«نوه طالقانی هستی؟ اعدام!»

«نوه طالقانی هستی؟ اعدام!»

مسعود خستو در تابستان ۱۳۶۰

مسعود خستو در تابستان ۱۳۶۰

پدربزرگش، اولین امام جمعه تهران بعد از انقلاب اسلامی و رئیس شورای انقلاب بود. وقتی محمود طالقانی در سال ۱۳۵۸ درگذشت، روح‌الله خمینی، بنیانگذار و رهبر نخست جمهوری اسلامی او را به «ابوذر» و «مالک اشتر» تشبیه کرد و گفت که «برادر بسیار عزیز» خود را از دست داده است.

کمتر از یک دهه بعد در زندان گوهردشت کرج به «مسعود خستو» گفتند: «نوه طالقانی هستی؟ اعدام».

مسعود خستو ۸ تیر ۱۳۴۳ متولد و ۵ شهریور ۱۳۶۰ در خانه پدر و مادرش در تهران دستگیر شد.

یکی از اعضای خانواده‌اش به رادیو فردا می‌گوید که هنگام دستگیری مسعود خستو به والدینش گفتند که این پسر ۱۷ ساله را برای چند سوال و جواب می‌برند و باز می‌گردانند.

اما هفت سال بعد حتی جنازه‌اش را هم به خانواده‌اش تحویل ندادند. خانواده مسعود خستو تنها می‌دانند که جنازه او جایی در قبرستان خاوران میان جنازه‌های بی‌نشان دیگر مدفون است.

این عضو خانواده طالقانی نزدیک به سه دهه پس از مرگ او می‌گوید که پدر و مادر مسعود خستو هم وقتی برای پیگیری وضعیت فرزندشان به کمیته انقلاب اسلامی در محله گیشای تهران رفتند، بازداشت شدند.

آنها ۴۵ روز در بازداشت بودند.

مسعود خستو در این عکس، نوجوانی است که پشت سر محمود طالقانی نماز می‌خواند. فرد دیگر حاضر در تصویر، مهدی طالقانی، فرزند آیت‌الله طالقانی است.

مسعود خستو در این عکس، نوجوانی است که پشت سر محمود طالقانی نماز می‌خواند. فرد دیگر حاضر در تصویر، مهدی طالقانی، فرزند آیت‌الله طالقانی است.

مادر مسعود خستو، مریم علایی طالقانی نام داشت. دختر آیت‌الله محمود طالقانی. خانم علایی طالقانی، کاندیدای مورد حمایت سازمان مجاهدین خلق ایران در اولین انتخابات مجلس پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی بود.

مجتبی طالقانی، یکی از پسران محمود طالقانی به رادیو فردا می‌گوید که خواهرش و مادر مسعود، علیرغم کاندیداتوری در انتخابات دوره اول مجلس پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی، چندان سیاسی نبود. برخلاف فرزندش مسعود که هوادار فعال سازمان مجاهدین خلق بود.

مجتبی طالقانی خود در فروردین ۱۳۵۸ توسط گروهی از نظامیان تحت فرماندهی محمد غرضی بازداشت شده بود. دستگیری او در روزهای پرتنش سال ۵۸ به ناراحتی شدید پدرش و ترک اعتراض‌آمیز تهران توسط او منجر شد.

آقای طالقانی می‌گوید که خواهرزاده‌اش هنگامی که او در خانه‌ای مخفی در تهران به سر می‌برد، به وی سر می‌زد و از ضرورت ادامه مبارزه می‌گفت.

قرآنی که آیت‌الله طالقانی به نوه‌اش مسعود خستو تقدیم کرد.

قرآنی که آیت‌الله طالقانی به نوه‌اش مسعود خستو تقدیم کرد.

یک عضو دیگر خانواده طالقانی به رادیو فردا می‌گوید که مسعود خستو پس از دستگیری به اتهام عضویت در سازمان مجاهدین خلق به ۸۰ ضربه شلاق و ۱۲ سال زندان محکوم شد.

فریدون نجفی سال‌ها در زندان با مسعود خستو دوست و همبند بود.

آقای نجفی که اکنون ساکن استرالیا است به رادیو فردا می‌گوید که حکم اعدام نوه آیت‌الله طالقانی در مرداد ۱۳۶۷ مستقیما توسط حسینعلی نیری، رئیس هیئت تصمیم‌گیر اعدام زندانیان سیاسی صادر شد.

به گفته آقای نجفی، حسینعلی نیری که این روزها معاون دیوان عالی کشور است، شخصا مسعود خستو را می‌شناخت و پس از توهین به او و پدربزرگش گفت: «نوه طالقانی هستی؟ اعدام».

مجتبی طالقانی می‌گوید که نه تنها نوه محمود طالقانی بودن، کمکی به وضعیت مسعود خستو نکرد، بلکه اگر پدرش زنده بود، او هم «قطعا» توسط جمهوری اسلامی کشته می‌شد.

فریدون نجفی هم می‌گوید که نوه طالقانی بودن، بیشتر به ضرر مسعود خستو بود.

ایرج مصداقی، مورخ و از اعضای پیشین سازمان مجاهدین خلق ایران که خود در دهه ۶۰ زندانی سیاسی بود، به رادیو فردا می‌گوید که مسعود خستو بیش از دو سال را در سلول انفرادی زندان گوهردشت کرج به سر برد.

فریدون نجفی اضافه می‌کند که او و مسعود خستو در واقع نزدیک به چهار سال را در دو سلول انفرادی روبروی همدیگر زندانی بودند.

مسعود خستو در تابستان ۱۳۶۰

مسعود خستو در تابستان ۱۳۶۰

آقای نجفی می‌گوید که آنها مخفیانه با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کردند و روزانه هم بابت این مسئله، کتک و شلاق می‌خوردند.

این روزها، انتشار فایل صوتی جلسه‌ای میان آیت‌الله حسینعلی منتظری، قائم‌مقام وقت رهبر جمهوری اسلامی با اعضای هیئتی که درباره اعدام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ تصمیم می‌گرفتند، بار دیگر این موضوع جنجالی تاریخ معاصر ایران را به فضای رسانه‌ای و سیاسی بازگردانده است.

این فایل صوتی در سالگرد اعدام هزاران نفر از زندانیانی که عمدتا اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران بودند، منتشر شد.

اگرچه بیشتر اعدامیان تابستان سال ۶۷ از اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق بودند اما وابستگان گروه‌هایی مانند چریک‌های فدایی خلق، حزب توده، احزاب کرد، سازمان انقلابی کارگران ایران، سازمان پیکار و … نیز در میان اعدامیان قرار داشتند.

مسعود خستو که در حال گذراندن دوران زندان خود بود و قرار بود تا اوایل دهه ۷۰ آزاد شود، هنگام اعدام کمتر از ۲۵ سال داشت.

خانواده و همبندان او می‌گویند که مسعود خستو تا هنگام مرگ حاضر به ابراز پشیمانی یا توبه از عقاید خود نشد.

منبع:رادیو فردا

Published in: on 20 août 2016 at 11:18  Laissez un commentaire  

28مرداد و بعد از آن و آینده ای که در راه است

28 مرداد و بعد از آن و آینده ای که در راه است
ایرج شكری

انگار دیروز بود آن روز پاییزی سه – چهار ماهی بعد از کودتای 28 مرداد و قبل از ظهر بود، پدرم  را در محل کارش دستگیر کرده و از همانجا برای بازرسی خانه آورده بودند. او «لو رفته بود». دو سرباز در حالیکه سرنیزه های بلندی بر سرتفنگ هایشان بود و کلاه خود به سرداشتند، یکی جلو و یکی پشت سر او، حرکت می کردند. وقتی آمدند من در حیاط خانه بودم. بازرسی به نظرم زیاد طول نکشید. چهار سال داشتم با این حال خشونت و خطر بزرگی که پدرم را در وضعی که آورده بودند تهدید می کرد، می فهمیدم و هیچ دلیلی برای چنین رفتاری نمی دیدم جز این که آنها که او را گرفته اند و با آن وضع به خانه آورده اند، آدمهای بسیار بد و خطرناکی هستند.

وقتی بعد از بازرسی خانه، پدرم را به همان وضع که آورده بودند- یک سرباز تفنگ بردوش در جلو و یکی پشت سر، از خانه می بردند و مادرم نگران و بی حرکت در ایوان این صحنه را نگاه می کرد، من در چند متری او همانجا در حیاط بودم و وقتی پدرم و سربازان از جلو من گذشتند و به طرف در حیاط می رفتند، در حالی که نگاهم آنها را دنبال می کرد، با صدایی که مادرم بشنود گفتم «وقتی بزرگ شدم با اون چکش بزرگ عمویم می کوبم تو سر اینها». عمویم جوشکار بود. در بین ابزاری هایی که در خانه داشت دو چکش داشت یک چکس معمولی و یک چکش بزرگ، من خیلی دلم می خواست که آن چکش بزرگ را را  تا بالای سرم بلند کنم. اما دودستی هم نمی توانستم از عهده این کار بر بیایم. سنگینی آن چنان به مچ دستم فشار می آورد که گویی دنیا از آن چکش آویزان است و به ناچار دستم پایین می آمد. گاه وقتی عمویم در خانه برای کاری از آن استفاده می کرد دیده بودم که ضربه های آن خیلی سنگین و «کارساز» است و کاری می کند که از چکش معمولی بر نمی آید. سالها بعد، یکبار وقتی از آن روزها با مادرم حرف می زدم، خیلی تعجب کرد که چطور آن روز به یاد من مانده است.

این تنها خاطره من از آن دوره نیست. یکی دو ماهی قبل از از این اتفاق، یک روز ما بچه ها را به سینما بردند. به همه ما پیراهن سفید آستین کوتاه پوشاندند. شعاری که روی روبان سفیدی با رنگ قرمز نوشته شده بود نیز روی جییب پیراهنمان چسباندند. فکر می کنم که همان شعار «زنده باد صلح دوستان مرگ بر جنگ طلبان» بود که به ما بچه ها هم یادداده بودند. اما ممکن است که اشتباه بکنم چون ما را به مناسبت روز کودک* (اول ژوئن) به سینما می بردند. ترتیب این کار را خانمی داده بود که گاهی به خانه ما می آمد و مادرم و گروهی از زنان همان محل که همسایگان ما بودند، در اتاقی جمع می شدند و آن خانم برایشان صحبت می کرد. آن روز که ما را بردند سینما علاه بر او دو خانم دیگر همراه او به محل آمده بودند. یادم نیست که آن پیراهن های سفید را آنها به ما دادند یا خودمان از قبل داشتیم، اما یادم هست که آن شعارهای نوشته روی روبان سفید را آنها آورده بودند. روز اول ژوئن برابر است با11 خرداد، با این حساب  این یعنی حدود دو ماه و 18 یا 19 روز قبل از کودتا بود. ما را  به سینمایی در لاله زار بردند. مادرم می گفت سینما کریستال بود. یادم نیست چه فیلمی بود، شاید فیلمی برای کودکان از تولیدات اتحاد جماهیر شوروی بود.

 بعد از دستگیری پدرم و جستجوهای بعدی مادرم که او را کجا برده اند و چه خواهد شد، کلماتی مثل «فرمانداری نظامی» و «دادرسی ارتش»  و اسم هایی مثل «سرهنگ امجدی»، هم به گوشم خورد و به یادم ماند. همچنان که بعدا، بعد از آزادی پدرم «زندان قزل قلعه» و «زندان قصر» و «شکنجه» و «اعتصاب غذا» و…  بحث های مربوط به آن چه آن زمان اتفاق افتاده بود و شکنجه های گونانی که علیه دستگیر شدگان بکار گرفته می شد و یا به آن تهدید شده بودند، از جمله دستبند قپانی، ناخن کشیدن، شلاق زدن، در قفس خرس انداختن، استعمال بطری و تخم پخته، تیرباران محکومان، وارطان، کوچک شوشتری،… سالها بعد از آن روزها به مناسبت های مختلف در گفتگوهای پدرم با دوستان و آشنایانی که از روزگار از سر گذرانده بودند، باز گو می شد. عکسهایی از اعدام افسران توده ای در نشریات هم درج شد. من عکسهایی از اعدام شدگان آن دوران را دیده ام که بعضی از محکومان به اعدام در حالیکه به تیرک اعدام طناب پیچ شده اند،در حال شعار دادن هستند.

 17- 18 سال بعد از این ماجرا- فاصله رسیدن از خردسالی به سن جوانی- و زمانی که من دانشجو بودم به رغم آن سالهای سربی اختناق در زیر رعب «ساواک»، مبارزه مسلحانه علیه رژیم شاه دست نشانده آمریکا، توسط فرزندان مبارز و جان برکف خلق شروع شد که مبارزانش در نظر سرکوب شدگان و رنجبران آن دوران قهرمان بودند.

  در دوران شاه روز 28 مرداد، مثل روز 16 آذر اگرچه سالروز رویدادهای مربوط به سرکوب و کشتاربودند، همراه با اندوه و تأثر بود، اما سالروزی برای گرامیداشت یاد قهرمانان مبارزه با رژیم دست  نشانده کودتای آمریکایی و جوشش خشم نفرت نسبت به رژیم جنایتکار هم بود. کودتایی که فوج هایی از اراذل و اوباش «شاه پرست» که اوباش حزب اللهی و ولایتمدار این زمان از آن قماشند و چهره هایی مثل شعبان بی مخ سردسته آن «که امثال  محتشم و الله کرم و … » برادران همخون آنان در زمان ما هستند، در یورش به آزادی و استقرار استبداد و اختناق و شکنجه، نیروهای ارتشی آن کودتا را تقویت و حمایت کردند، کودتایی که رژیم شاه اسمش را «قیام ملی» گذاشت.

در دوران شاه، سانسور و اختناق در همه جا سایه سیاه خود را گسترده بود و اسم پلیس سیاسی شاه- ساواک- مترادف درنده خویی و شکنجه بود. سانسور چنان بود که مثلا کتاب «پاشنه آهنین» جک لندن کتابی ممنوعه بود و دست به دست کردن کتاب «اصول مقدماتی فلسفه» نوشته ژرژ پولیستر، کاری بود خطرناک که در صورت گیر افتادن دارنده کتاب توسط ساواک، می توانست برای هر کسی که «جرأت» به دست آوردن و خواندن آن را کرده بود، گران تمام شود.

 به رغم ممنوعیت حرف زدن از مصدق و تحریفهای رژیم شاه از ماجرای 28 مرداد، احترام و یاد نیکی که از او نزد مردم بجا مانده بود، در غبار زمان و زیر دوغپردازی های دوران آریامهری مدفون نشد و بعد از سرنگون شدن رژیم شاه با قیام مسلحانه مردم در 22 بهمن 57، دیدیم که در 14 اسفند 57 سالروز در گذشت دکتر مصدق، میلیونها نفر در سراسر کشور، یاد او را گرامی داشتند و جمعیت گرد آمده در احمد آباد را روزنامه های آن روز یک و نیم میلیون نفر برآورد کرده بودند.   خمینی پلید که به چیزی جز ولایت و قیمومیت بر مردمی که آنهار در شمار «صغار» می دانست و و مرید سازی مردم و «اجرای احکام اسلام»، نمی اندیشید، خیلی زود و با درندگی به مراتب بیشتر از شاه، راه سرکوب آزادیخواهان و ایران دوستان را پیش گرفت و در این راه حمله به سمبلها و شیطان سازی از هرآنچه که می توانست مزاحم و مانع تحمیق توده ها و انحصار قدرت و امامت او بر «امت» بشود، از هیچ دروغ و تهمت و حتی جفنگ گویی و کوتاهی نکرد. این عصاره رذائل روحانیت مرتجع برای همه دورانها، در آن سخنرانی 3 خرداد58 در خشمی جنون آمیز از آنچه چند روز قبل در مراسم بزرگداشت صدمین زاد روز مصدق در سخنرانی ها و در تجلیل از او و نیز در تاکید بر ضروت آزادی و دموکراسی بیان شده بود گفت:« اينها مي خواهند سرپوش بگذارند روي مقاصد خودشان آن مقاصدي كه برخلاف مسير ما است به اسم يك نفري كه ملي است. مسیر ما مسیر نفت نیست. این اشتباه است.

ما اسلام را می خواهیم. اسلام که آمد نفت هم مال خودمان می شود. مقصد ما اسلام است مقصد ما نفت نیست. اگر یکنفر نفت را ملی کرده است اسلام را کنار بگذارند برای او سینه بزنند» و در مورد روشنفکران و نویسندگان گفت:« بعضی از این نویسندگان ما حاضر نیستند برای جلو بردن مقصدشان بک کلمه اسلام بکار ببرند ولو برای این که ما را بازی بدهند. ما با اینها باید همان مبارزه ای را بکنیم که بارمحمدرضا کردیم برای این که توطئه در کار است. نه قضیه آزادی. باید با تما اینها مبارزه ای بکنید بدتر از آن مبارزه ای که با شاه کردید. دشمنی بعضی از این طوایف برای اسلام کمتر از دشمنی او نبود. او در عین قدرتش باز اسم خدا را می آورد، باز زیارت می رفت ولو به طور ریا بود. اما اینها ریایی هم حاظر نیستند. […].ما با اینها باید همان مبارزه ای را بکنیم که بارمحمدرضا کردیم برای این که توطئه در کار است. نه قضیه آزادی. آزادی [بله] لکن توطئه نه. جمع آوری قشرها را در هم و برهم و راه انداختن [ آنها] به هر بهانه ای، برای هر استخوانی میتینگ راه انداختن و [به ] دنبال آن با اسلام مخالفت کردن قابل تحمل نیست.»(کیهان 5 خرداد 58)**.

این فرومایگان به کمک و با زمینه سازی غرب، به ویژه از نظر تبلیغات برای «اسلامی کردن» انقلابی که نیروی درونی آن و آن شوراهایی اعتصابی که در آن روزها تشکیل شده بودند، مطلقا از جنس «آخوندی» و خواهان حکومت اسلامی و حاکم شدن یکنفر به عنوان امام بر سرنوشت مردم و کشور، و تبدیل به «امت» و «مقلّد» شدن ملّت نبودند، توانستند با  استفاده از جهل و دمیدن به تعصب مذهبی بخشی از مردم محروم و تحقیر شده در دوران آریامهری، قدرت را به انحصار خود در آورند و برای تحکیم پایه های قدرت خود، دست به جنایات هولناکی زدند که این روزها با انتشار نواری از سخنان دیدار منتظری با هیات تصمیم گیرنده و مجری اعدام زندانیان سیاسی در تابستان سال 67، ماهیت سفّاک و درنده اینان و امامشان اکنون با همین نوار که بی تردید از طریق تلفن همراهِ میلونها ایرانی به اشتراک گذاشته می شود، بیش از پیش در برابر مردم قرار می گیرد. اگر چه مسائل مطرح شده در نوار قبلا هم افشا شده بود، اما تفاوت این است که هم با صدای خود منتظری بودن به آن حالت «زنده» می دهد و هم با امکانات کنونی و قرار گرفتن آن در تلفن های همراه و امکان انتشار گسترده و رایگان و بدون دردسر آن، ضربه درد ناکی برای دست اندرکاران جنایتکار رژیم و دستگاه اطلاعاتی آن است و از این مساله بشدت برآشفته و عصبانی هستند.  اما اینان نه تنها به هیچوچه از جنایات خود اظهار پشیمانی و تاسف نخواهند کرد بلکه برای حفظ قدرت و اعمال اراده خود بر مردم و پیگری اهداف قدرت پرستانه و نیز حفظ منافع کلانی که در غارت ثروت ملی دارند، تردیدی در ادامه اختناق و و تشدید و بکارگرفتن سرکوب به خود راه نخواهند داد. چطور می شود در رژیمی که حتی رفتن به مجلس ختم و رفتن به تئاتر را به آدمی که دو دوره مقام ریاست جمهوری همین رژیم را با «انتخابات» در چارچوب قوانین و ضوابط رژیم کسب کرده بود  و رهبر و ولی فقیه، هم آن «انتخابات» را تایید و تحسین کرده بود و هم رئیس جمهور بیرون آمده از آن را «تنفیذ» کرده بوده، نمی دهند، امکان داشته باشد که صاحبان اصلی قدرت، دست از استبداد و خود محوربنیی بردارند و به حقوق شهروندی احترام بگذارند و آزادی احزاب و آزادی بیان و انتشارات بپذیرند. من بر این باورم که خونین ترین صفحات تاریخ ایران در راه است و این اتفاق ظرف ده تا پانزده سال آینده خواهد افتاد. نمی شود که هم «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» وجود داشته باشد که خود را مالک ایران و حافظ «انقلاب اسلامی» می داند و بابت «خون های شهدای اسلام در دفاع مقدس» از مردم ایران طلبکاری می کند و ایران را برای حیطه عمل و خود کافی نمی داند و دنبال حضور و اعمال نفوذ در کشورهای ساحل مدیترانه و در هپروت گسترش «انقلاب اسلامی» به آفریقاست، و نیز یک وزارتخانه هم از سربازان گمنام امام زمان داشته باشیم، و در عین حال انتظار برگزاری انتخابات آزاد و دموکراسی و رعایت حقوق شهروندی از سوی همین ها را هم داشته باشیم، این غیر ممکن است.

 اما مبارزه مردم با استبداد هم توقف پذیر نیست و نسل بعد از نسل، به اشکال گونا گون ادامه داشته است، همچنان که منی که در چهار سالگی، آرزوی «کوبیدن با چکشی بزرگ بر سر استبداد مسلح به تفنگ و سرنیز و کلاه خود برسر»، برای از پا انداختن آن، در دلم جوانه زد، همچنان این نهال آینده ساز در دلم ریشه دارد و آن را حفظ کرده و پرورده ام. آمادگی مردم برای رویا رویایی با درنده خویی به مراتب خشن تر و گسترده تر از آنچه در آغاز دهه 60 و بعد در کشتار زندانیان سیاسی در سال 67 روی داد- یعنی آنچه در راه است- و باور به این که تنها با برچیده شدن بساط این رژیم است که آنها حرمت و عزّت لگدمال شده خود توسط آخوندها و سپاهیان و مزدوران درنده اش را باز خواهند یافت، می تواند آنها را در برابر سپاه جهل و جنایت منسجم و قوی و شکست ناپذیر بکند و پیروزی را برای آنها به ارمغان بیاورد.

