانلی هوفمن٬ بررسی کتای نیویورک ۶/۳/۱۹۸۰. تایم ۳/۴/۱۹۸۰؛ «توهمات سالت»٬ لیوپولد لاویدیز٬تفسیر سپتامبر ۱۹۷۹؛ «خطر موجود»٬ نورمن پودهورتز٬ تفسیر مارس ۱۹۸۰؛ «نفت و قدرت آمریکا شش سال بعد»٬ روبرت تاکر٬ تفسیر سپتامبر ۱۹۷۹؛ «رها ساختن اسرائیل»٬ نورمن پودهورتز٬ تفسیر ژوئیه ۱۹۷۹؛ «برداشت غلط از خاورمیانه»٬ الی کیدوری٬ تفسیر ژوئیه ۱۹۷۹.

۲۱. بر طبق آمار منتشر شده توسط یاکوف کاروز٬ یدیعوت اهرونوت٬ ۱۷/۱۰/۱۹۸۰ ٬ تعداد کل حوادث ضد یهودی ثبت شده در جهان در سال ۱۹۷۹ دوبرابر مقدار ثبت شده در سال ۱۹۷۸ بود. حوادث ضد یهودی در آلمان٬ فرانسه٬ و انگلستان چند بار بزرگتر از سال ۱۹۷۸ بود. در آمریکا نیز افزایش شدیدی در حوادث ضدی یهودی بوده که در مقاله گزارش شده است. برای اطلاعات جدید٬ نگاه کنید به کتاب/مقاله ل. تالمن٬ «یهودی ستیزی نو»٬ جمهوری جدید٬ ۱۸/۹/۱۹۷۶؛ «چاه ها را مسموم کردند»٬ بارابارا تاچمن٬ نیوزویک ۳/۲/۱۹۷۵.

 

Published in: on 28 juin 2014 at 5:44  Laissez un commentaire  

0:12 / 3:13 خانواده چهار زندانی عقیدتی محکوم به اعدام در مقابل زندان قزلحصار

Published in: on 28 juin 2014 at 5:35  Laissez un commentaire  

خانواده چهار زندانی عقیدتی محکوم به اعدام


  • پدر کمال ملایی و حامد احمدی هم هستند. خانواده چهار زندانی عقیدتی محکوم به اعدام اینجا مقابل درب ورودی زندان قزلحصار، جایی که فرزندانشان در سلول انفرادی در آستانه اعدام به سر می‌برند، در سومین روز تحصن اعتراضی‌شان هستند.

    مادری ضجه می‌زند تا پسرانش را ببیند. جمشید و جهانگیر دهقانی محکوم به اعدام هستند. مادرشان از همه جا دستش کوتاه است و خاطرات فرزندانش را دوره می‌کند و بی واسطه رو به دوربین با آنها سخن می‌گوید و از خدا می‌خواهد که نجاتشان دهد.

    سایر اعضای خانواده هم بست نشسته‌اند. مادر جمشید و جهانگیر با وعده مسوولین قضایی و امنیتی راضی شده که برگردد به سنندج؛ جایی که فرزندانش بزرگ‌ترین مشغولیت‌شان جز کاسبکار بودن، تبلیغ مبانی دینی اهل سنت بوده است. در ترمینال غرب نزدیک حرکت اتوبوس تهران- سنندج، مادر بغضش می‌شکند و به زبان شیرین کُردی، کاری‌ترین دعاهایی که می‌داند می‌خواند و به هر کس که رو می‌کند از ساعت و انگشتر یادگاری جمشید و جهانگیر، از پاره‌های وجودش می‌گوید.

    جمشید و جهانگیر دهقانی، حامد احمدی و کمال ملایی چهار زندانی عقیدتی اهل سنت، پارسال ۷۳ روز اعتصاب غذا کردند و به حکم اعدامشان اعتراض کردند. آنها می‌گویند که حق داشتن وکیل تعیینی به آنها داده نشده و همچنین از اساس، تمام اتهامات انتسابی به خود را رد کرده‌اند.

    مسوولین قضایی و امنیتی می‌گویند آنها عامل ترور ملا برهان عالی و ماموستا محمد شیخ‌الاسلام بوده‌اند؛ اما این چهار زندانی در رنج‌نامه‌های خود نوشته‌اند که در زمان وقوع این ترورها، در بازداشتگاه اطلاعات سنندج زیر شکنجه و بازجویی بوده‌اند.

    کسی از میان مسوولین تابه‌حال وقعی به این دفاعیات نداشته‌اند و حتی زمان دادگاهی این چهار نفر هم به گفته خود آنها در چند دقیقه کوتاه، مجالی برای دفاع کردن از خود برایشان نداشته‌اند.

    مدتی پیش این زندانیان را برای اجرای حکم اعدام از زندان رجایی شهر به قزلحصار انتقال دادند. بسیاری از فعالان حقوق بشری و سازمان‌های مدافع حقوق بشر و شخصیت‌های سرشناس اظهار نگرانی کرده و به اجرای حکم اعدام آنها اعتراض کردند.

    این چهار زندانی امروز سیزدهمین روز از اعتصاب غذای خود را در اعتراض به حکم اعدام‌شان را پشت سر گذاشتند. آنها همچنین خواستار انتقال به زندان رجایی شهر هستند.

    در آخرین خبرها آمده بود که این چهار زندانی عقیدتی، دچار خونریزی شدید معده شده‌اند و میزان هوشیاری آنها به شدت پایین امده و اکنون در وضعیت خطرناکی به اعتصاب غذای خود ادامه می‌دهند.

    گفته شده آنها هنوز در قرنطینه زندان قزلحصار و در لباس محکومان در حین اجرای اعدام نگهداری می‌شوند و هر چند وقت یک‌بار نگهبانان زندان آنها را تهدید می‌کنند که سپیده‌دم فردا اعدام می‌شوند.

    گفتنی است امروز جمعه ۶ تیرماه ۱۳۹۳، اعضای خانواده جمشید و جهانگیر دهقانی و حامد احمدی و کمال ملایی، سومین روز اعتصاب غذای خود را به نشانه اعتراض و همراهی با فرزندانشان سپری کردند.

    همچنین در گزارش‌ها آمده که ۸۰ تن از زندانیان اهل‌سنت سالن ۱۰ زندان رجایی شهر کرج، در حمایت از این چهار زندانی از روز سه‌شنبه ۲۷ خرداد، دست به اعتصاب غذا زده‌اند که هنوز نیز در جریان است.

Published in: on 28 juin 2014 at 5:34  Laissez un commentaire