**************

* روز اول ژوئن در سال ۱۹۴۹ در نشست اتحادیه بین‌المللی دمکراتیک زنان در پاریس به عنوان روز بین‌المللی کودک اعلام شده و در شوروی به عنوان روز کودک شناخته شد و در بسیاری از کشورها هم به عنوان روز کودک تعیین شد. اما روز جهانی کودک 20 نوامبر است. روز 20 نوامبر در سال 1959 به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل روز کودک تعیین شد(ویکی پدیا)

از سینماهای آن روزهای لاله زار چیزی باقی نمانده است و یا معدودی مانده و اکثر آنها به انباری برای کالاها تبدیل شده اند. در لینک زیر گزارشی در مورد لاله زار و سینماهای آن در حال حاظر را می شود دید.

http://chn.ir/NSite/FullStory/News/?Id=106536&Serv=0&SGr=0

** متن سخنرانی خمینی مندرج در کیهان 5 خرداد 58 در لینک زیر:

http://iradj-shokri.blogspot.fr/2015/06/58-58.html

۲۸ مرداد ۱۳۹۵ – ۱۸ اوت ۲۰۱۶

http://iradj-shokri.blogspot.fr/

Published in: on 20 août 2016 at 11:15  Laissez un commentaire  

غبارزدایی از آینه‌ها متن نوشتاری سخنان آیت‌الله منتظری درباره اعدام‌های

غبارزدایی از آینه‌ها
متن نوشتاری سخنان آیت‌الله منتظری درباره اعدام‌های ۶۷

همه موبدان سرفگنده نگون
پر از هول دل دیدگان پر ز خون
از آن نامداران بسیار هوش
یکی بود بینادل و تیزگوش
خردمند و بیدار و زیرک بنام
کزان موبدان او زدی پیش گام
دلش تنگتر گشت و ناباک شد
گشاده زبان پیش ضحاک شد
بدو گفت پردخته کن سر ز باد
که جز مرگ را کَس ز مادر نزاد
فردوسی
دوشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۶۷(دوم محرم ۱۴۰۹)؛ آیت‌الله منتظری، رودرروی اعضای هیئت مرگ – حسینعلی نیری(حاکم شرع)، مرتضی اشراقی(دادستان)، ابراهیم رئیسی(معاون دادستان) و مصطفی پورمحمدی(نماینده وقت وزارت اطلاعات)، اعدام زندانیان سیاسی را که با حکم آیت‌الله خمینی، ۵ مرداد[و درواقع ۶ مرداد] همان سال آغاز شده بود، شجاعانه زیر سئوال می‌بَرَد بخصوص وقتی از قاضی «شرع» هیئت مرگ می‌شنود «ما تا الان هفتصد و پنجاه نفر را در تهران اعدام کرده‌ایم…»
در فایل صوتی منتشر شده، سخنان حسینعلی نیری که در آغاز جلسه، به تعداد اعدام‌شدگان (تا ۲۴ مرداد ۶۷) اشاره نموده، شنیده نمی‌شود(اصلاً نیست). دو جای دیگر نوار هم صحبت‌ها پیوستگی ندارد.
قاتلین زندانیان سیاسی بی‌توجه به مضمون و جوهر اعتراض به حق آیت‌الله منتظری، هّم و غم‌شان توجیه کشتار و گرفتن مجوز برای ادامه آن بود. ضمن اینکه در رابطه با اعدامها، گزارش وقایع اتفاقیه در زندان(بویژه از سوی حسینعلی نیری)، با ناراستی همراه بود. به پانویس (گزارش کذب اعضای هیأت) مراجعه کنید.
فایل صوتیِ منتشر شده‌ را تا آنجا که کلمات برایم مفهوم بوده، بصورت نوشتار درآورده‌ام. مطالب داخل کروشه افزوده من است.

  
آیت‌الله منتطری:‌ اگه غیر از شما بود من اصلا کار نداشتم، چون نسبت به شما شناخت دارم و شما می‌دونید که من نه پسر خاله‌ام جزو منافقین زندان باشه، نه پسر عموم و نه قوم و خویشم و نه با اینا رفاقتی داشتم.
بیش از همه من از اونا ضربه خوردم، هم تو زندان هم بعد زندان. پسر منو همینا به شهادت رسوندن، بزرگان ما رو همین‌ها به شهادت رسوندن، اینا همه رو من می‌دونم.
ولی معذالک، من اونی که برام مهمه، آبروی اسلام و انقلاب و آینده کشور و آینده شخص آقای خمینی[است] و اونکه تاریخ چه جور قضاوت می‌کنه. و من یک آدم صریح الهجه هستم. همیشه اونیکه[اونچه] توی دلمه، نگه نمی‌دارم. بر خلاف آقایون که بعضیا با سیاست رفتار می‌کنن
 به نظر من بزرگترین جنایتی که در جمهوری اسلامی شده از اول انقلاب تا حالا این کاری است که به دست شما که چهره‌های خوبی هستید، یعنی شما چهره‌هایی که در دستگاه قضایی اگر چنانچه به ما می‌گفتند مثلاً معرفی کن مثلا می‌گفتیم آقای نیری، آقای اشراقی نفرات خوب و متدین‌اند.
به نظر من بزرگترین جنایت که در جمهوری اسلامی شده و در تاریخ ما رو محکوم میکنه به دست شما انجام شده و شما را در آینده جزو جنایتکاران توی تاریخ می‌نویسند. این، بی رودربایستی.
حالا شاید از سادگی شما استفاده کرده‌اند و متاسفانه بدبختی ما این است که دستگاه قضایی ما در رأس‌اش شخصی[عبدالکریم موسوی اردبیلی] قرار گرفته که خودش با این چیزها مخالفه، آون وقت می‌یاد توی نماز جمعه، آن جور شعار می‌ده و وقتی هم که می‌خواد از امام سؤال بکنه، به جای اینکه بروند پیش امام و بگویند آقا به این وسعت مصلحت نیست و ضرر دارد، می‌نویسد حالا توی استان‌ها اعدام کنیم یا توی شهرستان‌ها؛ این سؤال را از امام می‌کنه. این بدبختی ما است که در راس دستگاه قضایی ما، بی‌رودر بایستی، همچین شخصی قرار گرفته‌است…
آقای پورمحمدی؛ درست است که الان مسوول است و تو اطلاعات است اما قبل از اینکه مسوول اطلاعات باشه آخونده. جنبه آخوندیش بر اطلاعاتیش می‌افزاید.
به نظر من این یک چیزی است که اطلاعات روش نظرداشت و سرمایه گذاری کرد و شخص احمد آقا پسر آقای خمینی هم از سه چهار سال قبل هی می‌گفت مجاهدین از روزنامه خونش و از مجله خونش و از اعلامیه خونش همه باید اعدام شوند. اینا یه همچین فکری می‌کردند. و حالا فرصت را مغتنم شمردند در این جریانی که منافقین اومدند به ما حمله کردند، این رو جا انداختند پیش امام، حالا هر جوری بالاخره چه جور به امام گفتند چطوری جا انداختند، بالاخره این جور کشک و ماست کردند و از امام نوشته گرفتند، دادند دست افراد و دیگه حالا این به کجا منتهی می‌شه و در آینده چی می‌شه؟
هفت نفر از اینا را تو باختران به دار زدین ببینید چه الم شنگه‌ایی دنیا راه انداخته، بعد از این، اینهمه خانواده‌ها شما نمی‌دونید که، جالا دو ماه شما ملاقاتها را قطع کردین تلفن‌ها را رو هم قطع کردین. بالاخره آخرش خانواده‌ها برخورد می‌کنند. وانگهی اصلا دستگاه قضایی کشور رو شما زیر سؤال بردین.
چندین سال شخص آقای نیری، این قاضی اون قاضی، تو این شهر تو اون شهر یکی رو محکوم کرده به ۵ سال یکی رو محکوم کرده به ۶ سال یکی رو محکوم کرده به ۱۰ سال یکی رو محکوم کرده به ۱۵ سال.
خب اینکه حالا ما بیآییم بدون اینکه فعالیت تازه باشه، بگیریم اعدامش کنیم این معنیش این می‌شه که ما همه‌مون گُه خوردیم. همه دستگاه قضایی ما غلط بود. معنی‌اش این نیست؟ حالا خودمونیم آخه ما می‌خواییم حساب بکنیم.
بعضی از قضات به ما مراجعه کردند و ناراحت بودند.
من یه وقتی یه نامه‌ای خدمت امام نوشتم. این نامه امام. من این نامه را[که می‌بینید] خدمت امام نوشتم.
حسینعلی نیری: همون نامه اول دیگه
– بله،
– [نامه] ۹ بندی. بله؟
– هشت بندی. من نوشتم
بعد یک نامه دوم هم به امام نوشتم. اونا شنیدین؟
– هستش اونم[ان نامه]…معطلش نشیم.
– اینها را می‌خوام سریع به شما بگم…
نوشتم
بسم الله الرحمن الرحیم
محضر مبارک آیت‌الله العظمی امام خمینی مدظله العالی
می خوام بگم ماچقدر بدبختیم…[نامفهوم]
پس از سلام و تحیت، پیرو نامه مورخه ‏۹/۵/۶۷ برای رفع مسئولیت شرعی از خود، به عرض می‎رسانم.
[آیت‌الله منتظری رو به حضار می‌کنه و میگه:] من از اون جریان تا حالا باور کنین شبی نیست که دو سه ساعت فکرم ناراحت داره[ناراحت نباشه]، خوابم نمی‌بره. سه چهار ساعت فکرم را می‌بره. شما جواب خانواده‌ها را چی می‌خواین بدین؟ اینقدر گفتین جمهوری اسلامی و اینا، اینهمه گفتین شاه و رضاخان اعدام کرد. چقدر شاه اعدام کرد؟ بیاییم اعدامای خودمونا با اونا حساب بکنیم.
نوشتم: برای رفع مسئولیت شرعی از خود به عرض می‎رسانم سه روز قبل قاضی شرع یکی از استان‌های کشور که مرد مورد اعتمادی می‎باشد. حالا بعد میگم کی بود با ناراحتی از نحوه اجرای فرمان اخیر حضرتعالی به قم آمده بود و می‎گفت: مسئول اطلاعات یا دادستان من یادم نبود کدوما را گفت – تردید از من است – از یکی از زندانیان برای تشخیص اینکه سرموضع است یا نه پرسید:
تو حاضری سازمان منافقین را محکوم کنی؟ گفت آری، پرسید حاضری مصاحبه کنی؟ گفت آری، پرسید حاضری برای جنگ با عراق به جبهه بروی؟ گفت آری، پرسید حاضری روی مین بروی؟ گفت مگر همه مردم حاضرند روی مین بروند؟ وانگهی از من تازه مسلمان نباید تا این حد انتظار داشت، گفت پس معلوم می‎شود تو هنوز سر موضعی و با او معامله سرموضع انجام داد و اعدامش کرد.
این قاضی شرع می‎گفت من هر چه اصرار کردم پس ملاک اتفاق آراء باشد نه اکثریت، پذیرفته نشد و نقش اساسی را همه جا مسوول اطلاعات دارد و دیگران عملا تحت تاثیر می‎باشند. حضرتعالی ملاحظه فرمایید. این نامه‌ای است که به امام نوشتم. بهشم (به او هم] رسیده. ملاحظه فرمایید چه کسانی با چه دیدی مسوول اجرای فرمان مهم حضرتعالی که به دماء هزاران نفر مربوط است می‎باشند.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
این شخص آقای…شما حدس هم که زدید. این شخص، آقای احمدی[بود و او] این جریانا به من گفت. من شب تا صبح فکر کردم. دیدم خب بعد از اون نامه[اول] که نوشته بودم اینا به من گفت. آخرش من برداشتم [نامه دیگه‌ای] نوشتم. همه رفقای ما با نامه نوشتن مخالف بودند ولی دیدم من جواب ندارم روز قیامت. من وظیفه ام است…
نشستم نامه را نوشتم بعد از ظهری. اول مشورت کردم بعضیا گفتند نه فایده ندارد امام است و هیچ فایده ندارد. من نهارم رو خوردم….ناراحت…[و همین] نامه را که دادم خدمتتون[کپی نامه را به نیری و دیگران نشان می‌دهد] نوشتم.
[این] نامه را نوشتم فتوکپی کردم. دادم به یه کسی بُرد. بعد به آسید هادی گفتم به دفتر امام تلفن بزن فلانی یه نامه فرستاده، اونجا راش[راهش] بدند (بدهند)
گفت: اِ، پس بنا نبود شما [نامه را بنویسید]
گفتم خب حالا دیگه بالاخره من نوشتم.
این نامه دومی را هم، همین طور.
این نامه دومی هم… من شب تا صبح [خوابم نبرد و فکر کردم]…گفتم من مسئولیت دارم.[و نوشتم]
این نامه دوم که می‌ره. می‌دند[می دهند] به امام. احمد آقا تلفن می‌زنه به آسید هادی که امام فرمودند که منافقین همین طور که نوشتم اینا بالاخره شرورند و چطور و اینا. اما این که شما نوشتید، مورد تعجبه. این شخص رو بگویید بیاد. این شخص رو بگویید بیاد و مطمئن هم باشد کسی کارش ندارد…
منم چون می‌دونستم که بالاخره نمی‌خواند[نمی خواهند] به امام برسه این جریان. معذلک، گفتم تلفن کردند این آقا را از اهواز آمد. دو روز هم وقت گذاشتند تا پیداش کردند. آمد اینجا بهش گفتم آقا جون تو اینا را به من گفتی درسته؟ بعد گفت [درسته و] قضایای دیگری هم هست.
[از یک زندانی صحبت کرد که] اینا را توی وصیت نامه‌اش نوشته: من رو به عنوان سر موضع گرفتند در حالی که من سر موضع نبودم و به جمهوری اسلامی معتقد بودم و حالا من مثلاً فرض یگیریم یه خوده اشتباه رفتم خانواده‌ام را توصیه می‌کنم که شما به انقلاب، به امام وفادار باشید.
بعداً برا من [موضوع دیگه‌ای را] نقل کرد. گفت یک کسی برادرش زندان بود در آخر گفتند که خواهرش هم متهمه. رفتند و خواهرش را آوردند، خودش رو اعدام کردند، خواهرش دو روز بود اصلا آمده بود. ۱۵ سالش بود، به خواهرش گفتند خوب چی می‌گی؟ گفت خوب من به اینا علاقه داشتم، [یکی از اعضای هیئت] گفت چون برادرش اعدام شده این رو هم اعدام کنین و اعدامش کردند. گفتم خوب تو بعداً روز قیامت جواب خدا رو چی می‌دی؟
بهر حال ما اومدیم به این آقا گفتیم آقای احمدی این حرفهایی که نوشتی [و گفتی] درست است گفت آره. گفتم همینا خدمت امام بگو. کاغذا نشونش دادم که احمد آقا…[از قول امام گفته این شخص را بگویید بیاد…]
[به آقای احمدی گفتم] من برای آقا نوشتم که این حرفها را زدی و تو به آنجا برو، اگر بهت گفتند مثلاً پیش امام چیزه [نمیشه رفت]، بگو نه، امام مرا احضار کرده[است].
با اینکه من تلفنی پیغام دادم. رفته آنجا. حالا اینجا هی ما تلفن زدیم گفتند احمد آقا نیست. عرض کردیم بابا این قاضی است با عزته، [از اهواز اومده]دو میلیون (نفر)معطل[اونه] حالا امام او را احضار کرده و به احترام امام او را فرستادیم والّا ما داعی نداشتیم.
آقای[محمد علی] انصاری گفته بودند نه. احمد آقا نیست برو یک ربع به هشت بیا. رفته آنجا انصاری بهش گفته با امام هیچی نمی‌شه حرف بزنی، حق نداری با امام حرف بزنی، همین آقای محمد علی انصاری.
فقط دست امام را می‌بوسی. بعد می‌آیی مطالبی که داری بنویس. عصری احمد آقا می‌آید می‌دهی به احمد آقا. من هم رفتم دست امام را بوسیدم و آمدم و منتظر احمد آقا شدم.
[آقای احمدی خیلی اونجا] معطل شده بود. به خونواده‌اش هم گفته بود من [زود]میام. [خلاصه] معطلش کردند که احمد آقا بیاد.
[بعدش هم گفت] من نوشتم دادم احمد آقا. احمد آقا گفت حاجی آقا، منتظری؟ گفتم بله. دادم و اومدم.
من پیش بینی می‌کردم که نگذارند بروند محضر امام برای اینکه ذهن امام رو بر نگردونند.
حالا مسئله اینه، شما چهره‌های خوب بوده‌اید و از شما سوءاستفاده شد، تا حالا هم، کاراتونو کردین[حدود ۲۰ روز است زندانیان را «تعیین تکلیف» می‌کنید] من می‌دونم اینا رو، [اما] من روی این اصل، وظیفه[خودم] دونستم به شماها بگم خب حالا همه کاراتونو کردین…
می‌گین ببینیم نظر امام چیه؟ آخه ماه محرمه، ماه خدا و پیغمبره، از امام حسین اقلاً شرم بکنید.
ملاقات رو قطع کنیم و همینطور بیایم قصابی کنیم تو اونجا(در زندان)، [زندانیان را از سلولهاشون] بِِکشیم بیرون و تق تق تق… (و همه را از دم بُکشیم؟!)
هیچ جای دنیا همچین کاری هست؟
ما آدمایی هستیم که رادیو تلویزیون ما می‌گه، قاتل ایندیریا گاندی دو سال سه سال توی مرتبه دوم است، فرجام خواهی رفته حالا تازه دارن اعدامش می‌کنن.
در صورتیکه اینها[زندانیان] اغلب سر موضع شدنشون واسه برخورد تند امثال لاجوردی و افراد اینها بوده.
یه بچه‌ایی بوده که اطلاعات و اینا سرش نمی‌شده. برخورد تند اینها، [این جور افراد، زندانی را] رو سر موضع کرده من هم بودم سر موضع می‌شدم وقتی می‌دیدم اینجور با من برخورد می‌کنند. من الان فکر کردم به شما چی چی بگم. باز من نشستم نوشتم نظرمو، همینو به شما بگم، من اینجا ده تا چیز یادداشت کردم به شما بگم. من به عنوان اتمام حجت می‌گم شما دیگه خودتون می‌دونین این یه امتحانی است برای شما
۱ – من بیش از همه شما از منافقین ضربه خورده‌ام، چه در زندان و چه در خارج زندان، فرزند مرا آنان به شهادت رساندند، اگر بنا بر انتقام جویی باشد من بیشتر باید دنبال کنم، ولی من مصلحت اسلام و انقلاب و کشور و حیثیت ولایت فقیه و حکومت اسلام را در نظر می‎گیرم، من قضاوت آیندگان و تاریخ را در نظر می‎گیرم.
ده دفعه تا حالا به احمد آقا گفتم والله من بیش از تو دلم برای امام می‌سوزه، من می‌خوام پنجاه سال دیگه برای آقای خمینی قضاوت نکنند و بگند(بگویند) آقا یک چهره خونریز سفاک و فتاکی بود. من نمی‌خوام در تاریخ اینجور باشه.
چهره ولایت فقیه رو ما کریه نشان دادیم به حضرت عباس پیش مردم، در اثر تندروی‌ها و بازداشت‌هایی که بوده، با این کارها چی سر اسلام[آوردیم]، این کارها که نبوده…
این یک.
۲ – این گونه قتلعام بدون محاکمه، آن هم نسبت به زندانی و اسیر – اسیر شماست دیگه – قطعاً در درازمدت به نفع آنهاست و دنیا ما را محکوم می‎کند و آنان را بیشتر به مبارزه مسلحانه تشویق می‎کند، مبارزه با فکر و ایده از طریق کشتن غلط است.
شخص نیستند اینا، یه فکر و ایده اینها دارند، یه رَوش است، یه منطق ولو منطق غلط، با کشتن حل نمی‌شه و بدتر می‌شه.
۳ – روش پیغمبر را با دشمنان خود در فتح مکه و جنگ هوازن ببینید به چه نحو بوده‌است؛ پیامبر با عفو و گذشت برخورد کرد و از خدا لقب «رحمه للعالمین» گرفت.
روش امیرالمومنین با اهل جَمل را پس از شکست آنان ملاحظه کنید.
درجنگ جمل، طلحه و زبیر و عایشه و اینا اومدند با امیرالمومنین جنگ کردند، بعد هم… جنگ [که] تموم شد عبدالله زبیر، عایشه، اینا یک عده تو بصره توی یه خونه بودند. به امیرالمومینن گفتند آقا یاروها اینجان (اینجا هستند]. گفت ولشون کن.
بعدش موسی ابن طلحه، را گرفته بودند، بردند زندان کردند، پسر طلحه را. امیر‌المومنین گفت موسی پسر طلحه کجاست؟ گفتند در زندان. گفت برین بیاریدش. تا اومدند گفتند که امیرالمومنین، موسی را احضار کرده‌است خودش گفت انالله و انا الیه راجعون.
همه می‌گفتند انا لله انا الیه راجعون. یقبن کرد می‌کشنَش[وقتی اومد] امام [به او] گفت خوب موسی تو پیشیمون نیستی از این کاری که کردی؟ گفت چرا یا علی. گفت سه مرتبه رو به قبله بگو استغفرالله ربی و اتوب الیه. فرمود اموالت هم توی این چادر است بر دار و برو خونه.
این برخورد اینجوریه.
پیغمبر وقتی که مکه را فتح کرد اون هم ابوسفیانی که در رأس دشمنان بود خونه‌اش را مأمن قرار داد، بر خورد اینجوری بود. در جنگ هوازن، مالک بن عوفنصری[نخری] رئیس هوازن وقتی که فهمید مکه‌ای‌ها شکست خوردند، گفت مکه‌ای‌ها عُرضه نداشتند. ما به حساب محمد می‌رسیم. سی هزار نفر جمع کرد و با محمد جنگ کرد. [وقتی شکست خورد] فرار کرد و رفت. بعد پیغمبر قوم وخویش‌هایش را اسیر کرد، زن و بچه این هم اسیر شدند، زن و بچه‌اش را فرستاد پیش صفیه، عمه‌اش بود گفت اینها را نگه دار و اموالشان را هم نگه دار. به اینها گفت به مالک بگو اگر اظهار ندامت کردی و مسلمون شدی اموالت را بهت می‌دم، زن و بچه‌ات رو بهت می‌دم، صد تا شتر هم اضافه بهت می‌دم، ریاست قومت هم بهت می‌دم.
مالک ابن عوف هم در جا خودش رو به پیغمبر رسوند و پیغمبر اکرم [او را نکشت]
 این همه خون ریخته شده و این همه چیزها بود [اما او را نکشت]
فَبِمَا رَحْمَه مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کنْتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک…[به (برکت) رحمت الهی، در برابر مردم‌ نرم و مهربان شدی و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو، پراکنده می‌شدند]
و یا
وَمَا أَرْسَلْنَاک إِلَّا رَحْمَه لِلْعَالَمِینَ[و ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستاده‌ایم]
اینها درس است برای ما، ما با این برخوردهایی که می‌کنیم غیر از اینکه خانواده‌ها را ناراحت می‌کنیم. همه را ازخودمون دور می‌کنیم[چه نتیجه‌ای دارد؟] همیشه که ما سر قدرت نیستیم و در آینده تاریخ روی ما قضاوت می‌کنه.
بله [در نامه] نوشتم که روش امیر المومنین با اهل جمل را بعد از شکست آنان ملاحظه کنید.
البته من چون سرسری[تند] نوشتم حالا خیلی واضح نیست.
۴ – بسیاری از افراد سرموضع را، رفتار بازجوها و زندانبان‌ها، به سرموضع کشانده و الا قابل انعطاف بودند.
۵ – مجرد اینکه اگر آنان را آزاد کنیم به منافقین ملحق می‎شوند موجب صدق عنوان محارب و باغی بر آنان نمی‌شود، امیرالمومنین نسبت به ابن ملجم هم قصاص قبل از جنایت انجام نداد با اینکه خودش فرمود او قاتل من است. گفتند یاعلی پس قصاص کنیم. نقل کردند که گفت قصاص قبل از جنایت درست نیست….
۶- مجرد اعتقاد، فرد را داخل عنوان محارب و باغی نمی‌کند…
من خودم از آقا[از آیت الله خمینی] پرسیدم، شاید به شما هم گفته‌ام. گفتم آقا اگه یه کسی به شما بگه که من آقای خمینی را قبول ندارم و این جمهوری اسلامی را هم که شما درست کردین قبول ندارم و به مسعود رجوی هم علاقه دارم، به همین عبارت خدا شاهده، ولی می‌دونیم اگه ولش کنیم، می‌گه من چنانچه بروم سلاح نمی‌گرم با شما در بیافتم. می‌رم مشغول کارم می‌شم. این شخص را ما نگهش داریم[در زندان] یا آزادش کنیم؟ آقا گفت برای چی نگهش داریم؟ این تعبیری است که من از خود آقای خمینی شنیدم. گفتم یه مسعود رجوی هم بهش علاقه داره، مجرد اعتقاد [که] فرد را داخل عنوان محاربه و باقی نمی‌کند.
و ارتداد سران صرفاً، [البته] سران‌شون میان اینجا می‌گند ما مرتد نیستیم. می‌گند اسلام حقیقی ما داریم. شما اسلام آمریکایی دارین. اسلام رو هم دو قسم کردند دیگه.
[خلاصه] ارتداد سران[هم]، موجب حکم به ارتداد سمپاتها نمی‌شود.
۷ – قضاوت و حکم باید در جو سالم و خالی از احساسات باشد «لایقضی القاضی و هو غضبان» اینهمه روایات ما زیاد داریم. [اما] الان با شعارها و تحریکات جو اجتماعی ما ناسالم است.
این مسئله که آقای موسوی اردبیلی که من می‌دونم خودش از همه لیبرال تره، تو نماز جمعه می‌گه که همه اینها باید اعدام بشن، خودش از همه مخالف تره و بعد تو نماز جمعه میگن زندانیمنافق  اعدام باید بشه. ما که می‌دونیم اینها جو دارند درست می‌کنند. حتی منم که حرف می‌زنم میگن آی، اینم داره از منافقین حمایت می‌کنه….
بعد نوشتم: الان با شعارها و تحریکات جو اجتماعی ما ناسالم است.
ما از جنایت منافقین در غرب ناراحتیم به جان اسرا و زندانیان سابق افتاده‌ایم، وانگهی اعدام آنان بدون فعالیت جدید، زیر سئوال بردن همه قضات و همه قضاوتهای سابق است، کسی را که به کمتر از اعدام محکوم کرده‌اید به چه ملاک اعدام می‎کنید؟ حالا ملاقات‌ها و تلفن‌ها را قطع کرده‌اید فردا در جواب خانواده‌ها چه خواهید گفت؟
الان یک کم خانواده‌ها که بو برده‌اند چقدر به ما فشار آورده‌اند، به آقای خمینی که دسترسی ندارند، شورای عالی قضایی هم که کسی را راه نمیدند که، همه میان [اینجا] فشار میآرند. این خانواده‌ها که میان، چی جوابشون رو می‌دین؟
۸ – من بیش از همه به فکر حیثیت حضرت امام و چهره ولایت فقیه می‎باشم و نمی‌دانم موضوع را به چه نحوی به ایشان رسانده‌اند، این همه ما در فقه بحث احتیاط در دماء[خون] و اموال کردیم همه غلط بود؟ دما و اموال محترم است و باید احتیاط کرد و اینا؟!
۹- من چندین نفر از قضات عاقل و متدین را دیدم که ناراحت بودند و از نحوه اجرا شکایت داشتند و می‎گفتند تندروی می‎شود، و نمونه‌های زیادی را ذکر می‎کردند که بی جهت حکم اعدام اجرا شده‌است.
۱۰ – در خاتمه، مجاهدین خلق اشخاص نیستند. یه وقت یک خان است می‌گن می‌کشیمش خلاص می‌شیم. اما این شخص نیست، این فکره[فکر است]، یک منطقی است که حنیف نژاد و اینها را القا کردند، منتها اینها از آن، سو استفاده می‌کنند. این منطق رو اینها تو بچه‌ها جا انداختند.
کسی که جونش رو فدا می‌کنه و انتحار می‌کنه یعنی معتقده دیگه باباجون. این فکر را ما باید یک جوری با فکر از بین می‌بردیم حالا نداشتیم کسی رو که با منطق با اینها صحبت کنه حالا بریم اعدام کنیم؟ [با این تصور که] خلاص می‌شیم، قطعا خلاص می‌شیم!
و به عقیده من این ضربه‌ای است به جمهوری اسلامی و انقلاب. مجاهدین خلق اشخاص نیستند یک سنخ فکر و برداشتند، یک نحو منطق‌اند و منطق غلط را باید با منطق صحیح جواب داد. با کشتن حل نمی‌شود بلکه ترویج می‌شود.
انشالله موفق باشید. این رو من نوشتم دادم خدمت شما.
حالا [من به شما] میگم [ماه] محرم است لااقل محرم این کار را نکنید. در عین حال خودتون می‌دونین.
بله من از باب اینکه شما را گفتم چهره‌های خوبی می‌دونستم و میدونم که در آینده…به دست شما اجرا شده…[نامفهوم]
[حکم امام را ]به دست شماها دادند و فردا ضربه‌اش را شما می‌خوردید.
حسینعلی نیری: اجازه بدین…
در رابطه با شیوه کار خودمان. از روز اول که ما این پیام را گرفتیم خدا شاهده که ما با این نیت که روز قیامت باید جواب این را بدیم و در خدمت برادرها جلسه تشکیل دادیم و تک تک اینها را آوردیم تو اتاق. مورد داشتیم که چهار بار این را آوردیم باهاش صحبت کردیم. کراراً داشتیم که سه بار باهاش صحبت کردیم. یعنی تا اونجایی که واقعاً به مرحله ی صددرصد نرسیدیم که اون عنوانی که امام معین فرموده‌اند درباره‌ی این فرد صدق می‌کند[معتقده]، امضاء نکردیم.
آیت‌الله منتظری: فکر کردین که این چطور سر موضع شده؟
– این شیوه کارمان بوده، مواردی که تا به حال اجرا کردیم تمام مواردی بوده که به اتفاق آراء بوده.
آیت‌الله منتظری: همه جاها که اینطوری نبوده.
– حالا ما خودمونا داریم می‌گیم.
مواردی که تا به حال اجرا کردیم تمام مواردی بوده که به اتفاق آراء بوده. حتی در برخی موارد جناب حاج‌آقا اشراقی احتیاط می‌کردند، باز با بعضی برادران دیگری که در زندان بودند مشورت می‌کردند. الان موارد متعددی داریم که دو امضا دارد و ما اصلاً اجرا نکردیم.
و از این بابت است حدود چهل مورد داریم که به اتفاق آراء امضا کردیم. فقط به لحاظ اینکه اینها یا تنها فرزند خانه بودند یا پسری بوده که خواهرش اعدام شده، یا برادرش اعدام شده، در حدود بیست و چند نفر هم داریم که اینها وقتی آمدند زندان حدود شونزده هفده سالشون بوده و الان بیست و سه چهارسالشونه. حدود چهل‌ و خورده‌ای از اینها که سه تا امضا شده باز اجرا نکردیم. فقط به این لحاظ که گفتیم تا آخرین روز یک اتمام حجت دیگری با اینها بشه که اگر واقعا راهی برای برگشت نبود آنوقت تصمیم گرفته بشه[حکم اجرا شود].
حالا حدود چهل، چهل و خورده‌ای از اینا داریم که سه امضائیه[نیری و اشراقی و پورمحمدی، هر سه به اتفاق آرآء امضا کرده‌اند] یعنی صد در صد ما بهش معتقدیم، فقط به لحاظ اینکه اینها یا تنها فرزند خانه بودند، یا پسری بوده که خواهرش اعدام شده یا برادرش اعدام شده. یا از اونایی بوده پونزده شونزده سالش بوده اومده تو زندان، از زمانی که آمده تو زندان پخته شده، اینها را ما باز خدا شاهده که احتیاط کردیم و الان همه برگه‌هاش توی یه پاکت جداگانه است.
آیت‌الله منتظری: در فقه ما می‌دانی که مرتد زن اگه باشه اعدام نمی‌شه. من یکبار این را خدمت امام گفتم که «ابن…» ادعای شهرت می‌کند که در محارب هم زن اگه باشه نباید اعدام کرد. بسیاری از فقها همین را گفتن منتهاش آقای خمینی می‌گن نه…
ولی ادعای شهرت می‌کنند که محارب هم مثل مرتد می‌تواند باشد زن اگر باشد نباید اعدام کرد. یک روز من به آقای خمینی سه چهار سال پیش گفتم آقا اگه می‌شه بگید زنها را اعدام نکن مگر قاتل باشند.
نیری: و در مورد دخترها باز خدا شاهده که تا اونجا که می‌تونستیم چونه زدیم. این برادر شاهده من که اعصابم قوی است، واقعاً اعصابم خیلی قوی است. من پریروز که فقط دخترا را می‌دیدیم دیگه فقط داغون شده بودم. یعنی به التماس افتادیم که این فقط دو خط بنویسه و ما بگیم برگرده زندان.
آیت الله منتظری: نگفتید می‌خوایم اعدامت بکنیم؟
عضو هیئت مرگ: نه نه نه اینها را نگفتیم. این نمیشه.
ما به عنوان یک محاکمه سؤال می‌کردیم و کار خودمونا می‌کردیم ما به این هم اکتفا می‌کردیم که فقط اگر می‌نوشت که چون سازمان محارب منافقین با این نظام دارد مبارزه می‌کند و اینجانب -این را می‌گفتیم بنویسه- اگر چه اعتقاد به این نظام ندارم ولی چون اعتقاد به مبارزه با نظام هم ندارم، لذا اعلام می‌کنم از سازمان جدا شدم. [اگر می‌نوشت] این را ما کنار می‌گذاشتیم. حتی به این هم اکتفا کردیم و در تمام این موارد خوب ما طلبه‌ایم و معتقدیم که قیامتی هست و.. من در مواردی که تا بحال اجرا کردیم، یک سر سوزن خدشه نداشت.
آیت‌الله منتظری: من یکی از افرادی هستم که هیچکس نمی‌تونه منکر بشه که از خیلی از افراد در انقلاب سهم بیشتری دارم. سابقه‌ام در انقلاب زیادتره، زندان رفتم، کتک خوردم، با منافقین هم درگیر بودم، پسرم رو هم کشتند، تو زندان هم با ما درگیری داشتند. دلم برا انقلاب می‌سوزه. به عقیده من عرض کردم از چیزایی که یسیار به انقلاب ما ضربه می‌زنه اینه.
من یک روز خدمت آقای خمینی گفتم اموال زیادی از افراد گرفته شده بیجا، این مصادره‌ها همه‌اش درست نیست، پاسدارها تندروی کردند، ما نُنُر کردیم سپاه پاسدارانمون رو، هی گفتیم سپاه سپاه، [و] سپاه هر جا رو خواست از مردم گرفت.
الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم.[یک حکومت با کفر باقی می‌ماند، ولی با ظلم و ستم هرگز]
آقا[آیت‌الله خمینی] خیال می‌کنند و شما خیال می‌کنید با این کارتون انقلاب را تضمین می‌کنید من عقیده‌ام این است که اگر یک نفر مظلوم توش باشه، انقلاب ما شکست می‌خورد.
الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم.
اینقدر که ما داریم می‌کشیم، شاه ده تاشم نکشت. ما مرزهایی[؟] داریم که بگوییم ما عدالت اسلامی زیادی کرده باشیم، ما می‌شد به اینجا نرسونیم.
گردن لاجوردی خرد بشه…
حالا می‌گویند کسانی که در عفو شرکت کردند شریک خون یک بسیجی هستند. تندروی‌های اونها، اینها رو سر موضع قرار داد و جاذبه اون نامردا رو زیاد کرد.
ما یک زندانی تو زندان هست تا تونستیم بهش فشار آوردیم، آخر کارهم که آمد بیرون نه تو دانشگاه راش دادیم، نه کار بهش دادیم نه برخوردمون باهاش خوب بود، هر روز مزاحمش بودیم، خب چه خاکی تو سرش بکنه، تو دانشگاه راش نمی‌دیم، کار بهش نمی‌دیم. من نامه داشتم… از این…به من نوشته بود از یکی از استانهای کهگیلویه نوشته [بود یک نفر که] من یک معلم بودم برای یک اعلامیه منو بردند ۱۶ ماه زندان در شیراز، بعد که آزاد شدم دیگه راهم ندادن تو فرهنگ[آموزش و پرورش]. گفتند نباید تو فرهنگ باشی. هر چه گفتم بابا من نیستم با اینها. [فایده نکرد. عاقبت] رفتم ساندویچ فروشی باز کردم و حالا هر چه می‌روم اجازه کسب بگیرم نمی‌دهند و می‌گویند نه، چون ۱۶ ماه زندان بودی.
[به وی] اجازه کسب ساندویچ فروشی هم نمی‌‌دهند خب چه خاکی به سرش بکنه. [در عوض معاندین ما] اونا، درکش می‌کنن می‌گند بیا اینجا برو دانشگاه…
ما اینها را سرموضع قراردادیم و اگر یکی توی اینا مظلوم به ناحق کشته بشه یا بیگناه یا کم گناه باشد این به جای اینکه تقویت جمهوری اسلامی باشه، تهدید جمهوری اسلامی می‌شه. و شما الان خودتون فکر کنید بالاخره یک ماه دیگه دو ماه دیگه در زندانها باز می‌شه، بالاخره جواب مردم رو چی میدین؟
مثلا میری تو باختران یا اصفهان می‌گویند بچه من حالا هر کوفتی بود (بالاخره) یک عقیده‌ای داشت خوب چرا برای عقیده‌اش اعدامش کردی؟
تو آقای نیری که بچه منو محکوم کردی به ده سال، فعالیتی تازه‌ای کرده بود که اعدامش کردی؟ جواب نداره.
[خلاصه] من اونکه وظیفه شرعی‌ام بود [به شما] گفتم که بتونم یه خرده بخوابم. نه اینکه بخوام بخوابم منظورم این است که من دلم برای انقلاب، خیال نکن من دلم برای انقلاب،…
اینها قوم وخویش من نیستند و به اینا هم هیچ علاقه‌ای ندارم، از مسعود رجوی هم بیشتر بدم میآد. اگه گیرش بیاورم تیکه تیکه‌اش می‌کنم (نوار اینجا قطع میشه)
هی تبلیغ کردند یک بچه رو گرفتین. [خب] به خاطر یک اعلامیه بردین زندان، گذاشتین پیش سران اینا و هر چه تونستن روش کار کردن و ما هیچ کاری روی اینا نکردیم…آنوقت…
[بهرحال] حالا ماه محرم هست دیگه خودتون می‌دونین.
مرتضی اشراقی: بیشتر از صد تا از این پرونده‌ها دادگاهی هم…[حرف تو حرف میشه و مفهوم نیست]
نیری: اون کسانیکه در رابطه با… بود ابعاد مختلفی داره ولی اون قسمتی که در رابطه با اجرا بود خدا شاهده ما کمال احتیاط را کردیم… الان حدود ۴۰ ، چهل و خرده‌ای لیست امضا هم داریم ولی فقط به خاطر احتیاط نگهش داشتیم و اجرا نکردیم.
آیت‌الله منتظری: فردا به شما بگویند آقای نیری این نفری که شما محکومش کردید به ۱۰ سال چرا اعدامش کردی؟ باید بتوانی جوابش را بدهی. باید بگی آقای خمینی گفته، میگی؟
پورمحمدی: باید بگیم آقای خمینی نوشته دیگه، یاید اینکارا بکنیم دیگه.
آیت‌الله منتظری: یا بگی اطلاعات گفته. می‌گی؟
نیری: و شما این را مطمئن باشید اگر گروه دیگری غیر از ما بود. اگر گروه دیگری غیر از ما بود آمار[معدومین] تهران سه برابر بود.
آیت‌الله منتظری: تو شهرهای دیگه همه کاری کردند. تو اهواز میگند خیلی دیگه افتضاح بوده.
نیری: نه، اگر همین مقدار می‌نوشت. فقط بنویسه همین عبارت را که چون سازمان منافقین…(حرف تو حرف میشه و مفهوم نیست)
آیت‌الله منتظری: بالاخره من وظیفه[ای که داشتم گفتم به شما]
مصطفی پورمحمدی: اون مطالبی که اتفاقاً شما در مقدمه گفتید واقعاً حرف در موردش زیاد داریم. …شدن، این یه بحث جدیه…اما…
روز چندم بود من هم حضور نداشتم. قم یه روزی بودم گفتند سریع بیا و من هم کارم چیز دیگه‌ای بود و احساسم همین بود که این دست هر کسی بیافته ممکنه تندروی بشه و امام حکم رو داده، دوباره نامه شما و ما خبر هم نداشتیم. نامه شما رفته. بعد درجواب نامه شما [هم] دیدیم باز به نحوی…[روی اجرای حکم تأکید میشه]
گفتند نه مرجع تقلیده و فقط گفته‌اند نسبت به زنها قرار است یک رعایتی چیزی بشه [که انگار شما هم موافق آن حکم بودید]
آیت‌الله منتظری: می‌دونید تو اصفهان یک زن آبستن هم توش بوده، در اصفهان یک زن آبستن ام اعدام کردند.
پورمحمدی: اون روز که مثلا چندم شد ما که عُرضه نداشتیم جلوی حکم رو بگیریم. مهم تلاشمون این بود که جلوی زیاده روی و تندروی رو بگیریم.
آیت‌الله منتظری: آقای مرعشی تلفن می‌کنه اقای منتظری بیاد[با امام حرف بزنه]. من گفتم من نامه نوشتم. اینقدر دیگه شجاعت داشتم که نامه برای شورای عالی قضاییه هم فرستادم. میگن پاشو برو پیش امام. میگم من چرا برم؟ شورای عالی قضاییه هستین[شما، خب] اگه مخالفین شما برین.
مرتضی اشراقی: درسته…متاسفانه…
نه او برخوردا که میشه…، علنی و غیر علنی‌اش خیلی وقتا زیاده رویه، (حرف تو حرف می‌شه…)
آیت‌الله منتظری: من اگه به خاطر شخص امام و انقلاب نبود نامه‌ام را پخش می‌کردم. میدونید چقدر به نفع دشمنان بود.
نیری: آره خیلی تبعاتش…
اما من گفتم به امام اقلاً بنویسم و اگر چنانچه با آقای خمینی می‌شد حرف بزنی، اگر می‌ذاشتند می‌رفتم ده دقیقه با آقای خمینی حرف بزنم عوضشان می‌کردم. من می‌فهمم آخه یک جور دیگه باید با آقا طرح کرد. آقا شرایط اینه. میگم یک احمدی که خودش می‌یاد به من میگه و امام او را احضار کرده نمی‌زارن بره با امام حرف بزنه، می‌گن به امام هیچی نگو.
عضو هیئت مرگ: آخه چه جوری گذاشتند اینجور بشه…
پورمحمدی: من تعجب می‌کنم که آقای نیری، حالا من که از روز اول همه‌اش نبودم ایشون همچنان نظارت شدید داشتند یک دونه حکم رو نمی‌ذاشتند تا خودشون بره ببینه و نظر قطعی بده، نمی‌دونم آقای احمدی این یکی را چرا شُل اومده.
آیت‌الله منتظری: نه شُل نیومده گفت نوشتم که من با این مخالفم ولی گفتند [رأی] اکثریت[است]
یکی از اعضای هیئت: ایشون چند بار تهران…
آیت‌الله منتظری: [احمدی] گفت که چند بار نوشتم….[در مورد تهران هم] که مخالف بودم.
نیری: اما یک مورد [حکم]…همه سه امضایی گرفتیم…
عضو هیئت مرگ: مشکل قضیه را این حل نمی‌کنه. بهر حال ما مجبور بودیم این حکمی را که پشت‌اش هم سفت هستند نذاریم خراب بشه، زیاده روی و تندروی و بی حساب و کتاب نشه و حالا تعداد زیادی باز، بعضاً چیز شدن.[حکم نگرفتند]
آیت‌الله منتظری: حالا اگه اطلاعات می‌دونه تموم شد ولی ماه محرم به احترام امام حسین بسه.
نیری: من چند روز پیش به آقایون عرض کردم که ما رسممون همیشه این بود در دادگاه که ایام مُحّرم رو قطع می‌کردیم من بهشون خواهش کردم که هر چی داریم اینا [هر که باید تعیین تکلیف بشه بیارین] که ما دیگه نکشونیم به[ماه] مُحّرم
آیت‌الله منتظری: [یعنی] زود بُکشیم [تا محرم نرسیده]…
[خنده بلند قاتلین]
نیری ادامه میده: اصرار من این بود که هر چی داریم تموم بشه. من هیچوقت دیگه اجازه نمی‌دادم که ایام محرم… این دیگه خلاف عرف بود، …گفتند ما می‌ترسیم که دوباره بخواند همینطور ادامه‌اش بدند، فاصله زمانی را طولانی می‌کنیم، عجله می‌کنیم این چند شب هر چه هست دیگه تموم بشه. این دو سه روزم دیگه نبودم.
مرتضی اشراقی: ما از اول صبح می‌رفتیم حاج آقا تا ساعت ده و ده و نیم[شب] هم آنجا بودیم خدا شاهده….و شما مطمئن باشین.
آیت‌الله منتظری: شما فکر خانواده‌ها را هم کرده‌این که ملاقات می‌یاند؟ چی می‌گین، کی جواب میده به خانواده‌ها؟
برین شورای عالی قضایی معرکه بگیرین. مرده شورشون ببره، به من متوسل می‌شه میگم من نامه نوشتم به امام رضا…
رئیسی: اونها خودشون رو کشیدن کنار
اشراقی: [تکرار می‌کنه] اونها خودشون رو کشیدن کنار
آیت‌الله منتظری: بگین شورای عالی قضایی مگر شما مسئول نیستین؟ خب بیایین جواب بدین.
ابراهیم رئسی: آخه شورایی که همه‌اش میرند دنبال درس و بحث و…
(جرفها تو هم میره و مفهوم نیست)
آیت‌الله منتظری: بدبختی ما اینه. دستگاه قضایی ما، که آقای موسوی اردبیلی هنری که می‌کنه اینه از امام سؤال می کنه، آیا در مرکز استان اینا رو اعدام کنیم یا همین جا تو همین شهر خودمون؟
عضو هیئت مرگ: حالا اگه شورا که مسئول این کار است بیافته جلو و کنترل کنه… تو همه کارا [این جوریه]
مرتضی اشراقی: حالا قرار شده ظرف چند روز آینده، [اینجور که] جلسه بوده و تصمیم گرفتند، اگه آقای رئیسی جزئیاتش را بگند بهتره..
[قرار شد] تا چند روز دیگه ملاقاتها آزاد بشه، تا اون بخش زیادی که زندانی هستن با ملاقاتی، اون تعداد زیاد از نگرانی در بیاند، جمع زیادی از خانواده‌ها نگرانند. اون تعداد از نگرانی در بیاند. بقیه را هم بنحوی مطرح بشه.
ابراهیم رئیسی: آقای شوشتری صحبت کردند و قرار است حاج آقا، پنج شش روز دیگه ملاقاتها کلاً آزاد بشه. یعنی نوبت به نوبت.
آیت‌الله منتظری: مُحرّم حالا دو روزش گذشته الآن…احترام محرم…
ابراهیم رئیسی: ملاقاتها.. آقای شوشتری برنامه ریزی کردند که ملاقاتها، همون طور که فرمودید همه خانواده‌ها الان نگرانند. ملاقاتی آزاد بشه. خود این کلی جو شکنی می‌کنه…
یکی از اعضای هیئت: حالا چی جوری بگند با توجه به ارتباطاتی که با خارج بعضی هواداران دارند…[جمله او تموم نمیشه]
عضو دیگر هیئت: آقای موسوی اردبیلی خودشون…خامنه ای…(حرف او قطع میشه و مفهوم نیست]
آیت‌الله منتظری: نه بدتر می‌شه بالاخره ملاقات اونا هم می‌یاد دیگه. نو شهرا میگن بردنشون تهرون، تو تهرون اونوقت جوابشونو چی می‌دین؟
نیری: راجع به این ماه محرم…
آیت‌الله منتظری: من نمی‌دونم این جمهوری اسلامی اینقدر دروغ بگیم به مردم، اینقدر خلاف واقع بگیم چی می‌گیم من نمی‌دونم.
نیری: راجع به این ماه محرم اگه اجازه بدین حاج آقا، ما یک تعدادی از اینها را از اتاقاشون آوردیم برای همین برخورد. یه بار برخورد کردیم و نظر ندادیم، اینها الان در سلولهای انفرادی هستن، اگر اینها را الان نظر ندیم و برگردند توی بند عمومی، اینا باز مسائلی ایجاد میکنه، اگر اجازه بفرمایید،
آیت‌الله منتظری: من هیچ اجازه‌ای نمی‌دم
حدود دویست نفر هستن که اینا رو…
آیت‌الله منتظری: من هیچ اجازه‌ای نمی‌دم
– حدود ۲۰۰ نفر هستند که اینا را…
من هیچ اجازه‌ای نمی‌دم. من گفتم که با یکی‌اش هم مخالفم. شما خودتون می‌دونین. من نظر خودم را به شما گفتم.
– چشم اطاعت می‌کنیم و بقیه را دیگه…
عضو دیگر هیئت مرگ: اگه اجازه بدین. چون اینها[این دویست نفر] وضعیت شون نیمه کارس، نمی‌شه دوباره بخواند برگردند به بندشون، نمی‌شه. چون یکسری بهم خورده اوضاع. تو سلولها هم نمی‌شه نگهشون داشت…
– حدود ۲۰۰ نفر هستند که اینا را…
آیت‌الله منتظری: خیر، من هیچ اجازه‌ای نمی‌دم…
– آخه اگه جداشون بگذاریم…
آیت‌الله منتظری: [گفتم که هیچ اجازه‌ای نمی‌دم]…با اینکه می‌دونم آقای خمینی نوشتند و فرمان آقای خمینی[است] حالا نمی‌دونم، آقای خمینی رو منقطع کردن از همه من دیگر نمی‌دانم. [اما] من اونی رو که می‌فهمم نمی‌تونم نظرم را نگم. به انقلاب هم از شما کمتر اعتقاد ندارم. دلم برای انقلاب می‌سوزه. به احمد آقا گفتم دلم برای شخص آقای خمینی می‌سوزه که در تاریخ می‌نویسند آقای خمینی اینجوری بوده. حالا جرات نمی‌کنند بعد‌ها درآینده می‌گند. من دلم نمی‌خواست اینطور بشه، مردم از ولایت فقیه داره چندششون می‌شه، من دلم نمی‌خواست ولایت فقیه به اینجا برسه.

در این رابطه
فایل صوتی سخنان آیت‌الله منتظری در مورد اعدام‌های سال ۱۳۶۷
همنشین بهار: چهل سؤال پیرامون قتلعام سال ۶۷
ایرج مصداقی: گزارش کذب اعضای هیأت کشتار ۶۷ به آیت‌الله منتظری
صفحه غبارزدایی از آینه‌ها
Published in: on 20 août 2016 at 11:13  Laissez un commentaire  

فایل صوتی آیت‌الله منتظری و قهقههِ قاتلین

فایل صوتی آیت‌الله منتظری و قهقههِ قاتلین

در صفحات ابتدائی رُمان آناکارنینا Anna Karenina اثر تولستوی؛ لحظه‌ای که همسر اُبلونسکی Oblonsky متوجه کژ رفتاری شوی خویش می‌شود و به او اعتراض می‌کند، واکنش اُبلونسکی پوزخند زشتی است که ناخودآگاه بر لبانش نقش می‌بندد. اُبلونسکی پس از آن دیگر نمی‌تواند جفا به همسرش را انکار یا توجیه نماید. همان پوزخند کار دستش داد.


آدمی در بسیاری از مواقع؛ خودش نیست یا بهتر بگویم خودِ خودش نیست. رفتارش مهندسی‌شده و بنا بر موقعیت ‌است. خود را می‌پوشاند و در زیر نمودی که به چشم دیگران می‌آید، قاییم می‌شود. حال بگذریم که دانسته و ندانسته به نوعی در تعارض با خود هم به سر می‌بَرد. انگار هیچکس غریبه‌تر از خودِ آدمی نسبت به خودش نیست…
در سلول زندان اما؛ و بویژه وقت رحیل که «عمر سبک سایه‌ی ما بسته به آهی ست»، خودِ واقعی ما که از انظار پنهان و استتار شده بود کشف حجاب می‌کند و با هزار چشم به ما زُل می‌زند.
جُدا از هنگامهِ مرگ و سلول زندان؛ گاه لحظاتی هم پیش می‌آید که نقاب از چهره ما می‌افتد و دیگران همان را در ما می‌بینند که هستیم و نه آنچه می‌نماییم.
  • وقتی اثبات خود را در نفی دیگران می‌بینیم،
  • وقتی به سقوط گفتار می‌افتیم و قضاوت‌های پست و پلید می‌کنیم.
  • وقتی حق به جانب؛ جوش می‌آوریم و پرت و پلا می‌‌بافیم.
  • آنگاه که به خود دسته گل می‌دهیم و سایرین در چشممان خس و خاشاک جلوه می‌کنند،
  • وقتی چون طبل‌های زیر گلیم؛ تنزه‌طلبی پیشه می‌کنیم و، یهو(ناگهان) با یک واکنش که گویی از نهانخانه ناخودآگاه مان سرچشمه می‌گیرد آن کار دیگر می‌کنیم…
در اینگونه موارد؛ پرده‌ها کنار می‌رود. فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دقیقه سی و پنجم فایل صوتی
نکته تکان‌دهنده‌ در دقیقه سی و پنجم(۳۵ و ۲۷ ثانیه) فایل صوتی آیت الله منتظری در مورد اعدام‌های سال ۱۳۶۷، یکی از این لحظات را نشان می‌دهد.
سرکردهِ هیئت مرگ حسینعلی نیری می‌گوید: «چند روز پیش به آقایون عرض کردم که ما رسم‌مون همیشه این بود در دادگاه که ایام مُحّرم رو قطع می‌کردیم. من بهشون خواهش کردم که هر چی داریم…که ما دیگه نکشونیم به مُحّرم.
آیت‌الله منتظری سخنان وی را قطع کرده و می‌گوید: [یعنی تا مُحّرم نرسیده] زود بُکشیم!
در این لحظه؛ قاتلین، بی‌اختیار، با صدای بلند قهقهه سرمی‌دهند و می‌خندند.
عسل پوشان سرکه فروش؛ که خود را «رحیم» می‌نمودند و پیش آیت‌الله منتظری ادای شِبلی و بایزید درمی‌آوردند، نه فقط انسان‌هایی را، بلکه نوعی از انسان بودن را می‌خواستند از بین ببرند و این واکنش ناگهانی و ناخودآگاه(قهقهه زشت)، طینت واقعی‌شان را بیش از پیش بر ملا کرد و پشت رفتار مهندسی‌شده‌اشان را نشان داد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هیئت مرگ و عقده حقارت
من با روانشناسی آشنایی ندارم و از فرایندها و «ذهن ناهشیار» Unconscious mind و راز و رمز آن سر درنمی‌آورم. تنها می‌دانم که ناخودآگاه مخزن احساسات؛ افکار و تمایلاتی است که خارج از آگاهی هشیار آدمی قرار دارند. بعبارت دیگر ضمیر ناخودآگاه انباری است پر از تمایل‌ها، آرزوها و حب و بغض‌های خارج از دسترس که بر اندیشه‌ها و اعمال انسان تاثیر می‌گذارند.
ممکن است آدمی نسبت به بخش ناخوداگاه خود وقوف چندانی نداشته باشد اما دیگران از طریق رفتار و بیان و ادا و اطوار وی می‌توانند شمّه‌ای از آن را دریابند. یعنی ضمیر ناخوداگاه آدمی با عملکرد او کشف حجاب می‌کند.
قهقهه پلید قاتلان نیز؛ بی‌آنکه خود بدانند بازتاب شقاوت درون‌شان بود. در آن لحظه آنان بر طینت خویش تنیدند. اینگونه مواقع «هر کسی بر طینت خود می‌تنَد»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جنگ سنت‌گرایی مبتذل با اندیشه مدرن
آیت‌‌الله خمینی در فتوایِ سر به نیست کردنِ زندانیانِ سیاسی در سال ۶۷؛ گوشهِ چشمی‌ هم به داستان غبارآلود بنی قریظه و رفتار مُنتسب به پیامبر داشت و او در طول تاریخ اسلام تنها کسی بود که از آن واقعه پُر شبهه، قاعده فقهی ساخت و حکم قتل داد. واقعه‌ای که رقم‌سازی‌ها و شاخ و برگ‌های آن بر خلافِ روایتِ «ابن اسحاق» در سیره‌اش که «طبری» از آن کپی برداری کرده ـ به راستی جای چون و چرا دارد. موضع نگرفتن علنی در برابر آن جفای آشکار؛ علامت رضا است. هرچه را که از آن چشم بپوشیم حمایت کرده‌ایم. هرچه را که از آن بگذریم، تأئید نموده‌ایم.

قتل عام سال ۶۷ را می‌توان جنگ سنت‌گرایی مبتذل با اندیشه مدرن، نیز ارزیابی نمود. چرا ؟ چون تفکری که آیت‌الله خمینی آن را نمایندگی می‌کرد، با رحمت و مهر و با دنیای نو میانه‌ نداشت و متعلق به عهد بوق بود.

اعضاء هیئت مرگ هم؛ در حُکم «بیماران» تبه‌کار بودند که صغرٰی کبرٰی کردن‌شان برای توجیه اسیرکشی سال ۶۷، در واقع گزارشی بود از عقده حقارت خودشان. حقارت در برابر کی؟ در برابر قتلعام‌شدگان و جریانی که(در مجموع) ارزش‌های والا و انسانی‌ را نمایندگی می‌کرد. برای غلبه بر این عُقده؛ می‌بایست به جان زندانیان سیاسی بیافتند و یک‌جوری کینه خود را فرو نشانند.
در شاهنامه نیز آمده‌است «شغاد» که در برابر برادرش؛ رستم دستان، عُقده‌ی حقارت داشت، سرانجام او را به کام مرگ کشاند. «بهمن» پسر اسفندیار هم؛ وقتی بر اسب قدرت پرید، تا توانست به خاندان رستم جفا کرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانویس
چرا فایل صوتی سخنان آیت‌الله منتظری در مورد قتلعام سال ۶۷ اینهمه سر و صدا کرد؟ مضمون سخنان ایشان که به صورت مکتوب وجود داشت.
یکی از دلایل آن فرهنگ گفتار بنیاد و شفاهی است. نوشتار در اصل تصویر و شکل‌هایی است که روی کاغذ یا هر چیز دیگر ثبت می‌شود و می‌بینیم. اما در گفتار با آوا و صوت سر و کار داریم. زیر و بم صداها، مکث‌ ها و تکیه آیت‌الله منتظری بر برخی واژه‌ها شنونده را در غباری از حیرت فرومی‌برَد و با رنج و اعتراض آن انسان دردمند، همنشین می‌‌کند.
Published in: on 20 août 2016 at 10:59  Laissez un commentaire  

عقاید و آرای شیخ فضل‌الله نوری / فریدون آدمیت

عقاید و آرای شیخ فضل‌الله نوری / فریدون آدمیت

 

Adamiat 3

 روشنفکر/ این گفتاری است در عقاید سیاسی شیخ فضل‌الـله نوری در دوران نهضت مشروطیت ایران، به‌‌مأخذ نوشته‌های خود او. مقدمه‌وار چند کلمه‌ای بگوییم: فکر آزادی، سیاست مشروطگی و نظام دموکراسی از جمله بنیادهای مدنیت غربی‌اند که گروه روشنفکران و تربیت‌یافتگان جدید آوردند و به‌‌نشر آنها برخاستند. پس شگفت نیست که رهبری فکری حرکت مشروطیت را از آغاز همان گروه به‌‌عهده گرفته باشند – و قانون اساسی نیز درجهٔ اول حاصل افکار آنان باشد. عنصر مترقی صنف علمای دین تحت تأثیر جریان روشنفکری به‌‌مشروطیت گرائید، و در آن حرکت اجتماعی مشارکت فعّال جست. این کسان با تفسیرهای اصول و تأویل‌های شرعی بر سیاست مشروطگی صحّه نهادند. در ضمن گفتند که مغربیان هم اصول مشروطیت را از احکام شریعت استخراج و اخذ کرده‌اند. اما در واقع، انگیزهٔ باطنی‌شان در این توجیه شرعی این بود که به‌‌اصالت مشروطیّت از نظرگاه تطبیق آن با احکام شریعت حکم بدهند – بدون این که به‌‌پیروی آرای متفکران غربی دهری مشرب غیرمذهبی متهم شوند. مجموع این تأویلات چیزی بر فلسفهٔ سیاسی نیفزود، گرچه مصرف داخلی داشت و فایده‌مند بود.

بهر صورت، نظام مشروطگی منحصراً بر پایهٔ حاکمیت مردم بنا گردیده بود و برتر از آن هیچ قدرتی نمی‌شناخت. خواه آن را به‌‌مأخذ فلسفهٔ حقوق طبیعی توجیه نماییم، و خواه تکیه‌گاهش را قرار و مدار اجتماعی یا حقوق مثبت بدانیم به‌‌وسیلهٔ قانون موضوعهٔ عقلی متغیر انسانی به‌‌وجود آمده و به‌‌کار گرفته شده است. چنین اصولی با سایر احکام از نوع دیگر تعارض ماهوی داشت، یعنی از مقولهٔ اختلاف لفظی نبود. کلام مَعروف مجتهد معتبر نجف که در جواب استفتای شرعی گفته: «ای گاو مجسّم، مشروطه مشروعه نمی‌شود» به‌‌همان معنی است.

درمقابل روحانیان مشروطه‌خواه، علمای شریعت‌پناه بودند. این گروه به‌‌ظاهر دو جناح داشت: یکی جناح متشرعان راست افراطی که اساس مجلس و کنکاش و مشروطیت و قانون موضوعه و آزادی و مساوات را سر بسر مردود می‌شناخت، و این بیان ساده و مختصر و مفید را اعلام می‌کرد: «المشروطه کُفر والمشروطه طلب کافر، مالُهُ مباح و دَمهُ هَدَر.» جناح دوم منادیان «مشروطیت مشروعه» و «مجلس شورای ملی اسلامی» بودند. این دو جناح گرچه به‌‌ظاهر متمایز بودند، اما در معنی به‌‌هم پیوسته. در واقع جهت کلی حرکتشان به‌‌یک نقطه می‌انجامید که نفی سیاست مشروطگی و آزادی باشد و تأیید مطلقیّت سیاسی همراه نوعی ریاست فائقهٔ شرعی. موضوع این گفتار محدود به‌‌مشروطیت مشروعه است

فضل الله نوری

از نظرگاه فلسفهٔ سیاسی، ترکیب لفظی «مشروطیت مشروعه» مهمل منطقی بود. در جدالی که بر سر «مشروطهٔ اسلامی» در گرفت، گذشته از جنبهٔ نظری و فکری، قضیهٔ نبرد قدرت‌طلبی روحانی مطرح بود. متفکر مشروطیت مشروعه، شیخ فضل‌الـله نوری بود – مجتهد طراز اول، استاد مسلم فن درایه که پایه‌اش را در اجتهاد اسلامی برتر از سید عبداللـه بهبهانی و سید محمد طباطبایی شناخته‌اند. روزگاری هر سه همگام مشروطه‌خواهان بودند. گلهٔ شیخ این بود که رفیقش بهبهانی بر مسند روحانی مجلس نشسته، جانب او را نگاه نمی‌دارد و در بی‌اعتدالی حدی نمی‌شناسد. حقیقت این است که سید بهبهانی در دل به‌‌قوت و برتری شیخ فضل‌الـله آگاه بود، رضا نداد که او در ریاست شرعی مجلس شریک وی گردد، و حال آنکه شیخ هم به‌‌اندازهٔ او ذیحق بود. زیرکی سید در این بود که به‌‌همه احوال، خود را با حرکت مشروطه‌خواهی که روح زمانه بود، دمساز می‌ساخت – گرچه انگیزهٔ باطنی‌اش کسب ریاست بود. اما همین که ماهیت حرکت جامعه را می‌شناخت، نشانهٔ این بود که از تعصب و جهل مرکب یکسره دور است. اما خطای سیاسی و کج‌تابی شیخ در این بود که می‌پنداشت با افراشتن لوای «مشروطهٔ مشروعه» بتواند پیشوایی روحانی را بدست آورد. او ندانسته بود که با روی برتافتن از مجلس ملی و مشروطیت، اعتبارش در افکار عام سخت ضربت خواهد خورد. این سخن شیخ نیز خالی از زهرخندی تاریخی نیست: «نه من مستبد بودم، نه سید عبدالـله مشروطه‌خواه و نه سید محمد. آنها مخالف من بودند، من مخالف آنها.» (مخبرالسلطنه، گزارش ایران، ج ۴ ص ۱۰۷).

این مطالب که به‌‌اجمال آوردیم به‌‌کنار. فکر مشروطهٔ مشروعه واکنش جناحی از علمای دین را در برخورد با اندیشهٔ آزادی و نظام دموکراسی که مستقیماً از تعقّل سیاسی جدید مغرب زمین گرفته شده بود می‌ساخت. از این رو بررسی آن در سیر فکر آزادی و نهضت ملی مشروطیت ایران عبرت انگیز است.

در برخورد با مجلس ملّی، نخست شیخ فضل‌اللـه مسالهٔ نظارت هیأت مجتهدان را بر قوانین موضوعه به‌‌میان کشید، اما نظارتی بیرون از حوزهٔ مجلس. چون مجلس این پیشنهاد را نپذیرفت، شیخ به‌‌معارضه و ستیز با مجلس ملی برخاست و مجلس نطق و خطابه برپا داشت. در برابر یورش مردم، او و چندتن از سایر علما در حضرت عبدالعظیم بست نشستند، و نشر اعلامنامه‌های چاپی در طرد اصول مشروطگی و درشتگویی به‌‌آزادیخواهان برآمدند. مجموع این نوشته‌ها به‌‌اضافهٔ رسالهٔ «تذکرة الغافل و ارشاد الجاهل» عقاید و آرای آن گروه را به‌دست می‌دهد. (برخی از آن بیاننامه‌ها را مرحوم کسروی در تاریخ مشروطه آورده که به‌‌علاوهٔ تصویر سایر اعلامیه‌ها به‌‌کوشش آقای اسماعیل رضوانی در مجلهٔ تاریخ منتشر شده است). به‌‌زبدهٔ این مدارک و آن رساله و همچنین به‌‌مذاکرات مجلس ملی توجه می‌دهیم اعلامنامهٔ نخستین (جمادی الثانی ۱۳۲۵) چنین آغاز می‌شود:

سال گذشته از سمت فرنگستان سخنی به‌‌مملکت ما سرایت کرد. و آن سخن این بود که هر دولتی که پادشاه و وزرا و حکامش به‌‌دلخواه خود با رعیّت رفتار می‌کنند، آن دولت سرچشمهٔ ظلم و تعدّی و تطاول است… تا آنجا که بالمرّه آن مملکت از استقلال می‌افتد و در هاضمهٔ جانورهای جهانخوار به‌‌تحلیل می‌رود. و گفتند معالجهٔ این مرض مهلک مفنّی (نابود کننده) آنست که مردم جمع بشوند، و از پادشاه، بخواهند که سلطنت دلخواه را تغییر بدهد و در تکالیف دولتی… قرار بگذارند که من بعد رفتار و کردار پادشاه و طبقات خدم و حشم او هیچوقت از آن قرار تخطّی نکنند. و این قرارداد را هم مردمان عاقل و امین و صالح از خود رعایا به‌‌تصویب یکدیگر بنویسند… و گفتند نام آن حکمرانی به‌‌دلخواه به‌‌زبان این زمان سلطنت استبدادی است، و نام این حکمرانی قراردادی سلطنت مشروطه است، و نام قرارداد دهندگان وکلا و یا مبعوثین است، و نام مرکز مذاکرات آنها مجلس شورای ملّی است، و نام قراردادهای آنها قانون است، و نام کتابچه‌ای که آن قراردادها را در آن می‌نویسند نظامنامه است

آن معانی از روی سنجیدگی نوشته شده، مگر این که اندیشهٔ حاکمیت ملی از ۱۳۲۴ به‌‌ایران راه نیافت بلکه دو نسل ازعمر آن می‌گذشت. از این نکته که بگذریم سایر مطالب مهمّ آن درست است: یعنی فکر سیاست مشروطیت منحصراً از مغرب زمین رسید، منطق طرد نظام کهن استبداد بود، پایه‌اش بر قرارداد اجتماعی نهاده شده، و از هدف‌های اصلی حکومت ملی همانا تأمین استقلال و برانداختن سلطهٔ استعماریان بود. اما شیخ فضل‌الـله نیروی انگیزش آزادی را از قلم انداخته از آن که در تفکر آن مجتهد، آزادی محلی نداشت بلکه او دشمن آزادی آزادیخواهان بود.

به دنبال آن می‌پردازد به‌‌تأسیس مجلس ملی و آغاز کار آن. اعتراض را از همین جا شروع می‌کند: همین که مجلس به‌‌گفت و شنود نشست عناوین دایر به‌‌اصل مشروطیت و حدود آن به‌‌میان آمد… اموری به‌‌ظهور رسید که هیچکس منتظر نبود و زایدالوصف مایهٔ وحشت و حیرت رؤسای روحانی و ائمه جماعت و قاطبهٔ مقدسین و متدیّنین شد.» از آن جمله در منشور سلطانی که نوشته بود «مجلس شورای ملّی اسلامی دادیم، لفظ اسلامی گم شد و رفت که رفت.» دیگر این که در موقع صدور دستخط مشروطیت در حضور هزار نفس بلکه بیشتر صریحاً گفتند که: «ما مشروعه نمی‌خواهیم.» دیگر گبه رای‌العین می‌بینیم» که از بدو افتتاح این مجلس «جماعت لاقید و بابی لامذهب از کسانی که سابقاً معروف به‌‌بابی بودن بوده‌اند، و کسانی که منکر شریعت و معتقد به‌‌طبیعت هستند – همه در حرکت اند…. و جنگ‌هاست که با خلق خدا می‌کنند.» دیگر، روزنامه‌ها و شبنامه‌ها پیدا شد «اکثر مشتمل بر سبّ علمای اعلام و طعن در احکام اسلام، و این که باید در این شریعت تصرّفات کرد… و آن قوانینی که به‌‌مقتضای یک هزار و سیصد سال پیش قرار داده شده است، باید همه را با اوضاع و احوال و مقتضیات امروز مطابق ساخت – از قبیل اباحهٔ مسکرات و اشاعهٔ فاحشه‌خانه‌ها و افتتاح مدارس تربیت نسوان و دبستان دوشیزگان، و صرف وجوه روضه خوانی و وجوه زیارات مشاهد مقدّسه در ایجاد کارخانجات و در تسویهٔ طرق و شوارع و در احداث راه‌های آهن… و صنایع فرنگ – و از قبیل استهزاء مسلمان‌ها در حواله دادن به‌‌شمشیر حضرت ابوالفضل و یا به‌‌سر پل صراط، و این که در فرنگستان فیلسوف‌ها هستند خیلی از انبیاء و مُرسلین آگاه‌تر و داناتر و بزرگتر… و نگارش این که مردم بی‌تربیت ایران سالی بیست کرور تومان می‌برند و قدری آب می‌آورند که زمزم است، و قدری خاک که تربت است، و این که اگر این مردم وحشی و بربری نبودند این همه گاو و گوسفند و شتر در عید قربان نمی‌کشتند – و قیمت آن را صرف پل سازی و راه پردازی می‌کردند – و این که تمام ملل روی زمین باید در حقوق مساوی بوده… با همدیگر درآمیزند و به‌‌یکدیگر زن بدهند و زن بگیرند – زنده باد مساوات.»

راستش این که شیخ فضل‌الـله از توهینی که آزادیخواهان بروی روا داشته بودند، به‌‌عنوان مجتهد معتبر سخت آزرده‌دل بود – والا اهانتی به‌‌دین‌آور اسلام نرفته بود، و کسی مروج فحشا هم نبود. سپس در انتقاد بر رواج آداب فرنگان گوید:

با افتتاح «رسوم و سیر معمولهٔ بلاد کفر» از قبیل گلریزی کردن و دستمال‌های مشکی بر بازوی اطفال مسلمین بستن و «جماعت زردشتی‌ها را در خانهٔ خدا وارد ساختن» هیچ دیده و یا شنیده بودید. با آن همه «هورا کشیدن‌ها و آن همه کتیبه‌های زنده باد، و زنده باد مساوات و برادری و برابری می‌خواستید یکی را هم بنویسید: زنده باد شریعت، زنده باد قرآن، زنده باد اسلام… الها که نعمت مجلس شورای ملّی مجلس اسلامی خصم لامذهبان باد.»

از طرف مهاجرین حضرت عبدالعظیم به‌‌جماعت «آزادیخواه» اعلام می‌شود که: «اگر هزار از این حقّه‌ها بزنید و ساعتی صد سحر بابلی بکنید، به‌‌هیچ نتیجه نایل نخواهید شد و سحر با معجزه پهلو نخواهد زد، و ما تن به‌‌تضعیف اسلام و تحریف احکام نخواهیم داد.»

اینجا به‌‌مکتب‌های فکری و اجتماعی مغرب سخت می‌تازد: معتقدان آنها کار «شیطان» می‌کنند، و برادران در پی برانداختن بساط «سلطنت» هستند. شیخ تودهٔ عوام را هم گمراه‌تر از حیوان می‌شمارد. می‌نویسد:

از برادران و «هم کیشان ایرانی نژاد» سئوال می‌کنیم که «آیا این فتنه‌های عجیب و این مفسده‌های عظیم» در این مملکت واقع شده است یا نه؟ «احترام می‌کنیم و نمی‌گوئیم این شرور و مفاسد از مجلس متولّد شده، و اینها اولاد اوست – می‌گوئیم اینها همزاد اوست.» برادران دینی ما باید بدانند در این عصر فرقه‌ها پیدا شده‌اند که «بالمرّه منکر ادیان و حقوق و حدود هستند… و برحسب مقاومت اغراض اسم‌های مختلف است: آنارشیست، نهلیست، سوسیالیست، ناتورالیست، بابیست. و اینها یک نحو چالاکی و تردستی در اثارهٔ فتنه و فساد دارند، و به‌‌واسطهٔ ورزشی که در این کارها کرده‌اند هرجا که هستند آنجا را آشفته و پریشان می‌کنند. سالهاست که دو دسته اخیر از اینها در ایران پیدا شده و مثل شیطان مشغول وسوسه و رهزنی و فریبندگی عوام اضّل من الانعام هستند: یکی فرقه بابیّه است و دیگری فرقه طبیعیّه… و مقصد صمیمی آنها نسبت به‌‌مملکت ایران دو امر عظیم است: یکی تغییر و دیگری تبدیل سلطنت. این اوقات این دو فرقه از سوءالقضا هر دو در جهات مجلس ملّی ما مسلمان‌ها وارد و متصرّف شده‌اند، و جداً جلوگیری از اسلامیت دارالشورای ایران می‌کنند، و می‌خواهند مجلس شورای ایران را پارلمنت پاریس بسازند».

آن اعلامیه، نظام پارلمانی غربی را یکسره محکوم می‌کند، مخالفت شیخ را در وضع قوانین عرفی توجیه می‌نماید، و او را مدافع احکام شرعی می‌خواند، احکامی که برتر از حد تعقل بشری است. می‌نویسد: این که حضرت حاج شیخ فضل‌الـله طرف بی‌ارادتی این جماعت واقع شده و مستوجب چندین ناسزا و تهمت در روزنامه‌ها و شبنامه‌ها و لوایح و منابر گردیده «سگ‌های جهنّم بر او بانگ می‌زنند و بابی‌های مسلّم از او سخت می‌رمند برای همین است که ایشان کماهوحقه بیدار این دو دسته دزد شده‌اند – و در تنزیهٔ مجلس شورا از این دو فرقه پلید جداً ایستاده‌اند».

تمام مفاسد ملکی و مخاطرات دینی از اینجا ظهور کرد که قرار بود «مجلس شورا فقط برای کارهای دولتی و دیوانی که به‌‌دلخواه اداره می‌شد، قوانینی قرار بدهد که پادشاه و هیأت سلطنت را محدود کند، و راه ظلم و تعدّی و تطاول را مسدود نماید. [امّا] امروز می‌بینیم در مجلس شورا کتب قانونی پارلمنت فرنگ را آورده، و در دایرهٔ احتیاج به‌‌قانون توسعه قائل شده‌اند – غافل از این که ملل اروپا شریعت مدوّنه نداشته‌اند، لهذا برای هر عنوان نظامنامه‌ای نگاشته‌اند و در موقع اجرا گذاشته‌اند. و ما اهل اسلام شریعتی داریم آسمانی و جاودانی که از بس متین و صحیح و کامل و مستحکم است نسخ برنمی‌دارد. صادع آن شریعت در هر موضوع حکمی و در هر موقع تکلیفی مقرّر فرموده است. پس حاجت ما مردم ایران به‌‌وضع قانون منحصر است در کارهای سلطنتی که بر حسب اتفّاقات عالم از رشتهٔ شریعتی موضوع – و در اصطلاح فقها دولت جائره، و در عرف سیاسیّین دولت مستبد گردیده است».

بنابراین ملاحظات و به‌‌منظور این که «قرار قاطع بر جلوگیری ابدی از تصرفّات لامذهبان» داده شود، ملحوظ داشتن چند فقره در نظامنامهٔ اساسی لازم افتاد. بدین قرار: یکی این که در نظامنامهٔ اساسی مجلس «بعد از لفظ مشروطه لفظ مشروعه» نوشته شود. دیگر این که فصلی «به مراعات موافقت قوانین مجلس با شرع مقدس» اضافه شود. بعلاوه در هر عصر هیأتی از مجتهدین در مراقبت بر مجلس شورا گمارده شوند و «مجلس شورا را به‌‌هیچ وجه دخالت در تعیین آن هیأت از عدول مجتهدین نخواهد بود و اختیار انتخاب و تعیین و سایر جهات راجعهٔ به‌‌آن هیأت کلیتاً با علمای مقلّدین (مراجع تقلید) هر عصر است لاغیر.» دیگر آن که «محض جلوگیری از فِرَقِ لامذهب» و همچنین راجع به‌‌»اجرای احکام شرعیه دربارهٔ فرقهٔ بابیّه و سایر زنادقه و ملاحده» ضرورتاً باید فصلی در نظامنامهٔ اساسی مندرج گردد (می‌خواهد بگوید پیروان آن فرقه‌ها یکسره اعدام باید گردند).

البته در این شیوهٔ فکری، آزادی مطبوعات سمّ مهلک است. اعلامیه می‌گوید: از آنجا که نظامنامهٔ اساسی را به‌‌مأخذ «قانون‌های خارج مذهب» نوشته‌اند، باید تصرفات و تصمیمات و اصلاحات در آن بشود. به‌‌مثل نوشته‌اند: «مطبوعات مطلقاً آزاد است – یعنی هر چه را به‌‌هر کس چاپ کرد احدی را حق چون و چرا نیست.» و حال آن که «این قانون با شریعت ما نمی‌سازد… زیرا که نشر کتب ضلال و اشاعهٔ فحشا در دین اسلام ممنوع است. و کسی را شرعاً نمی‌رسد که کتاب‌های گمراه‌کنندهٔ مردم را منتشر کند… پس چاپ کردن کتاب‌های ولتر فرانسوی که همه ناسزا به‌‌انبیاء است ممنوع و حرام است. «لامذهب‌ها می‌خواهند این در باز باشد تا این کارها را بتوانند کرد.»

کلام آخر اعلامنامه این است: «هروقت وکلای محترم که همه دم از مسلمانی و دینداری و خداشناسی می‌زنند، مضایقه و ممانعت و مزاحمت خودشان را نسبت به‌‌این چهار فقره گفتند و اینها را پذیرفتند» احدی از علمای اسلام را با ایشان سخنی نخواهد بود. در اینصورت «مجلس دارای شورای کبرای ملّی اسلامی هم حقیقتاً به‌‌لقب مقدس و دعای سیّداللـه ارکانه شایسته و سزاوار خواهد گردید.»

اصول عقاید شیخ فضل‌الـله در همان نخستین نشریه آمده است. آن معانی را در دیگر بیان‌نامه‌ها تکرار نموده، گاه بسط داده و نکته‌هایی افزوده است. یکی در «بیان تحقیق» صحت وکالت مجلسیان را به‌‌مأخذ شرعی رد می‌کند، بیزاری خویش را از لفظ «مشئومهٔ آزادی» اعلام می‌دارد، آزادی و مساوات و برابری را «خارج از قانون الهی» می‌شمارد. باید توجه نمود که در درجهٔ اول او دشمن آزادی است و با چماق تکفیر به‌‌جنگ آزادیخواهان دربارهٔ مجلس می‌نویسد.

امنای مجلس ملّی به‌‌استثنای معدودی از اطراف بلاد آمدند «و خویشتن را وکیل بلاموکّل مقرر فرمودند. یعنی سی کرور نفوس متمدّنهٔ ایران از توکیل و تشکیل آنها خبری نداشته، و به‌‌اکثریت آراء با معدودی از اصحاب خود همدست و همداستان شده، و قرعهٔ وکالت و امانت خود بیرون کشیدند. این منم طاووس علّیین شده. معلوم نشد اجازت حرّیت را از کدام کتاب آسمانی اخذ نمودند؟… آیا این کلمهٔ مشئومهٔ آزادی را در کدام مدرسهٔ وینه و پاریس تدریس نموده، و این متاع با آب و رنگ را از کدام مغازهٔ اروپ به‌‌چنگ آورده که چون مار خوش خط و خال ولی گزنده و قتّال به‌‌مردم بیچارهٔ ایران فروخته، و چشم بصیرتشان یکسره دوخته. ظاهرش چون گور کافر پرخلل، باطنش قهر خدا عزوجّل. چنان که در بادی نظر جلوه‌ها دادند که حریّت و مساوات موجب امنیّت، و امنیت مورث آبادی و ثروت مملکت از دایر شدن تجارتخانه‌ها و کشیدن راه‌ها و بستن پل‌ها، اتصّال شوارع و ازدیاد مزارع است. خاصّه در مسئله مساوات و برابری… و محسنات آن چندان کوشیدند که شناعت و مباحت آن را یکسره از انظار پوشیدند.»

چه بسیار واعظین و خطیبان که «به فساد عقاید» معروف بودند به‌‌ذکر محامد مجلس سخن‌ها راندند و گفتند: «ای افسوس، روزگار ما مردم که به‌‌جهالت و عمرها به‌‌غفلت و نادانی گذشت، پدران احمق ما برنخوردند و اساس همچو مجلس مغتنمی دیر نهادیم، و مدارس تحصیل زبان و سیاسی و قواعد ثروت دیگر گشودیم، و زنان و دختران را از کسب علوم صنایع مهجور داشتیم، و به‌‌تعقیبات نماز صبح و دعای کمیل پرداختیم. و باز گفتند: ای مردم، امروز اهمّ و اولی از قرائت قرآن مرور به‌‌روزنامجات و نظر تأمّل در آنهاست که چشم بصیرت گشاید و ادامهٔ کسب ثروت نماید. لاجرم چندان در معابد و معابر… از مجلس ملّی و طبع روزنامجات و حریّت بنان و بیان، و تمجیدات و توصیفات مساوات و برابری و طرّاری و غمّازی گفتند و شنیدند… که مردم بیچاره گمان کردند مجلس معلوم یکی از ضروریات دین و اصول مذهب و آئین است، و منکر آن مرتد فطری.»

«ای خدا پرستان، این شورای ملّی، و حریّت و آزادی، و مساوات و برابری، و اساس قانون مشروطهٔ حالیه لباسی است به‌‌قامت فرنگستان دوخته که اکثر و اغلب طبیعی‌مذهب و خارج از قانون الهی و کتاب آسمانی هستند… و حریّت و آزادی و مساوات و برابری جزو قانون مجعوله و موضوعات مفروضهٔ آنهاست. دیگر شرع و شریعتی به‌‌وضع اسلام و اسلامیان قائل و قابل نیستند.»

شیخ معتقد بود که نمایندگان مجلس مروج کفر هستند، بابی و طبیعی‌مشرب و در زمرهٔ «شیاطین»‌اند، و این کسان را باید از متن و حاشیهٔ مجلس بیرون راند. او مردم را می‌خواند که در این راه برانگیزند. می‌نویسد: مجلسی مورد قبول است که:

تقویت اسلام بکند… نه ترویج کفر، پس دستهٔ بابی‌ها و دستهٔ طبیعی‌ها و دستهٔ مستضعفین در دین که همه منکر اسلام و مروّج کفرند باید بالکلّیه خارج شوند چه از متن مجلس و چه از حوالی مجلس. ای برادران دینی‌ ما که در تهران حاضر هستید و به‌‌متن مجلس و حاشیهٔ آن ناظر هستید ـ آیا بابی‌ها را و طبیعی‌ها را و مستضعفین را با آن دو چشم روشن… می‌بینید یا نه؟ اگر می‌بینید که این‌ها بر مجلس ما مسلمانان غلبه کرده‌اند، و به کیف خود خیالاتی را که دارند می‌رانند ـ دیگر چه انتظاری دارید در اقدام عام بر تصحیح مجلس و اصلاح مجلس، تکمیل مجلس… ای مردم بی‌غرض، تمام اهتمام حضرت حجت‌الاسلام[حاج شیخ فضل‌اللـه] برآنست که رفع شبهات و مشکوک این شیاطین از شماها بشود، والّا بر سفها و سفله و جهّال که در حکم حشرات‌الارض هستند چه تعلّقی و چه تقیّدی خواهد بود.»

در اعلامنامهٔ دیگر بر مجلس ملی حمله می‌برد، متفکران و علمای اروپا را تحقیر می‌کند، فکر آزادی و مساوات را با آرای مزدکیان قیاس می‌آورد، و بر عامهٔ مردم که خود را «ملت غیور» و هواخواه مشروطیت می‌خوانند دشنام می‌فرستد. اعلامنامه می‌گوید:

«این مجلسی که می‌بینید که در تحت استیلا و استبداد لامذهبان و آزادی‌طلبان واقع شده است، و مجاری احوال و اوضاع آنرا مستقیماً بر سیاق پارلمنت‌های اروپا اداره می‌کنند ـ آیا مجلس امر به‌‌معروف و نهی از منکر است؟ یا مجلس نهی از معروف و امر به‌‌منکرات؟… آیات فرق فاسدهٔ مفسده… آشکارا بر نوامیس الهّیه استخفاف نمی‌آورند؟ و بی‌محابا… گالیله و نیوتون و کپلر و هوگو و روسو العیاذ باللـه از علمای امّت و انبیای بنی‌اسرائیل افضل نمی‌شمارند؟ واهل ذمّه را بر مطالبهٔ مساوات با مسلمین تشجیع نمی‌نمایند؟ و دربارهٔ مکاتب اطفال ما هم‌کیش‌های خویش را مستخدم نمی‌شمارند؟ و به‌‌تبدیل فطرت… نونهالان ما نمی‌پردازند؟ و تالار آینه میرزا حسین سپهسالار را با قواعدی که ابراهیم واسمعیل [پیامبر] برآورده است همرتبه نمی‌شناسند؟ و به‌سرمایهٔ آن فتنهٔ روزگار[-] و به‌‌زبان آنها ناموس شریعت و اهلش را بر باد نمی‌کنند؟ اینهاست منکراتی که فرقهٔ ضاله مضّله از بهارستان حرّیت و شورویت برای ما فرستاده‌اند. و وعده داده‌اند که منِ بَعد هر دم از این باغ بری برسانند تا رفته رفته آزادی عهد قباد و مساوات مذهب مزدک را رواج بدهند. و هرکس منکر و مزاحم بشود و به‌‌جلوگیری قیام و اهتمام بکند او را به‌‌مغلطه حُبّ استبداد و تهمت تخریب مجلس و اسناد گرفتن وجوهات… و امثال ذلک استخفاف بدهند، و روزنامه‌چی‌های وقیح‌الوجه… خود را بر او تهریش [تحریک] کنند یک مشت خس و خاشاک و معدودی بی‌پدرهای ناپاک را ملّت غیور نامیده ـ او را به‌‌هجوم آنها تهدید نمایند. و اگر بخواهد مسلمان‌ها را بیدار کرده، دزدهای دین و دغل‌های دنیا را به‌‌‌ایشان نشان بدهد، از خوف چادر بخوابانند، و منبر بسوزانند و هلهله بکشند و مغلطه بیندازند.»

در اعلامنامهٔ دیگر باز سخن از برانداختن زنادقهٔ حرّیت طلب می‌راند، و پیام تلگرافی آخوند ملا کاظم خراسانی و شیخ عبداللـه مازندرانی را به‌‌مجلس می‌آورد:

» چون زنادقهٔ عصر به‌‌گمان فاسد حرّیت این موقع را برای نشر زندقه والحاد مغتنم، و این اساس قویم را بدنام نموده، لازم است مادهٔ ابدیهٔ دیگر در دفع این زنادقه و اجرای احکام الهیّه بر آنها و عدم شیوع منکرات درج شود، تا بعون اللـه تعالی نتیجه مقصوده بر مجلس محترم مترتّب و فرق ضالّه مأیوس [شوند] و اشکالی متولّد نشود.»

جای دیگر پیشنهادهایی در اصلاحات قانونی دارد: از جمله این که پس از » کلمهٔ مشروطه در اول قانون اساسی تصریح به‌‌کلمهٔ مبارکهٔ مشروعه و قانون محمدی» بشود. دیگر این که ماده‌ای در دفع زنادقه «در قانون اساسی» درج گردد. به‌‌علاوه موادی در» تهذیب مطبوعات و روزنامجات از کفریات و توهینات به‌‌شرع و اهل شرع و غیره‌ها که در محضر علماء اعلام وجوه از وکلا واقع شد، باید به‌‌همان نحو در نظامنامه بدون تغییر و تبدیل درج شود.»

گذشته از آن اعلامنامه‌ها، رسالهٔ «تذکرة الغافل و ارشادالجاهل» بازنمای افکار شیخ فضل‌اللـه است. مضمون بیاننامه‌های مزبور عیناً در این رساله منعکس است. از بحث آن می‌گذریم و به‌‌حملات تند او دربارهٔ آزادی و مساوات اکتفا می‌کنیم. می‌نویسد: اگر قصد مشروطگی حفظ اسلام بود «چرا خواستند اساس او را بر مساوات و حرّیت قرار دهند.» زیرا هر یک از این دو اصل «موذی» خراب کنندهٔ قانون الهی است از آنکه » قوام اسلام به‌‌عبودیت است نه به‌‌آزادی، و بنای احکام آن به‌تفریق مجتمعات و جمع مختلفات است نه به‌مساوات.» «حرّیت مطلقه» در واقعِ «این اساس می‌شوم مودی به‌‌ضلالت» است. فایدهٔ «آزادی قلم و زبان» آن است که فرقه‌های ملاحده و زنادقه نشر کُفر کنند. وگرنه «آن خبیث در محضر عمومی نمی‌گفت: مردم حق خود را بگیرید، در قیامت کسی پول سکّه نمی‌زند، آخوند‌ها از خودشان برآوردند». بالاخره «بنای احکام قرآن بر اختلاف حقوق اصناف بنی‌ نوع انسان است… و بنای قرآن بر‌ آزاد نبودن قلم و لسان است». پس آن کس که به‌‌قرآن سوگند یاد می‌کند که با مشروطگی همراه هست،»مخالفت کتاب مبین» را کند.

مجلس ملّی و افکار عمومی علیه شیخ‌ فضل‌اللـه برانگیختند. در مجلس، فضلعلی آقا مجتهد و نمایندهٔ بزرگ تبریز گفت: «از نحوست دو ظلم ما به‌‌این مجلس رسیدیم ـ یکی از دیوان، یکی از چنین علما. هیچوقت ما چنین علما را علما نمی‌دانستیم، حالا هم نخواهیم دانست.» برخی از نمایندگان معتقد بودند که بایستی به‌‌مقام» رفع و دفع» شیخ فضل‌اللـه برخاست. دکتر ولی‌اللـه خان رأی انجمن اصناف بازاری را تأئید نمود که: ساکنان حَرَم قدس می‌خواهند آزادی طلبان یعنی «هم‌مسلکان ما را منحرف نمایند… هنوز اساس مشروطیت قوام نگرفته و باید جلوگیری شود.» حسام الدین رشتی اعلام کرد: شیخ درد دین ندارد، می‌خواهد «ترتیبات روحانی مجلس» در انحصار شخص او قرار گیرد. سید شهشهانی این رأی قاطع را داد: چون شیخ فضل‌اللـه فتنه انداخته «آیه‌ای که در این خصوص وارد شده باید خواند و حکمش معلوم است.» ـ یعنی باید او را مفسدفی‌الاض شمرد.

از حوادث تاریخی این دوره می‌گذریم. پیکار میان شیخ فضل‌اللـه و مجلس ملّی به‌‌میانجیگری برخی از نمایندگان موقتاً پایان یافت. برای حفظ ظاهر قرار براین نهادند که علمای متحصّن سئوالاتی از مجلس بکنند، مجلس هم پاسخ آنها را بدهد. آن علما در سوّم شعبان ۱۳۲۵ شرحی به‌‌مجلس نوشتند بدین مضمون:

«اولاً معنی مشروطیت چیست و حدود مداخله مجلس تا کجاست، و قوانین مقرره در مجلس می‌تواند مخالف با قواعد شرعیه باشد یا خیر؟

«ثانیاً مراد از حرّیت و آزادی چیست و تا چه اندازه مردم آزادند و تا چه درجه حریّت دارند. ما داعیان که در ابتدای امر در تأسیس این اساس دخالت داشته‌ایم… جداً خواهش داریم که زودتر جواب این دو سئوال را در کمال وضوح مرحمت و لطف بفرمائید که رفع وحشت قلوب بشود.» جواب مجلس به‌‌همان تاریخ چنین صادر شد:

«واضح است که مملکت ایران مملکت اسلامی است، و شریعت حضرت خاتم انبیا… ناسخ کافهٔ شرایع و احکام آن تغییرناپذیر است. در این صورت ظاهر است که مراد از کلمهٔ مشروطه در این مملکت نمی‌تواند چیزی باشد که منافی با احکام شرعیه باشد. پس در جواب این دو سئوال چنین اظهار می‌شود: معنی مشروطیت حفظ حقوق ملّت، و تحدید حدود سلطنت و تعیین تکالیف کارگزاران دولت است، بر وجهی که مستلزم رفع استبداد و سلب اختیارات مستبدانه اولیای دولت بشود. و حدود این مجلس اصلاح امور دولتی و تنظیم مصالح مملکت، و رفع ظلم و تعدّی، و نشر عدل و تصحیح دوائر وزارتخانه‌ها».

بدین طریق میان مجلس ملی و شیخ فضل‌اللـه به‌‌ظاهر صلح افتاد، اما شعار مشروطهٔ مشروعه همچنان بر جای ماند. آن حربهٔ استبدادیان بود بر علیه آزادیخواهان و مجلس ملی.

در صنف ملایان هم بودند عناصر کمابیش روشن‌ضمیری که عقاید شیخ فضل‌اللـه را سربه‌سر باطل می‌دانستند. نامدارترین آنان میرزامحمد حسین نائینی نویسندهٔ رسالهٔ تنبیه الامت و تنزیه الملت که آخرین چاپ آن به‌‌حواشی مرحوم طالقانی منتشر شده است. نائینی استاد عالیقدر فن اصول بود، و در تحلیل شرعی نظام مشروطیت تا امروز هیچ کس را به‌‌مقام او سراغ نداریم. نائینی «استبداد دینی» را قرینهٔ گاستبداد سیاسی» آورده می‌نویسد:

استبداد دینی عبارت از «ارادات خودسرانه‌ئی است که متسلکین در زی سیاست روحانیه به‌‌عنوان دیانت اظهار، و ملت جهول را به‌‌واسطهٔ فرط جهالت و عدم خبرت به‌مقتضیات کیش وآیین خود به‌‌اطاعتش وا‌می‌دارند. و هم دانستی است که این اطاعت و پیروی چون غیرمستند به‌‌حکم الهی… است لهذاازمراتب شرک» به‌‌شمار می‌رود. به‌‌حقیقت «علمای سوء و راهزنان دین مبین و گمراه‌کنند‌گان ضعفای مسلمین» به‌‌استبداد سیاسی قوت می‌دهند. در این زمینه نائینی ایرادهای شرعی که در اعلامنامه‌های شیخ‌ فضل‌اللـه آمده، یکان یکان طرد می‌کند. بالاخره گوید: آنان که «نوشتن لفظ مشروعه» را به‌‌میان آوردند، خواستند » با نوشتن این کذب» هنگامه بر پا سازند و «به همراهی ساده‌لوحان… اساس مشروطیت رسمیه» را براندازند و دستگاه استبداد را احیا نمایند.

چون محمد‌علی شاه مصمم به‌‌برانداختن مجلس ملی گشت، در پیام تلگرافی که در ۱۸ جمادی‌الاول ۱۳۲۶ به‌‌علما فرستاد – مزورانه خود را مدافع «مشروطیت مشروعه» قلمداد کرد. یک هفته بعد مجلس را ویران کرد. و آن کودتای اول بود بر علیه نخستین حکومت ملی ایران.

کتاب جمعه

 

Published in: on 20 août 2016 at 10:56  Laissez un commentaire  

سلسله امویان و سیمای واقعی معاویه و یزید بخش دوم اسماعیل وفا یغمائی

سلسله امویان و سیمای واقعی معاویه و یزید بخش دوم اسماعیل وفا یغمائی

 

سلسله امویان و سیمای واقعی معاویه و یزید

بخش دوم

اسماعیل وفا یغمائی

بیاد جانباختگان کشتارهای سال 1367 کسانی که با شقاوت و بیرحمی کسانی کشتار شدند که در جنایت بارها گوی سبقت را از یزید و معاویه ربودند

معاویه نخستین خلیفه اموی وششمین(اگر دوره کوتاه خلافت حسن ابن علی را در نظر نگیریم) پنجمین خلیفه امپراطوری اسلام پس از عمری نسبتا طولانی در تاریخ در 12 رجب سال 60 هجری در گذشت. مرگ معاویه در جریان مسافرتش از مکه به شام رخ داد. قیس الفهری، نمازبر جنازه ی معاویه خوانده و او را بین باب «حاجیه» و «باب الصغیر» دفن کردند و گورش با گنبد و بارگاهی،در سوریه امروزی هنوز برجاست.

معاویه سالها پیش از مرگ در سال 46 هجری رسما جانشینی یزید را اعلام کرده و زمینه را برای حکومت او آماده ساخته بود. برای درک بهتر دوران یزید ادامه کنکاش در دوران معاویه هنوز ضروری است.

دیکتاتور و سیاستمداری هوشیار یا موجودی دوزخی

درتاریخنویسی ملایان در طول قرنها ما با سیمای یک دیکتاتور هوشیار و یک فرمانروای استوار که موفق شده بود در طول خلافت عمر و عثمان و علی موقعیت خود را حفظ کند و فرمانروائی بر شام و اردن را داشته باشد وبا جنگ یامکر(نام دیگر ترفندها و راههای سیاسی) زیرکانه در مقابل علی و فرزندش بایستد و قدرت را از کف نگذارد و سرانجام سلسله اموی را بر سر کار آورد و بر بخش عظیمی از جهان متمدن آن روز حکمروا باشد روبرو نیستیم به همین دلیل با مدارک آخوندی نمی توانیم بطور واقعی معاویه را بشناسیم.

در تاریخنویسی آخوندی بر بسیاری نکات و از جمله اینها سخت تاکید شده است.

معاویه حرامزاده و مادرش هند روسپی بود.

مادر معاویه در جنگ احد جگر حمزه عموی پیغمبر را از سینه بیرون کشیده و دندان زده است.

اوعلیه علی ابن ابیطالب جنگ صفین را به راه انداخته است.

اوبه امام حسن و سعد ابن وقاص زهر خورانده است

اوبسیار سورچران و شکمو بوده است

اودشمنان اهل بیت را به حکومت گماشته و مسئول کرده است

اوتعدادی از یاران علی را کشته است

اوبه علی ابن ابیطالب دشنام داده است

اومفعول بوده است و به بیماری مشهوری در این زمینه دچار گشته است.

و بسا چیزهای دیگر که فقط ملایان میتوانند به آن بیاندیشند .

خوردن حق اهلبیت بزرگترین جنایت معاویه است

نگین و شاه سطر و فراز اصلی تمامی این گزارشات این است که معاویه و طبعا قبل از آن سه خلیفه قبلی منهای علی حق اهل بیت را پایمال کرده اند و خورده اند!. این پایمال شدن حق و خوردن حق اهل بیت که بیش از دوازده قرن ورد زبان ملایان و شاه بیت تمام گفتارها و تفسیرها و تحلیلهای آنانست با خروارها حدیث و نوشته تا عرش اعلا فرا رفته و سرانجام این کلام بر زبان الله جاریانده! شده است که هست و نیست، و زمین و حکومت بر آن و نهایتا بر تمام مسلمانان و غیر مسلمانان حق اهل بیت است و نهایتا دوازدهمین امام از زنجیره همین اهلبیت  از چاهی در سامرا یا مسجد جمکران ظهور خواهد کرد و کل کره زمین را در زیر علم عدل در خواهد آورد .
در راستای همین تئوری هم در شرایط کنونی نمایندگان و میراث بران اهل بیت در ایران سی و هفت سال است بر گرده همگان سوارند و بر اثر کثرت و غلظت عدالت حضرات !بدون تعارف میلیونها نفر به روان معاویه فرضی دوران خودمان یعنی مرحوم شاه در ته دل درود میفرستند که بسا و بسا قابل تحملتر از آخوندهای حاکم و میراث داران اهلبیت است.

درود بر چنگیز خان و امیر تیمور رضی الله و عنه! مرگ بر معاویه و یزید لعنت الله

مساله محوری و مضحک حق سیاسی و تاریخی و ازلی ابدی اهلبیت چنان معیار مشروع و نامشروع و خادم و خائن قرار گرفته که نه تنها معاویه و یزید ،بلکه قبل از انها با وقاحت تمام ، و توهین و تحقیر بیش از یک میلیارد مسلمان سنی، سه خلیفه اول به زیر تیغ داوری غیر تاریخی ملایان رفته اند و قرنها در سراسر ایران منبری شده اند ولی یکبار بر منبر از چنگیز و تیمور و آقا محمد خان و بسیاری از جبارانی که دایره جنایاتشان گسترده تر از یزید و معاویه علیه توده های مسلمان بوده است سخن گفته نشده! و چرا؟

جواب دادن به این مساله برای آخوندها و تاریخ آخوندی مشکل نیست! چنگیز و تیمور و آقا محمد خان هرچه کرده اند و کشته اند حق اهلبیت را (که میراث بران آن از زمان نواب اربعه ملایان هستند) زیر پا نگذاشته اند بلکه در موارد بسیار حامی و تکیه گاه آخوندها بوده اند و بیشترین کوشش را برای تعمیر و عظمت بخشیدن به مقابر اهل بیت و صدها امامزاده و سید و ملا را همین جباران جنایتکار علاقمند به اهل بیت انجام داده اند. میتوانید   تاریخ بر پائی گنبد و بارگاه برای مقدسین و وابستگان به اهلبیت  رااز نظر بگذرانبد. مدارک سخن میگویند وهمه چبز روشن است

بعنوان مثال نخستین بار مهدی خلیفه عباسی بر مزار حسین ابن علی و بعدها مامون بر آن گنبد و بارگاه ساختند . از اینان یادی نمیشود چون خود اینها حق اهلبیت را خورده اند. دیلمیان و سلجوقیان کوشش زیادی در بنای مقابر نمودند و بعدها ایلخانان مغول شاخه جلایریان از کسانی بودند که به گنبد و بارگاهها بویژه مزار حسین ابن علی رسیدگی فراوان کردند پادشاهان صفوی و قاجار نیز با رسیدگی به مزارات اهل بیت هم استخوان از بار جنایات خود سبک کردند هم ملایان را خشنود ساختند و هم نشان دادند به اهلبیت و حق آنان اعتقاد دارند!.

. میتوانید تاریخ را از این زاویه و از زاویه همراهی و همیاری شاهان و شیخان بطور مستقل ببینید در کنار هر سلطان جباری در کنار ارتشبدان و جلادان و زندانبانان، فقیهان و علمای دین را حتما خواهید یافت که دعا گویان واز زمره حامیان ظل الله هستند، بنابراین عیبی نیست که آقا محمد خان قاجار در کنار مزار علی ابن ابیطالب در نجف و تحت حمایت ملایان دفن شود و نام چنگیز و تیمور نامی غیر ممنوع برای نامیدن کودکان مسلمان باشد ولی از کنار نام یزید و معاویه و خلفای اموی و عباسی و همچنین نامهای ابوبکر و عمر عثمان وعایشه برای اینکه حق اهلبیت را خورده و به آنها ستم کرده اند نمیتوان رد شد که معیار حق اهلبیت است و نه دوایر کشتار و جنایت .

در کادر تاریخ و سنت آخوندها که متاسفانه همه ما قرنها گرفتار آن بوده و هنوز هم هستیم باید برای هفتاد و دو تن که آماج جباریت حکومت یزید شدند به دلیل اهل بیت بودن تا قیام قیامت بر سر زد و گریست ولی برای کرمانی که هزاران تن ازمردانش در زیر تیغ جلادان آقا محمد خان کور و سر بریده و زنانش در زیر پیکرهای سربازان متجاوز شخم خوردند و برای دهلیی که سه روز عرصه کشتار سربازان نادرشاه بود و برای دهها و صدها شهری که در طول قرنها و سلسله ها ویران و کشتارگاه شدند نه باید روضه ای خواند و نه باید دهان به لعنت بانی این کشتارها گشود که آقا محمد خان در حرم امن علی ابن ابیطالب آرمیده و احتمالا با شفاعت اهلبیت پس از مداوا عازم بهشت شده تا داد دل دوران حیاتش را از حوریان بستاند و درد کهن فراموش شودو نادرشاه سپهسالار جنگاور و شجاع و بیرحم که صلاحیت نظامی اش تردید بردار نیست، در چند صد متری حرم امام رضا در آرامش است.

کدام حق؟!نظریه ای مضحک و ضد تاریخی

در عرصه عمل که عجالتا حق اهل بیت در دست خمینی و خامنه ای بود و هست اما در عرصه تئوری و نگاهی خردمندانه میشود نخست به مضحک بودن این نظریه آخوندی حتی در داوری برای شناخت جباریت و جنایات معاویه و یزید مقداری اندیشید و پرسید براستی کدام حق؟ اهل بیت بطور واقعی چه حقی دارند؟ این حق را از کجا به دست آورده اند؟ مگر عرصه جدال بر سر قدرت ، صحنه حق الهی و یا غیر الهی است؟
با تکیه بر تئوری حق اهلبیت ما با یک تئوری بسیار مضحک که اساسا عنصر حرکت و تغییر را از تاریخ میگیرد و میمیراند روبرو هستیم. قبول تئوری حق اهلبیت یعنی اینکه خدای محیط بر جهان همه چیز را از پیش تعیین و فیکس کرده است و از زمان اهلبیت تا پایان عمر زمین ما باید فقط متوجه حفاظت از حق اهلبیت باشیم و این اهل بیتند که حرکت تاریخ را بر عهده دارند کار ما اطاعت است و حرمت نهادن این خق و نه چیز دیگر!. اما واقعیت تاریخ چه میگوید؟

عرصه تاریخ در تمام چهان ، در طول تاریخ و در تمام کشورها و حکومتها، از عصر دیکتاتوریهای خام و خشن تا زمان پارلمان و مجلس و صندوق رای،صحنه کشاکش نیروهای سیاسی و اجتماعی با ایده های گوناگون بر سر به دست آوردن قدرت بوده و هست و حق از پیش تعیین شده ای نه وجود داشته ونه وجود دارد.

در روزگار گذشته شمشیرها و بعدها تفنگ و توپ و قرارداهای سیاسی حق و ناحق بودن را تعیین میکردند و الان رای و صندوقهای انتخابات و احزاب و پارلمانها و امثالهم و در این راستاست که میتوان سیما و نقش واقعی چنگیز خان و تیمور و نرون و هیتلر و نیز کورش و کریمخان زند و خمینی و خامنه ای و استالین و لنین و گورباچف و لینکلن و نیروها و تاریخشان را شناخت.

در یک نگاه درست ،دیکتاتورهای جبار نیز چون انقلابیون ولیبرالها و دموکراتها چهرهائی تاریخی هستندو در این راستا ،و نه حق اهلبیت است که تکلیف را روشن میکند،که علی و معاویه و یزید و حسین هر یک برعرصه تاریخی اجتماعی و اجتماعی قابل شناسائی هستند و نه در پهنه احادیث و اینکه مادر آن یک هزار پرچم به نشانه رابطه با صدها مرد بر بام سرای خود زده و مادر این طاهره زمان و پاکیزه ترین زن تاریخ و سیده النسا العالمین بوده است. و آن یک مظهر پاکیزگی اخلاق و این یک مفعول و دچار بیماری… بوده است.

تاریخنویسی و تئوری بافیهای آخوندی مضحک و مبتذل و مسخره، و مضحکتر و مبتذل تر از این تئوریها متاسفانه باور من و ما در طول قرنها بخصوص دوران معاصر به این مزخرفات است

سئوالاتی که میشود مطرح کرد

دوباره تاکید میکنم تاریخنویسی ملایان در طول دوازده قرن جز جهل و دروغ و خرافه و خفت و جز خوراک فکری مغزهای علیل و عقب مانده و موجب معلولیت ذهنی مضاعف آنها نبوده و نیست

با این تاکید با هم بر پایه اسناد تاریخی و رویدادهائی که منطق و خرد آن را در میابد به دادگاه تاریخ برویم و فارغ از اینکه مادر معاویه یا یزید دچار انحراف اخلاقی بوده و اینکه معاویه از زمره جباران بوده این سئوالات را از داور تاریخ بپرسیم ومعاویه را از آغاز نوجوانی تا لحظه مرگ گام به گام جلو بیاوریم و جواب بخواهیم و بیندیشیم.

الف:

برای چه پیامبر بعنوان خرد و شعور مطلق در ارتباط با روح و جان جهان توسط وحی، معاویه را بعنوان یکی از کاتبان وحی برگزید.آیا میدانست چه میکند یا نمیدانست؟

ب:

بر اساس روایت تاریخ و اسناد و نه فقط حدیث، برای چه در سال نوزده هجری عمر به دلیل شجاعت معاویه در حمله و فتح قیساریه او را بجای برادرش یزید فرمانروا و والی شام کرد کرد و بر خلاف سنت خود که هر دوسال کارگزاران را عوض میکرد معاویه را در سمت خود باقی گذاشت (- التراتيب الاداريه ج1ص269). چرا عمر که به سختگیری در اجرای عدالت معروف بود معاویه را جوانمرد عرب مینامید! (الاستيعاب ج3ص397)

ث:

به چه دلیل خلیفه سوم عثمان خلیفه قدرتمندی که دو بار داماد پیامبر اسلام شده بود فرمانروائی او را در دوران خود بر شام تثبیت و تائید کرد. 
در اینکه در دوران عثمان قدرت بنی امیه رو به افزونی گذاشت تردیدی نیست ولی مساله تنها این نیست وبه روایت تاریخ غیر آخوندی معاویه در این دوران در شام با شیوه حکومت خود بخشهای زیادی از مردم را به خود جلب و جذب کرده بود بطوریکه پس از حکومت علی با پشتیبانی همین مردم ارتشی عظیم آراست و به بهانه خونخواهی عثمان و اینکه علی ابن ابیطالب از تحویل دادن قاتلان عثمان سر باز میزند نهایتا در کنار حکومت علی فرمانروائی مستقل خود را بمثابه حکومتی در حکومت ادامه داد.

ماجرای شورشی که به قتل خلیفه سوم انجامید و تضاد خانواده ابوبکر با عثمان و عایشه از ستونهای این شورش بود و حوادث بعد از آن نشان میدهد مردم و جامعه پس از عثمان نه بر پایه حق و حقوق اهلبیت مورد نظر آخوندها بلکه روال معقول و منطقیی که تاریخ و اجتماع وقت دنبال میکند عمل کردند . 
قبل از آن پس از ترور عمر توسط فیروز، نه بر پایه حق و حقوق اهلبیت!! بلکه بر پایه شورا، شورای شش نفره ای تشکیل شد که علی نیز در زمره این شش تن بود و این شورا عثمان را برگزید و علی رای شورا را پذیرفت.همین جا توجه میدهم که تمام روضه خوانیهای ملایان و نفرین و لعنت عثمان توسط علی جز یاوه نیست علی تا پایان و حتی در جریان شورش کوشش بسیار و میتوان گفت جانانه و درخشانی نمود که عثمان را از خطر نجات بدهد ولی به دلایل مختلف منجمله ورود عایشه و حفصه زنان پیامبر به صحنه شورشها ونیزبسیاری از بزرگان صحابه و جنگاوران خوشنام و همچنین سیاست معاویه موفق نشد و عثمان به قتل رسید.

برخورد علی با مساله برخوردی هوشیارانه و مسئولانه بود. او بر خلاف ملایان دروغپرداز که تاریخ را بر اساس حق اهلبیت بررسی میکنند نه به اهلبیت و حق اهل بیت بلکه به حکومت و دولت تازه ای میاندیشید که با قتل عثمان در گرداب بحرانهای فراوان فرو مبرفت و همینطور هم شد و نهایتا خود علی هم قربانی بحرانهای پس از قتل عثمان و شورشها و تضادهای داخلی شد و تاریخ اسلام پس از او راهی دیگر در پیش گرفت.

.پس از قتل عثمان شورشیان مصر علی را برگزیدند. شورشیان کوفه از زیبر بن عوام و شورشیان بصره از طلحه حمایت کردند و نهایتا و پس از کشاکشهائی چند و حمایت مردم مدینه که از این شورش گسترده که به قتل خلیفه انجامیده بود در وحشت بودند علی به ر ای و با بیعت شورشیان زمام خلافت را در دست گرفت.از قتل علی در کشاکش جنگها و تضادهای علی و پیروزی معاویه قبل از این به اشاره سخن گفته شد و این بخش نیز لازم بود توضیح داده شود تا بدانیم چگونه باید یزید ودوران حاکمیت یزید را بعنوان یک امپراطور و نه یک سگباز شرابخواره بر میلیونها تن و چند میلیون کیلومتر مربع که جغرافیای امپراطوری اسلام ان روزگار بود نگریست. در این راستاست که میتوان یزید را و نیز حسین و ماجرای یزید و حسین را در عرصه تاریخ و فارغ از تئوری حق اهلبیت دریافت.

پایان قسمت دوم

شانزده اوت 2016

Published in: on 20 août 2016 at 10:54  Laissez un commentaire  

سلسله امویان و سیمای واقعی معاویه و یزید بخش دوم اسماعیل وفا یغمائی

سلسله امویان و سیمای واقعی معاویه و یزید بخش دوم اسماعیل وفا یغمائی

 

سلسله امویان و سیمای واقعی معاویه و یزید

بخش دوم

اسماعیل وفا یغمائی

بیاد جانباختگان کشتارهای سال 1367 کسانی که با شقاوت و بیرحمی کسانی کشتار شدند که در جنایت بارها گوی سبقت را از یزید و معاویه ربودند

معاویه نخستین خلیفه اموی وششمین(اگر دوره کوتاه خلافت حسن ابن علی را در نظر نگیریم) پنجمین خلیفه امپراطوری اسلام پس از عمری نسبتا طولانی در تاریخ در 12 رجب سال 60 هجری در گذشت. مرگ معاویه در جریان مسافرتش از مکه به شام رخ داد. قیس الفهری، نمازبر جنازه ی معاویه خوانده و او را بین باب «حاجیه» و «باب الصغیر» دفن کردند و گورش با گنبد و بارگاهی،در سوریه امروزی هنوز برجاست.

معاویه سالها پیش از مرگ در سال 46 هجری رسما جانشینی یزید را اعلام کرده و زمینه را برای حکومت او آماده ساخته بود. برای درک بهتر دوران یزید ادامه کنکاش در دوران معاویه هنوز ضروری است.

دیکتاتور و سیاستمداری هوشیار یا موجودی دوزخی

درتاریخنویسی ملایان در طول قرنها ما با سیمای یک دیکتاتور هوشیار و یک فرمانروای استوار که موفق شده بود در طول خلافت عمر و عثمان و علی موقعیت خود را حفظ کند و فرمانروائی بر شام و اردن را داشته باشد وبا جنگ یامکر(نام دیگر ترفندها و راههای سیاسی) زیرکانه در مقابل علی و فرزندش بایستد و قدرت را از کف نگذارد و سرانجام سلسله اموی را بر سر کار آورد و بر بخش عظیمی از جهان متمدن آن روز حکمروا باشد روبرو نیستیم به همین دلیل با مدارک آخوندی نمی توانیم بطور واقعی معاویه را بشناسیم.

در تاریخنویسی آخوندی بر بسیاری نکات و از جمله اینها سخت تاکید شده است.

معاویه حرامزاده و مادرش هند روسپی بود.

مادر معاویه در جنگ احد جگر حمزه عموی پیغمبر را از سینه بیرون کشیده و دندان زده است.

اوعلیه علی ابن ابیطالب جنگ صفین را به راه انداخته است.

اوبه امام حسن و سعد ابن وقاص زهر خورانده است

اوبسیار سورچران و شکمو بوده است

اودشمنان اهل بیت را به حکومت گماشته و مسئول کرده است

اوتعدادی از یاران علی را کشته است

اوبه علی ابن ابیطالب دشنام داده است

اومفعول بوده است و به بیماری مشهوری در این زمینه دچار گشته است.

و بسا چیزهای دیگر که فقط ملایان میتوانند به آن بیاندیشند .

خوردن حق اهلبیت بزرگترین جنایت معاویه است

نگین و شاه سطر و فراز اصلی تمامی این گزارشات این است که معاویه و طبعا قبل از آن سه خلیفه قبلی منهای علی حق اهل بیت را پایمال کرده اند و خورده اند!. این پایمال شدن حق و خوردن حق اهل بیت که بیش از دوازده قرن ورد زبان ملایان و شاه بیت تمام گفتارها و تفسیرها و تحلیلهای آنانست با خروارها حدیث و نوشته تا عرش اعلا فرا رفته و سرانجام این کلام بر زبان الله جاریانده! شده است که هست و نیست، و زمین و حکومت بر آن و نهایتا بر تمام مسلمانان و غیر مسلمانان حق اهل بیت است و نهایتا دوازدهمین امام از زنجیره همین اهلبیت  از چاهی در سامرا یا مسجد جمکران ظهور خواهد کرد و کل کره زمین را در زیر علم عدل در خواهد آورد .
در راستای همین تئوری هم در شرایط کنونی نمایندگان و میراث بران اهل بیت در ایران سی و هفت سال است بر گرده همگان سوارند و بر اثر کثرت و غلظت عدالت حضرات !بدون تعارف میلیونها نفر به روان معاویه فرضی دوران خودمان یعنی مرحوم شاه در ته دل درود میفرستند که بسا و بسا قابل تحملتر از آخوندهای حاکم و میراث داران اهلبیت است.

درود بر چنگیز خان و امیر تیمور رضی الله و عنه! مرگ بر معاویه و یزید لعنت الله

مساله محوری و مضحک حق سیاسی و تاریخی و ازلی ابدی اهلبیت چنان معیار مشروع و نامشروع و خادم و خائن قرار گرفته که نه تنها معاویه و یزید ،بلکه قبل از انها با وقاحت تمام ، و توهین و تحقیر بیش از یک میلیارد مسلمان سنی، سه خلیفه اول به زیر تیغ داوری غیر تاریخی ملایان رفته اند و قرنها در سراسر ایران منبری شده اند ولی یکبار بر منبر از چنگیز و تیمور و آقا محمد خان و بسیاری از جبارانی که دایره جنایاتشان گسترده تر از یزید و معاویه علیه توده های مسلمان بوده است سخن گفته نشده! و چرا؟

جواب دادن به این مساله برای آخوندها و تاریخ آخوندی مشکل نیست! چنگیز و تیمور و آقا محمد خان هرچه کرده اند و کشته اند حق اهلبیت را (که میراث بران آن از زمان نواب اربعه ملایان هستند) زیر پا نگذاشته اند بلکه در موارد بسیار حامی و تکیه گاه آخوندها بوده اند و بیشترین کوشش را برای تعمیر و عظمت بخشیدن به مقابر اهل بیت و صدها امامزاده و سید و ملا را همین جباران جنایتکار علاقمند به اهل بیت انجام داده اند. میتوانید   تاریخ بر پائی گنبد و بارگاه برای مقدسین و وابستگان به اهلبیت  رااز نظر بگذرانبد. مدارک سخن میگویند وهمه چبز روشن است

بعنوان مثال نخستین بار مهدی خلیفه عباسی بر مزار حسین ابن علی و بعدها مامون بر آن گنبد و بارگاه ساختند . از اینان یادی نمیشود چون خود اینها حق اهلبیت را خورده اند. دیلمیان و سلجوقیان کوشش زیادی در بنای مقابر نمودند و بعدها ایلخانان مغول شاخه جلایریان از کسانی بودند که به گنبد و بارگاهها بویژه مزار حسین ابن علی رسیدگی فراوان کردند پادشاهان صفوی و قاجار نیز با رسیدگی به مزارات اهل بیت هم استخوان از بار جنایات خود سبک کردند هم ملایان را خشنود ساختند و هم نشان دادند به اهلبیت و حق آنان اعتقاد دارند!.

. میتوانید تاریخ را از این زاویه و از زاویه همراهی و همیاری شاهان و شیخان بطور مستقل ببینید در کنار هر سلطان جباری در کنار ارتشبدان و جلادان و زندانبانان، فقیهان و علمای دین را حتما خواهید یافت که دعا گویان واز زمره حامیان ظل الله هستند، بنابراین عیبی نیست که آقا محمد خان قاجار در کنار مزار علی ابن ابیطالب در نجف و تحت حمایت ملایان دفن شود و نام چنگیز و تیمور نامی غیر ممنوع برای نامیدن کودکان مسلمان باشد ولی از کنار نام یزید و معاویه و خلفای اموی و عباسی و همچنین نامهای ابوبکر و عمر عثمان وعایشه برای اینکه حق اهلبیت را خورده و به آنها ستم کرده اند نمیتوان رد شد که معیار حق اهلبیت است و نه دوایر کشتار و جنایت .

در کادر تاریخ و سنت آخوندها که متاسفانه همه ما قرنها گرفتار آن بوده و هنوز هم هستیم باید برای هفتاد و دو تن که آماج جباریت حکومت یزید شدند به دلیل اهل بیت بودن تا قیام قیامت بر سر زد و گریست ولی برای کرمانی که هزاران تن ازمردانش در زیر تیغ جلادان آقا محمد خان کور و سر بریده و زنانش در زیر پیکرهای سربازان متجاوز شخم خوردند و برای دهلیی که سه روز عرصه کشتار سربازان نادرشاه بود و برای دهها و صدها شهری که در طول قرنها و سلسله ها ویران و کشتارگاه شدند نه باید روضه ای خواند و نه باید دهان به لعنت بانی این کشتارها گشود که آقا محمد خان در حرم امن علی ابن ابیطالب آرمیده و احتمالا با شفاعت اهلبیت پس از مداوا عازم بهشت شده تا داد دل دوران حیاتش را از حوریان بستاند و درد کهن فراموش شودو نادرشاه سپهسالار جنگاور و شجاع و بیرحم که صلاحیت نظامی اش تردید بردار نیست، در چند صد متری حرم امام رضا در آرامش است.

کدام حق؟!نظریه ای مضحک و ضد تاریخی

در عرصه عمل که عجالتا حق اهل بیت در دست خمینی و خامنه ای بود و هست اما در عرصه تئوری و نگاهی خردمندانه میشود نخست به مضحک بودن این نظریه آخوندی حتی در داوری برای شناخت جباریت و جنایات معاویه و یزید مقداری اندیشید و پرسید براستی کدام حق؟ اهل بیت بطور واقعی چه حقی دارند؟ این حق را از کجا به دست آورده اند؟ مگر عرصه جدال بر سر قدرت ، صحنه حق الهی و یا غیر الهی است؟
با تکیه بر تئوری حق اهلبیت ما با یک تئوری بسیار مضحک که اساسا عنصر حرکت و تغییر را از تاریخ میگیرد و میمیراند روبرو هستیم. قبول تئوری حق اهلبیت یعنی اینکه خدای محیط بر جهان همه چیز را از پیش تعیین و فیکس کرده است و از زمان اهلبیت تا پایان عمر زمین ما باید فقط متوجه حفاظت از حق اهلبیت باشیم و این اهل بیتند که حرکت تاریخ را بر عهده دارند کار ما اطاعت است و حرمت نهادن این خق و نه چیز دیگر!. اما واقعیت تاریخ چه میگوید؟

عرصه تاریخ در تمام چهان ، در طول تاریخ و در تمام کشورها و حکومتها، از عصر دیکتاتوریهای خام و خشن تا زمان پارلمان و مجلس و صندوق رای،صحنه کشاکش نیروهای سیاسی و اجتماعی با ایده های گوناگون بر سر به دست آوردن قدرت بوده و هست و حق از پیش تعیین شده ای نه وجود داشته ونه وجود دارد.

در روزگار گذشته شمشیرها و بعدها تفنگ و توپ و قرارداهای سیاسی حق و ناحق بودن را تعیین میکردند و الان رای و صندوقهای انتخابات و احزاب و پارلمانها و امثالهم و در این راستاست که میتوان سیما و نقش واقعی چنگیز خان و تیمور و نرون و هیتلر و نیز کورش و کریمخان زند و خمینی و خامنه ای و استالین و لنین و گورباچف و لینکلن و نیروها و تاریخشان را شناخت.

در یک نگاه درست ،دیکتاتورهای جبار نیز چون انقلابیون ولیبرالها و دموکراتها چهرهائی تاریخی هستندو در این راستا ،و نه حق اهلبیت است که تکلیف را روشن میکند،که علی و معاویه و یزید و حسین هر یک برعرصه تاریخی اجتماعی و اجتماعی قابل شناسائی هستند و نه در پهنه احادیث و اینکه مادر آن یک هزار پرچم به نشانه رابطه با صدها مرد بر بام سرای خود زده و مادر این طاهره زمان و پاکیزه ترین زن تاریخ و سیده النسا العالمین بوده است. و آن یک مظهر پاکیزگی اخلاق و این یک مفعول و دچار بیماری… بوده است.

تاریخنویسی و تئوری بافیهای آخوندی مضحک و مبتذل و مسخره، و مضحکتر و مبتذل تر از این تئوریها متاسفانه باور من و ما در طول قرنها بخصوص دوران معاصر به این مزخرفات است

سئوالاتی که میشود مطرح کرد

دوباره تاکید میکنم تاریخنویسی ملایان در طول دوازده قرن جز جهل و دروغ و خرافه و خفت و جز خوراک فکری مغزهای علیل و عقب مانده و موجب معلولیت ذهنی مضاعف آنها نبوده و نیست

با این تاکید با هم بر پایه اسناد تاریخی و رویدادهائی که منطق و خرد آن را در میابد به دادگاه تاریخ برویم و فارغ از اینکه مادر معاویه یا یزید دچار انحراف اخلاقی بوده و اینکه معاویه از زمره جباران بوده این سئوالات را از داور تاریخ بپرسیم ومعاویه را از آغاز نوجوانی تا لحظه مرگ گام به گام جلو بیاوریم و جواب بخواهیم و بیندیشیم.

الف:

برای چه پیامبر بعنوان خرد و شعور مطلق در ارتباط با روح و جان جهان توسط وحی، معاویه را بعنوان یکی از کاتبان وحی برگزید.آیا میدانست چه میکند یا نمیدانست؟

ب:

بر اساس روایت تاریخ و اسناد و نه فقط حدیث، برای چه در سال نوزده هجری عمر به دلیل شجاعت معاویه در حمله و فتح قیساریه او را بجای برادرش یزید فرمانروا و والی شام کرد کرد و بر خلاف سنت خود که هر دوسال کارگزاران را عوض میکرد معاویه را در سمت خود باقی گذاشت (- التراتيب الاداريه ج1ص269). چرا عمر که به سختگیری در اجرای عدالت معروف بود معاویه را جوانمرد عرب مینامید! (الاستيعاب ج3ص397)

ث:

به چه دلیل خلیفه سوم عثمان خلیفه قدرتمندی که دو بار داماد پیامبر اسلام شده بود فرمانروائی او را در دوران خود بر شام تثبیت و تائید کرد. 
در اینکه در دوران عثمان قدرت بنی امیه رو به افزونی گذاشت تردیدی نیست ولی مساله تنها این نیست وبه روایت تاریخ غیر آخوندی معاویه در این دوران در شام با شیوه حکومت خود بخشهای زیادی از مردم را به خود جلب و جذب کرده بود بطوریکه پس از حکومت علی با پشتیبانی همین مردم ارتشی عظیم آراست و به بهانه خونخواهی عثمان و اینکه علی ابن ابیطالب از تحویل دادن قاتلان عثمان سر باز میزند نهایتا در کنار حکومت علی فرمانروائی مستقل خود را بمثابه حکومتی در حکومت ادامه داد.

ماجرای شورشی که به قتل خلیفه سوم انجامید و تضاد خانواده ابوبکر با عثمان و عایشه از ستونهای این شورش بود و حوادث بعد از آن نشان میدهد مردم و جامعه پس از عثمان نه بر پایه حق و حقوق اهلبیت مورد نظر آخوندها بلکه روال معقول و منطقیی که تاریخ و اجتماع وقت دنبال میکند عمل کردند . 
قبل از آن پس از ترور عمر توسط فیروز، نه بر پایه حق و حقوق اهلبیت!! بلکه بر پایه شورا، شورای شش نفره ای تشکیل شد که علی نیز در زمره این شش تن بود و این شورا عثمان را برگزید و علی رای شورا را پذیرفت.همین جا توجه میدهم که تمام روضه خوانیهای ملایان و نفرین و لعنت عثمان توسط علی جز یاوه نیست علی تا پایان و حتی در جریان شورش کوشش بسیار و میتوان گفت جانانه و درخشانی نمود که عثمان را از خطر نجات بدهد ولی به دلایل مختلف منجمله ورود عایشه و حفصه زنان پیامبر به صحنه شورشها ونیزبسیاری از بزرگان صحابه و جنگاوران خوشنام و همچنین سیاست معاویه موفق نشد و عثمان به قتل رسید.

برخورد علی با مساله برخوردی هوشیارانه و مسئولانه بود. او بر خلاف ملایان دروغپرداز که تاریخ را بر اساس حق اهلبیت بررسی میکنند نه به اهلبیت و حق اهل بیت بلکه به حکومت و دولت تازه ای میاندیشید که با قتل عثمان در گرداب بحرانهای فراوان فرو مبرفت و همینطور هم شد و نهایتا خود علی هم قربانی بحرانهای پس از قتل عثمان و شورشها و تضادهای داخلی شد و تاریخ اسلام پس از او راهی دیگر در پیش گرفت.

.پس از قتل عثمان شورشیان مصر علی را برگزیدند. شورشیان کوفه از زیبر بن عوام و شورشیان بصره از طلحه حمایت کردند و نهایتا و پس از کشاکشهائی چند و حمایت مردم مدینه که از این شورش گسترده که به قتل خلیفه انجامیده بود در وحشت بودند علی به ر ای و با بیعت شورشیان زمام خلافت را در دست گرفت.از قتل علی در کشاکش جنگها و تضادهای علی و پیروزی معاویه قبل از این به اشاره سخن گفته شد و این بخش نیز لازم بود توضیح داده شود تا بدانیم چگونه باید یزید ودوران حاکمیت یزید را بعنوان یک امپراطور و نه یک سگباز شرابخواره بر میلیونها تن و چند میلیون کیلومتر مربع که جغرافیای امپراطوری اسلام ان روزگار بود نگریست. در این راستاست که میتوان یزید را و نیز حسین و ماجرای یزید و حسین را در عرصه تاریخ و فارغ از تئوری حق اهلبیت دریافت.

پایان قسمت دوم

شانزده اوت 2016

Published in: on 20 août 2016 at 10:54  Laissez un commentaire  

سلسله امویان و سیمای واقعی یزید و معاویه اسماعیل وفا یغمائی

سلسله امویان و سیمای واقعی یزید و معاویه اسماعیل وفا یغمائی

مساحت امپراطوری امویان بالغ بر سیزده میلیون و چهارصد هزار کیلومتر بود

سلسله امویان و سیمای واقعی معاویه و یزید 

(بخش اول)

اسماعیل وفا یغمائی
بیاد جانباختگان کشتارهای سال 1367 


اشاره نخست

قبل از این در یاداشتهای خود، در باره مسائل تاریخی و بخصوص تاریخ شیعه بارها و بارها تاکید کرده ام تاریخ را باید درست دید و درست بررسی کرد و درست نوشت تا مفید افتد.تاریخ را نباید با گرایشات شخصی و مذهبی و ناسیونالیستی و غیره رنگ آمیزی کرد و بر این روال تاریخ آخوند نوشته یا تاریخی را که توسط شبه ملایان بدون ریش با پیشدواریهای نادرست نوشته شده را باید یکسره به زباله دان ریخت. 

این تاریخ، تاریخ آخوند نوشته در وجه غالب خود چیزی جز روضه خوانی، وجز خیالپردازیهای آخوندی،جز عظمت دادنهای بی پایه یا کاریکاتوریزه کردن به شخصیتهای مورد نظرشان در جهت تحمیق و خرافه پراکنی نیست. آخوندها نه فقط شخصیتهای تاریخی بخصوص تاریخ اسلام بلکه در موارد بسیار کل تاریخ را منبری کرده اند!.
 برای شناخت تاریخ منجمله تاریخ شیعه باید فارغ از قلمرو تعصب و تقدس دست به کار شد تا واقعیت تاریخ را به تماشا ایستاد. برای نمونه نگاهی میاندازیم به چهره هائی که بعنوان سمبلهای ظلم و شر و جنایت قرنها اذهان عام و خاص را مشغول کرده و هنوز هم از سیاهترین چهره های تاریخ شیعه اند، معاویه و یزید!. به راستی معاویه و  یزید که بودند؟ آیا درجه جنایت و خونریزی خود و حکومتشان از بسیاری آز شخصیتها و حکومتهای ایران و سایر کشورهای جهان بیشتر بود؟آیا بواقع و از نظر تاریخی ودر ترازوی داوری تاریخ معاویه و یزید و شدت و درجه جنایاتشان با حکومت ملایان قابل مقایسه است؟ آیا یزید با بازماندگان حسین همان کرد که ملایان با زندانیان سیاسی در تابستان شصت و هفت انجام دادند.یزید و معاویه و امثال آنها را از قاب های هذیان و خیالپردازی بیرون آوریم و ببینیم و بشناسیم آنگاه معنای منبری کردن تاریخ را بهتر خواهیم دانست.
 آنچه که آخوندها گفته اند و ما در طول نسلها باور کرده ایم و بر سر و سینه کوبیده ایم  این است که معاویه شخصیتی دوزخی و یزید قاتل امام حسین، شخصیتی لعنت شده وزنباره و شرابخواره و منحرف جنسی و… امثال اینها بود که آمد و رفت و سر از جهنم در آورد.تمام حکایت منفور بودن و ملعون بودن تاریخی معاویه و یزید از این زاده میشود که معاویه در برابر علی ایستاد وحق رهبری او را خورد! و یزید پاره تن پیامبر امام حسین را کشت! ولی واقعیت چیست؟آیا اگر معاویه حق رهبری علی را نخورده و یزید امام حسین را نکشته بود و تمام کارهای دیگر را انجام داده بود این چنین داوری میشد؟ در تاریخ ایران و اسلام دهها شخصیت خشن تر و بیرحمتر و خونریزتر از معاویه و یزید وجود داشته اند که چون منبری نشده اند حتی بر فراز گورشان گنبد و بارگاه نیز ساخته اند!. برویم و ببینیم تاریخ در چشم انداز بی گذشت و واقعی و قانونمندیهای خود چه میگوید. تاریخی که هیچ ائینی را جز واقعیت و هیچ تقدسی را جز حقیقت به رسمیت نمیشناسد وبا بهشت و دوزخ سرو کاری ندارد. بهشت و دوزخ تاریخ بر روی همین زمین و در گذر از زمان است و بس.
ریشه های مشترک برادران خونی سه گانه
از زاویه ای تمام جنگ و دعوای سه سلسله هاشمی، اموی و عباسی، در تاریخ سرزمینهای اسلامی و تاریخ اسلام جنگ بر سر قدرت میان شاخه های یک فامیل است که به رنگ و لعابهای فراوان آمیخته شده است.

قریش ( بمعنای شتر توانا) نام خاندان پیامبر اسلام است.

عبدمناف از بزرگان طایفه قریش دو پسر داشت . هاشم و و عبد الشمس.

هاشم جد اعلای پیامبر اسلام و خاندان هاشمی و امیه جد اعلای خاندان اموی و بنی امیه است

نسب محمد پیامبر اسلام تا عبدمناف بدینگونه است

محمّد پسر عبدالله پسر عبدالمطلّب پسر هاشم پسر عبدمناف پسر قصی ابن کلاب پرده دار کعبه

نسب معاویه بنیانگذار خاندان اموی بدینگونه است

معاوية پسر صخر پسر حرب پسر أمية پسر عبد شمس پسر عبد مناف پسر قصي بن كلاب پرده دار کعبه

میبینیم با چهار واسطه نسب پیامبر اسلام و معاویه در عبد مناف به هم میرسند واین دو به یک ریشه واحد میرسند و در همین رابطه میتوانیم اندکی پائین تر آمده و ریشه واحد و مشترک خونی و فامیلی امام حسین و یزید را دریابیم
و اما بنی عباس

سلسله خلفای بنی عباس نیز به هاشم ختم میشود . بنی عباس از نسل محمد فرزند علی فرزند عبد الله فرزند عباس فرزند عبدالمطلب فرزند هاشم فرزند عبد مناف فرزند قصی ابن کلاب پرده دار کعبه بودند

اینان در ابتدا برادران و در ادامه عموزادگان سه گانه ای بودند که با اسلام بر عزت و قدرتشان افزوده شد و بعد در جنگ قدرت رویاروی هم قرار گرفتند.تمام مشکل پس از پیامبر خود را نشان داد


پس از پیامبر


مشکل پس از پیامبر خود را نشان داد. تاریخ آخوند ساخته و اقیانوس عظیم احادیث و تاکیدات پیامبر بر حاکمیت آل علی جز ترهاتی آخوند ساخته  بیش نیست. اینهار ا پس ازقرن دوم هجری ملایان شیعه ساخته اند و جا انداخته اند. 

روال منطقی حکومت و دولتی تازه پا همان بود که گذشت. یعنی خلافت چهار تن از بزرگان بعنوان چهار خلیفه منتخب .این شیوه با هر عیبی که داشته باشد بارها از شیوه امامت موروثی و ولایت فقیه پسندیه تر است.

در فاصله حکومت چهار خلیفه اسلام به خروج از عربستان و فتح دیگر سرزمینها دست زد و قدرت و امکانات فراوان به دست آورد. 

تاریخ واقعی به روشنی میگوید خلفای چهارگانه روابطی در پایه و مایه بسیار دوستانه با هم داشتند.استراتژی آنها حفظ نظام و رفعت نظام اسلامی بود و در این مسیر آنچه را که توانستند انجام دادند. رویاهای عاطفی ما به دلایل مختلف مثلا سیمای علی را دگرگون کرده است ولی عثمان و ابوبکر و عمر در حفظ نظام و رعایت موازین اسلامی تفاوتی با علی در حفظ نظام و جا انداختن مکتب و مرام نداشتند. سعی هر چهارتن حفظ قدرت اسلام و حفظ سیطره مسلمانان بر مللی بود که سرزمینهایشان فتح شده بود. سه خلیفه از چهار خلیفه، عمر ، علی و عثمان با ترور جان باختند
ترور عمر
عمر ابن خطاب به دست پیروز نهاوندی ملقب به ابو لولو(اسم دختر پیروز مروارید به عربی لولو بود)ترور شد. پیروز زرتشتی و به روایتی مسیحی شده بود و گفته میشود در یک طرح که توسط هرمزان سپهسالار مسلمان شده ایرانی طراحی شد عمر ترور شد. پس از این ترور فیروز خودکشی کرد و خانواده او و هرمزان کشتار شدند. ترور عمرارتش اسلام و فتح ایران را تا مدتی متوقف کرد

ترور عثمان

عثمان  سومین خلیفه از طایفه بنی امیه شخصیتی ثروتمند و صاحب نفوذ و میانه روبودکه با دو تن از دختران پیامبر ازدواج کرده بود. در زمان او قلمرو اسلامی بسیار و تا آفریقا گسترش یافت. در دوره او قران جمع آوری شد.او سرانجام در هشتاد و دو سالگی و در جریان اختلافات داخلی مسلمانان در خانه اش کشته شد. قتل عثمان پایان یکپارچگی مسلمانان بود که در دوران علی به جنگهای فراوان داخلی انجامید.برخی از متون در میان کشندگان عثمان از کسی بنام بهزاد همدانی که ایرانی بوده نام برده اند که اعتبار آن قابل تائید نیست

ترور علی

دوران علی دوران اختلافات و انشعابات میان مسلمانان بود. از زمره این انشعابات انشعاب خوارج بود که گروهی با سامان و سازمان داشتند و بسیار جنگجو و بی پروا و سختگیر , و معتقددر مسائل دینی بودند و علی بسیاری از آنان را کشت. در نهایت خوارج ، شاخه ابن ملجم و دوستانش تصمیم گرفتند علی و معاویه و عمرعاص را ترور کنند و اسلام را از خطر نجات دهند. ترور علی تروری کاملا سیاسی و مکتبی و توسط افرادی که خود را مسلمان میدانستند صورت گرفت. از میان سه ترور تنها ترور علی انجام شد و دو تروردیگر ناموفق ماند. 

با کشته شدن علی تاریخ اسلام وارد دوری دیگر شد.برخی ابن ملجم را ایرانی دانسته و نام او را بهمن پور جازویه دانسته اند که درست به نظر نمیرسد.بهمن پور جازویه از سرداران رشید و میهن پرستی بود که سالها قبل از آن جانباخته بود.کارکرد و روزگار و چند و چون زندگی علی در تاریخ ثبت شده و قابل دسترسی است اما ملایان شیعه  همانقدر که درزشت نمائی سه خلیفه اول بعنوان غاصبان حق علی کوشیده اند در رمانتیزه کردن سیمای علی ابن ابیطالب کوشش نموده و طی قرنها موفق شده اند سیمائی از او را طراحی کنند که در عمق جان و روان نسلها و فصلها جا گرفته است و هنوز نیز ما با این سیما سر میکنیم.علی نه زن و چندین کنیز و چهارده پسر و نوزده دختر داشت. مزار او تا دوران هارون الرشید ویرانه بود و هارون نخستین کسی بود که آرامگاهی برای او بنا کرد.

امویان

جنگ بر سر قدرت میان عموزادگان همخون مدتها بود که در خفا وجود داشت.تا زمان چهار خلیفه این آتش درحاشیه و در خفا زبانه میکشید. از بنی عباس هنوز خبری نبود ولی باخلافت عثمان که از تبار اموی بود بنی امیه دروازه های قدرت را بر روی خود گشوده یافت. در دوران علی ،معاویه که از سیاستمداران و حاکمان قدرتمند اموی بود و در حقیقت حکومتی در حکومت برای خود ایجاد کرده بودرو در روی علی ایستاد.
سیمای معاویه

ترور علی ستاره بخت امویان را طالع کرد. پس از علی حسن فرزند علی به آسانی کنار زده شد و با معاویه عهد نامه صلح امضا کرد. نگاهی به جنگ امام حسن و سپس به عهد نامه صلح ما را  بیشتر  با ماجرا اشنا میکند.

   

جنگ و صلح

در سال چهلم پس از هجرت بعد از کشته شدن  علی مردم  عراق با امام حسن بیعت کردند.اولین کسی که با امام حسن بیعت کرد قیس بن سعد بود.قیس بن سعد سردار سپاهی بود که  علی با چهل هزار کس برای  نگهبانی از کلنی های مهاجر عرب در اذربایجان اماده کرده بود.

امام حسن با لشگر بسوی مدائن حرکت کرد و قیس بن سعد را بهمراه دوازده هزار نفر به سمت مسکن جایی که معاویه با سپاه شام در انجا اردو زده بود روانه کرد. در این میان که امام حسن در مدائن اردو زده بود در میان سپاه شایعه شد که قیس بن سعد کشته شده و لشگر امام حسن شروع به فرار کردند و خود لشکریان سراپرده امام حسن را غارت نمودند انچنانکه برای بردن فرشی که زیر پای امام حسن  بود  به  امام حسن ضربت زدند. چون امام حسن  پراکندگی کار خود بدید پیک نزد معاویه فرستاد و طلب صلح کرد.(تاریخ طبری ، جلد 7 ، صفحه 2714)
 عهد نامه وشرایط صلح امام حسن با معاویه

عهد نامه صلح حاوی نکات جالبی است که بیشتر ما را با روحیات طرفین به طور واقعی اشنا میکند.

در این عهد نامه قرار شد:

انچه در بیت المال کوفه هست به امام حسن تعلق گیرد و هم چنین خراج شهر دارابگرد (از شهرهای آباد و بزرگ پارس ایران) متعلق به امام حسن شود. (تاریخ طبری ، جلد 7 ، صفخه 2715)

هر سال مبلغ دو میلیون درهم نیز به امام حسین پرداخت شود. (اخبارالطوال ، صفحه 241).قابل ذکر است که مقرری سالیانه امام حسن و امام حسین در زمان  عمر

  سالیانه 5 هزار درهم بود که در زمان معاویه به  سالی یک میلیون درهم (معادل 4 هزار کیلو نقره) رسید. (تاریخ تمدن اسلام ، جلد 4 ، صفحه 88)

روابط امام حسن و امام حسین با معاویه
  بر خلاف اسناد و روضه خوانی های آخوندی پس از امضای قرارداد صلح رابطه  معاویه با امام حسین و امام حسن  و بطور متقابل خوب بود و بنظر میرسد هر دو تن موقعیت مستحکم سیاسی معاویه را بعنوان فرمانروا وخلیفه مسلمانان درک کرده و با او به مدارا و صلح رفتار میکردند. آخوندها در طول قرنها قرارداد صلحی خیالی را اختراع نموده اند که هیچکس نمی تواند این سند را بطور کامل بیابد. این سند مضحک که هر تکه آن را در جائی باید جستجو کرد قرارداد میان یک شکست خورده با یک فاتح است که در آن فرد شکست خورده با قدرت تمام ! از پیروزمند میخواهد که به خواستهای او تن دهد! و طرف پیروزمند یعنی معاویه همه شروط را میپذیرد!!
واقعیت این است قدرت سیاسی و نظامی معاویه آنچنان بود که بازی را برد و امام حسن نیز بعنوان طرف مغلوب به درستی این واقعیت را درک کرد و به آن تن داد.معاویه نیزپس از پیروزی سیاسی و نظامی، به دلیل خویشاوندی و همخونی و احترام به قریش و هم به دلیل اینکه این دو نوه های پیامبر بودند در بذل احترام و رسیدگی به آنها کوتاهی نمیکرد معاویه تنها وقتی به خشونت روی می اورد که نظام او و قدرت او به خطر افتد و چون این خطر رادر آن هنگام احساس نمیکرد دلیلی برای بد رفتاری نداشت . تاکید میکنم روضه خوانیهای آخوندها پشیزی ارزش تاریخی ندارد و جز کذب محض نیست.
 

در سفرهای معاویه به مکه و مدینه . امام حسن و امام حسین از اولین کسانی بودند که به پیشواز معاویه می شتافتند و معاویه را در اغوش می گرفتند. (اخبار الطوال،صفحه 243) (روضه الصفا ، جلد 3 ، صفحه 80-83)

رابطه امام حسین با معاویه و در رابطه با نظام وقت به شکلی بود که در سال 49 هجرت بفرمان معاویه امام حسین در ارتش معاویه، ارتش اسلام در جنگ قسطنطنیه شرکت کرد.یزید نیز در این لشکر کشی شرکت داشت (زندگانی امام حسین، صفحه 122)

بطور خاص امام حسین در نامه ای که به معاویه نوشت تاکید کرد من خواهان مقابله و جنگ با تو نیستم و یه یارانش گفت :تا زمانی که معاویه زنده است باید خانه نشینی را پیشه خود سازید. (اخبار الطوال، صفخه 272) (روضه الصفا، جلد 3 ، صفحه 15)
پس از این ماجراها معاویه که از کاتبان وحی، ازمجاهدان جنگ حنین در زمان پیغمبر و جنگ یمامه در زمان ابوبکر و حاکم اردن در زمان عمر و فرمانروای دمشق در دوران عثمان بود و تجارب زیادی در طی این سالها آموخته بود بعنوان اولین خلیفه اموی با قدرت تمام سکان و زمام قدرت را در دست گرفت.معاویه برادر زن پیامبر برادر ام حبیبه بود و از این زاویه از نزدیکان پیامبر اسلام بود

معاویه سیاستمداری زبده و با هوش بود و در راه تثبیت قدرت همان شیوه هائی را به کار گرفت که در طول تاریخ اکثر طالبان قدرت از روزگاران گذشته تا بحال به کار مبگبرند. 

بخشندگی، بذل مقام و منصب، دادن جیره و مواجب  ، هوشیاری، خریدن مخالفان و اگر لازم بود لجنمال کردن وتبلیغات منفی و در نهایت  نابودی آنان از شیوه های او بود .معاویه پس از به‌دست گرفتن خلافت از مشهورترین سیاستمداران و سرداران عرب برای تثبیت خلافت استفاده کرد او همچنین قبایل قدرتمند یمنی را پشتیبان خود قرار داد. 

معاویه بعنوان بنیادگذار سلسله اموی سلسله ای که گسترش جغرافیای اسلام مرهون او و سلسله اوست سعی می‌کرد مناصب مهم حکومتی را در انحصار قریش و به خصوص بنی‌امیه نگه دارد.معاویه مردانی همچون عمرو بن عاص، زیاد بن ابیه، مغیرة بن شعبه، بُسر بن ابی ارطاة، مروان بن حکم و ثابت بن ارطات را با تطمیع، دور خودش جمع کرد.

مورخان، معاویه، عمروعاص، زیادبن ابیه، و مغیرة بن شعبه را از رجال باهوش عرب می‌دانستند؛ یکی از تاریخ نویسان دربارهٔ این چهارتن چنین می‌گوید:بردبارتر و صبورتر از معاویه و چابک‌تر و سخی‌تر از عمروعاص ویکدل و یک زبان‌تر از زیاد کسی را ندیده‌ام. درون و بیرون این مرد اخیر از هرجهت یکسان بود. اما مغیره اگر شهر هشت دروازه‌ای باشد و از هیچ دروازهٔ آن بدون فریب و فسون کسی بیرون آمدن نتواند، مغیره از تمام آن هشت دروازه بیرون می‌جهد»

معاویه امپراطوری بیرحم ، مقتدر و با کفایت

از منبری کردن آخوندی که بگذریم و به صحنه تاریخ باز گردیم. معاویه سیمائی است که دهها بار در تاریخ ایران و جهان تکرار شده است. او در خشونت و کشتار مثل بسیاری دیگر از حاکمانی است که بدنامی او را ندارند.نگاه آخوندی شیعی  و منبری کردن معاویه و امثال او و اینکه او حق خاندان علی را برسمیت نشناخته و بر سر قدرت با آنها به چالشی خونین پرداخته بر سیمای معاویه سایه لعنت انداخته است و از درک و شناخت واقعی او ما را باز   میدارد در حالیکه معاویه یک حکمران و یک خلیفه و یک امپراطور بود،که مثل شاه عباس، یا نادر شاه یا ناپلئون یا حاکمان کنونی ایران جز به حفظ قدرت ونمی اندیشید و در این راه مثل همه قدرتمداران توجیهات خود را داشت. برای نقد معاویه نخست باید از حیطه خیالپردازی خارج شد.

گور معاویه در دمشق

در دوران معاویه
* فتوحات خارجی ادامه یافت.نواحی هم مرز عربستان آن دوران و بعدها بخارا و بیکند و خواش و کابل و زابلستان و سجستان و غور و سند و قسطنطنیه و قبرس و جزایر کوس و خیوس و ازمیرورقَه، طرابلس غرب، سَبرَه و فَزّان،و مصر و کارتاژ و بسیاری نقاط دیگر فتح شد

*ارتشی سازمانیافته و نیرومند و کار آمد ایجاد کرد.

*حقوق ارتشیان را دو برابر کرد به همین دلیل ارتش او ارتشی وفادا ربه او بود.

*او نسبت به مسیحیان و پیروا ن.دیگر ادیان با مسامحه برخورد میکرد ولی با خوارج و مسلمانانی که مدعی  یا مزاحم خلافت بودند  با قاطعیت و خشونت برخورد میکرد در مورد خشونت معاویه اسناد آخوندی اعتباری ندارد و باید بطور مستقل سیاست او را در این زمینه دنبال کرد.

 *بورکراسی و دیوان اداری در زمان او بخوبی بازسازی شد.

 *سیستم ودیوان مالیات در زمان او باز سازی و نوسازی شد.

*سازمان مراسلات و پست در زمان او پیشرفت فراوان کرد.

*سازمان امنیت و اطلاعات بسیار نیرومند و گسترده ای بوجود آورد که بمدد آن سراسر قلمرو زیر کنترل او بودو بسیاری از حرکتهای مخالف بمدد این سازمان کنترل یا نابود شد.

*معاویه حکومت را در خاندان خود موروثی کردومسئله انتخاب خلیفه را که نمودهای دموکراتیکی در آن وجود داشت منسوخ کرد.

*در دوران معاویه  بمدد دستگاه اطلاعاتی و ارتش امنیت در شهرها برقرار بود.

*در دوران معاویه قلمرو اسلامی از هر تعرض خارجی مصون بود.

*معاویه دیپلماسی فعالی داشت و   با دولتهای همجوار پیمانهای زیادی در زمینه حسن همجواری و سرکوب شورشیان و امضا کرد.

*معاویه بجز در دیدگه شیعیان و برخی فرقه ها ی دیگر در میان اهل سنت ونیز اعراب و فرهنگ اعراب از احترام برخوردار است و بخصوص صبر، و هوشیاری سیاسی و و بلاغت و سخنوری و شاعری وسخاوت او ستوده میشود . 

*در دوران معاویه هنر نقاشی که در دوران خلفای قبلی مذموم شمرده میشد رونق یافت و دیوارهای کاخها و… با نقاشیهای دیواری اراسته شد.

معاویه بمدت هفتاد و چهار سال زندگی و حدود بیست سال حکومت کرد و موفق شد در پایتخت خود دمشق پایه سلسله ای را بگذارد که حدود صد سال بر نزدیک به چهارده میلیون کیلومتر مربع حکومت کنندو در آن پرچم اسلام ولاالله الا الله را برافرازند.

وصیت نامه معاویه به یزید
پسرکم سفر و رفت وامد را از پیش تو برداشتم و کارها را هموار کردم و عربان را به طاعت تو اوردم مگر چهارکس از قریش :
اول : حسین بن علی  که مردی است کم خطر نسبتی بزرگ دارد و غرابت با حضرت محمد چنانچه می بینم مردم عراق او را به قیام وادار میکنند اگر به حسین بن علی  دست یافتی گذشت کن که اگر من باشم گذشت می کنم.
دوم : عبدالله بن عمر مردی است  که کار دین وی را از پا در اورده  و اگر کسی جز عبدالله بن عمر نماند باتو بیعت می کند.


سوم : عبدالرحمان بن ابوبکر که همه دلبستگی های او زن است و سرگرمی وقتی ببیند یارانش کاری کرده اند عبدالرحمان بن ابوبکر نیز همان کار را می کند .


چهارم : عبدالله بن زبیر که چون شیر آماده جستن است و چون روباه مکاری می کند چون به عبدالله بن زبیر دست یافتی پاره پاره اش کن. (تاریخ طبری ، جلد 7 ، صفحه 2888)

پایان بخش اول 
11 اوت2016میلادی

Published in: on 20 août 2016 at 10:53  Laissez un commentaire  

مردم ۱۰۳ روستای نهبندان /۲۳۷ روستا خالی از سکنه شد

مردم ۱۰۳ روستای نهبندان /۲۳۷ روستا خالی از سکنه شد

آبرسانی خراسان جنوبی
بیرجند- تشدید بحران آب در خراسان جنوبی موجب شده تا مردم ۲۳۷ روستای شهرستان نهبندان مجبور به ترک دیار خود شوند و به ۱۰۳ روستا نیز با تانکر آبرسانی شود.

خبرگزاری مهر– گروه استان‌ها: اینجا لب‌ها با تشنگی سخن می‌گویند. دست‌ها رمقی برای کشاورزی ندارد و پاها نیز توانی برای یافتن آب در دشت های سراب گونه را ندارند.

 اینجا به‌سختی می‌توان بوی علف‌زار را به مشام خوش کرد. اینجا، نهبندان است. شهرستانی کوچک که مشکلات بزرگی را  دل می‌پروراند. خشک‌سالی های پیاپی، بیابان های زیادی را برای این شهرستان به ارمغان آورده و مردمانش را از عطر گل های بهاری محروم کرده است.

کاش تنها قصه همین باشد، اکنون زندگی برای روستاییان این شهرستان سخت تر شده چرا که دست روزگار، مایه حیات را بر آن‌ها بسته و چشمانشان را برای رسیدن تانکری آب در انتظار گذاشته است.

دیرزمانی نگذشته که آمار مسئولان از آب‌رسانی به ۹۰ روستای نهبندان خبر می‌داد و متأسفانه امروز همان آمار به ۱۰۳ روستا رسیده است. و نکته قابل تامل اینجاست که برخی از این روستاها جمعیتی بالغ بر هزار نفر داشته و باید در صف آب‌رسانی سیار باشند.

۲۰ روستای نهبندان چشم‌انتظار اعتبارات  آب‌رسانی

مدیر امور آب و فاضلاب روستایی نهبندان در گفت و گو با خبرنگار مهر، با بیان اینکه ۲۰ روستای بالای ۲۰ خانواده در این شهرستان هنوز آب‌رسانی نشده‌اند، افزود: این روستاها در لیست آب‌رسانی بوده و نیازمند اعتبار هستند.

علیرضا صادقی از وجود ۱۱۸ روستای بالای ۲۰ خانوار در نهبندان خبر داد و گفت: این روستاها جمعیتی بالغ بر ۳۰ هزار و ۹۵۳ نفر را در بر می‌گیرند.

 وی ادامه داد: همچنین ۱۸۰ روستای زیر ۲۰ خانواده با جمعیتی بیش از چهار هزار و ۴۲۳ نفر در این شهرستان وجود دارد.

صادقی با اشاره به وضعیت آب‌رسانی سیار به روستاها، بیان کرد: از ابتدای سال جاری بیش از ۱۶ هزار مترمکعب آب، برای جمعیتی بالغ بر ۹ هزار و ۱۸۳ نفر منتقل شده است.

اختصاص بیش از ۱۱ میلیارد تومان اعتبار برای آب‌رسانی سیار

مدیر امور آب و فاضلاب روستایی نهبندان با بیان اینکه سال گذشته برای آب‌رسانی به این روستاها ۱۱ میلیارد و ۶۳۱ میلیون تومان اعتبار اختصاص یافت، افزود: تاکنون ۶۰.۵ درصد این اعتبار تخصیص یافته است.

وی با بیان اینکه از محل این اعتبارات ۱۳ پروژه آب‌رسانی را آغاز کرده‌ایم، افزود: این پروژه‌ها بیش از ۹۵ درصد پیشرفت فیزیکی دارند.

صادقی از وجود ۱۰ مجتمع آب‌رسانی نیمه‌تمام در نهبندان خبر داد و گفت: تکمیل این تعداد پروژه نیازمند ۴۵ میلیارد تومان اعتبار است.

وی با بیان اینکه همچنین ۱۴ مجتمع آب‌رسانی در حال بهره‌برداری است، افزود: برخی از روستاهای هزارنفری فاقد آب شرب، به‌زودی به این مجتمع‌ها متصل می‌شوند.

خشک شدن ۲۴ قنات در اثر خشک‌سالی

مدیر امور آب و فاضلاب روستایی نهبندان با اشاره به تعداد قنوات موجود در روستاهای این شهرستان، بیان کرد: ۲۷ قنات در این شهرستان وجود داشته که از این تعداد ۲۴ رشته خشک‌شده‌اند.

وی از وجود ۳۰ حلقه چاه آب در نهبندان خبر داد و گفت: همچنین وجود یک چشمه، روزنه امیدی برای روستاییان این منطقه است.

صادقی خواستار صرفه‌جویی در مصرف آب شد و افزود: باید با توجه به کمبود بارندگی و خشک‌سالی های پیاپی، مانع هدر رفت آب شویم.

آب‌رسانی به روستاهای هزارنفری در نهبندان

رئیس شورای اسلامی شهر و شهرستان نهبندان در گفت و گو با خبرنگار مهر، بیان کرد: این شهرستان بیشترین میزان آب‌رسانی سیار به روستاها را به خود اختصاص داده است.

مهدی جعفری با اشاره به آب‌رسانی به ۱۰۳ روستای نهبندان، افزود: ماهانه به‌طور متوسط، چهار هزار مترمکعب به این روستاها آب‌رسانی می‌شود.

وی با بیان اینکه این روستاها بالغ بر ۹ هزار نفر جمعیت را در خود جای داده است، گفت: همچنین دو هزار و ۱۰ خانوار روستایی مشمول آب‌رسانی هستند.

جعفری با بیان اینکه برخی روستاهای نهبندان بالغ بر هزار نفر جمعیت دارند، افزود: متأسفانه این روستاها برای آب آشامیدنی از طریق تانکر آب‌رسانی  می‌شوند.

فرسوده بودن ناوگان های آب‌رسانی

رئیس شورای اسلامی شهرستان نهبندان با اشاره به مشکلات آب‌رسانی به روستاهای سیار این شهرستان، بیان کرد: فرسوده بودن ناوگان‌ها از مهم‌ترین مشکلات پیش رو است.

وی پراکندگی روستاها را از دیگر مشکلات آب‌رسانی سیار در نهبندان دانست و افزود: همچنین عدم تخصیص به‌موقع اعتبارات آب‌رسانی، مشکلاتی را نیز برای روستاهای این شهرستان به بار می‌آورد.

جعفری با اشاره به پیگیری های انجام‌شده در راستای حل این مشکلات، اظهار کرد: ادارات و مسئولان استانی باید توجه بیشتری به شهرستان داشته باشند.

رئیس شورای اسلامی شهرستان نهبندان ادامه داد: این شهرستان در بخش های زیادی دچار مشکل بوده که نیازمند توجه جدی دستگاه‌ها است.

آب‌رسانی سیار به ۱۰۳ روستا

نماینده مردم نهبندان و سربیشه در مجلس شورای اسلامی در گفت و گو با خبرنگار مهر، از آب‌رسانی به ۱۰۳ روستای نهبندان خبر داد و گفت: آب موردنیاز این روستاها قبلاً از طریق چشمه و قنات تأمین می‌شد.

نظر افضلی با بیان اینکه کمبود بارندگی در چند سال گذشته باعث خشک شدن آب این روستاها شده است، افزود: بسیاری از حوزه‌های آبی نهبندان نیز با کاهش آب مواجه شده است.

وی با اشاره به اجرای پروژه‌های آب‌رسانی در نهبندان، اظهار کرد: این پروژه‌ها نیازمند پول کلان بوده که توجه مسئولان را می‌طلبد.

 افضلی ادامه داد:  بنیاد برکت کمک های شایانی را برای تأمین آب موردنیازمند روستاهای نهبندان کرده، اما پاسخگوی اجرای پروژه‌ها نیست.

کمبود آب ۲۳۷ روستا را خالی از سکنه کرد

نماینده مردم نهبندان و سربیشه در مجلس شورای اسلامی با بیان اینکه شهرستان نهبندان ۵۳۵ روستا را دارا است، گفت: خشک‌سالی های پیاپی رنج زیادی را بر این روستاییان تحمیل کرده است.

وی از خالی شدن ۲۳۷ روستا بر اثر خشک شدن قنوات و نبود آب خبر داد و گفت: هم اکنون تنها ۲۹۸ روستای این شهرستان دارای سکنه هستند.

نظر افضلی با بیان اینکه باید مانع خالی شدن روستاها و افزایش مهاجرت روستاییان شویم، افزود: تأمین آب موردنیاز روستاها یکی از عوامل بازدارنده مهاجرت آن‌ها به شهرها است.

وی همچنین از وجود ۳۵۲ روستا در شهرستان سربیشه خبر داد و گفت: از این تعداد، ۲۶۰ روستا دارای سکنه و ۹۳ روستا نیز خالی از سکنه هستند.

Published in: on 2 août 2016 at 8:39  Laissez un commentaire  

جاده زابل به زاهدان

جاده زابل به زاهدان

 زاهدان و طوفان روز سه شنبه در منطقه سیستان 
Published in: on 2 août 2016 at 8:05  Laissez un commentaire